دانلود تحقیق حرف کوچولو ها

Word 126 KB 33077 30
مشخص نشده مشخص نشده روانپزشکی - روانشناسی - علوم تربیتی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • بیشتر اوقات ما بزرگسالان زبان را امری بدیهی فرض می کنیم – مگر در مواردی که بخو اهیم زبان جدیدی را بیاموزیم.

    در این موقع همه چیز به سرعت تغییر می کند.

    تلفظ ها را به درستی ادا نمی کنیم و تفاوت بین صداها را تشخیص نمی دهیم.

    لغات جدید زیادی وجود دارد و ما لغتی را که دیروز یاد گرفته ایم، امروز فراموش می کنیم.

    نمی توانیم منظور خود را برسانیم و منظور دیگران را هم متوجه نمی شویم، زیرا همه سریع صحبت می کنند.

    این موضوع به اندازه کافی آزاردهنده است، اما آزاددهنده تر آن است که با کودکی سه ساله روبرو می شویم و با حسرت و شگفتی به او می نگریم که به راحتی به آن زبان مشکل صحبت می کند.

    بچه ای که نمی تواند یک گره بزند، از روی طناب بپرد، یک دایره بی نقص را رسم کند و یا بدون کثیف کردن اطراف خودش غذا بخورد.

    ولی هنگامی که هنوز پوشک می شد، معنی چندین هزار کلمه را می دانست، اینکه چطور تلفظ می شوند و چگونه با هم ترکیب می شوند تا جمله ها را بسازند.

    (می دانیم در طول این پاراگراف از ضمیر فاعلی مونث استفاده کرده ام، طوری که به نظر می رسد فقط دختران زبان می آموزند.

    چون زبان انگلیسی دارای لغتی نمی باشد که معنی ضمیر فاعلی مونث و مذکر را با هم داشته باشد، من فقط و به تناوب از آنها استفاده می کنم.

    از ضمیر فاعلی مونث در این فصل استفاده می کنم و از ضمیر فاعلی در فصل بعدی او دوباره از ضمیر فاعلی مونث در فصل سوم و همینطور ادامه خواهم داد.) استعداد کودکان به طور عجیبی محدود می باشد.

    آنها زبان آموزان خوبی هستند ولی به درستی نمی دانند که چه باید بگویند و چه نباید بگویند.

    یک کودک سه ساله به پدرش که مو ندارد ولی ریش بلندی دارد، می گوید: «بابا موهات افتاده؟» وقتی مادر دختری سه ساله به او می گوید که می توانی یک اسباب بازی کوچک بخری؟

    ولی اسباب بازی که دختر انتخاب کرد خیلی گران بود.

    دختر پرسید: «مامان چرا پول گرانتر نمی گیری؟» دختر شش ساله در یک مراسم ختم گفت: «کاش یکی از آشناهامون بمیره تا نا هم براش گل بذاریم» «لگر یک راکون بودم، جسد کشاورزان را می خوردم، جمله ای است که یک مهدکودکی در داستانش در باره «اگر یک راکون بودم»، می نوشت».

    یک دانش آموز مهد کودک وقتی به بچه های کلاس آموزش داده می شد که هر وقت یکی از آنها می خواهد به دستشویی برود، باید دوتا از انگشتانش را بالا بگیرد.

    پرسید: «این کار چه فایده ای دارد؟» این مثال ها از صحبت کردن کودکانه بامزه هستند، چون شامل یک دسته سوء تفاهماتی در باره چیزهایی بسیار ابتدایی در جهان می باشد، مثل: ریش، پول، راکون ها، رفتن به دستشویی در مهد کودک و خیلی چیزهای دیگر.

    آسان است که به خیلی از کمبودهای زبانی آنها در صحبت کردن توجه نکنیم، مثل: تلفظ های اشتباه، کلماتی با معانی نادرست یا خطاهای دستوری.

    این موضوع داریا جنبه های بسیار جالب می باشد.

    علی رغم سادگی کودکان، آنها می توانند تفاوت های موجود بین تعداد زیادی صداها را بشنوند و تولید کنند.

    آنها لغات زیادی را یاد گرفته اند بدون اینکه حتی یک تعریف واحد در باره شان شنیده باشند و همچنین قادر به درک و ساختن جملاتی با پیچیدگی شگفت انگیز می باشند.

    اینجاست که راز فراگیری زبان نهفته است که چگونه کودکان می توانند در یادگیری زبان خیلی خوب و در یادگیری تمام چیزهای دیگر خیلی بد باشند.

    صداها، کلمات و جمله ها شاید از نظر والدین مهمترین و هیجان انگیزترین چیز در باره فراگیری زبان این است که فرزندانشان می توانند با آنها صحبت کنند.

    اما به چیزی نیاز است که بتوان به یک زبان صحبت کرد؟

    بیشتر کودکان ساختن لغات را در سنین هشت تا دوازده ماهگی یا چیزی در این حدود آغاز می کنند و بسیاری از کودکان در پانزده ماهگی ده لغت را در مجموعه واژگان خود دارند.

    از آنجا به بعد سرعت یادگیری آرام آرام بیشتر می شود.

