مقدمه: تعریف نوین پزشکی از مرگ : در زمانهای قدیم حتی تا اوائل قرن نوزدهم، تعریف مرگ آسان و ساده بود.
چرا که توقف قلب معادل مرگ دانسته میشد.
این دیدگاه تا قبل از ابداع روشهای جدید بازگرداندن دوباره به حالت حیات، حاکم بود.
کمپس، پرفسور فقید انگلیسی که آثار جاودانهای مانند کتاب پزشکی قانونی از او به یادگار مانده، میگوید: «مرگ به هر صورتی که باشد یک امر پزشکی است».
بنابراین تشخیص وقوع مرگ و زمان آن در صلاحیت کارشناس یعنی پزشکی قانونی است.
چرا که آثار مترتب بر آن از اهمیت بسیاری برخوردار است.
آثاری چون تحقق یا عدم تحقق قتل، تعیین قاتل، نوع قتل، ارث، دیه و ...، از آن قبیل است.
از نظر پزشکی مرگ، توقف کامل و بیبازگشت اعمال حیاتی است و معمولا ابتدا قلب از کار افتاده و در پی آن مرگ سلولهای مخ فرا رسیده و درنتیجهی آن تنفس و حس و حرکت از بین میرود وگاهی بالعکس ابتدا مرگ بافتهای مغزی پیش میآید و قطع تنفس و در نتیجه فقدان اکسیژن در خون باعث از کار افتادن قلب میگردد و در هر دو صورت مرگ قطعی و واقعی فرا میرسد.
حقوقدانان براساس فقه و با تکیه بر یافته های پزشکی مرگ را در چهار نوع دانستهاند: الف- مرگ ظاهری : مرگ ظاهری حالتی بین مرگ و زندگی است که در طی آن اعمال تنفسی و حرکات قلبی بینهایت خفیف شده و حتی در ظاهر متوقف به نظر میرسد.
در این شرایط با انجام اقدامات احیای تنفس مصنوعی و رساندن اکسیژن و تحریک قلب با الکتروشوک امکان بازگشت شخص به زندگی وجود خواهد داشت.
حالت اغمای عمیقی که در اثر مصرف داروهای خوابآور یا روان گردان و مسکنهای قوی پیش میآید و موجب میشود که ضعف شدید حرکات تنفسی و عدم احساس تپش قلب و سردی انتهاها و به خصوص عکسالعملهای خفیف وتری یا حسی، یک مرگ ظاهری را به صورت مرگ حقیقی جلوه دهد.
مرگ ظاهری پایان حیات انسان نیست و هر اقدامی که عقلا منتهی به مرگ واقعی چنین اشخاصی شود حسب مورد میتواند مشمول یکی از انواع قتل باشد.
امروزه با پیشرفت علم پزشکی و استفاده از وسایل و ابزارهای مکانیکی و تکنیکی در احیای قلب و تنفس، میتوان تا مدتها افراد بشر را از ادامه حیات و بازگشت به زندگی برخوردار نمود.
لازم به ذکر است که کما یا اغمای عمیقتر زمانی است که کلیه اعمال مغز به صورت غیر قابل برگشتی درآید در حدی که تنفس خود به خود، قطع گردد.
این نوع از کما منجر به مرگ مغزی است.
ب – مرگ قطعی : مرگ وقتی قطعی است که اعمال قلبی و عروقی و حسی و حرکتی به طور کامل از بین برود و برگشت آن امکان نداشته باشد.
علایم مرگ حقیقی عباتند از توقف جریان خون، توقف تنفس، اتساع و ثابت ماندن مردمک در هر دو چشم و ازبین رفتن امواج قلب و مغز.
معمولا مرگ حقیقی سه تا پنج دقیقه پس از قطع تنفس و جریان خون و به عبارت دیگر ظاهر شدن علایم ذکر شده فوق به وقع میپیوندد.
بنابراین بارزترین مصداق ازهاق نفس و مرگ، این نوع از مرگ است.
ج – مرگ مغزی : مرگ مغزی را نباید با مرگ قطعی اشتباه کرد.
مرگ مغزی عبارتست از «توقف غیر قابل بازگشت تمام اعمال مغزی».
باید توجه داشت که تنها از بین رفتن اعمال عالیه که مربوط به تخریب قشر مخ است برای توجیه مرگ کافی نیست و مرگ مغزی، مرگ تمام مغز یعنی قشر و ساقه مغز است که با سکوت ممتد و چندین ساعته نوار مغزی و منفی بودن عکسالعملهای تحریک چشمی و پوستی و حلقی و ...، با صرف وقت و دقت قابل تشخیص است.
