چکیده : از هم گسیختگی اعضای خانواده یکی از پارامترهای من دراین پژوهش بود که می خواستم بدانم تا چه حدی اثر گذار بوده واین مسأله را با شاخص های وجود فرد معتاد یا مجرم در بین اعضای خانواده ، طلاق والدین و وجود اختلاف و مشاجره بین اعضای خانواده سنجیدیم.
نتیجه پژوهش نشان داد که از همه دختران فراری 1/55 درصد گاهی اوقات و 7/32 درصد اکثر اوقات شاهد درگیری بین اعضای خانواده خود بوده اند .
در مقابل تنها 38 درصد دختران غیر فراری گاهی اوقات شاهد چنین اختلافاتی بوده اند.
بنابراین این مسئله هم موردتائید قرار میگیرد .
به عبارتی میزان اختلاف ،میزان مشاجره و درگیری بین خانواده دختران فراری به مراتب بیش از دختران غیر فراری بوده است .
مقدمه : علاوه بر آداب و رسومی که مهر تأیید بر رفتار خشونت آمیز علیه دختران و زنان می زند ، اصطلاحات و ضرب المثل هایی که در فرهنگ شفاهی ما رایج است و دهان به دهان می چرخد نیز حامل پیام خشونت نسبت به زنان و ترغیب مردان به انجام آن است .
اصطلاح « گربه را در حجله بایدکشت » به معنای آن است که باید زن را از همان شروع زندگی با رفتار خشونت بار مرعول و مطیع کرد .
اصطلاح « زن – ذلیل » نیز صفت تحقیر آمیزی است برای مردانی که به نظرات همسران خود احترام می گذارند .
فرهنگ شفاهی مرد سالار ، مردان را با صفت زن – ذلیل سرزنش و تحقیر می کنندتا به خودآیند و از رفتار آمرانه سایر مردان با همسر خود پیروی کنند .
در متون فرهنگی و اساطیری ایران نی زاشعار و نقل قولهایی وجود دارد که عموماً در جهت اثبات فرو دستی و سستی عقل و خرد و اراده زن است و بر رفتار تحکم آمیز و ریاست بی قید و شرط مرد بر او صحنه می گذارد .
نمونه هایی از تصویر زن در متون فرهنگی چنین است : زن ناقص العقل است .
( توضیح ، پذیرش ولایت و سرپرستی و ریاست مرد بر زن نتیجه ناگزیر این ضربالمثل است .) اسب و زن و شمشیر وفادار که دید ؟
( توضیح : زن در ذات و طبیعت خود خائن است و باید او را مهار کرد .
) زن که رسید به بیست باید به حالش گریست .
(توضیح : این ضرب المثل به پیری زود رس زن توجه می دهد و جاذبه های جنسی او را تا مرز 20 سالگی تأیید می کند و هر نوع تکامل دفاعی و عقلی زن را نفی می کند .
) زن و شوهر جنگ کنند ، ابلها باور کنند .
( توضیح : این ضرب المثل حامل این پیام است که درنزاع زن و شوهر دخالت نکنید و آنها را به حال خود بگذارید تا آشتی کنند .
این ضرب المثل ها و توصیه ها که باور عمومی را طی قرون شکل داده است ،باعث می شود که حتی در مواردی که مداخله ضروری است ، خویشاوندان نزدیک خانواده از دخالت پرهیز کنند تا جایی که برخورد خشونت آمیز مرد منجر به ضرب و شتم ،نقص عضو و حتی قتل شود.
این باور عمومی چنان نیرومند شده است که افراد نیروی انتظامی نسبت به درگیری زن و شوهر کمتر حساسیت نشان می دهند .) سنت ها و پاره ای تفاسیر سنتی از دین و اما آنچه درایران بسیار مهم است نقش پاره ای تفاسیر سنتی از دین است زیرا باورهای اعتقادی در کانون سنت ما قرار دارد .
از نگاه سنت گرایان در روابط دو جنس نابرابری مطلق حاکم است .
این طرز تفکر که طی قرون و اعصار متمادی بر ساختار ذهنی مردم تأثیر عمیقی بر جای گذاشته ، یکی از عوامل سرکوب زنان در خانواده و در عرصه های اجتماعی و سیاسی شده است .
طبق دیدگاه سنتی : زنان ناقص العقل و ناقص الحظ هستند .
زیرا زن از زیادی گل مرد یا دنده چپ او آفریده شده است.
زنان هرگز نمی توانند در شایستگی و کمال به مردان برسند .
صندوقخانه منازل مناسب ترین مکان برای عبادت زنان است .