    در حالی که ممکن است یک کودک هجده ماهه در هر روز یک یا دو کلمه بیاموزد، یک کودک چهار ساله معمولاً چندین کلمه و یک کودک هفت ساله بیش از بیست لغت را اکتساب می کند (یعنی بیشتر از یک کلمه در هر ساعت از بیداری!) چگونه این اتفاق می افتد؟

    بزرگترها هنگام صحبت کردن بین کلمات مکث نمی کنند، پس چطور کودکان متوجه می شوند که کجا یک لغت تمام شده و لغت بعدی شروع می شود؟

    چگونه یاد می گیرند که کلمات را با اضافه کردن نشانه جمع (s) جمع ببندند و با اضافه کردن (ed) فعل ها را به گذشته تبدیل کنند؟

    چرا ما خطاهایی از اضافه کردن (ed) به افعال بی قاعده را در صحبت هایشان می بینیم؟

    چرا کودکان اسم و فعل و صفت را از یکدیگر تشخیص نمی دهند؟

    لغات به تنهایی فقط قفسه هایی خالی هستند و فقط هنگامی می توانید کلمه ای جدید بیاموزید که معنی آن را یاد بگیرید.

    کودکان به طور قابل توجهی در این مورد توانا هستند، آنقدر توانا که معمولاً معنی یک کلمه برای اولین باری که آن را در جمله ای می شنوید یاد می یگرند.

    برای مثال کودکی یک اسب که در زمین می دود را می بیند که مادرش می گوید: «اسب»، در همان لحظه به طور خاصی متوجه می شود که آن هم مربوط به آن حویان است نه به رنگش یا به پایش یا به عمل دویدن.

    چه چیز این امکان را بوجود می آورد.

    لغات معنی دار مانند بلوک سازنده ای هستند که ما توسط آنها جمله ها را خلق می کنیم و آنها معانی مهمی که می خواهیم در بر دارند.

    بیشتر در کودکان در سنینی بین هیحده تا بیست و چهار ماهگی شروع به ساختن جملات می کنند، در مرحله ای که مجموعه لغاتی در حدود پنجاه کلمه دارند.

    ابتدا جملات دو حرفی می سازند (مثل مامان اینجا و مال منه)، سپس سخنان تلگرافی طولانی تر مثل جمله هایی که فاقد چند کلمه کوچک هستند.

    در سه سالگی اصول اطلاعاتی جمله در جای خود هستند و بسیاری از جملات را با ارزش می یابین و او از زبان یک انسان بالغ می شنویم – نمی دانستم که به آن صورت می ایستد، او هم دکمه می خواهد؟

    و غیره.

    چگونه یک کودک مهارت ساختن جمله را به این زودی بدست می آورد؟

    کودک هنگام یادگیری معانی جملات با یک سری از چالش های مختلف روبرو می شود.

    برای مثال، چگونه کودک در زمانی که فقط یک یا دو کلمه می گوید، خود را توجیه می کند؟

    چگونه متوجه می شود که کامیون به ماشین برخورد کرد؟

    در حالی که درست برعکس، ماشین به کامیون برخورد نکرده است و فقط جای کلمات ماشین، برخورد کردن و کامیون در هر دو جمله یکی می باشد.

    چرا جمله «دیدن عروسک آسان است» به این معنی است که عروسک می تواند بخوبی ببیند.

    سپس نوبت به صداهای صحبت می رسد، مرحله ای که برای زبان آموزان بزرگسال کابوس تلقی می شود.

    چگونه یک کودک می تواند بین تعداد زیادی از صداهای صحبتی تمایز قائل شود؟

    و مهمتر این که چگونه قادر است که آن صداها را تولید کند و سپس آن را به صورت هارمونی روان از سیلاب ها و کلمات جمع کند؟

    چگونه متوجه می شود که باید این کارها را انجام دهد؟

    آیا واقعاً کودکان تمام صداهای بشری را قبل از اینکه یاد بگیرند تولید می کنند؟

    تمام این سوال ها ما را به سوال پایانی می رساند.

    چگونه کودکان زبان را می آموزند؟

    هر وقت این سوال از من پرسیده می شود، کاش می توانستم به راحتی پاسخ دهم.

    در حقیقت این صادقانه ترین جوابی است که هر کس می تواند بدهد.

    حقیقت آن است که ما هوز نمی دانیم که کودکان چگونه زبان را می آموزند – همانطوریکه نمی توانیم چگونگی کار جهان را درک کنیم و با اینکه دقیقاً چه اتفاقی برای دایناسورهای افتاده است و یا چرا نمی توانیم دویست سال زندگی کنیم.

    روش های 101 به طور اساسی دو روش برای بررسی زبان کودکان وجود دارد.

    اولین راه «آزمایشی» نامیده می شود، زیرا به انجام آزمایشات می پردازد.

    بر خلاف عقاید عموم مردم مبنی بر اینکه آزمایش ها نباید در لابراتوار و با تجهیزات خاصی انجام شوند، بعضی از این آزمایش ها به این موارد نیاز دارند.

    در حقیقت آزمایش راهی برای امتحان یک عقیده است.

    آزمایش های خوب معمولاً بطور استادانه ای ساده هستند.

    برای دک آنها لازم نیست که شما حتماً یک متخصص باشد.

    در فصل های بعدی ما این شانس را خواهیم داشت تا به نتایج بعضی از معروفترین این آزمایش ها نظری بیفکنیم و ببینیم که در باره بچه ها و زبانشان چه می خواهند به ما بگویند.

    دومین راه مطالعه زبان بچه ها «طبیعت گرایانه» نامیده می شود، زیرا بر اساس مشاهده صحبت بچه ها در موقعیت های معمول هر روزه می باشد.