مطابق ماده 1 آیین نامه اجرایی قانون پیوند اعضای بیماران فوت شده یا بیمارانی که مرگ مغزی آنها مسلم است، مصوب 25/2/1381 هیات وزیران : «مرگ مغزی عبارتست از قطع غیر قابل برگشت کلیه فعالیتهای مغزی کورتیکال ( قشر مغز)، ساب کورتیکال (لایه زیر قشر مغز) و ساقه مغز به طور کامل».
طرح مرگ مغزی در اینجا به لحاظ این است که تعریف سنتی مرگ، معیار از کار افتادن فعالیت مغز را شامل نمیشد.
زیرا هیچ روشی برای تشخیص مرگ مغزی وجود نداشت.
اما اکنون وضع تغییر کرده و با به کارگیری دستگاههای احیاء کننده و حمایتی جدید امکان بازگرداندن حیات با معیارهای مورد نظر گذشته یعنی تنفس مستمر و ادامه ضربان قلب امکان پذیر است.
تصویب ماده واحده بیمارانی که مرگ مغزی آنها مسلم است، به طور ضمنی به یکسان انگاری مرگ مغزی و مرگ قطعی میانجامد.
به ویژه که مقنن با بکار گیری جملات و تعابیری مانند: «بیمارانی که مرگ مغزی آنها مسلم است.» پس از عبارت «بیماران فوت شده»، و نیز استفاده از واژه میت و بالاخره اجازه برداشت اعضاء سالم کسی که دچار مرگ مغزی شده است، نشان میدهد که مرگ مغزی از نظر نتیجه با مرگ قطعی تفاوتی نمیکند.
بنابراین باید گفت ایراد هر نوع صدمه منتهی به مرگ مغزی قتل محسوب است.
البته صدمات وارده به کسی که دچار مرگ مغزی است، جنایت بر مرده خواهد بود.
البته بیمار در ماده قانونی فوق الذکر ممکن است به سبب طفره رفتن قانونگذار از اظهار نظر در مورد مرگ بودن مرگ مغزی باشد.
البته برخی حقوقدانان مرگ مغزی را ملحق به حیات غیر مستقر نموده و حکم آن را در مورد مرگ مغزی نیز جاری دانسته و این دو قسم را یکجا بیان نمودهاند.
د – حیات غیر مستقر یا مرگ حکمی : قانونگذار در ماده 217 قانون مجازات اسلامی به تبعیت از مشهور فقهای شیعه و چه بسا در جهت رفع اختلاف پیرامون تشخیص زمان مرگ، سخن از وجود حد فاصلی بین زمان حیات قطعی و زمان مرگ قطعی زده است که بدان حیات غیرمستقر گفته میشود.
از مجموع دیدگاه فقها و حقوقدانان و قانونگذار میتوان به نتایج زیر در این مورد دست یافت: حیات مورد حمایت شرع و قانون حیات مستقر است و حیات غیر مستقر معادل مرگ است.
حیات غیر مستقر یعنی کسی که آخرین رمق حیات را دارد و به عبارت دیگر هر چند دچار مرگ قطعی ( توقف کامل فعالیت مغز، قلب، و ریهها) نشده است ولی همانند مرگ مغزی بازگشت او به حیات مستقر محال است.
چنین کسی در حکم مرده است و صدمه به او، جنایت بر مرده تلقی میشود.
در باب معیار تشخیص حیات غیر مستقر، فقها نظرات متفاوتی ابراز داشتهاند.
طول زمان قابل زیست (کمتر از یک روز زنده باشد)، وضعیت جسمی مجنی علیه ( زوال ادراک، شعور، نطق و حرکت اختیاری) و تشخیص عرف؛ سه معیاری است که توسطاندیشمندان فقه و حقوق ابراز شده است.
بعضی نویسندگان ملاک در احراز حیات مستقر را صدق عرفی آن دانستهاند و تصریح کردهاند که ضابطه در احراز حیات غیر مستقر، تفاهم عرفی است (و در تشخیص درحکم مرده به هر دو عنصر طول زمان و شرایط بدنی مجنی علیه مبتنی بر نظر عرف توجه شده است).
به نظر میرسد استناد به عرف برای تشخیص حیات مستقر از غیر مستقر در قرنها پیش که علم پزشکی محدودیتهای بیشماری داشته است، تنها راه حل بود ولی، اکنون و در مقطعی از زمان که پیشرفتهای این علم شگفتانگیز است و با عنایت به این که موضوع مرگ و حیات ماهیتا در چارچوب علم پزشکی قابل بررسی است، احاله چنین امری به عرف غیرقابل قبول باشد.