زنان حق حضور دراجتماع را ندارند .
در اندرون خانه نیز نمیتوانند بیش از پنج کلمه با مردان سخن بگویند .
روا نیست زن را که با مرد بیگانه سخن گوید ، الا به درشت و به زجر .
مردان بر زنان سرپرستی دارند و به امور آنان می پردازند چنان که والیان به امور رعیت می پردازند .
بدان جهت که خداوند بعضی را بر بعضی برتری بخشیده است .
زن نمی تواند در جامعه اسلامی زمام حکومت و ولایت مرا را به دست گیرد ، زن نمی توند به مسند قضاوت و حکم تکیه بدهد .
خدا زن را آفرید برای تدبیر منزل ، گستره کار منزل محدود است .
در این محدوده ، مردان بر زنان خود سرپرستی دارند .
از اینروی عقلشان به همین مقدار محدود می شود.
زن در برابر مرد وظیفه خاصی دارد و آن عبارت است از شوهر داری و تربیت کودکان و خانه داری .
به این ترتیب اندیشه سنتی به اندازه ای نسبت به جنس زن تحقیر آمیز است که همواره برای حفظ زن در محدوده ای که دیدگاه سنتی بر پایه نابرابری مطلق زن و مرد تعیین کرده است ، خشونت تجویز می شود ، زیرا ، در یک کلام ، نگهداشتن زن در خانه و ممانعت از حضور او در جامعه بدون ایجاد جو ترس و ارعاب ممکن نیست .
برداشتهای خشونت آمیز نسبت به زنان بازتابی است از ارزش ها و عقاید اعضای یک اجتماع که اغلب چندین نسل را در بر می گیرد .
برخی عملکردهای دیدگاه سنتی درباره نگاه اسلام نسبت به زن را می توان نیرومند ترین عامل تأثیر گذار به شمار آورد که ذهنیت نسل های بسیاری از ایرانیان را تسخیر کرده است .
پیروی کورکورانه از دستورات ملهم از این تفاسیر سنتی چنان است که سلامتی جسمی و روانی زنان ایرانی را به خاطر می اندازد .
علاوه بر آن ، اسلام را از منظر عمومی باعملکرد همین دیدگاه می سنجند و در نتیجه آن را مجموعه ای از دستورات خشونت آمیز نسبت به زنان می انگارند .
[1] خشونت از تولد تا مرگ خشونت ، تأثیر عمیقی بر زنان دارد .
در بسیاری از کشورها ، خشونت علیه زنان با سقط های انتخابی براساس جنسیت جنین یا با کشتن نوزاد دختر پس از تولد و به دست والدینی که درانتظار تولد نوزاد پسر هستند ،آغاز شده و به تأثیر گذاری بر زنان در طول زندگیشان ، ادامه می دهد .
هر سال ، میلیون ها مورد ختنه دستگاه تناسلی زنانه صورت می گیرد .
احتمال تجاوز به دختر بچه ها و یا تهاجم جنسی توسط اعضای فامیل ،کسانی که از قدرت و اعتبار بیشتری برخوردارند و یا توسط غریبه ها ، بیشتر از برادرانشان است .
در برخی از کشورها، هنگامی که یک زن مجرد یا بالغ ، مورد تجاوز قرار می گیرد .
ممکن است مجبور شود تا با مهاجم خود ازدواج کرده و با به علت ارتکاب یک عمل «جنایی » زندانی شود .
زنانی که پیش از ازدواج باردار می شوند ممکن است حتی اگر حاملگی آنها ناشی از تجاوز جنسی باشد .
مضروب ، تبعید و یا کشته شوند .
پس از ازدواج ،خطر تداوم خشونت علیه زنان در خانه هایشان بیشتر می شود.
جایی که شوهرانشان ممکن است به آنها حمله و یا تجاوز کرده و یا آنها را بکشند .
هنگامی که زنان ،حامله یا پیر می شوند و یا از معلولیت جسمی یا روانی رنج می برند ، بیشتر در معرض حمله قرار می گیرند .
زنانی که دور از خانه هایشان زندگی می کنند و زنان زندانی یا به هر دلیل ، ایزوله شده نیز در معرض خطر تهاجم های خشونت بار هستند .
تهاجم علیه زنان در طول درگیریهای نظامی به علت تهاجم نیروهای دشمن با خودی ، سیر صعودی دارد .
