تحقیق باباخارکن‌ (یا قصه‌ ی‌ مخصوص‌ آجیل‌ مشکل‌ گشا)

Word 153 KB 33103 34
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • هرچی‌ رفتیم‌ راه‌ بود

                                                      هرچی‌ کندیم‌ خار بود

                                                      کلیدش‌ دست‌ ملک‌ جبّار بود

    یکی‌ بود یکی‌  نبود، غیر از خدا هیچکی‌ نبود.

    یه‌ باباخارکنی‌ بود که‌ بیرون‌ شهر با زنش‌ و دخترش‌ تو یه‌ خونه ‌ فسقلی‌ زندگی‌می‌کرد. روزها می‌رفت‌ خارکنی‌، یه‌ کوله‌ خار می‌کند می‌برد شهر می‌فروخت‌ با پولش‌ چیزمیزی‌ می‌خرید می‌برد خونه‌، با زنش‌ و دخترش‌ می‌خوردن‌ و شکر خدا رو می‌گفتن‌.

    یه‌ روز صبح‌، بابا خارکن‌ هوس‌ کرد پیش‌ از رفتن‌ به‌ خارکنی‌ قلیونی‌ بکشه‌. رو کردبه‌ دخترش‌ گفت‌: - جان‌ بابا! یه‌ قلیون‌ چاق  کن‌ بده‌ من‌ بکشم‌ پاشم‌ برم‌ دنبال‌ کارم‌!

    دختره‌ رفت‌ قلیون‌ چاق  کنه‌، دید آتیش‌ ندارن‌. رفت‌ در خونه‌ همسایه‌شون‌ دو تا گل‌آتیش‌ بگیره‌، دید همه‌شون‌ دور تا دور نشسته‌ن‌، قصه‌ می‌گن‌ و نخودچی‌ کیشمیش‌ پاک‌می‌کنند. سلام‌ کرد گفت‌: - اومدم‌ یه‌ دوتا گل‌ آتیش‌ ازتون‌ بگیرم‌ ببرم‌ برا بابام‌ قلیونی‌ چاق کنم‌.

    زن‌ همسایه‌ گفت‌: - یه‌ دیقه‌ بشین‌. داریم‌ آجیل‌ مشکل‌گشا پاک‌ می‌کنیم‌. اگه‌می‌خوای‌، تو هم‌ مث‌ من‌ نذر کن‌ هر ماه‌ صنار آجیل‌ مشکل‌ گشا بخری‌ تا گره‌ از کار بابات‌واشه‌.

    دختر بابا خارکن‌ نشست‌ با اونا به‌ آجیل‌ پاک‌ کردن‌. وقتی‌ پاک‌ شد و فاتحه‌شم‌خوندن‌، قسمتی‌ شو گرفت‌ و با آتیش‌ برگشت‌ خونه‌. تو راه‌ هم‌ پیش‌ خودش‌ نذر کرد اگه‌کار و بار باباش‌ خوب‌ شه‌، مث‌ زن‌ همسایه‌ هر ماه‌ صنار آجیل‌ مشکل‌ گشا بخره‌.

    وقتی‌ رسید خونه‌، بابا خارکن‌ بنا کرد داد و بیداد کردن‌ که‌: «دختره ‌ خیر ندیده‌! یه‌ گل‌آتیش‌ گرفتن‌ که‌ این‌ همه‌ معطلی‌ نداشت‌. اون‌ قده‌ طولش‌ دادی‌ که‌ امروز پاک‌ از کار و بارافتادم‌!

    دختره‌ گفت‌: - عیب‌ نداره‌ بابا. عوضش‌ واسه‌ت‌ آجیل‌ مشکل‌گشا آوردم‌. خودمم‌ نذرکردم‌ اگه‌ کار و بارمون‌ خوب‌ بشه‌ هر ماه‌ صنار آجیل‌ مشکل‌گشا بخرم‌.

    بابا خارکن‌ قلیونی‌ رو که‌ دخترش‌ چاق  کرد کشید و راه‌ افتاد و رفت‌ پی‌ کارش‌ و بااین‌ که‌ اون‌ روز خیلی‌ دیر شروع‌ کرده‌ بود، تونست‌ خار زیادی‌ بکنه‌. همون‌ جور که‌ داشت‌خار می‌کند و پشته‌ می‌کرد چشمش‌ افتاد به‌ یه‌ بته‌ خار خیلی‌ گنده‌ و، با خودش‌ گفت‌: - خب‌.این‌ یه‌ بته‌ رم‌ که‌ بکنم‌، دیگه‌ واسه‌ امروز بسه‌.

    بیخ‌ بته‌ رو گرفت‌ و به‌ زور از ریشه‌ درش‌ آورد که‌، یه‌ هو چشمش‌ افتاد اون‌ زیر، دیدیه‌ تخته‌ سنگ‌ پیداس‌. علی‌ رو یاد کرد و تخته‌ سنگو زد عقب‌، دید پله‌ می‌خوره‌ میره‌ پایین‌.فکر کرد لابد اون‌ پایین‌ یه‌ خبرائیه‌.

    بسم‌ اللّه‌ گفت‌ و از پله‌ها رفت‌ پایین‌ تا رسید به‌ یه‌ زیرزمینی‌ و، این‌ ور و اون‌ ورشوکه‌ نگاه‌ کرد، دید به‌! خدا بده‌ برکت‌! دوازده‌ تا خم‌ خسروی‌ اون‌ جاس‌، پر از در و گوهر، پراز مرواری‌ و زمرد و زبرجد، رو هر خم‌ هم‌ یک‌ گوهر شبچراغ‌ به‌ درشتی‌ تخم‌ کفتر، که‌ مثل‌آفتاب‌ می‌درخشید و زیرزمینو مث‌ روز روشن‌ کرده‌ بود و، هرکدوم‌ خراج‌ هفت‌ سال‌ هفت‌تا مملکت‌ بود.

