. روند تحولات اقتصاد کلان و چالش های پیش روی
روند تحولات نرخ رشد تولید ناخالص داخلی ایران در چهار دهه گذشته (1380-1340) نشاندهنده حرکت کند این متغیر است. متوسط رشد 6/10 درصدی سالهای دهه 1340 به ترتیب به رشدهایی معادل 7/2، 2/4 و 8/3 درصد در دهههای 1350، 1360 و 1370 کاهش یافته است
تحقق نیافتن رشد اقتصادی بالا در سه دهه گذشته، ریشه در دو پدیدهای دارد که از دهه 1350 اقتصاد ایران را در جهت کاهش رقابت پذیری متأثر کرده است. پدیده اول در حوزه اقتصاد ناشی از شوک نفتی سال 1353 و افزایش درآمدهای ارزی حاصل از صادرات نفت است که در نتیجه آن ساختار رشد اقتصادی ایران بر وفور منابع نفتی بنیان نهاده شد. نکته مهم آن که شوک نفتی و تزریق درآمدهای ارزی نفت در زمانی به وقوع پیوست که اقتصاد ایران هنوز صنعتی شدن را تجربه نکرده بود. قرار گرفتن رشد اقتصاد ملی بر پایه منابع طبیعی نفت نه تنها کمکی به فرایند توسعه صنعتی ایران نکرد، بلکه از طریق توسعه بخش غیر تجاری اقتصاد و توسعه نیافتن بخش تجاری بویژه صادرات محصولات صنعتی، به عامل ضد توسعه صنعتی تبدیل شد.
پدیده دوم که بعد از انقلاب از حوزه نگرشهای سیاسی و اجتماعی بر مدیریت اقتصادی کشور تأثیر گذاشت، نقش مسلط دولت در نظام اقتصادی و کمرنگ شدن نقش سازوکار بازار در تخصیص منابع بود. این امر باعث شد بدون احساس نیاز به توسعه بخش خصوصی کارآفرین، و بدون توجه به فرایند توسعه صنعتی صادرات گرا و رقابتی، بخش عمدهای از سرمایهگذاریها از طریق شرکتهای دولتی انجام گیرد. تملک واحدهای تولیدی توسط دولت و نیز حضور دولت در امور اقتصادی به منظور برقراری توازن در امور معیشتی مردم در شرایط جنگ و بحران در بستر اصل 44 قانون اساسی، باعث شد که نقش دولت در اقتصاد، به هزینه کاهش کارایی در تخصیص منابع، گستردهتر و مجموعه تحت تصدی دولت افزایش یابد.
رشد پایین اقتصادی ایران، به همراه تحولات جمعیتی، درآمد سرانه کشور را در مقایسه با سایر کشورهای در حال توسعه صنعتی به شدت پایین نگهداشته است. بر اساس شاخصهای توسعه جهانی سال 2002، درآمد سرانه ایران برحسب دلار و بر دو پایه نرخ ارز و روش PPP، به ترتیب معادل 1680 و 5910 دلار گزارش شده است. ارقام مشابه برای کره جنوبی معادل 8910 و 17300 دلار، و برای مالزی معادل 3380 و 8330 دلار بوده است.
روند تحولات سرمایهگذاری در اقتصاد ایران نیز در دوره 1380-1340 نشاندهنده نوسانهای شدید، بویژه در دو دهه 1350 و 1360 است. متوسط نرخ رشد سالانه سرمایهگذاری در دهه 1340 معادل 4/12 درصد، در دوره 1355-1351 به علت وقوع شوک نفتی اول معادل 7/24 درصد، در دوره 1367-1356 یعنی سالهای وقوع انقلاب و جنگ تحمیلی معادل 7- درصد، و در دوره سالهای 1380-1368 معادل 9/7 درصد بوده است. سهم سرمایهگذاری در تولید ناخالص داخلی ( نمودار 2 ) پس از نوسانهای شدید دهههای 1350 و 1360، در دهه 1370 روند نسبتاً با ثبات ولی کندی را طی کرده است. این سهم بر اساس ارقام سرمایهگذاری و تولید حسابهای ملی به قیمت سال 1361، در سال 1380 معادل 1/15 درصد بوده است.