در برخی از کشورها اگر والدین از جنسیت نوزاد قبل از تولد آگاه شوند ، به دلیل رجحان جنسی اقدام به سقط نوزاددختر می کنند و یا در صورت به دنیا آمدن نوزاد دختر ، اگر منتظر نوزاد پسر باشند ، او را می کشند .
موضوع خشونت بقیه عمر زنان را نیز می تواند تحت الشعاع قرار دهد .
به طوری که هر سال میلیون ها دختر ختنه می شوند (Female Genital Mutilation ) .
فرزندان دختر بیشتر از برادرانشان در معرض تجاوز و آزار جنسی توسط مرتکبین ( اعضای فامیل ،افراد مورد اعتماد یا صاحب قدرت و یا بیگانگان ) ، قرار می گیرند.
در برخی کشورها وقتی یک زن مجرد مورد تجاوز قرار می گیرد ، یا باید فرد متجاوز عروسی کند و یا باید به علت شرکت در یک جرم حبس شود .
زنانی که قبل از ازدواج حامله می شوند ،ممکن است توسط اعضای خانواده کتک بخورند ، از خانه رانده شوند و یا به قتل برسند ،حتی اگر حاملگی به علت تجاوز اتفاق افتاده باشد .
پس از ازدواج ، خطر خشونت علیه زنان بیشتر درداخل خانه وجود دارد ؛ جایی که شوهران ممکن است آنها را آزار دهند ،به آنها تجاوز کنند و یا آنها را بکشند .
زنان حامله یا زنان مسن تر و یا زنانی که ناتوانی های روانی و یا فیزیکی رنج می برند ، بیشتر در معرض حمله هستند .
زنانی که از خانه خود دور هستند ، در حبس به سر می برند و یا به هر ترتیب جدا از دیگران هستند ، نیز بیشتر در معرض خشونت قرار دارند.
آزار زنان در طول جنگ ها ، بیشتر است .
این آزارها اغلب توسط نیروهای درگیر صورت می گیرد .
خشونت علیه زنان از تولد تا مرگ خشونت و تجاوز بدون شک ، تجاوز عریان ترین نوع نقص اختیار است که یک زن با آن مواجه می شود.
تجاوز جنسی ، امکان هر گونه کنترل باروری زن در هر زمان و مکان و یا هر کسی که رابطه دارد را از میان می برد .
ممکن است کشوری خدمات بهداشت باروری عالی ، قوانین حمایتی تضمین کننده نیل به سلامت و سقط جنین قانونی را داشته باشد اما در چنین کشوری یک مرد همچنان میتواند به بدن یک زن تجاوز کند و حق خود مختاری جنسی او را به بدترین وجه پایمال کند.
در نتیجه ،مردان با تجاوز خود و به طور یکطرفه تمام حقوق زنان ، مانند آزادی تولید مثل و استقلال آنها را که مبارزان جنبش زنان برای تضمین آن به سختی مبارزه کرده اند ،بر باد می دهند .
متأسفانه در سراسر دنیا ، آمارها بر تجاوز به عنوان واقعیت مشترک زندگی زنان و دختران دلالت دارد .
برای مثال ، در ایالات متحده 6 طرح تحقیقاتی نشان می دهد که بین یک پنجم الی یک هفتم زنان امریکائی قربانی تجاوز بوده اند .
تحقیقات فوق همچنین جمعیت قابل توجهی را ثبت کرده است که مورد خشونت جنسی واقع شده اند .
در میان این جماعت ، غالب جان بدر بردگان از تجاوز ،شخص مهاجم را می شناسند ، واقعیتی که با مطالعات دیگر در مالزی ، مکزیک ، پاناما ، پرو ،شیلی و ایالات متحده تأیید می شود .
هیمین طور ، رقم بزرگی از این تجاوز علیه دختران 15 ساله و کمتر واقع شده است .
(36 تا 58 درصد ) و درصدتکان دهنده ای که در مورد دختران زیر 10 سال می باشد .
سازمانی که برای مادران جوان در کاستاریکا فعالیت می کند یافته های مشابهی به شرخ زیر گزارش می کند : 95 درصد مراجعان باردار زیر 15 سال ، قربانیان زنان محارم می باشند ( کنفرانس سلامت مادران آمریکایی مرکزی ، گرانمالا 1992) ، این زنان جوان نه تنها قربانیان خشونت جنسی هستند بلکه حقوق تولید مثل آنان نقص شده است .
(نقص استقلال جنسی ) هر جای این دنیا ، تجاوز که خود شکلی از خشونت است – ممکن است خشونت بیشتری را برای یک دختر ازدواج نکرده ، به خاطر شرم از دست دادن با کرگی ، به ارمغان آورد .