تسری حکم ماده 217 به غیر مورد ضرب و جرح مانند بیماریهای غیر قابل علاج و یا وضعیت جسمی و روحی اشخاصی که در شرایط حیات غیرمسقر قرار داشته باشد ، بلامانع است.
زیرا به نظر میرسد، کانون توجه مقنن وضعیت مقتول بوده و نه علت بروز آن.
در نهایت به نظر میرسد که مرگ به عنوان نتیجه لازم در قتل عمدی به دو صورت محقق میشود: مرگ قطعی و مرگ نسبی که همان حیات غیر مستقر است و مرگ مغزی مصداقی از آن به حساب میآید.
مغز به عنوان پیچیده ترین عضو بدن جایگاه احساسات، غرایز، تفکر و بسیاری از واکنش های آدمی است و کوچک ترین آسیب به آن می تواند عوارض جبران ناپذیری به همراه داشته باشد تعریف مرگ مغزی : توقف غیر قابل بازگشت کلیه اعمال مغزی را مرگ مغزی گویند به عبارت دیگر مرگ مغزی به معنای از دست دادن تمامی عملکردهای مغز است و در پی توقف کامل جریان خون به این عضو حساس بدن به وجود می آید.
که تحقق این تعریف بستگی به دو موضوع مهم دارد: اولاً : علت واضحی برای غیر قابل بازگشت بودن توقف اعمال مغز وجود داشته باشد مثلا اصابت گلوله به جمجمه یا خونریزی وسیع خودبخودی مغزی و غیره.
ثانیاً :کلیه اعمال مغز دچار وقفه شده باشند که شامل اعمال مخ (نیمکره های مغزی) و ساقه مغز می باشد بنابر این کلیه واکنش های ساقه مغز باستی مختل باشد تا تعریف فوق تحقق یابد.
اعمال نیمکره های مغزی بطور عمده شامل دیدن- شنیدن- صحبت کردن- تعقل و تفکر و غیره می باشد.
بیماری که در حالت بیهوشی یا اغماء به سر می برد این اعمال را نداشته و بنابراین نیمکره های مغزی غیر فعال می باشند ولی چنین بیماری هنوز می تواند تنفس خودبخودی، واکنش نوری مردمک ها و حرکات خودبخودی در اندامها و چشمهایش داشته باشد که نشانه فعالیت ساقه مغزی می باشد.
ساقه مغزی بطور عمده مسئول تنظیم تنفس، تنظیم واکنش نوری مردمک ها، ایجاد حرکات خودبخودی چشمها و اندامها و تنظیم بلع و غیره می باشند.
بیماری که علاوه بر حالت اغماء عمیق تنفس خودبخودی نداشته باشد مردمک هایش ثابت و بدون واکنش نوری باشد یا هیچگونه حرکتی در اندامها و چشمهایش با هر گونه تحریکی نداشته باشد و واکنش و نیز در وی مختل باشد به معنی توقف کامل کلیه اعمال مغزی تلقی شده بعبارت دیگر دچار مرگ مغزی شده است.
وضعیت های بالینی خاص مثل کمای عمیق، حالت دسربره، حالت دکورتیکه و حالت نباتی و غیره .
که بعضی یا تمام اعمال ساقه مغز وجود دارند را نبایستی با مرگ مغزی اشتباه کرد.
علل شایع مرگ مغزی : تصادفات رانندگی، وارد آمدن ضربه شدید به سر، سقوط از ارتفاع، غرق شدن در آب، مسمومیت ها، خونریزی های داخلی مغز، نارسایی خونی- مغزی، ضایعات فضا گیر داخل جمجمه (تومورها، عفونت ها و ....)، هیپوکسی مغزی ناشی از توقف قلب که با اقدامات احیاء قلب و ریه بازگشت نموده اند و همچنین سکته مغزی.
مرگ مغزی چگونه رخ می دهد : آسیب های شدید بافتی که به علل مختلف به مغز وارد می شود، در نهایت منجر به تورم بافتی شده و از آنجا که مغز در فضای بسته بین استخوان های جمجمه قرار گرفته و امکان افزایش حجم ندارد، بنابراین این تورم بافتی به قسمت های پایین تر مغز (ساقه مغز) فشار وارده کرده و باعث فتق مغزی و مختل شدن گردش خون به مغز می شود که این خود در نهایت اکسی ژن رسانی را مختل و کم می کند و سرانجام موجب مرگ مغزی می شود این فرایند ممکن است چند دقیقه یا چند روز بدرازا بکشد.