    هر دو روش در عمل معمول می باشند.

    یکی از رو شهای مستلزم نگه داشتن یک زبان بصورت یادداشت های روزانه است.

    کمی بعد از اولین ماه هایی که کودک شروع به حرف زدن کرد، شاید بتوان همه سخنانش را یا حداقل سخنان جدیدش را نوشت.

    (کسانی که می خواهند دفتر یادداشت روزانه شخصی داشته باشند، تعدادی از دستورالعمل ها در این زمینه، در ضمیمه شماره یک در انتهای کتاب پیدا خواهند کرد.) زمانی که کودک به سن دو سالگی رسید به علت پر حرف بودنش، غیرممکن است که بتوان همه سخنان او را نوشت .

    از آن زمان به بعد از یک دفتریاداشت، تنها برای یادداشت برداشتن از واضح ترین چیزها استفاده می شود، مانند استفاده ضمیر در جمله «مان من، انجامش دادم» یا استفاده از دو نوع زمان گذشته مثل «فرار کردم».

    یک روش تحقیق متفاوت به تداوم در دنال کردن دیگر جنیه های پیشرفت احتیاج دارد.

    هنگامی که کودک پرحرف تر می شود، معمولاً محققان فراگیری زبان به جمع کردن اطلاعات واقعیت گرایانه می پردازند، یعنی ثبت مثال هایی از سخنان و مکالمات کودک که معمولاً یک ساعت در هر دو هفته می باشد.

    (امروزه محققان ترجیح می دهند به جای ضبط صدا به ثبت ویدئویی بپردازند که به آنها اجازه می دهد علاوه بر ثبت آنچه کودکان می گویند، کاری که انجام می دههند را نیز ثبت کنند: و اینکه به چه نگاه می کنند، از چه حرکاتی در هنگام صحبت کردن استفاده می کنند و غیره.

    (یک بار نوشتن و تحلیل این نمونه های صحبت کردن به یک مجوعه تصویری زبان شناسی) تبدیل می شود که بسیاری از مهم ترین رویدادهایی را که در مسیر یک کودک به زبان وجود دارد، ضبط می کند.

    با تشکر های بسیار از محققان در طول سی سال گذشته، اکنون مجموعه ای از اطلاعات پراهمیت در نوشته های مربوط به صحبت کودکانه وجود دارد، هم برای انگلیسی ها و هم در میزانی کمتر برای بسیاری از زبانهای دیگر.

    آنها برای همگان در سیستم تبادل اطلاعات زبانی در دسترس هستند (http://www.childes.spy.cum.eduy) (در مواردی که مایلید در مورد خودتان یادداشت برداری یا نسخه برداری کنید، اطلاعات اصلی را می توانید در ضمیمه 1 پیدا کنید.) با تشکر های بسیار از محققان در طول سی سال گذشته، اکنون مجموعه ای از اطلاعات پراهمیت در نوشته های مربوط به صحبت کودکانه وجود دارد، هم برای انگلیسی ها و هم در میزانی کمتر برای بسیاری از زبانهای دیگر.

    آنها برای همگان در سیستم تبادل اطلاعات زبانی در دسترس هستند (http://www.childes.spy.cum.eduy) (در مواردی که مایلید در مورد خودتان یادداشت برداری یا نسخه برداری کنید، اطلاعات اصلی را می توانید در ضمیمه 1 پیدا کنید.) همانطور که در فصل آینده خواهید دید، تکنیک های مشاهده ای و تجربه ای، جایگاهی در مطالعه زبان کودک دارند.

    هرکدام برای پاسخگویی به یک نوع خاص از سوالات مناسب هستند، و هر کدام موضوعی برای محدودیت هایی است که ممکن است آن را برای پژوهش های دیگر نامناسب سازد.

    شما مثال های زیادی را می بینید که چطور هر دو تکنیک همانطور استفاده می شوند که ما به آنها عمل می کنیم.

    مردان بزرگ هم می گریند...

    و آنها قهرمان هستند از جام ویمبلدون 1992 به نام سال قهرمان یاد می شود.

    مربی و دوست دخترش اشک ریخته و در برابر چشمان پانصد میلیون تماشاچی از سرتاسر دنیا یکدیگر را در آغوش گرفتند.

    آیا آندره آغاسی نسل جدید از قهرمانان است، نسلی که آشکارا می گرید و احساسات عمیق کردم دنیا را برمی انگیزد؟

    چند نفر از ما وقتی او را می دیدیم، چشمانمان پر از اشک شد؟

    نشان دادن احساسات بصورت آزادانه در سطح جهان یا دست کم بین ورزشکاران رایج می شود.

    در چند سال اخیر شاهد این مسئله در بین فوتبالیست ها بوده ایم، ولی تا کنون فقط مردان نیستند که در حضور دیگران می گریند.

    به نظر می رسد که خانم ها هر روز پرطاقت تر می شوند، در حالی که اقایان بیشتر اجازه می دهند نقاط ضعفشان آشکار شود و شرمی هم از آن ندارند.

    با توجه به سخنان دکتر برایان رت، نویسنده کتاب جایی امن برای گریستن، مردانی که آزادانه می گریند خوش اقبال ترین مردان از نظر سلامت احساسی هستند.

    یک اصطلاح متداول در روزنامه برای آنهایی که سعی می کنند بر احساسات قوی شان چیره شوند این است که آنها «با اشکهایش» مبارزه می کنند.