در مناطقی از آسیا و خاور میانه ننگ تجاوز آنقدر عظیم است که گاه قربانی بدست اعضای خانواده خود و به منظور تطهیر آبروی خانواده ، کشته می شود .
با وجود آنکه اغل قتل های ناموسی برای زنان متهم به زنا و زنای محصنه اتفاق می افتد، لیکن قربانیان تجاوز نیز از قتلهای ناموسی در امان نیستند .
در تحقیقی که درباره زنان به قتل رسیده در اسکندریه مصر بعمل آمد ، نشان داد 47 درصد مقتولین ، قربانیان تجاوز بوده که بدست خویشاوند نزدیک خود به قتل رسیده اند.
تجاوز ممکن است علاوه بر آسیب و هتک حرمت زن ، پیامدهای جدی برای سلامت تولید مثل او داشته باشد .
زیرا ضمن آسیب جسمی و جراحت ،نجات یافتگان از تجاوز ، خطر حاملگی و مبتلا شدن به بیماری های مقاربتی ، از جمله ایدز را نیز متحمل می شوند .
برای مثال ،گزارشی از یک مرکز حمایت از قربانیان تجاوز در بانکوک ( تایلند ) اعلام می کند که 10% مراجعین مبتلا به یک بیماری مقاربتی حاصل از تجاوز هستند .
گزارش ، چه در ایالات متحده و خارج از آن حاکی از افزایش آلودگی HIV در زنان و کودکانی است که درخشونت های جنسی و یا تجاوز مبتلا شده اند .
در کیپ تاون افریقای جنوبی در سال 1992 ، دو مرد به جرم تجاوز به یک دختر بچه 11 ساله به زندان افتادند ، دختر به HIV آلوده شد و متعاقب آن فوت کرد .
برای زنان جهان سوم امکان حاملگی بر اثر تجاوز زیاد است .« مرکز بحران تجاوز مکزیک » گزارش میدهد ، 15 تا 18 درصد مراجعان متعاقب تجاوز باردار شده اند ، اطلاعات و داده های دیگر از تایلند و کره مورد فوق را تأیید می کنند .
بر اساس قانونی که اخیراً درمکزیک تصویب شده است از قضات خواسته شده است که بی درنگ و بینا به درخواست قربانی ،دستور سقط جنین را بدهند ، این قانون ، بیش از بیش حق انتخاب را برای زنان در نظر می گیرد .
هزاران هزار زنی که درکشورهائی زندگی می کنند که سقط جنین امکان پذیر نیست یا شرایط آن فراهم نیست و یا غیر قانونی استباید از تحقیر مضاعفی رنج ببرند ، زیرا هم به آنها تجاوز شده است و هم مجبورند بچه ای را به دنیا بیاورند که فرزند یک تجاوز است .
اغلب این افراد خیلی جوان هستند و کودکانی هستند که با تجاوز پدر و یا خویشاوند نزدیک خود حامله شده اند ، برای مثال در بیمارستانی ( زایشگاه ) در لیما ، پایتخت پرو ، 90 درصد مادران جوان 12 تا 16.
تجاوز و تهاجم جنسی بررسی های با مقیاس وسیع در زمینه تجاوز و تهاجم جنسی ، محدود هستند و آنها هم که موجود هستند ، حاکی از میزان شیوع بالای آن است .
تحقیق انجام شده در کشورهای صنعتی نشان داده است که احتمال موردتجاوز قرار گرفتن زن یا درگیری برای رهایی از آن ، بالا می باشد .
در کشورهای در حال توسعه ، نتایج بررسی ها حاکی از آن است که تجاوز یا تهدید به آن ، واقعیتی همیشه حاضر برای میلیون ها زن می باشد .
شش محقق مجزا نشان می دهد که بین 20-14 درصد از زنان ایالات متحده حداقل یکبار در طول عمر خود با تجاوزی کامل روبرو بوده اند .
در یک نمونه گیری تصادفی از 260 زن در تورنتوی کانادا 40 درصد از آنان حداقل یکبار آمیزش جنسی اجباری از سن 16 سالگی را گزارش کردند .
اگر چه امکان بروز تجاوز و تهاجم جنسی توسط افراد بیگانه وجود دارد اما شواهد ،مربوط به بسیاری از منابع نشان می دهد که درصد بالایی از متجاوزان را آشنایان ، دوستان ،خویشان و افراد برخوردار از موقعیت های معتبر و بالاتر تشکیل می دهند ،مورد بعدی این است که در صد بالایی از قربانیان تجاوز ، زنان جوان و اغلب نوجوان بوده ( به جدول آمار جنایت های جنسی رجوع شود ) و بسیاری از تهاجم های جنسی توسط بیش از یک مهاجم ( یعنی توسط گروهی از مهاجمان ) صورت میگیرد .