قلب به کمک دستگاه تنفس مصنوعی به فعالیت ادامه داده، به اعضای دیگر اکسیژن می رساند، در حالیکه بافت مغز و ساقه مغز که وظیفه کنترل تنفس و ضربان قلب را بر عهده دارند از این ماده حیاتی(اکسیژن) محروم مانده، دچار مرگ می شوند مقدمه: تعریف نوین پزشکی از مرگ : در زمانهای قدیم حتی تا اوائل قرن نوزدهم، تعریف مرگ آسان و ساده بود.
قلب به کمک دستگاه تنفس مصنوعی به فعالیت ادامه داده، به اعضای دیگر اکسیژن می رساند، در حالیکه بافت مغز و ساقه مغز که وظیفه کنترل تنفس و ضربان قلب را بر عهده دارند از این ماده حیاتی(اکسیژن) محروم مانده، دچار مرگ می شوند.
وضعیت های مشابه مرگ مغزی : بعضی شرایط بالینی ممکن است تابلویی شبیه به مرگ مغزی در بیماران ایجاد نمایند شایعترین این شرایط عبارتند از: • مسمومیت با الکل، فنوباربیتال و سایر داروهای مضعف سیستم عصبی.
• عوامل بلوک کننده سیستم عصبی عضلانی.
• اختلالات متابولیک سیستم عصبی عضلانی.
• اختلالات متابولیسمی نظیر نارسایی کلیه و کبد.
• هیپوترمی (یخ زدگی).
تشخیص مرگ مغزی : تشخیص مرگ مغزی بر اساس بررسی نشانه های بالینی فقدان اعمال مغزی استوار است.
تمامی معیارهای بالینی زیر بایستی در مورد بیمار تحقق یابند تا بتوان تشخیص مرگ مغزی را واقعی دانست عدم تحقق حتی قسمتی از یک معیار تشخیص را منتفی می سازد.
علاوه بر این یک دوره زمانی نیز بایستی بر بیمار بگذرد، (مدت نظارت)- و در طی آن بررسی مداوم بیمار توسط تیم پزشکی عدم تغییر در معیارهای بالینی را به ثبوت می رسانند تا بتوان به شرایط اعلام مرگ مغزی نزدیک شد معمولا علاوه بر تحقق معیارهای بالینی یک آزمون تایید کننده تشخیص مرگ مغزی نیز برای اطمینان بیشتر صورت میگیرد از فواید دیگر انجام آزمون فوق کوتاه نمودن مدت نظارت می تواند باشد.
معیار های بالینی مرگ مغزی : الف)وجود اغماء عمیق(GCS=3): عدم وجود حرکات خود به خودی، فقدان باز نمودن چشم ها، عدم پاسخ گفتاری به تحریکات دردناک ب )فقدان واکنشهای ساقه مغز شامل: 1.
فقدان رفلکس نوری مردمک چه مستقیم و چه غیر مستقیم.
2.
فقدان رفلکس قرنیه 3.
فقدان رفلکس گگ.
4.
فقدان رفلکس سرفه.
5.
فقدان رفلکس های مربوط به حرکات چشمها.
6.
عدم وجود واکنش چشمی سری 7.
عدم وجود واکنش چشمی- تعادلی (تست کالریک با آب سرد) 8.
عدم وجود تنفس خودبخودی.
بیمار بایستی وابسته به دستگاه تنفس مصنوعی باشد و بطور خودبخودی هیچگونه حرکات تنفسی بروز ندهد، عدم وجود تنفس (آینه) را می توان توسط آزمون آینه بررسی کرد.
بیمار دچار مرگ مغزی را چنانچه با محرکی دردناک تحریک نمایند فاقد پاسخ کلامی یا حرکات در عضلات سر و صورت می باشد ولی رفلکسهای نخاعی ممکن است در چنین بیماری موجود باشد سلامت نخاع و خودکار شدن آن نقض کننده مرگ مغزی نمی تواند باشد.
1-6 ) واکنش چشمی سر یا (occulo-cephalic ) همان تست Doll’s eyeمی باشد.
1-7 ) واکنش چشمی تعادلی (Occulo -Vestibular) تست شستشوی مجرای گوش خارجی با آب سرد می باشد.