    این اصطلاح برای بیان شجاعت آنها بکار می رود، اما شجاعانه آن است که اجازه دهند اشک ها سرازیر شوند و دیگران بفهمند آنها چه حسی دارند.

    رت می گوید که اشک ها نشاندهنده احساسات هستند.

    آنها مانند خنده شکلی از بیان احساسات هستند.

    بیانگر بسیاری از احساساتند مانند خوشحالی، ناراحتی، تنهایی، ترس، آرامش، عصبانیت و یا استیصال و به همین دلیل راه سالم و مناسبی را برای ارتباط با دنیای بیرون فراهم می آورند.

    با این وجود، جامعه به دلایل عجیبی اینگونه بیان احساسات را نامناسب تشخیص داده و این احساسات مجبورند مخفی بمانند.» او می گوید خیلی از آدم ها دریاچه ای سرریز از اشک هایی دارند که هر لحظه آماده جاری شدن هستند، اما هنوز تلاش می کنند تا اشک ها بتوانند حتی در جمع هم سرازیر شوند.

    دکتر رت پس از پانزده سال تجربه متوجه شد که ناتوانی در گریستن و نشان دادن احساسات پیش زمینه بسیاری از بیماریهایی بود که او برای درمان آنها تلاش کرده است.

    اکنون او فکر می کند که فراهم آوردن محیطی سالم و امن برای گریستن خیلی مفیدتر از تجویز دارو برای بیماران است.

    او می گوید آنهایی که سالها گریه نکرده اند و وقتی اشک ها شروع به جاری شدن می کنند، شرمنده می شوند.

    تنها زمانی اشک ها سرازیر می شوند که عواطف تحریک شوند.

    «تنها محیط امن برای گریستن من سینماست» «امیدوارم مردم احترام گذاشتن به اشکها را یاد بگیرند.

    همانطور که بدون ترس از گناه یاد می گیریم به طور طبیعی بخندیم و گریه کنیم، آرامش ذهنی را افزایش می دهیم و آرامشی را که رکن سلامتی برای باقی عمرمان است، فراهم می کنیم.» اما او اعتراف می کند که خودش هم قادر به گریستن نیست.

    «تنها محیط امن برای گریستن من سینماست.

    جایی که اشک ها در عادی ترین شرایط در چشم جمع و سرازیر می شوند.» «اکنون به این نتیجه رسیده ام که وقتی کودک بودم به من گفته می شد پسرها گریه نمی کنند و این در ذهن من نقش بسته شده که باید جلوی مجاری اشکم را بگیرم، مگر دور از چشم دیگران در تاریکی دنیای ساختگی سینما.» ستاره های ورزش که جلوی چشم دیگران می گریند، به ما یادآوری می کنند که هیچ نشانه ای از خجالت یا بی عرضگی توانایی گریستن وجود ندارد.

    مردانی که می توانند به راحتی بگیرند، برندگان واقعی در زندگی هستند و کسانی هستند که هم اعتماد به نفس دارند و هم حساس هستند.

    بازی تنیس آغاسی فوق العاده است.

    اما چیزی که باعث می شود او را به جای یک روبات تنیس باز، یک انسان بدانیم، توانایی او در گریستن است و این توانایی او را به ستاره محبوب جهانی مبدل ساخته است.

    زنان همشیه نسبت به مردانی گرم و پرشور هستند که می توانند گریه کنند و شاید نسلی جدید از ستارگان ورزشی که گریه می کنند به مردان دیگر اجازه دهند که آنها نیز بگریند.

    بنابراین اشک ها می توانند شکلی طبیعی از توصیف احساساتی مانند تبسم و یا قهقهه باشند.

    کابوسی لطیف رویای من تغییر کرد.

    به نظر می آمد ساعت ها در یک جنگل خاموش پوشیده از درختان کاج سرگردان بودم.

    حالا در یک قایق کوچک که به کندی با جریان آب حرکت می کرد، تنها بودم.

    با سستی و رخوت از میان جزایر پوشیده از درخت می گذشتم که حاشیه های سنگی برهنه آنها از درون آب شفاف ناگهان به آسمان برخاستند.

    از میان سواحل سرسبزی گذشته، سواحلی که دارای چمنزارهایی بودند که به سمت رودخانه خم شده بودند.

    تصویر ابرهای نرم و لطیف روی سطح مخملین آب منعکس شده بود.

    جریان آب دائمی و شدید بود، بطوری که قایق به نرمی و بدون هیچ مانعی به سمت جلو حرکت می کرد.

    گویی دستانی پنهان آن را هدایت می کرد.

    آنقدر از سکوت سفرم در آرامش بودم که گذشت زمان را حس نمی کردم، ولی سرانجام متوجه شدم که قایق به آرامی به سمت ساحل در حال حرکت است.

    در جایی که راهی طولانی و باریک پوشیده از شن نقره ای توسط تخته سنگ های گرانیتی احاطه می شد، پیر مردی که دستش را سایبان کرده بود و ایستاده بود.

    به محض اینکه قایق به ساحل رسید، پیر مرد دستش را به طرف من دراز کرد و مودبانه به من خوش آمد گفت.

    «بالاخره آمدید.

    مدت زیادی منتظر شما بودیم.

    لطفاً همراه من بیایید.» برای لحظه ای مردد ماندم.