« تجاوز جمعی » ( توسط دو مرد یا بیشتر ) غیر معمول نیست .
زنان ضمناً در معرض آنچه که به آن سوء استفاده ی جنسی غیر تماسی می گویند نیز قرار می گیرند که در چنین مواردی ، مردان در برابر زنان کشف عورت کرده یا طی تماس تلفنی ، مطالب وقیحی را به آنها می گویند .
در مناطقی که سوء استفاده غیر تماسی مورد بررسی قرار گرفته ، مشخص شده که درصد بالایی از زنان ( در مواردی بیش از 50 درصد آنها ) تجاربی از چنین سوء استفاده هایی داشته اند .
دگرگونی الگوهای خشونت در گذشته خشونت های روانی و غیر فیزیکی کمتر گزارش شده است اما رواج آنها در حال حاضر رو به فزونی است .
شاید بتوان گفت که خشونت های غیر فیزیکی جایگزین خشونت های فیزیکی در طول زمان شده اند .
در گذشته زنده به گور کردن دختران در عربستان رسمی خشن و رایج بود .
امروزه فقدان هویت مستقل برای زنان در این کشور ( زنان هنوز در عربستان شناسنامه ندارند ) نوعی خشونت علیه آنها قلمداد می شود .پسر دوستی در میان بعضی اقوام و ملت ها یک گرایش قوی محسوب می شود اما تبعیض بین فرزندان پسر و دختر نوعی خشونت علیه دختران تلقی می شود .
گفتنی است که در بعضی کشورها پسر دوستی به قدری شدید است که در بعضی کشورها پسر دوستی به قدری شدید است که مادران حامله پس از آگاهی از جنس جنین خود در صورت دختر آن را سقط می کنند .
مطابق آماری که درمیانه دهه 1990 از سوی سازمان جهانی بهداشت ارائه شد از 8000 سقط جنین انجام شده درهند 7999 مورد آن متعلق به جنسی دختر بود .
این گونه رفتارها در سطح جمعی نه تنها سلامت مادر و خانواده را تهدید می کند بلکه موجب بهم خوردن موازنه جنسی ( تساوی نسبی ازدواج و میانسالی ) جامعه می شود ومشکلاتی متعدد از قبیل فساد ،همجنس بازی ، و دیگر رفتارهای نامشروع را دامن می زند .
در چین که مدتها سیاست تک فرزندی ، سیاست حاکم بود ،کنترل رشد جمعیت تا حدودی در اثر اجرای این خط مشی تامین گردید اما موازنه جنسی جمعیت دچار مشکل گردید و پسران در سن ازدواج ، در یافتن زوج چینی با مشکل و کمبود مواجه شدند ، سیاست تک فرزندی در چین امروزه مورد تجدید نظر قرار گرفته است .) پنهانی بودن خشونت علیه زنان خشونت علیه زنان در ایران امری پنهانی است یکی از مشخصان کلی خشونت علیه زنان در سراسر جهان این است که در بیشتر موارد از نظرها پنهان است .
زنان تا کارد به استخوانشان نرسد ،از زندگی خشونت آمیز خود حرفی نمی زنند .
این پرهیز در هر جامعه دلایل خاص خود را دارد و متناسب است با روابط زندگی فردی و اجتماعی زنان در هر جامعه.
در ایران نیز زنان در اثر فشارهای سنتی هزاران ساله ، که دامنه ای وسیع دارد ، خو گرفته اند که بخش عمده ای از وضعیت خشونت بار زندگی خود را از دیگران بپوشانند .
آنها ، به خصوص از مراجعه به مراکز قضایی و خدمات رسانی خود داری می کنند و هنگامی لب به شکایت می گشایند و کمک می طلبند که تمام امیدهای خود را از دست داده باشند .
این است که مبارزه با خشونت علیه زنان در ایران نیز مانند سایر کشور ها آسان نیست .
زنان ایرانی در فضای زندگی پدری زیرسلطه پدر ، برادر ، شوهر خواهر و ..
به سر می برند ؛ در فضای زندگی زناشویی زیر سلطه شوهر و اقوام او هستند ؛ در فضای زندگی شغلی زیر سلطه سلیقه های مرد سالار رؤسا و مدیران مذکور روزگار می گذرانند ؛ و در فضای زندگی اجتماعی زیر سلطه سنت های زن ستیز احساس نا امنی می کنند ؛ و ..