1-8 ) آزمون آینه (Apnea Test) بدین ترتیب انجام می شود که ابتدا بیمار را به مدت 10 دقیقه با اکسیژن 100% ونتیله نموده و در همین حین گازهای خون شریانی چک می شود وقتی PCo2 در حد 40 میلیمتر جیوه باشد بیمار را از دستگاه تنفسی جدا ساخته و اکسیژن مستقیم را با فشار 12-7 لیتر در دقیقه از طریق لوله تراشه به بیمار می رسانند و به مدت زمان 10 دقیقه دیگر بیمار تحت مراقبت و نظارت مستقیم از نظر بروز حرکات تنفس قرار می گیرد و در صورتیکه در پایان 10 دقیقه حرکت تنفسی پدید نیاید گازهای خون مجددا چک شده و اگر PCo2 بالاتر از 60 میلیمتر جیوه باشد که مبین حداکثر تحریک مرکز تنفس در بصل النخاع می باشد تست خاتمه یافته تلقی می شود و بیمار مجدد به دستگاه وصل می شود بروز هر گونه حرکت تنفسی یا انجام تنفس رد کننده مرگ مغزی خواهد بود اگر در حین تست و قطع بیمار از دستگاه تفس مصنوعی برای بیمار افت فشار خون یا آریتمی قلبی پدید آید آزمون بلافاصله قطع شده و بیمار به دستگاه تنفس مصنوعی مجددا متصل می شود در این صورت بایستی از تستهای تایید کننده مرگ مغزی برای تحقق آن استفاده نمود.
نبودن وضعیت های مشابه مرگ مغزی : در بیمارانی که معیارهای بالینی فوق محقق گردیده باشد بایستی درجه حرارت مرکزی بدن نیز بررسی شود و این درجه حرارات بالاتر از 90 درجه فارنهایت یا 2/32 درجه سانتیگراد باشد همچنین فشار خون بیمار بایستی حتما در جزء سیستولیک مساوی یا بیش از 90 میلیمتر جیوه باشد مطلب فوق بدین معنی است که بیمار دچار هیپوترمی و یا پدیده شوک نباشد.
همچنین نشانه های مسمومیت با داروها و شرایط متابولیک که تظاهراتی شبیه مرگ مغزی می توانند ایجاد کنند نیز در بیمار دیده نشود در صورت هر گونه وجود شکی بایستی آزمونهای آزمایشگاهی برای تعیین سطح خونی مواد مشکوک به عمل آید.
مدت زمان نظارت بر بیمار: الف.
در صورتی که عامل ایجاد کنده مرگ مغزی بیمار بارز و شناخته شده باشدو عدم برگشت پذیری آن قطعی باشد « اصابت گلوله به جمجمه یا خونریزی وسیع مغزی در بیماری که معیارهای بالینی مرگ مغزی را با یک معاینه معتبر پیدا نموده پس از 6 ساعت نظارت دقیق و در صورت تایید شدن مرگ مغزی با یکی از آزمونهای تایید کننده تشخیص مرگ مغزی در وی قطعی خواهد بود.
ب.
در حالت فوق اگر از آزمون تایید کننده مرگ مغزی به علت عدم وجود امکانات استفاده نشود مدت زمان نظارت 12 ساعت و معاینه معتبر دومی در پایان این مدت تایید کننده مرگ مغزی خواهد بود.
ج.
در صورتی که علت ایجاد کننده مرگ مغزی شناخته شده نیست و یا اینکه برگشت پذیری آن قطعی نمی باشد مدت زمان نظارت حداقل 12 ساعت و حداکثر 24 ساعت توصیه شده است.
د.
در مواردی که علت مرگ مغزی نرسیدن اکسیژن به مغز- (آنوکسی) باشد مدت زمان نظارت برای قطعیت مرگ مغزی 24 ساعت توصیه می شود.
آزمون های تایید کننده مرگ مغزی : توسط آزمونهای ذیل می توان صحت تشخیص بالینی مرگ مغزی را محک زده و تاییدی ثبت شده برای آن بدست آورد.
آنژیوگرافی 4 رگ مغزی: این آزمون کلاسیک ترین و معتبرترین آزمون در این مورد بوده و عدم وجود جریان خون از ناحیه قاعده جمجمه بداخل مغز مبین قطعیت کامل مرگ مغزی می باشد و نیازی به مدت زمان انتظار بعد از انجام آن نخواهد بود.
آنژیوگرافی مغزی با مواد رادیوایزوتوپ (CRAG) : این آزمون برخلاف آنژیوگرافی 4 رگ مغز قابل اجرا در بالین بیمار بوده و از نظر راحتیِ انجام، به آن برتری دارد ماده رادیوایزوتوپ از طریق ورید تزریق شده و توسط دوربین مخصوصی وجود یا عدم وجود این ماده در مغز عکس برداری می شود.