    ناگهان لرزشی از ترس به من دست داد.

    لرزشی که ناشی از ترس عمیقی بود.

    با این حال پیر مرد با احساس و عواطف، مهربان و رئوف به نظر می آمد.

    او به شک من پی برد و لبخندی اطمینان بخش به من زد.

    گفت: «نباید بترسی»، و زیر لب زمزمه کرد: «همه ما عمیقاً شما را محترم و گرامی می شماریم.

    همه چیز برای شما آماده است.

    آنچه که در توانمان بوده ایت برای ادای احترام به شما انجام داده ایم.

    حالا لطفاً با من به محلی که برایتان انتخاب شده، بیایید.» به خود اجازه ندادم که با او مخالفت کنم.

    اما به دلایلی که نمی توانم شرح دهم، از گرفتن دستش که برای کمک به من هنگامی که از قایق پیاده می شدم، دراز کرده بود خودداری کردم و با بی میلی همراهش رفتم.

    هنگامی که به سمت پله های کم ارتفاعی که از ساحل به سمت بالا بود می رفتیم، پاهایمان در شن های روان فرو یم رفت پله ها چنان ماهرانه جلا داده شده بودند که درخششی در سایه های لطیف رز و یاس و عاج به نظر می آمدند.

    راهنمای من بالای پله ها ایستاد و به من نگاه کرد.

    در آن لحظه از شدت حیرت و شگفتی به خاطر صحنه زیبا و غیرقابل باوری که پیش رویم بود، نفس نفس می زدم و دوباره به خاطر هراس ناخودآگاه و غیرقابل توصیفی به خود لرزیدم.

    اصالت همه چیز نیست روزگاری تاجری ثروتمند سه پسر داشت.

    هر وقت دو پسر بزرگتر که دوقلو بودند همدیگر را میدیدند در مورد اینکه چه کسی وارث ثروت پدر است مشاجره یم کردند.

    برادر کوچکتر که مانند دو برادر دیگر جاه طلب نبود، در بحث آنها شرکت نیم کرد.

    پس از آنکه پسران خانه را ترک کردند، پدر درآمد قابل توجهی برای هرکدام از آنها در نظر گرفت.

    اما تاکید کرد که بدون درنظرگرفتن این میزان سعی کنند از نظر مالی خودکفا شوند.

    برادر دوقلوی بزرگتر که زیبا بود و شخصیت جالبی هم داشت، از این موقعیت استفاده کرد و تصمیم گرفت برروی صحنه نمایش برود.

    او به یک شرکت کوچک نمایشی پیوست و در رتبه های پایین مشغول به کار شد.

    او در تمرین ها وقت شناس نبود، بنابراین مجبور بود برای امرار معاش از مقرری خویش استفاده کند.

    در بین همکارانش محبوب نبود و هر از گاهی به فکر تغییر شغلش می افتاد.

    ولی همیشه تصمیم گیری را به بعد موکول می کرد و بیش از پیش خسته و دلمرده می شد.

    برادر دوقلوب او خود را خلاق و غیرسنتی می دانست، بنابراین به عنوان یک هنرمند شروع به کار کرد.

    او یک اتاق زیرشیروانی کثیف را کرایه کرد و آنرا تبدیل به استودیو کرد./ ریش گذاشت و به کافه هایی می رفت که پاتوق افراد جوانی مانند خودش بود.

    ساعت ها آنجا می نشستند، در حالی که ملاک ها و معیارهای زمان خود را به باد انتقاد می گرفتند و خود را پیشگامان مکتب و هم گرایی نوین می خواندند.

    او هیچ پولی بدست نیاورد و همه مقرری اش را هم خرج کرد.

    بدهی زیادی بالا آورد، بنابراین همیشه بدهکار بود.

    پسر کوچک که هیچ استعدادی نداشت، به سختی کار کرد و توانست یک کمک هزینه دانشگاهی دریافت کند.

    بعد از گرفتن مدرکش تصمیم گرفت به عنوان معلم کار کند و دوره لازم را در این زمینه گذراند و دیپلم حرفه یا خود را دریافت کرد.

    در یک مدرسه گرامر به تدریس مشغول شد و توانست به اندازه کافی برای امرار معاش خود پول بدست آورد.

    بنابراین می توانست مقرری خود را پس انداز کند.

    پدر پس از سالها بیماری درگذشت.

    وصیت نامه که چند سال پی نوشته شده بود برای خانواده خوانده شد.

    برادر بزرگتر شغل پدر را به ارث برد.

    برادر دوم پولی را که در شغل پدر سرمایه گذاری شده بود به ارث برد، در حالی که جوانترین پسر، خانه و سرمایه پدر را به عنوان سهم به ارث برد.

    متاسفانه از هنرپیشه ای که حتی نتوانست وقت شناسی را بیاموزد نباید انتظار داشت که شغل پدری خود را اداره کند.

    او پس از مدتی کوتاه ورشکسته شد.

    شک نداشت که در زمانی اندک در معاملات سهام برنده می شود.

    باور داشت که باید خطر کرد و در طرح هایی سرمایه گذاری کرد که می بایست سود هنگفتی برای او به همراه می آورد.

    اما در حقیقت او کاملاً بازنده شد و در عرض کمتر از یک سال تمام پول خود را خرج کرد.

    حالا هیچکس نمی داند برای دو برادری که طعمکار بودند چه اتفاقی افتاده است.