با این حال ، چنان در بافت ذهنی و رفتاری خود به خشونت تسلیم شده اند که کمتر واکنش نشان می دهند .
بسیاری از زنان ،خشونت را مخفی نگه می دارند در بسیاری از مواقع ، زنان قربانی خشونت جنسی ، تمایلی به گزارش واقعه به پلیس ، فامیل یا دیگران ندارند .
در کشورهایی که بکارت زنان ، با شرافت خانوادگی ارتباط دارد .
شاید زنان مجرد در صورت گزارش تجاوز ، مجبور به ازدواج با متجاوز شده و یا ممکن است برخی از آنها توسط پدران یا برادران شرمنده خود کشته شوند تا آبروی خانواده اعاده می گردد .
در برخی از کشورها ، شاید زنان قربانی تجاوز در صورتی که قادر به اثبات تجاوز نباشند ، مورد تعقیب قانونی قرار گرفته و به علت جرمی که در این خصوص ( بدون ازدواج ) مرتکب شده اند ،زندانی شوند .
سکوت زنان زنان شوهر دار کمتر از زندگی جنسی خود سخن می گویند تا از مسئله پیشگیری باستثنای عشق های وافر دو طرفه و همراه با احترام، آمیزش جنسی برای زنان بی شماری یک وظیفه ناخوشایند است که به جای لذت بردن آن را تحمل می کنند .
در گفتگو با گروهی از زنان مکزیکی درباره مردان و رابطه جنسی و ازدواج ، بسیاری از آنان خشم و رنجش عمیق خود را درباره اینکه چطور مردان آنان را هنگام رابطه جنسی کتک می زنند ،ابراز کردند .
زنان به طور مشخص به موارد زیر اشاره کردند : ـ آزار فیزیکی توسط شوهر ، تا زن را وادار به اطاعت کند .
ـ سوء ظن گسترده مردان ـ سلطه جوئی و برتری طلبی مردان نسبت به همسران خود ـ تهدید مرد به ترک کردن زن در صورتیکه به خواسته های جنسی او و داشتن بچه های بیشتر تن ندهد .
ـ احساس بی هویتی دائم ، خواری ، ناکامی در رابطه جنسی احتمالاً ، این اصطلاح عامیانه اسپانیولی بهتر از هر مطلبی احساس زنان را در این رابطه تحمیلی نشان می دهد ؛ « او از من استفاده می کند .
» این تحقیق نشان می دهد که زنان خوشبختانه تسلیم سرنوشت نیستند و غالب زنان می دانند برای اینکه رفتار عادلانه تر و معقول تری با آنان بشود شایسته و ضروری است که به سختی تلاش کنند .
عدم گزارش جرایم خشونت آمیز به پلیس برخی از پژوهش ها بانگر آن می باشند که در کشورهای مختلف ، بیش از نیمی از بزه دیدگان ،مراتل بزه دیدگی خود را به مراجع قضایی و انتظامی گزارش نمی دهند و این خود مساله ای جرم زا تلقی می گردد ، چرا که چنین بزه دیدگانی به دلیل عدم گزارش و رسیدگی به مسایلشان ،یا خود در صدد انتقام و احقاق حق بر می آیند که این کار ممکن است زمینه ی ارتکاب جرمی جدید شود و یا این که به سوی انزوا و آسیب پذیری سوق پیدا می کنند که آن هم ، در بزه دیدگی مکرر ( ثانویه ) آنها نقش خواهد داشت .
و یا این که از سوی دیگر همان گونه که اشاره شد بزه دیده را به بزهکار تبدیل می کند .
به هر صورت می توان بی هیچ تردیدی ادغان داشت که علیرغم شایعاتی که در مورد پرچانگی خانم ها وجود دارد ،این افراد ( زنان ) تجارب خود در زمینه ی مسایل جنسی راحتا از نزدیک ترین دوستان خود نیز پنهان می کنند که این شاید بدان جهت باشد که شکستن سکوت در این موارد موقعیت عاطفی یا جسمانی فرد را به مخاطره می افکند .
تحلیل های آماری بیان گر این واقعیت می باشند که آمار جرم تجاوز عنف میتواند بسیار گمراه کننده باشد چونان که بعضی محققان معتقدند کمتر از 10% موارد این جرم گزارش داده می شود .