این آزمون نیز فعالیت ناحیه ساقه مغز را خوب نشان نداده و ارزشمند بودنش نیازمند 6 ساعت زمان نظارت پس از پیدا شدن معیارهای بالینی مرگ مغزی در بیمار خواهد بود.
برای ایجاد EEG در بیماران دچار مرگ مغزی به علت اتصال بیمار به وسایلی مانند دستگاه تنفس مصنوعی و مانیتورینگ های گوناگون برای جلوگیری از ایجاد پارازیت شرایط خاصی باید رعایت شود که در رفرانسهای مربوطه آنها ذکر شده است.
اعلام مرگ مغزی : • دلایل اعلام مرگ مغزی : تشخیص و تعیین مرگ مغزی از دو جنبه حائز اهمیت است.
این دو موضوع مجموعا مبنای منطقی را تشکیل می دهند که بر اساس آن پزشکان اعلام مرگ مغزی را مورد توجه قرار داده اند.
• توانایی نگهداری اعمال نباتی بدن برای مدت طولانی بعد از مرگ مغزی : فعالیت قلبی برای روزهای متمادی بعد از اینکه کلیه اعمال مغزی بطور غیر قابل بازگشتی متوقف شده باشد قابل نگهداری و حمایت است.
اختلالات فیزیولوژیک مانند عدم ثبات قلبی- عروقی، تغییرات درجه حرارت، نارسایی قسمت قدامی و خلفی غده هیپوفیز و نیازهای تغذیه ای همگی قابل اصلاح می باشند.
می توان یک بیمار دچار مرگ مغزی را با اصلاح اختلالات فوق روزهای متمادی در ICU نگه داشت که رکورد فعلی 107 روز می باشد بجز در موارد نادری مثل: کوشش برای نحات از مرگ یک جنین در شکم مادری که مبتلا به مرگ مغزی شده است.
چنین درمانی از جنبه های ذیل نامناسب می باشد: الف.
واقعیت شرایط بیمار را نادیده می گیرد.
خانواده بیمار را در مداری معیوب از امید واهی و عدم قطعیت می گذارد.
اطمینان خانواده بیمار و جامعه به اقدامات پزشکی آن را خدشه دار می کند.
نیازمند کار شدید پرسنل بهداشتی و پزشکی برای حفظ بدنی است که اساسا مرده است .
ه.
مخارج هنگفتی بدون کسب فایده مفید برای بیمار به همراه خواهد داشت.
و.
ممکن است بی حرمتی یا بکارگیری بد از چنین بدنی نیز در مدت زمان طولانی نگهداری بوجود آید.
• نیاز به اعضاء مختلف بدن برای پیوند اعضا به بیماران نیازمند: پیشرفت در امر پیوند اعضا احتمال استفاده از اعضا سالم افراد دچار مرگ مغزی را برای بهبود و احیانا نجات جان بیماران دیگر فراهم ساخته و موجب نجات جان انسانها و افزایش قوه مولد جامعه می شود.
از نظر نظر منطق و فلسفه نمی توان حیات موجود را متکی به عملکرد عضوی دانست که قابل تعویض و یا جایگزین مثل خودش و یا حتی وسیله مصنوعی باشد.
بنابراین عمل قلب و ریه که قابل جایگزینی می باشند نمی تواند معیاری برای سنجش وجود یا عدم وجود حیات باشد و وجود حیات بایستی با یک سنگ محک دیگر سنجیده شود سنگ محکی که قابل تعویض یا جایگزینی نباشد آن سنگ محک در وضعیت فعلی دانش بشری مغز می باشد.
از نظر فیزیولوژیک نیز ساختمان و اعمال مغز پیچیده ترین ساختمان بدن آدمی بوده و در حقیقت این مغز است که جایگاه احساسات، عواطف، غرایز، تفکر، اندیشه و سرانجام روح آدمی است نه سایر اعضا بدن، بنابراین از دید مذهبی نیز مفارقت روح از بدن در حقیقت مفارقت روح از مغز میباشد و مرگ مغزی مترادف با مرگ انسان خواهد بود شرایط اعلام مرگ مغزی : برای اعلام مرگ مغزی نخست بایستی معیارهای بالینی فوق را در یک زمینه غیر قابل بازگشت بودن پیدا نماید آنگاه با معاینه معتبر معیارهای بالینی مرگ مغزی در بیمار تایید شود.