    ولی جوانترین برادر توانست به آرزوهای خود برسد.

    با سرمایه ای که اندوخته بود خانه را به یک یتیم خانه مبدل کرد.

    با کمک افراد ثروتمند توانست به بچه های بی خانمان و عقب افتاده کمک کند و از این کار احساس رضایت و خرسندی می کرد.

    این داستانی است با نتیجه اخلاقی قدیمی، که می گوید صرفه جویی پاداشی بیشتر از پول دوستی دارد.

    هیچ وهم گرای نوین چنین فلسفه کهنه ای را قبول نمی کند و این خود منجر به آن شد که افراد بسیاری از شادی بهره ببرند.

    پناهگاهی برای شب با غروب آفتاب باران شروع به باریدن کرد.

    او از ساعت ده پیاده راه رفته بود و کم کم داشت احساس خستگی زیادی می کرد.

    بر فراز آسمان ابرهای تیره سنگین به سرعت اسمان را تیره می کرد.

    در آن غروب دلگیر چندین رگه از غروب سوزان برای مدتی روی گودالهای باتلاقی که در پیش روی او بودند، پرتو افکندند» اما به تدریج محو شدند و تیرگی یکنواختی را در زمین و آسمان به جا گذاشتند.

    راه باریک و گل آلود پیچیده بود، در هر طرف هم صخره بود و هم بوته های پراکنده.

    این راه گریزی پر پیچ و تاب از صخره های سنگی و پر از بوته های پراکنده در دو سوی جاده بود.

    گویی باران که در حالش شروع شده بود و قصد نداشت بند بیاید.

    با خستگی بارانیش را پوشید.

    چراغ قوه اش را که در دستش بود با دستانش لمس کرد، زیرا می دانست که به زودی به آن احتیاج خواهد داشت.

    داشت گرسنه می شد، پس با ولع شروع به جویدن کمی از ذخیره بیسکویت های زنجبیلی و شکلاتی که همراهش بود کرد.

    نمی دانست چه مسافت بیشتری را باید طی کند.

    تا آنجا که پی برده بود او تنها ساکن این سرزمین متروک پر از ابرهای غول پیکر بود، زمین های مرطوب، اندوهبار و بی حاصل و جویبارهای باریک و بارانی شدید که همه جا را حس می کرد.

    ناگهان حس کرد که تپه با شیب تندی به سمت پایین یم رود.

    وقتی به تاریکی خیره شد نورهایی را تشخیص داد.

    با روشن کردن چراغ قوه می توانست تند راه برود.

    نیم ساعت بعد با تمام قدم های بلند در طول جاده سنگفرش که بین دوردیف خانه بود گام برمی داشت.

    به چهارراه که رسید، متوجه میخانه کوچکی شد که بیرون از آن اطلاعیه ای نصب شده بود بدین مضمون که مسافر می پذیریم.

    در را باز کرد به سمت تالاری نیمه روشن رفت و سپس وارد کافه ای پر از دود شد.

    مشتری های روی پیشخوان خم شده بودند و مشغول بحث در مورد معاملات بودند.

    گروهی متشکل از سه نفر که به نظر می آمد بازرگان باشند، در گوشه ای از کافه در مورد سیاست بحث می کردند و گروه سومی که به آرامی دومینو بازی می کردند، به نظر می آمد کاملاً مجذوب بازی شده اند.

    خانم خوش برخوردی که پیشخدمت کافه بود، روزبخیری دوستانه به او گفت.

    اما هنگامیکه او یک اتاق خواست، با ناامیدی سرش را تکان داد.

    گفت: «متاسفم، مسابقات محلی فردا شروع می شود و همه اتاق ها پر شده است.

    هوای، هوایی نیست که شما به دنبال اتاق بروید.

    من پیشنهاد می کنم که نزد خانم پارکینز در ساختمان مجاور بروید.

    از آنجایی که پسرش در جای دیگری کار می کند، او معمولاً یک اتاق خالی دارد و هیچوقت از کمک کردن به کسانی که جایی برای خواب ندارند دریغ نمی کند، البته به شرطی که او آدم قابل احترامی باشد.» یادگیری و آموزش زبان ثانیاً، زبان شناسی به عنوان یادگیری یا آموزش زبان تفسیر نمی شود.

    با مفهوم مورد نظر ما، یک زبان شناس کسی نیست که مهارت استفاده از تعداد زیادی زبان را دارا باشد، این معنا البته به معنای رایج کلمه در حال حاضر می باشد.

    این ابهام اساس اکثر گفتگوهای مرا تشکیل می دهد، بر اساس همین ابهام است که می توان گفت: مخاطب: شما در دانشگاه کار می کنید؟

    (لبخند دوستانه) و آنجا چکار می کنید؟

    من: من زبان شناسی تدریس می کنم.

    مخاطب: (با چهره ای درهم): اوه، شما به چند زبان صحبت می کنید؟

    مشکل بتوان به چنین مکالمه ای ادامه داد.

    تعداد کمی از زبان شناسان حرفه ای به بیش از یک زبان تسلط دارند.

    برای پاسخ به این سوال سعی کردم توجه شما را به این مسئله که صحبت به زبانهای مختلف کسی را زبان شناس نمی کند، جلب کنم.

    از نظر ما، صحبت کردن در مورد یک زبان است که کسی را زبان شناس می کند و یا دانستن اصولی است که زبانها بر مبنای آنها کار می کنند و همچنین دانستن تفاوت هایی است که بین یک زبان جدید وجود دارد.