و یا پژوهشی دیگر نشان داد که در جرم تجاوز به عنف و شروع به آن 65% ، در تعرضات جسمانی – جنسی وخیم 27% و درموارد غیر وخیم در 46% ، در حمله ی با کیفیات مشدده 47% ، در حمله با ضرب و جرح 39% ، در شروع به حمله با اسلحه 50% و در حمله ی ساده همراه با جراحت 52% از موارد ، گزارش داده نمی شوند .
علل سکوت زنان در برابر خشونت محققان بر این باورند که مقادیر متنابهی از موارد عدم گزارش به پلیس می تواند به دلیل شرم و خجالت بزه دیدگان باشد چرا که فکر می کنند پلیس حرف آنها را باور بخواهد کرد .
هم چنین بزه دیدگان ، هم از واکنش بزهکار ، یعنی انتقام می ترسند و هم این که نسبت به اقدامات مؤثر نظام عدالت جزایی نا امیدند .
یکی دیگر از دلایل عدم گزارش را تا مدت زمانی پیش می توان در ارتباط با عدم وجود قوانین حمایتی برای زنان بزه دیده دانست .
بسیاری از بزه دیدگان از این می ترسیدند که پیش زمینه ی جنسی آنان در خلال دادرسی مورد توجه قرار گیرد .
در واقع این افراد، حتا در اتاق دادگاه هم در معرض حمله بیشرمانه ی دیگر توسط وکلای مدافع متهم قرار دارند و شاید دلیل مهم و اساسی بسیاری از این زنان که از گزارش جرم خود اجتناب می ورزند ، همین بدنامی و لکه ی ننگی باشد که در مجاورت موقعیت ایشان یافت می شود .
ئر جامعه ی انگلستان هنوز هم بزه دیده ی این جرایم با این اعتقاد که این بوده که به نحوی بزهکار را به انجام چنان عملی بر انگیخته و در واقع با اومشارکت داشته است مورد سرزنش قرار می گیرد .
بر اساس تحقیقاتی که در سال 1967 زیر نظر Philip Ennis که ریاست مرکز تحقیقات معاصر عقاید ملی را به عمده داشت به انجام رسید .
درصد عمده ای از بزه دیدگان جرایم خشونت آمیز و جنسی در پاسخ به این سؤال که چرا مراتب بزه دیدگی خود را گزارش نداده اند ، بدبینی و تردید نسبت به کارایی و عملکرد پلیس را طرح نموده اند .
(55%) .
Philip Ennis بزه دیدگی های حاصل از نزاع های خانوادگی ، ارتکاب جرم توسط دوستان و بسیاری از آزارهای جنسی را از مهم ترین مواردی دانسته که بزه دیدگان ، با اعتقاد به خصوصی بودن قضایا آن را گزارش نکرده اند و گاهی از نحوه ی مراجعه و کیفیت گزارش دادن و سردرگمی حاصل از جرم ، علل اصلی عدم گزارش ها بوده است .
امارها در کانادا بیانگر آن بوده است که در خصوص تعرضات جنسی ، عدم کارایی پلیس در 52% و جبران خسارت بدون حضور پلیس در 33% از موارد از علل مؤثر در عدم گزارش بزه دیدگی هاست .
یکی دیگر از دلایل عدم گزارش این گونه جرایم به عامل بسیار مهم فرهنگی مربوط می شود که طبقه ای را نیز درعلم بزه دیده شناسی تحت عنوان بزه دیدگی های پنهان مطرح می سازد .
مراد از عبارت بزه دیدگی های پنهان ، مواردی است که علیرغم جرم و تضییع حقوق ، فرد ، خود را بزه دیده نمی داند و یا هرگز تصور احقاق حق خویش را نمی نماید .
توضیح بیشتر آن ساختار فکری و فرهنگی برخی از قبایل و خانواده ها و سنت های حاکم بر برخی از جوامع به گونه ای است که ضرب و شتم افراد زیر دست یا زنان امری ، کاملاً عادی تلقی می شود و یا به کار گماردن اجباری زنان و تصرف در دستمزد آنان ، عرفاً پذیرفته شده و قربانیان این جرایم برای خود حق اعتراضی قایل نمی باشند .
در اینجا می توان نشان های دیگری ، نظیر اذیت و آزار در مدارس یا کارگاهها و خشونت نیروهای امنیتی به منظور کسب اقرار از بزهکار را نیز مورد اشاره قرار داد .
شاید کارکنان این مراکز برای مواجهه با مساله خشونت آموزش ندیده و یا ندانند که زنان جویای کمک را به کجا را به کجا ارجاع دهند .
