معماری حرفه ای آنکه کاملا تربیت شده، مسوول طراحی ساختمان و نظارت ساخت آن یک تعریف معاصر از معمار است.
مشهورترین معمار انگلستان سر کریستوفر رن استاد ستاره شناسی بود که تا اوایل دهه 30 عمر خود به معماری روی نیاورده بود.
جان و نبووگ هم عصر وی یک سرباز و نمایشنامه نویس بود که قبل از اینکه اولین طراحی ساختمان بزرگی در سال 1699 را انجام دهد 35 ساله بود.
نیکولاس هاکسمور همکار مشترک رن و ونبورگ شاید به تعریف ایده مدرن از معمار حرفه ای نزدیک تر بود، او از 18 سالگی در دفتر معماری مشغول به کار بود.
در قرن 18، آنان که ساختمانها را طراحی می رکدند به دو دسته عمده تقسیم شدند: سازنده و علاقه مند آماتور، اعضای گروه اول هم اکنون بیاد آورده می شوند به خاطر قابلیتشان به عنوان طراحان، نقشه بردار، یا توزیع کننده مصالح، بناها و نجارها.
برای افراد آماتور معماری به عنوان یک هنر با ارزش والا نگریسته می شد.
اغلب افراد دو گروه با هم همکاری می کردند.
سیر جان سوان، معمار بانک انگلستان، در سال 1788 سعی در تعریف معمار حرفه ای نمود: او چنین نوشت: «تجارت معماری» به معنی طراحی کردن و برآورده کردن، رهبری کارها، اندازه گیری و ارشز گذاری بخش های مختلف کار.
معمار فرد واسط بین کارفرما کسی که علایق و خواسته هایش مورد احترام است، و سازنده کسی که حقوقش باید مورد توجه قرار گیرد، می باشد.
ایده معمار به عنوان فرد بی طرف مقبولیت جهاین را بدست نیاورد.
جان سن هم عصر سوان، که خیابان رجنت و پارک آن طراحی کرد (به عنوان شخصی که حافظ منافع شخصیتش است.
او کسی بود که امروزه ما وی را بساز و بفروش می نامیم.
همزمان با گسترش تحولات ماشینی، حجم ساخت و ساز فزونی یافت و حرفه معماری به سمت کاربری های جدید گسترش یافت.
هتل ها، بیمارستان ها، دفاتر و کارخانه ها به لیست زمینه کاری معماران که شامل خانه های ییلاقی و کلیساها بود اضافه شد.
معماران در نیمه دوم حرکت نوزدهم نیاز به هنر، ساخت و تجارت را در یک توازن قرار دادند.
تعداد کمی موفق به ادغام همه آنها با موفقیت شدند.
جرج گیلبرت برای مثال با استخدام 30 یا بیشتر کارمند تعلیم دیده برای طراحی ساختمان هایی بزرگ و پیچیده در سبک های متفاوت مانند دفتر خارجی ایتالیا روبروی پارک خیابان جیمز و هتل گونیک در کنار ایستگاه خیابان پانکراس، شروع به تمرین عملی موثر نمود.
ولی تکنیک ساختمان سازی به سرعت پیش رفت می کرد و معماران تنها افراد حرفه ای مواجه با مقوله ساختمان سازی نبودند.
تک دهانه تماشایی 243 فوت برروی سکی خیابان پاتکراس توسط اسکات به تنهایی طراحی نشده بود بلکه توسط مهندس راه بارلو انجام شد.
در تفکر ویکتوریایی ایستگاه راه آهن به عنوان یک اثر معماری به حساب نمی آمد زیرا فاقد عنصر اساسی هنر بود.
برای معماری دوره گوتیک مانند بوترفیلد و استرین (طراحان دادگاه خیابان راسترند)، هنر همچنان به عنوان یک عنصر والا مورد توجه بود.
هم اکنون تحت تاثیر تئوریسین هایی نظیر پیوجین و راسکین معماری یک روانی جدید یافته است.
رهبر جنبش هنر و صنعت ویلیام موریس کلیساهای جامع قرون وسطی را به عنوان نتیجه همکاری احساسات اجتماعی، نه یک تفکر فرد بلکه مجموعی از تفکرات، یم دید.
هر دو دست از ذهنی دستور می گیرد که در ارتباط با ذهن های یدگر است ولی آزادانه و در چنین مسیری هیچ نبوغ فرد نه از بین می رود و نه به هدر می رود.
