تعریف مبادی
مبادی در لغت جمع«مبدء»اسم زمان، مکان و مصدر میمی از«بدء»به معنی آغازیدن و پیش داشتن است و شاید مراد از مبدء، «ما یبدء»یا «ما یجب ان یبدء»یعنی آنچه که به آن آغاز میگردد و پیش داشته میشود، یا ان چه بدان آغازیده شود و به عنوان پیش درآمد، از آن سخن رود، باشد. (1)
در اصطلاح عبارت است از پارهای دانستنیها که آگاهی بر موضوع، اجزاء و جزئیات آن و نیز استدلال بر مسائل دانش، به آن وابسته است.
این آگاهی از مسائل و مباحث علم به شمار نمیرود.چه، این که اساسا از مسائل دیگر علوم بوده که به جهت نیاز، در آغاز دانش و از دیدگاهی دیگرگون مورد بررسی قرار میگیرند تا برای رساندن به هدفی ویژه کارساز گردند.
گفتنی است پارهای از دانشیان معاصر مبادی را علمی مستقل به شمار آورده و برای آن تعریف و موضوع و فایده قرار داده و گویند:«علم مبادی عبارت است از دانستن یک سلسله تصورات یا تصدیقاتی که دانستن آن برای درک مسائل علم دیگری ضروری است، و از مسائل اصلی آن دانش به شمار نمیرود تا در خود آن علم مستقیما از آنها بحث شود بلکه برای دانستن آنها باید به علم یا علوم دیگری رجوع کرد ولی چون مراجعه به علوم دیگر کار دشواری است و احیانا بعضی از آنها در علم دیگر نیامده است اغلب دانشمندان برای آسان کردن کار و نزدیک نمودن راه طردا للباب به ذکر آنها در خود علم مبادرت میورزیدهاند». (2)
«موضوع علم مبادی خود اصلاح علم است زیرا مسائل مورد بحث در آن محمولات برای موضوعاتی هستند که همه آن موضوعات، اصطلاحات علم شمرده میشوند». (3)
«درباره فایده علم مبادی همین قدر کافی است که بگوییم بدون دانستن مبادی علم موفقیتی و پیشرفتی در علم به دست نخواهد آمد». (4)
بنابراین، از آن چه گفته شد، روشن میگردد که مقصود از مبادی دستهای از دانستنیهاست که در دریافت و درک بهینه دانش سودمند میباشند، نه دانشهایی که نسبت به دانشی دیگر تقدم رتبهای دراند؛اگر چه از آن دانشها به مبادی یاد میکنند.همچون علمای منطق که آن را مبادی فلسفه دانسته و گویند:یک فیلسوف بدون دانستن منطق از فلسفه طرفی نمیبندد و از لغزش ایمن نخواهد ماند.
*انواع مبادی
برای علم اصول مبادی گونهگونی شمار گردیده که به آنها اشاره میشود:
1-مبادی عمومی، مبادی خصوصی
مبادی عمومی اصطلاحاتی هستند که در همه ابواب علم به کار میآیند و برای همه مباحث آن دانش سودمندند؛ولی مبادی خصوصی اصطلاحاتی است که در مواردی خاص از علم مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. (5)
2-مبادی تصوری، مبادی تصدیقی
مبادی تصوری عبارت است از هر آن چه که موجب شناخت موضوعات و محمولات گزارههای علمی گردد و به دیگر سخن، این دسته از مبادی به حدود قضایای مسائل علم بر میگردند. *
مبادی تصدیقی عبارت است از ادلهای که موجب روی آوردن و پذیرش ثبوت محمولات قضایا برای موضوعات میگردند. (6) *
3-مبادی لغوی
مبادی لغوی عبارت است از مسائل لغوی و ادبی که درک موضوعات و محمولات و یا نسبتهای پارهای از مسائل علم اصول بر آن توقف دارد.