    بعلاوه، تعداد زبانهایی که زبان شناسان هر سال اطلاعات بیشتری نسبت به آنها کسب می کنند، به میزان کمی با سال دیگر تفاوت دارد و این تعداد بستگی به دانشجویان آن و حوزه هایی که علاقمند به آنها هستند، دارد.

    به عنوان مثال اگر من دانشجویانی داشته باشم که به دلایلی علاقمند به یادگیری زبان آفریقایی مثل توآی باشند در صورتی که نخواهم آنها را به یک متخصص در زبان توآی ارجاع دهم، باید خود به مطالعه این زبان بپردازم تا بتوانم به آنها کمک کنم و راهی برای یادگیری آن پیدا کنم.

    با چنین مثال هایی توجه مخاطب را به این نکته جلب می کنم که زبان شناسی توانایی شناخت زبان از روی قاعده و اصول را به ما می دهد.

    زبان شناسی نگرشی تحلیلی نسبت به تمام پدیده هایی که در زبان رخ می دهد در فرد ایجاد می کند و با وجودی که توانایی فرد در یادگیری زبانهای جدید را بهبود می بخشد.

    قدرت او در این زمینه محصولی جانبی از آموزش است که فرد دریافت می کند و کاملاً تصادفی است.

    ولی چنین مخاطبان استدلال گرایی معمولاً وقت و تمایلی برای شنیدن ندارند.

    اغلب در گفتگوهایی از این قبیل تلاش می کنم نظرم را در مورد زبان شناس در این خطوط شرح دهم، ولی در جواب این سوال که به چند زبان می توانید صحبت کنید، به آسانی جواب می دهم: «بیست و هشت زبان»!

    فراموشی و سالمند متن زیر از یک مقاله استخراج شده که در آن روش هایی که دوستان و خانواده سالمندان می توانند برای کمک به آنها استفاده کنند را توضیح می دهد، تا متوجه باشند چه اتفاقاتی اطرافشان در حال رخ دادن است.

    صبور باشید.

    مهم ترین محیط که سالمندان آن را یم پذیرند، محیطی آرام و بدون دغدغه است.

    بوجود آوردن چنین محیطی همیشه آسان نیست، زیرا گاهی رفتار سالمندان آزاردهنده است.

    اگر هیجان زده یا ناراحت شوند، احتمالاً سردرگم تر شده و نگهداری آنها سخت تر می شود.

    گرچه این شرایط می تواند خیلی دشوار باشد، ولی بهتر است صبور باشید و خونسردی خود را حفظ کنید.

    سعی کنید سالمندان را تشویق کنید که کارهایشان را در حد امکان خودشان انجام دهند.

    ولی در مواقع ضروری آماده باشید که به آنها کمک کنید.

    در عین حال این موضوع حائز اهمیت است که سالمندان احساس نکنند با آنها مانند کودکان رفتار می کنید.

    اطلاعات بدهید ضعف حافظه می تواند در یادآوری اطلاعات ابتدایی که در زندگی روزمره آنداامری بدیهی فرض می کنیم، مشکل ساز باشد یک راه برای کمک در این شرایط بودجود آمدن اطلاعاتی است که از بین رفته و اطلاع رسانی در مورد اتفاقاتی است که اطراف آنها رخ می دهد.

    اطلاعات باید دائما مرور شوند تا حافظه ضعیف را بازسازی کنند.

    باید از هر فرصتی بریا دادن اطلاعات استفاده کنید، اما به یاد داشته باشید که اطلاعات باید ساده و بی پرده باشند.

    اطلاعاتی که ممکن است مورد یناز باشند، بدین شرح اند: 1-شما چه کسی هستید؟

    2-کجا هستید؟

    3-قصد دارید کجا بروید؟

    4-چه اتفاقی در حال رخ دادن است و چرا؟

    5-چه کاری باید انجام شود؟

    به عنوان مثال: «صبح بخیر مانان.

    دخترت فیونا هستم.

    ساعت هشت صبح است.

    اگر از خواب بیدار شوی می توانیم برای خوردن صبحانه به طبقه پایین برویم.» وقتی سالمند جملات گیج کننده ای را بیان می کند، مثلاً وقتی در مورد بیرون رفتن و رفتن به سر کار سابقش یا دیدار یکی از اقوام که فوت کرده، صحبت می کند، به آرامی و بصورت منطقی او را تصححی کنید: «شما حالا دیگر بازنشسته اید.

    ممکن است در شستن ظروف به من کمک کنید؟» وسایل کمک حافظه ای برای آنها فراهم کنید.

    من به راحتی به اطلاعاتی که تابلوهای راهنما، ساعت ها، تقویم ها و روزنامه ها می دهند اطمینان می کنیم.

    آنها در سازمان دهی و هدایت رفتارمان موثر هستند.

    سالمندانی که حواس پرتی دارند در همه مواقع به این کمک ها برای متعادل کردن حافظه ضعی فخود نیازمندند.

    آنها را تشویق کنید که به تابلوها و دفتر روزنامه برای حوادث مهم و اتفاقات آینده مراجعه کنند و محتویات کابینت ها و کمدها را با استفاده از برچسب های مخصوص برایشان مشخص کنید.