بدین معنی که بیمار دچار کومای عمیق، فاقد هر گونه حرکت خودبخودی بوده هیچ نشانه ای از باز نمودن چشمها یا حرکات در سر و تنه چه با صدا و چه با تحریک دردناک نشان نمی دهد.
رفلکسهای نخاعی ممکن است موجود باشد یا نباشد، مردمک ها در موقعیت متوسط و بدون رفلکس به نور خواهند بود و کلیه رفلکسهای ساقه مغز بیمار مختل شده باشند بیمار فاقد تنفس بوده و به دستگاه تنفس مصنوعی متصل باشد، در چنین شرایطی با رد عوامل مشتبه شونده با مرگ مغزی و ثابت بودن وضعیت همودینامیک و درجه حرارت بیمار برای تایید عدم وجود تنفس، آزمون آپنه انجام می شود عدم بازگشت تنفس یا نشانه ای از بازگشت تنفس در این آزمون به معنی کامل بودن معیارهای بالینی مرگ مغزی خواهد بود و تنها قلب بیمار به ضربان خود ادامه داده و با اقداات درمانی است که جریان خون بیمار ثابت باقی می ماند از این لحظه به بعد برحسب علت بوجود آورنده مرگ مغزی و سن بیمار (معیارهای مرگ مغزی در کودکان زیر 5 سال با آنچه در اینجا ذکر شده است متفاوت خواهد بود).
یک مدت زمان نظارت و در مواردی انجام یک تست تایید کننده مرگ مغزی صورت می پذیرند تا با نشان دادن عدم برگشت پذیری وضعیت مرگ مغزی در دو بررسی اخیر، همراه با عدم وجود شرایط مشتبه ساز، مدت زمان نظارت و نتایج تستهای تایید کننده بصورت دقیق مرگ مغزی مشخص شود.
با پر شدن این چک لیست شرایط طبی برای اعلام مرگ مغزی کامل می شود حال بر اساس وضعیت مذهبی- اجتماعی جوامع مختلف و وجود یا عدم وجود مسائل جنایی یا قانونی در مورد بیمار، کمیسیون (مجمع) مخصوص اعلام مرگ مغزی (که اعضاء آن در کشورهای مختلف متفاوت می باشند) با رعایت شرایط مذهبی- اجتماعی، خانوادگی و قانونی حاکم بر جامعه مرگ مغزی را اعلام می نمایند.
از این لحظه به بعد است که اقدامات درمانی حمایت کننده همودینامیک قطع می شوند یا در مرگ مغزی، خونرسانی به مغز متوقف شده، اکسیژن رسانی به آن انجام نمی گیرد.مغز تمام کارکرد خود را از دست می دهد و دچار تخریب غیر قابل برگشت می گردد.
اگرچه پس از مرگ مغزی اعضای دیگر از جمله قلب، کبد و کلیه ها هنوز دارای عملکرد هستند، بتدریج در طی چند روز آینده، از کار خواهند افتاد.
بیمار مرگ مغزی، صحبت نمی کند، نمی بیند، به هیچ یک از تحریکات خارجی پاسخی نمی دهد و بدون استفاده از دستگاه تنفس مصنوعی قادر به تنفس نخواهد بود.
چرا در مرگ مغزی، بیمار تا مدتی دارای ضربان قلب و تنفس می باشد؟
قلب تا زمانی که دارای اکسیژن رسانی باشد، به ضربان خود ادامه میدهد.
در بیمار مرگ مغزی، دستگاه تنفس مصنوعی ( ونتیلاتور ) اکسیژن لازم را برای ضربان قلب فراهم خواهد کرد و به محض جدا کردن دستگاه از بیمار قلب هم از کار خواهد افتاد.
کما چیست؟
آیا همان مرگ مغزی است؟
کما در واقع یک نوع اختلال در کارکرد مغز است که شخص دچار کاهش شدید سطح هوشیاری میگردد و به هیچ یک از تحریکات پیرامونش، پاسخ نمیدهد.
در کما شانس بهبودی برای برخی بیماران وجود دارد، در صورتیکه در مرگ مغزی بهبودی بیمار غیر ممکن و مرگ وی ظرف چند روز حتمی است.
با بیان این که کما یک نوع اختلال در کارکرد مغز بوده که در آن شخص ـ مشابه مرگ مغزی به دلیل کمبود خون و اکسیژن رسانی به مغز ـ دچار کاهش شدید سطح هوشیاری می شود و به هیچ یک از تحریکات پیرامونش پاسخ نمی دهد در حالت کما شخص ممکن است برای مدت طولانی زنده بماند و زندگی نباتی پیدا کند و حتی افرادی که به کما رفته اند در صورت سالم بودن ساقه مغز، در اغلب موارد به تنفس غیرارادی خود ادامه داده و ضربان قلب منظمی نیز دارند.
