مقدمه
همانطور که در میان انسانها، برگزیدگان و دانشمندان از دیگران والاترند و سرمشق افراد دیگر واقع می شوند در میان کتب و آثار نویسندگان و گویندگان نیز بعضی کتابها، سر لوحه ی کتب ارزشمند قرار می گیرند. آثاری چون ایلیا و ادیسه، هومر، مهابارات، شاهنامه فردوسی، آثار ویکتور هوگو، آثار شکسپیر، آثار خیام و مولوی و سعدی و حافظ، نوشته های تولستوی و دیگر نویسندگان و شاعران بزرگ جهان، آثار جاودانی است که منبع دیگر اهل فضل قرار گرفته است.
کلیله و دمنه از اینگونه کتابهاست که می توان بدان «کتاب مادر» گفت. کلیله و دمنه پیشرو کتب بیشماری در جهان و علی الخصوص در ایران است که دهها کتاب در ترجمه یا اقتباس یا تقلید از آن نوشته شده است و چاپهای متعدد و حواشی گوناگون که بر این کتاب نوشته شده است با توجه به پر محتوایی آن هنوز دوستداران این کتاب را قانع نساخته است و امید است محققان، پژوهشهای تازه ای افزون بر آنچه دانشمندان، پیش از این ارائه داشته اند به انجام رسانند. در میان چاپهایی که از کتب مشهور فارسی به عمل آمده بعضی چاپها از اهمیت بیشتری برخوردار است که محققان جوان برای تحقیق یا نوشتن شرح از این چاپها استفاده می کنند.
تاریخچه کلیله و دمنه
کلیله و دمنه مجموعه ی داستانهای است از زبان حیوانات که در عصر ساسانیان به زبان پهلوی ترجمه شده است. اصل کتاب به زبان هندی (سانسکریت) بود به نام پنجه تنتره در پنج باب برزویه ی مروزی طبیب ، محقق و دانشمند عصر انوشیروان خسرو پسر قباد پادشاه ساسانی (تولد 531؛ وفات 579 م) آن را از هند به ایران آورد و به زبان پهلوی برگردانید و ابواب و حکایات دیگی بر آن بیفزود که بیشتر آنها از مآخذ دیگر هندی بود.
بعد از گرایش ایران به اسلام و آغاز تمدن اسلامی، عبدا... (روزبه) مقنع از مردم فارس، این کتاب را از پهلوی به عربی ترجمه کرد و آن را کلیله و دمنه نام نهاد. این بزرگمرد مترجم بسیاری از آثار فارسی به عربی است و در اواخر نیمه ی اول قرن دوم هجری به تحریک سفیان بن معاویه و موافقت منصور دومین خلیفه ی عباسی در سن 36 سالگی به قتل رسید. ابوالفضل محمد بلعمی (م 330 ه . ق) وزیر نصربن احمد سامانی، کلیله و دمنه ی ابن مقنع را به فرمان امیر نصر (تولد 301؛ وفات330 ه ق) که از مروجان زبان و ادب فارسی بود، به نثر فارسی ترجمه کرد. آن گاه ابوعبدا... جعفربن محمد رودکی (وفات 329 ه ق)، استاد شاعران آغاز قرن چهارم، از ترجمه ی فارسی بلعمی، کلیله و دمنه ی منظومی فراهم آورد که ابیات پراکنده ای از آن در دست است و با این بیت آغاز کرده بود:
هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد زهیچ آموزگار
نصراله منشی می گوید: از این ترجمه ها به دست ما نرسیده است. در عهد بهرامشاه غزنوی (512-547 ه. ق) منشی دیوان وی، ابوالمعالی نصراله بن محمد بن عبدالحمیدبن احمد بن عبدالصمد شیرازی، که خود در غزنین متولد شده بود همانجا نشو و نما یافته بود، کلیله و دمنه ی پسر مقنع را بار دیگر به نثر فارسی ترجمه کرد و گذشته از نقل اصل هندی دو سه حکایت ایرانی و اسلامی بر آن بیفزود و آن را کلیله و دمنه ی بهرامشاهی نامید که تاریخ ترجمه ی آن باید حدود سالهای 536 تا 539 ه. ق باشد.
باب گربه و موش
آورده اند که به فلان شهر درختی بود و در زیر درخت سوراخ موش، و نزدیک آن گربه ای خانه داشت و صیادان آنجا بسیار آمدندی. روزی صیاد دام بنهاد، گربه در دام افتاد و بماند و موش به طلب طعمه از سوراخ بیرون رفت. به هر جانب برای احتیاط چشم می انداخت و راه سره می کرد، ناگاه نظر بر گربه افکند. چون گربه را بسته دید شاد گشت. در این میان از پس نگریست راسویی از جهت او کمین کرده بود، سوی درخت التفاتی نمود بومی قصد او داشت بترسید و اندیشید که: اگر باز گردم راسو در من آویزد و اگر بر جای قرار گیرم بوم فرود آید و اگر پیشتر روم گربه بر راه است. با خود گفت: در بلاها باز است و انواع آفت به من محیط و راه مخوف و هیچ پناهی مرا به از سایه ی عقل نیست. و قومی رای به هیچ حال دهش[1] را به خود راه ندهد. مرا هیچ تدبیر موافق تر از صلح گربه نیست که در عین بلا مانده است و بی معرفت من از آن خلاص نتواند یافت و شاید بود که سخن من به گوش خرد استماع نماید[2] و بر صدق گفتار من وقوف یابد و هر دو را به برکات[3] راستی و یمن وفاق نجاتی حاصل آید.