موریس تنها جنبه احساسی هنرمندانه در ساختمان توجه نداشت او همچنین بهد سلامتی افرادی که در ساختمان مستقر می شدند اهمیت می داد.
در اوایل قرن بیستم، پیشگامان جنبشی مدرن در اروپا دلمشغولی های اجتماعی موریس را با ملاحظاتی در هم آمیختند تا تکنولوژی جیدد ساخت و ساز را وارد عرصه معماری می کنند.
معمارانی چون گروپیوس کسی که مدرسه باهاوس را در وایمار در سال 1919 تاسیس کرد، یک معماری انتزاعی عملکردی جدید را خلق کرد که معماری سرسری و مدگرای قرن 19 را رد می کرد.
همزمان با آزادی های نازیسم در دهه 1930، تعداد کثیری از این معماران، گروپیوس، به ایالات متحده مهاجرت کردند در حالی که در تصور خود را از معماری جدید در ذهن می پروراندند.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوک، معماران در کل دنیای غرب، تحت تاثیر مدرنیست های بزرگی مانند اوکابوزیه و میس وندرو شروع به استفاده از این معماری جدید در مقیاس وسیعی برای هر نوع از ساخت و ساز از خانه سازی های بزرگ تا یاواره های عظیم عمومی نمودند.
مکدرنیسم تبدیل به روش درست عمومی پسند جدید شد.
با این حال در اواخر دهه 60 میلادی، این دیدگاه به تدریج متزلزل می شد.
تلفیقی از فشار سیاسی برای ساخت خانه های بیشتر، رغبت بازار به سمت و سوی سیستم خانه سازی صنعتی شده و ایده های برنامه ریزی بلند پروازانه مدرنیسم ساختمانهای بلندمرتبه شهرداری را که به زودی تبدیل به معضلی محیطی شده به وجود آورد.
در سال 1968 یک انفجار ناشی از گاز موجب تخریب بخشی تاز منطقه رونان در لندن شرقی شده و شکایات مردمی نسبت به معمایر مدرن تبدیل به یک اعتراض عمویم گشت موقعیت ممتاز معماری در صنعت ساختمان سازی مورد هجمه قرار گرفت و یک بازنگری اساسی از تئوری مدرنیسم در راتباط با این حرفه اتفاق افتاد.
در خلال تجارت فزاینده ساخت و ساز دهه 80 میلادی معماری در بریتانیا به طور گسترده یا به عنوان یک تجارت تلقی می شد.
شرکت های بزرگ معماری آمریکا به سمت بازار وسیع معماری بریتانیا کسیل یافتند و نشانگر مثالی از یک فعالیت کافی و سودانگیز را ارائه کردند.
در مقابل، الگوهای اروپایی اشاره به رویکردی با ابعاد محدودتری دارد که معماری را به عنوان کالایی با کیفیت بالای طراحی به فروش می رساند.
هر دو سعی به پایه گذاری جایگاهی برای معمار در این بازار پیچیده و بهخ شدت گسترده صنعت ساختمان نمودند.
رکود نسبی ساخت و ساز در دروان معاصر طبیعت غیرقابل پیش گویی صنعت را مورد تاکید قرار می دهد.
با درنظر گرفتن خلاصه ای از مرحله بنیادی بازنگری استراتژیک زیبا از حرفه معماری که در سال 1992 اعلام گردید، دامنی عدم قطعیت های معاصر این عرصه را به این بیان می کند: توقعات کارفرذما در هر حال تغییر است.
توازن میان کار – بخش عمومی و خصوصی به طور بنیادی در حال تحول است.
مصرف کنندگان باهوش تر شده اند.
آنان در زمینه نقش خود در مدیریت احقاق حقوقشان در حین ساخت آگاه تر گشته اند.
ساختمانها پیچیده تر شده اند.
فن آوری اطلاعات به طور همزمان وارد آتلیه ها و دفاتر طراحی شده است.
ارتباط معمار با صنعت ساخت و ساز کمتر و کنتر قابل چشم پوشی است.
نقش معمار در حال دگرگونی است، همان گونه که همیشه بوده است.
ولی معماری به عنوان ترکیبی منحصر به فرد از هنر، فن اوری، تجارت و دلمشغولی های اجتماعی، باقی می ماند.
به بیان دیگر، معماری به شکل غیرقابل چشم پوشی بازتاب کننده ارزش های اجتماعی ما خواهد بود.