نرخ بیکاری بر اساس دادههای مرکز آمار ایران افزایش یافته و از1/9 درصد در سال 1375 به 2/14 درصد در سال 1380 رسیده است. سهم بخش خصوصی در اشتغال کشور در سال 1380 در حدود 8/77 درصد بوده است که2/45 درصد آن متعلق به دو گروه کارکنان مستقل و کارکنان فامیلی بدون مزد است. بر اساس تعاریف بینالمللی این دو گروه عمدتاً به بخش غیر رسمی تعلق دارند که نشاندهنده ساختار سنتی و معیشتی بخش خصوصی در ایران است. دادههای موجود نشان میدهد که سهم بیکاران دارای تحصیلات ابتدایی و بیسواد در کل بیکاران کشور در سال 1380 (در مقابل سهم شاغلان آنها که 9/42 درصد است) فقط 23 درصد بوده است، در حالی که سهم بیکاران دارای تحصیلات دیپلم و بالاتر (درمقابل سهم 6/27 درصدی اشتغال آنها) در همین سال 4/41 درصد است. توزیع نسبی جمعیت بیکار 64-15 ساله برحسب گروههای عمده سنی و به تفکیک جنس نشان میدهد که 4/62 درصد بیکاران در گروه سنی 24-15 ساله قرار دارند. این میزان برای مردان و زنان به ترتیب 9/59 و 9/71 درصد است. ارقام مذکور گواهی بر بحران بیکاری جوانان بویژه زنان جوان درکشور است.
از نکات قابل توجه در تحولات عرضه نیروی کار در دهه 1380 ترکیب تغییرات عرضه نیروی کار مردان و زنان است. تغییرات عرضه نیروی کار مردان عمدتاً به جهت تغییر ساختار جمعیت، دارای روند کاهنده است، به طوری که از 447 هزار نفر در سال 1380 به 270 و 240 هزار نفر در سالهای 1385 و 1390 کاهش مییابد. در حالی که تغییرات عرضه نیروی کار زنان طی سالهای مزبور به علت افزایش جمعیت دارای تحصیلات عالی و همچنین افزایش سطح هزینه زندگی خانوار، دارای روند صعودی است، به طوری که از 188 هزار نفر در سال 1380 به 270 و 360 هزار نفر در سالهای 1385 و 1390 افزایش خواهد یافت. بدین ترتیب تغییرات کل عرضه نیروی کار، از 635 هزار نفر در سال 1380 در یک روند U شکل به 540 هزار نفر در سال 1385 کاهش مییابد و سپس در اثر روند عرضه نیروی کار زنان، به 600 هزار نفر در سال 1390 افزایش خواهد یافت ( نمودار 3 ).
ترکیب درآمدهای دولت در گذشته به گونهای بوده است که بجز دوره 68-1364 سهم درآمدهای غیر نفتی از 50 درصد درآمدهای دولت تجاوز نکرده است. علاوه بر این بالغ بر 30 درصد از درآمدهای مالیاتی و 20 درصد از سایر درآمدها نیز به طور مستقیم و غیر مستقیم وابسته به درآمد نفت بوده است. این امر وابستگی کل درآمدهای دولت به نفت را تا حدود 80 درصد افزایش داده است. این در حالی است که از ظرفیتهای درآمدی کشور استفاده مطلوب نشده است. نسبت درآمدهای مالیاتی به هزینههای جاری نشان میدهد که مالیات تنها 35 تا 40 درصد از هزینههای جاری را پوشش میدهد. از طرف دیگر روند هزینههای عمومی دولت به قیمتهای ثابت با رشدهای پر نوسان، نشان میدهد که نسبت متغیر مزبور به تولید ناخالص داخلی در سالهای اخیر حدود 22 درصد بوده است. با توجه به ساختار بودجه دولت با دو مشخصه آسیبپذیر بودن درآمدها و چسبندگی هزینهها با طیف گستردهای از وظایف، طی سالهای گذشته یکی از مشکلات اصلی دولت، کسری بودجه و چگونگی تأمین آن بوده است. به طوری که نسبت تغییرات خالص بدهی دولت به بانک مرکزی به تولید ناخالص داخلی به عنوان شاخص ثبات مالی دولت طی سالهای 79-1350 از 4 تا 15 درصد در نوسان بوده است.