    کمک های دیگر مثل دیگر مثل کدگذاری رنگی، کارت های اطلاعاتی، عکس ها، مجموعه عکس ها و قطعات بریده شده از کتابها، آدرس ها و یا لیست خرید می توانند در موارد مشخصی موثر باشند.

    در ابتدا باید سالمندان را تشویق کنید که از کمک ها بهره ببرند.

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

شنوايي کودک شما اشاره: * از چه سني بايد شنوايي فرزندم مورد ارزيابي قرار گيرد؟ * شنوايي فرزندم کجا بايد مورد ارزيابي قرار گيرد؟ * شنوايي فرزندم چگونه ارزيابي مي شود؟ * چه اهميتي دارد که شنوايي فرزندم هرچه سريع تر مورد ارزيابي قرار

تاريخچه روانشانسي رشد اگر امروز حمايت ازکودکان و فراهم آوردن امکانات براي رشد همه جانبه و شکوفا کردن تمام ظرفيتهاي انساني آنها هدف مطالعه کودکان است، چنين ديدگاهي در گذشته کمتر وجود داشته است. در دوران باستان بسيار اتفاق مي افتاد که کودکان

ارزیابی آبریزش دهان چه کسی؟ کودک و یا بزرگسال دچار فلج مغزی چه مواردی؟ مولفه های ارزیابی آبریزش دهان چرا؟ برای دستیابی به اطلاعات مناسب برای ارزیابی آبریزش دهان افراد چگونه ؟ از طریق مصاحبه، مشاهده و تستهای ویدیو فلوروسکوپیک [1] (در صورت لزوم) در برخی مراکز، یک تیم کودک یا بزرگسال دارای مشکل آبریزش دهان را ارزیابی می‌کنند وبعد با توافق کلی دستور العمل ها وتوصیه هایی را به فرد یا ...

مقدمه : در فصل يک تعدادي از مشکلات مربوط به جامعه‌ي پيچيده‌ي امروز را توضيح دادم، مشلکاتي که کودکان در سال‌هاي اصلي رشد و نمو خود بايد با آن‌ها دست به گريبان شوند. بديهي است که مشاوران تمام راه‌حل‌ها را براي اين مسائل نمي‌دانند اگرچه به نظر مي‌

«نقش والدين و مردمان در رشد زباني کودک» «آيا به نواي ديگران به ترنم مي آييم» گويند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شيوه ي راه رفتن آموخت يک

چکیده شناخت کودک یکی از مقدمات بسیار مهم تعلیم و تربیت است. شناخت کودک باعث می شود تا شما رفتار طبیعی کودکان را بشناسید . بعضی از والدین به علت ناآگاهی از کودکان ، بعضی از خصوصیات و رفتارهای طبیعی کودکان را غیر طبیعی می دانند و فکر می کنند که کودک آنها دارای مشکلی می باشد . آنها به شکلهای مختلف می خواهند جلوی رفتارهای آنها را بگیرند و همین کار باعث مشکلاتی در تربیت کودک می شود. ...

هوالمحبوب گفتم با گذشت زمان،تو نیز می روی . اما تو همچنان ماندی ، با نگاههای تیز و عمیق، با دستهایی که هنوز هم به زندگی جنگ می زنند و با تکه کلامهای تکراری ، تو ماندی پررنگ ، آنقدر پررنگ که به تنهایی سوژه یک تحقیق شدی؛ « بچه های خیابانی» کسی نگفت که نام تورا بر روی نسیم دود آلود خیاانها و چهارراههای شهر نوشته اند. کسی ننوشت تو ،هشدار ظهور قشر جدیدی از کودکان خیابانی قرن اکنونی. ...

هوالمحبوب گفتم با گذشت زمان، تو نیز می روی . اما تو همچنان ماندی ، با نگاههای تیز و عمیق، با دستهایی که هنوز هم به زندگی جنگ می زنند و با تکه کلامهای تکراری. تو ماندی پررنگ ، آنقدر پررنگ که به تنهایی سوژه یک تحقیق شدی؛ « بچه های خیابانی» کسی نگفت که نام تورا بر روی نسیم دود آلود خیابانها و چهارراههای شهر نوشته اند. کسی ننوشت تو ،هشدار ظهور قشر جدیدی از کودکان خیابانی قرن اکنونی. ...

هوالمحبوب گفتم با گذشت زمان، تو نیز می روی . اما تو همچنان ماندی ، با نگاههای تیز و عمیق، با دستهایی که هنوز هم به زندگی جنگ می زنند و با تکه کلامهای تکراری. تو ماندی پررنگ ، آنقدر پررنگ که به تنهایی سوژه یک تحقیق شدی؛ « بچه های خیابانی» کسی نگفت که نام تورا بر روی نسیم دود آلود خیابانها و چهارراههای شهر نوشته اند. کسی ننوشت تو ،هشدار ظهور قشر جدیدی از کودکان خیابانی قرن اکنونی. ...

مقدمه: بازی مهمترین فصل کودک است، بازی مهمترین جلوه حیات کودکی است، بازی یکی از نیازهای اساسی کودکان به شمار می رود که در عین سر گرم کردن کودک کار کرد های مهم دیگری را داراست که هر یک از این کارکردها به جنبه ای از زندگی کودک مربوط می شود، که او را برای ورود به زندگی بزرگسالی آماده می سازد. بازی همواره و همیشه در تاریخ وجود داشته است. بازی همزاد و همنشین نوزادان کودکان و جوانان ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول