به نام خدای جهان آفرین
زمین آفرین، آسمان آفرین
بزرگ آفرینندهی بود و هست
که بالاتر از دست او نیست دست
سنه بود و نه هست و نه باشد سپس
جزا و آفرینشگری، هیچکس
خدایا تویی هست و بود آفرین
نهاد و نماد و نمود آفرین
در آن ژرف پهناور پیکران
بسی آفریدی شگرف اختران
در آن بیکران آسمان بلند
تو دانی چهها کردهای ، چون و چند
نیایشگرانت از آن کهترند
که راه شناسانیت بسپرند
خدا برتر از نام هنگام و جاست
فراسوی هر نفی و اثبات ماست
کجا منطق و فلسفه برده زه
به ذاتش ، که آن گنگی است، این سفه
تو هر وصف گویی، خدا زاو جداست
بهر نام خواهی بخوانش ، خود است
همان به کد سویش نیازی بریم
نیایشگر نه سازی بریم
نماز و نیایش زلالت کند
صفا بخشد و بیملالت کند
برون از خود ای و خداجوی باش
سپاسش گذار و ثناگوی باش
از آنجا که او نور تابیده است
وزآنجا که جوینده یابنده است
خداجوی آخر خدابین شود
اگر راه جستن به آیین رود
به بینندگان آفریننده را
توان دید، بگشا دو بیننده را
منش دیدهام بارها در نماز
زچشم ستردهست اشک نیاز
نپوشانده از دیدهام چشم و چهره
کشیده است برگیسویم دست مهر
نمازش چه هشیار خوانم چه مست
درین بیگمانم که او هست هست
خوش آنکس چه چشم خدا بین گشود
به درگاه او جبهه بیشبه سود
اخوان نمادی از آمیزش کهنه و نو
اخوان یکی از تابناکترین چهرههای شعر معاصر است کهن سرایی است که در تحول و دگرگونی اساس شعر فارسی نقشی بسزا بر عهده میگیرد در پیدایش نارسایی ابهامها و لغزشهای شعر نو میکوشد و بدعتها و بدایع شعر نیما را آشکار میسازد
در دورهای که عدم آشنایی عمیق یا حتی آشنایی نسبی با جلوههای مختلف فرهنگ گذشته ایران بخصوص شعر و ادب کهن از جمله عوامل ضعف و کمبود بسیاری از شاعران نوپرداز معاصر است اخوان با توشعهای پر بار از قصیده و غزل از دوبیتی و رباعی به شعر نیمایی رو میکند و به متعصبین کهنه پرست نشان میدهد که خواست و پذیرش صورت و قالبی تازه و بدیع از عجز شاعر در سرودن ابیاتی به سبک و سیاق بزرگ شاعران قدیم سرچشمه نمیگیرد
وانگهی اخوان ادیب است، سخنران و استاد مسلط زبان فارسی و در این زمینهها هیچ یک از سرایندگان عصر ما ، حتی نیما، هم سنگ و هم پایهی او نیست نگاهی هرچند گذرا به مقالات و تالیفات او به خوبی خواننده را متقاعد میکند که اخوان مهمترین آثار نظم و نثر پارسی را بارها و بارها خوانده، با آثار درخشانترین ستارگان آسمان ادب، از فردوسی گرفته تا ایرج و بهار و نیز با دیوان دیگر شعرا شاید کم اهمیت چون حبیب خراسانی، عاشق اصفهانی، فکری، گیلانی، حسن غزنوی بسیاری دیگر آشنایی کامل دارد. او در عین حال به خوانشی اجمالی بسنده نکرده است بلکه به تحلیل جنبههای مختلف این آثار پرداخته آمیختگی و آلودگیهای دیوان شاعرانی چون عنصری ، فرخی، انوری، و غیره را تمیز داده ، سره را از ناسره جدا نموده و اندوختهای که خود از گنجینه سرشار ادب برداشته ، بیشک مجموعهای از نابترین گوهرهاست.
اما اخوان در عین حال به زبان مردمان عصر خویش بیاعتنا نیست. او با استفاده از اصطلاحات ساده و روزمره امثال وحکم مردمی و حتی لن و بیان عامیانه، اشعاری مینویسند که به دل اهل و نااهل شعر مینشینند و گاه سخت و پرشور و حال جلوه میکند قطعاتی چون قاصدک و آواز کرک ، لحظه دیدار، زمستان ، نادریا اسکندر، هدیه، پرستار و بسیاری دیگر از سرودههای او همچنین سخنی که از دل برآید لاجرم بر دلها نشیند و سرود و زمزمه مردم یا نشانی از خشم و خروش آنها میشود.
زندگی نامه اخوان ثالث
اخوان ثالث در سال 1306 یا 1307 خورشیدی در توس مشهد بدنیا آمد. پدرش عطار طبیب و مادرش خانهدار بود علی اخوان ثالث پدرامید که عطاری و داوفروشی و طبابت قدیمی داشته و علاقهمند به اشعار فردوسی و سعدی و حافظ بوده با این همه امید بیش از شاعری و موسیقی دلبستگی پیدا کند و پنهان از پدر به تارزدن و مشق موسیقی میپردازد و با برخی از دستگاههای آن ماهور ، همایون ، ترک و افشاری .... آشنا میشود علی اخوان از کار پسر آگاه میگردد. و چون باور داشته که موسیقی نکبت میآورد و موسیقیدانها شور بخت میشوند به او اندرز میگوید که من خود از موسیقی لذت میبرم....
و از لحاظ مصلحت زندگانی راضی نیستم تو گرفتار این هنر نکبتبار شوی و پس او را به مشاهدهی فارابی موسیقی دان شوریده و معتاد و دورهگرد مشهد میبرد تا عبرت گیرد و دیگر دنبال موسیقی نرود . شوق موسیقی در مهدی به تدریج جایش را به اشتیاق به شعر و سخن میدهد و او به شعر سرایی روی میآورد، شعرکهایی که سروده روی کاغذهای کوچک مینویسد و درای کتابهای پدر میگذارد تا او بخواهد و از هر فرزند آگاه شود و سرانجام علی اخوان در مییابد که مهدی به شعر سرایی روی آورده اشعارش را نزد دوست خود اتخار مسنن ، ؟ شاهرودی دندانساز از خضای مشهد میبرد. افتخار از این شعرها خوشش میآید و یک جمله مسالک المعسنین ، طالب زاده به شاعر جایزه میدهد و به این ترتیب مهدی اخوان ثالث به شعر سرودن روی میاورد.
مهدی پس از آموزش ابتدایی وارد هنرستان صنعتی مشهد میشسود و ا کارسوهان کشی و اره کشی و آهنگری سردرمیآورد. در این زمان پدر به او میگوید حالا دیگه خودت باید بروی نانت را در بیاوری و او ناچار به تهران می اید و معلم میشود محل خدمت او در کریم آباد ورامین بوده است.