شاید آنها از روی بی میلی با این مسأله درگیر شده و یا وسایل و ابزار لازم برای رویارویی با وضعیت های پیچیده ایجاد شده برای زنان قربانی خشونت را نداشته باشند .
دلایل ادامه زندگی با شوهران بدرفتار دو دلیل اصلی ادامه زندگی زنان کتک خورده با شوهران بد رفتار عبارتند از : الف) امید به اینکه شوهر در رفتار خود تجدید نظر بکند و ب) نداشتن سر پناه بسیاری از زنانی که پدرانشان مردان ملایمی بوده اند و اقدام به خشونت نمی کرده اند امیداوارند که روزی برسد که همسران بد رفتارشان تغییر رفتار بدهند و آنطور که شایسته یک شوهر است رفتار کنند .
مراجعه به پلیس 90 درصد از دو سوم کسانی که به پلیس مراجعه کردند میگفتند که پلیس اقدام به دستگیر کردن شوهرانشان نکرده است .
یک سوم باقیمانده که به پلیس مراجعه نکردند ، علت عدم مراحعه خود را موارد زیر ذکر میکردند : 1- ترس از اقدام تلافی جویانه شوهر 2- ترس از آبروریزی اجتماعی 3- بی اعتمادی به پلیس 4- اینکه نمی خواستند فرزندانشان شاهد دستگیری پدرشان از سوی پلیس باشند .
عوامل نگهدارنده 1- امیدواری به اینکه شوهر تغییر رویه بدهد .
2- نداشتن سر پناهی که به آن مراجعه کند .
3- ترش از اقدام تلافی جویانه شوهر .
4- وجود فرزندان 5- مشکلات مالی مبتنی بر بیکاری و نداشتن پول کافی 6- ترس از زندگی کردن در تنهایی .
7- طلاق یک داغ ننگ و اسباب خجالت است .
علل ظهور و بروز خشونت علیه زنان علل متنوعی نیز برای ظهور و بروز خشونت عنوان شده است .
از دیدگاه بعضی کارشناسان خشونت غریزه ای است در جانداران که برای دفاع از خود و حفظ بقا به کار گرفته می شود .
اما این غریزه در انسانها تحت تأثیر عوامل شخصیتی و اجتماعی ، تغییر شکل می دهد و به عاملی مخرب و آزارنده تبدیل می شود .
بعضی بر این باورند که خشونت به عنوان یک پدیده چند بعدی جسمی ، روحی ،اجتماعی – نوعی رفتار آگاهانه است که آسیب مادی ،جانی ، حقوقی و روانی ایجاد میکند یا موجب محدودیت می شود .
هر عاملی که بهنحوی موجبات محرومیت بالقوه یا بالفعل فرد یا افرادی را فراهم کند به عنوان عامل یا علت خشونت قلمداد می شود .
کارشناسان معتقدند که عوامل اجتماعی – اقتصادی زیادی در شکل گیری و بروز خشونت دخالت دارند فقر ، کوسوادی ، اعتیاد ،مشکلات زناشویی ، تربیت غلط دوران کودکی ، جهل وخودخواهی ،عدم امنیت شغلی ، مرد سالاری و از هم گسیختگی خانواده ( طلاق و زندگی فرزندان با یکی از والدین ) از حمله عوامل خشونت آفرین معرفی می شوند .
حتی به نظر بعضی از اندیشمندان تراکم فیزیکی چه بصورت تعداد زیاد ساختمانها در یک منطقه ، و چه به صورت تعداد زیاد افراد در یک ساختمان ، باافزایش میزان خشونت رابطه مستقیم دارد .
بنا به اظهار بعضی کارشناسان ، دیگر کشی و انواع دیگر خشونت در پایتخت ها ، شهرهای مرکزی و مناطق پر جمعیت ، بیشتر صورت می گیرد .
گاه خشونت را ناشی از خصوصیات ژنتیکی افراد برشمرده اند و گاه سوء استفاده های جسمی ،جنسی ،کاری و … از کودک را با بروز رفتار خشونت آمیز دردوران بزرگسالی مرتبط دانسته اند .
بزرگ شدن و بالیدن در خانواده ای که اسیر خشونت است ، احتمال رفتار خشونت آمیز در بزرگسالی را در کودکان تشدید می کند ، گفته می شود کودکانی که شاهد خشونت والدین خود علیه یکدیگر می باشند ،می آموزند که در بزرگسالی ازخودچنین رفتاری را نشان دهند .
درنتیجه خشونت از نسلی به نسلی منتقل می شود ودوام می یابد .
این را « چرخه خشونت » می گویند که در اثر یاد گیری بوجود می آید.