این مسائل از مسائل اصلی علم اصول نیست و تنها به علّت بیان شده در بالا، در علم اصول مورد بررسی قرار میگیردند. (7)
4-مبادی حکمی
مبادی حکمی یا احکامیه عبارت است از: مسائلی که در آن احوال احکام از آن جهت که احکام هستند مورد بررسی قرار میگیرد.همانند مجعول بودن یا انتزاعی بودن احکام وضعی، شروط عقل احکام و از جمله مقدمه واجب، بحث ضد، اجتماع امر و نهی و... (8)
اگر چه پارهای از دانشیان اصولی، مبادی بودن این مسائل را پذیرفتهاند، (9) ولی گروهی دیگر بر این باورند که تنها هنگامی میتوان مبادی بودن این مسائل را پذیرفت که نتوان این مسائل را از مسائل علم اصول به شمار آورد.چه، در غیر این صورت بدون شک این مسائل، از مسائل اصلی علم اصول میباشند نه از مبادی ان. (10)
5-مبادی منطقی
مبادی منطقی عبارت است از مسائل منطقی که (*)مانند اینکه خبر واحد اجماع منقول در علم اصول چیست؟ حجیت چیست؟و امثال اینها.
(*)مانند ادلهای که در علم اصول حجیت را برای خبر واحد ثابت میکند. به گونهای طرح مسائل اصولی به آنها وابسته است همچون ذاتی، عرض، جنس، فصل نوع، صنف، حد، برهان و...
6-مبادی کلامی
مبادی کلامی عبارت است از پارهای مسائل کلامی که تصدیق پارهای از مسائل اصولی بر آنها توقف دارد.همانند حجیّت کتاب و سنت، وجوب شکر منعم و... (11)
*چند نکته
الف-پارهای از اصولیان در طرح مبادی علم اصول مبادی لغوی و حکمی را چیزی غیر از مبادی تصوری و تصدیقی به شمار میآورند. (12)
ولی پارهای دیگر بر این باورند که مبادی تصوری و تصدیقی هر یک به گونههای لغوی و حکمی فرو کاسته میشوند.به دیگر سخن اینان مبادی لغوی و حکمی را گونههای مبادی تصوری و تصدیقی به شمار میآورند. (13) همچنین میتوان گفت که هر یک از مبادی تصوری و تصدیقی خود از گونههای مبادی عمومی علم اصول میباشند.
ب-اگر چه در میان مبادی علم اصول از مبادی منطقی نام برده شده و بسیاری از دانشیان اصولی، پارهای از مسائل کلامی را در کتب اصول خود آوردهاند و حتی برخی هم مبادی منطقی را جزئی از مبادی کلامی به شمار آوردهاند، (14) لیکن طرح مبادی منطقی و کلامی از ویژگی اصول اهل سنت میباشد و به عنوان نمونه میتوان به«المستصفی» «غزالی»اشاره داشت.پس از بررسی کتب اصولی شیعه به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ یک از دانشیان اصولی شیعه، به طرح مبادی منطقی و کلامی نپرداختهاند و این تنها«شیخبهائی»است که در کتاب خود«زبده الاصول»از آن سخن رانده است. (15) البته باید گفت اگر چه در اصول معاصر بحثی از مبادی منطقی و کلامی به میان نمیآید و استدلالات فلسفی جای آن دو را پر کرده است، لکن هنوز مسائل اصولی خود را تحت تأثیر آنها میبیند.