هوشیاری بیماران در حالت کما بسته به میزان پاسخ آنها به محرک های گوناگون درجه بندی می شود.
زندگی نباتی چیست و چه فرقی با مرگ مغزی دارد؟
زندگی نباتی، با مرگ مغزی کاملا متفاوت است.
این وضعیت تقریبا همیشه در پی کما رخ می دهد.
با اینکه شخص بیدار بنظر می رسد ( چشمانش باز است ) و دارای یک سری حرکات غیر ارادی اعضای خویش است، هیچ عملکرد ذهنی و شناختی ندارد.
این ها در واقع بیمارانی هستند که بدنبال آسیب شدید مغزی، برای سالهای متمادی زنده می مانند و به نظر هوشیارند، بدون اینکه بتوانند با محیط اطراف خود ارتباطی برقرار کنند.
آیا از ظاهر فرد بیمار میتوان فهمید که او دچار مرگ مغزی شده است؟
خیر، فردی که دچار مرگ مغزی شده، مانند کسی است که در خوابی عمیقی فرو رفته است.
ریه هایش به کمک دستگاه تنفس مصنوعی ( ونتیلاتور ) از هوا پر می شوند، قلبش به سبب اکسیژن رسانی دارای ضربان است و حتی پوست او گرم و برنگ صورتی می باشد.
آیا بیمار بدنبال مرگ مغزی درد را احساس می کند؟
خیر.
پس از وقوع مرگ مغزی، در انسان هیچگونه احساس درد و اندوهی وجود نخواهد داشت.
آیا مواردی از مرگ مغزی بوده است که بهبود یافته باشند؟
خیر، امکان بهبودی و بازگشت بیمار مرگ مغزی به هیچ عنوان وجود ندارد.
مواردی که شنیده اید فرد دچار مرگ مغزی شده و سپس بهبود یافته است، در واقع مرگ مغزی نبوده است.
این بیماران در کمای عمیق بوده ولی نزدیکان آنها و یا حتی گاهی برخی از پزشکان و پرستارانی که درباره تفاوت مرگ مغزی و کما اطلاعات کافی ندارند چنین برداشت نادرستی کرده اند.
فهرست منابع: 1.
صادقی، محمدهادی؛ جرایم علیه اشخاص، نشر میزان، تهران، 1380، چ اول، ص 37.
آقایینیا، حسین؛ جرایم علیه اشخاص(جنایات)، نشر میزان، تهران، 1386، چ سوم، ج2، ص 49، نیز: گودرزی، فرامرز؛ پزشکی قانونی، تهران، نشر انیتشتن، 1368، چاپ اول، ج1، ص323.
3.
سپهوند، امیرخان؛ جرایم علیه اشخاص، تهران، نشر مجد، 1386، چ اول،ص 34، و گودرزی، پیشین، ص 322.
سپهوند، امیرخان؛ پیشین، ص 34.
آقایینیا، پیشین، ص 50.
حبیبی، حسین؛ مرگ مغزی و پیوند اعضا، قم، نشر دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، 1380، چ اول، ص 66.
7.
8.
همان، ص 50.
9.
سپهوند، امیرخان؛ پیشین، ص 35.
10.
آقایینیا،پیشین، ص 51.
11.
سپهوند، امیرخان؛ پیشین، ص 35 و نیز، صادقی، محمد هادی؛ پیشین، ص 46.
12.
صادقی، محمد هادی؛ همان، ص 46.
13.
آقایینیا،پیشین، ص 52.
14.
همان، ص 53 و نیز، سپهوند، امیرخان؛ پیشین، ص 35.
15.
آقایینیا،همان، ص 53 و نیز ولیدی، محمد صالح؛ حقوق جزای اختصاصی، تهران، نشر امیرکبیر، 1374، چ چهارم، ص 71.
16.
صادقی، محمد هادی؛ پیشین، ص 48 و نیز آقایینیا،همان، ص 53.
17.
آقایینیا،همان، ص 53.
18.
همان، ص 53.
19.
همان، ص 54.
20.
دکتر غلامرضا بهادرخان متخصص جراحی مغز و اعصاب ،کلیات جراحی اعصاب ،فصل مرگ مغزی، 21.
منبع:http://www.pajoohe.com