بررسیهای انجام شده نشان میدهد که سیاستهای پولی کشور عموماً منفعل و متأثر از سیاستگذاری مالی بوده است به طوری که تغییرات خالص بدهی بخش دولتی به بانک مرکزی در گذشته از اجزای مسلط پایه پولی و در نتیجه از عوامل مؤثر بر رشد نقدینگی و سطح عمومی قیمتها به شمار آمده است ( نمودار 4 ) . فقدان لنگر پول باعث شد که شیوههای اداری جایگزین در زمینه کنترل قیمتها، نظیر تخصیص غیر بهینه منابع و بویژه استفاده از لنگر نرخ ارز در سیاستهای اقتصادی، رایج گردد، نتایج مطالعات تجربی در مورد اقتصاد ایران نشان میدهد که تحولات شاخصهای پولی به همراه تحولات تولید ناخالص داخلی، قیمت کالاهای وارداتی و انتظارات تورمی از مهمترین عوامل تعیینکننده تورم هستند.
در ترکیب صادرات ایران، نفت همواره نقش مسلط را داشته و در سالهای بسیاری تحولات آن، تراز پرداختهای کشور را تحت تأثیر قرار داده است. سهم صادرات نفت از کل صادرات در سال 1380 معادل 77 درصد و سهم صادرات صنعتی و صادرات غیر نفتی غیر صنعتی به ترتیب معادل 7/8 و 3/14 درصد گزارش شده است.
با توجه به درآمد ارزی حاصل از صادرات نفت به عنوان منبع مهم تأمین مالی واردات میتوان گفت که نوسانات درآمد ارزی نفت مهمترین منبع ایجاد نوسان در تولید و سرمایهگذاری بویژه فعالیتهای صنعتی بوده است. بنابراین یکی از مشکلات ساختاری بخش تجارت ایران که بر ساختار تولید، به صورت توسعه بخش غیر تجاری و توسعه نیافتن بخش تجاری، سایه انداخته است وابستگی شدید آن به صادرات منابع طبیعی نفت بوده است. نکته دوم آن است که نسبت حجم تجارت (صادرات + واردات) به تولید ناخالص داخلی در اقتصاد ایران پایین است. این نسبت که شاخصی برای درجه باز بودن اقتصاد است، در سالهای اخیر به 25 درصد بالغ شده است، در حالی که در کشورهای آسیای شرقی به طور متوسط بیش از 60 درصد میباشد. نکته سوم آن است که تجارت در اقتصاد ایران به عنوان یک عامل رشد درونزای اقتصادی و بویژه توسعه صنعتی عمل نکرده و محرک افزایش رقابتپذیری از طریق بهبود فناوری و توسعه بازارها نبوده است، در حالی که این امر در کشورهای آسیای شرقی مشهود است و تجارت یکی از عوامل اصلی افزایش بهرهوری میباشد.
از مشکلات دیگری که اقتصاد ایران تا سالهای اخیر آن را تجربه کرده، سیاستهای ارزی است که با نگرش دروننگر ساختار تجاری فوق، سازگار بوده است و موجب تقویت بیشتر آن نیز شده است. به طور عمده محور سیاستهای ارزی گذشته را میتوان انتخاب لنگر نرخ ارز برای کنترل هدف تورم برشمرد. در اقتصاد ایران تعهدات قوی نسبت به هدف نرخ ارز و تثبیت آن وجود داشته است. این سیاست تبعات خوبی بر اقتصاد داخلی و همچنین بر تراز پرداختهای کشور به علت تقویت نرخ ارز واقعی نداشته است. اختلال در قیمتهای نسبی، عدم تخصیص بهینه منابع ارزی، تضعیف موقعیت رقابت تولیدات داخلی و بخشهای صادراتی، و گسترش رانتجویی اقتصادی از جمله آثار این سیاست بر سرمایهگذاری و تولید بوده است