*پیدایش مبادی
روشن است که علم اصول در آغاز پیدایش خود چیزی جز پارهای گزارههای ساده برگرفته از مسائل لغوی و ادبی، عرفی و گاه عقلی نبوده است که در رابطه با استنباط احکام از آیات و روایات نبوی و یا به جهت دفاع از فتوی، مورد استفاده قرار میگرفته است.بنابراین بدیهی است که در آغاز پیدایش علم اصول و حتی پس از آن یعنی در آغاز دوره تصنیف کتب مستقل اصولی، چیزی تحت عنوان مبادی دیده نشود و آن چه که اکنون تحت عنوان مبادی شناخته میشود در آن هنگام جزء مسائل علم اصول دانسته میشد، لذا هنگامی که به کتاب«تذکره باصول الفقه» نوشته«شیخ مفید»-بنابر آن چه که«کراجکی» نقل میکند-نظر میافکنیم بحث حقیقت و مجاز، و یا بحث اشتراک را در میانه کتاب مییابیم. (16) و یا هنگامی که به تورق کتاب«الذریعه »نوشته «سید مرتضی»و«عده الاصول»نوشته»شیخ طوسی»میپردازیم اگر چه پارهای از مطالب لغوی و کلامی را در آن دو اثر گران سنگ مییابیم ولی چیزی که تحت عنوان مبادی قرار گیرد دیده نمیشود و گویا نویسندگان بزرگوار، آن دسته از مطالب لغوی و کلامی را جزء مطالب علم اصول دانسته و بدین جهت کتاب را به آنها آغازیدهاند.
این روند تنها اختصاص به کتب مستقل اصولی ندارد، بلکه در کتب فقهی که در آغاز مطالب اصولی را به توجه به کرابرد آن مسائل در فقه به عنوان مقدمه آوردهاند، جاری است.بررسی«غنیه»نوشته «ابن حمزه»خود گواه بر این سخن است.و از آن جا که مطالب اصولی را نباید تنها در کتب اصولی جستجو کرد، بلکه گذشته بر کتب فقهی باید به سراغ کتبی که بررسی قواعد مورد استفاده در فقه را عهدهدار هستند نییز رفت، لذا هنگام بررسی این دسته از کتب همچون«القواعد و الفوائد»نوشته «شهید اوّل»و«نضد القواعد الفقهیه »نوشته «فاضل مقداد»همان روند پیشین در آنها دیده میشود.
شاید نخستینبار توسط مرحوم«محقق حلی» و در کتاب«معارج الاصول»است که مبادی تشخّص یافته، مقدّمه علم اصول شمرده شد.اگر چه او واژه مقدمه را به کار برده است و پس از وی صاحب«معالم»از واژه مبادی نام برده است لکن گویا این«شیخ بهائی»است که بعدها به عنوان نخستین دانشور اصولی شیعه امتیاز کاربرد واژه مبادی را-به عنوان اصطلاحی ویژه برای پارهای از مسائل-از آن خود کرده است.
از آن چه گفته شد نادرستی گفته استاد «دکتر فیض»که طرح بحث مبادی را تا هنگام «سید مرتضی»و کتاب«الذریعه الی اصول الشریعه «خدمت بخشیده، هویدا میگردد؛چه این که ایشان گویند:«سید مرتضی پس از مقدمه، بحث از خطابات و مباحث الفاظ از قبیل حقیقت و مجاز را دو مقدمه تحت عنوان«بحث»مورد بررسی قرار میدهد و این میرساند که وی همه این مباحث را جزو مبادی علم اصول میشمرده است.سپس مسائل اصولی را در بابهای چندی مشتمل بر فصول چندی فراهم آورده است». (17)
و حال باید گفت که مرحوم«سید مرتضی»پس از بیان مقدمه سخن خویش را به عنوان«باب الکلام فی الخطاب و اقسامه و احکامه»ادامه میدهد، و در همین باب است که به تعریف اصول و خطاب و اقسام خطاب میپردازد و آن گاه در همین باب سخن خویش را با عنوان«البحث فی الحقیقه و المجاز»پس میگیرد که به نشانههای بازشناسی حقیقت و مجاز، و استعمال لفظ در بیش از یک معنی پرداخته و در پایان به سخن پیرامون علم، ظن و اماره روی آورده و آن گاه است که باب پایان میپذیرد و باب دیگر-یعنی باب امر-آغاز میگردد.