    خیلی‌ خوشحال‌ شد. دست‌ کرد یکی‌ از اون‌ جواهرارو ورداشت‌ اومد بیرون‌، تخته‌سنگو انداخت‌ سرجاش‌ و راه‌ افتاد طرف‌ شهر.

    نزدیکای‌ غروب‌ آفتاب‌ بود که‌ رسید به‌ شهر. یه‌ راست‌ رفت‌ راسته ‌ جواهر فروشاپیش‌ یه‌ جواهرفروش‌ و، جواهر و به‌ قیمت‌ زیادی‌ فروخت‌ و شبونه‌ هرچی‌ برا خونه‌ لازم‌بود، از مس‌ و دیگ‌ و دیگبر و فرش‌ و چراغ‌ و خوردنی‌ و پوشیدنی‌ از سفیدی‌ نمک‌ تا سیاهی‌زغال‌ همه‌ رو خرید گذاشت‌ کول‌ هفت‌ هش‌ تا حمال‌، گفت‌: - اینارو ببرین‌ فلون‌ جا به‌ فلون‌نشونی‌، بگین‌ خودشم‌ داره‌ از عقب‌ سر میاد.

    دختره‌ که‌ چشمش‌ افتاد به‌ حمّالا اشک‌ تو چشاش‌ حلقه‌ زد، آهی‌ کشید و گفت‌: - ای‌بابا! خونه‌ خرس‌ و بادیه‌ مس‌؟... نه‌ جونم‌! خیر باشه‌ ایشااللّه‌! این‌ چیزا از در خونه ‌ ما تونمیاد، عوضی‌ اومدین‌!

    خلاصه‌ از حمالا اصرار و از دختره‌ انکار... تا جائی‌ که‌ دیگه‌ حمالا حوصله‌شون‌ سررفت‌، اومدن‌ برگردن‌ که‌، خود باباخارکن‌ سر و کله‌اش‌ پیدا شد. وقتی‌ اون‌ها را دید گفت‌: -ای‌ بابا! این‌ بیچاره‌ها رو چرا تا حالا این‌ جور زیر بار نگرداشتین‌؟

    دختر و مادرش‌ حیرت‌ زده‌ پاشدن‌ کومک‌ کردن‌ تا اسبابا جابجا شد و حمالا مزد وانعامشونو گرفتن‌ رفتن‌ ردّ کارشون‌، اون‌ وقت‌ بابا خارکن‌ نشست‌ و سر فرصت‌ قضیه ‌پیداکردن‌ گنجو واسه‌ زن‌ و بچه‌اش‌ تعریف‌ کرد و دست‌ آخر گفت‌:

    - خب‌! بالاخره‌ عروسی‌ به‌ کوچه ‌ ما هم‌ رسید! دیگه‌ از بدبختی‌ نجات‌ پیدا کردیم‌.حالا فقط‌ یه‌ گرفتاری‌ داریم‌، اونم‌ اینه‌ که‌ نمی‌دونم‌ اون‌ همه‌ جواهر و چیکارش‌ کنم‌ که‌کسی‌ از رازمون‌ بو نبره‌.

    دختر گفت‌:

    - به‌! تا باشه‌ از این‌ گرفتاریا باشه‌! این‌ که‌ کاری‌ نداره‌ پدر: اول‌ دور زمینی‌ رو که‌ گنج‌توشه‌ یه‌ دیوار می‌کشیم‌، بعدم‌ جواهرارو خورده‌ خورده‌ می‌بریم‌ می‌فروشیم‌ و آخر سرم‌یه‌ قصر عالی‌ اون‌ جا می‌سازیم‌ یه‌ خشت‌ از طلا یه‌ خشت‌ از نقره‌ که‌ بومش‌ به‌ فلک‌ برسه‌!

    و همین‌ کارم‌ کردن‌...

    روزی‌ از روزا، پادشاه‌ که‌ با وزیرش‌ رفته‌ بود شیکار، دس‌ بر قضا گذارش‌ افتاد به‌قصر بابا خارکن‌، از دیدن‌ اون‌ خیلی‌ خیلی‌ تعجب‌ کرد و گفت‌:

    - به‌به‌! عجب‌ قصری‌! عجب‌ قصر باشکوهی‌!... این‌ قصر مال‌ کیه‌؟

    دور و وری‌ها گفتن‌: - قبله ‌ عالم‌ به‌ سلامت‌ باد! واللّه‌ این‌ قصر و همین‌ تازگیا ساختن‌معلوم‌ نیست‌ صاحابش‌ کیه‌. همین‌ قدر میگن‌ مال‌ آدمیه‌ به‌ اسم‌ لعل‌ سوداگر.

    پادشاه‌ با وزیر دست‌ راست‌ و وزیر دست‌ چپش‌ مشورت‌ کرد و یکی‌ از اونا گفت‌:

    - قربانت‌ گردم‌! اگه‌ اجازه‌ بفرمائین‌، همین‌ جور به‌ بهانه ‌ آن‌ خواستن‌ برا قبله‌ عالم‌بریم‌ در قصرو بزنیم‌ سر و گوشی‌ آب‌ بدیم‌ ببینیم‌ قضیه‌ از چه‌ قراره‌ و صاحب‌ قصر کیه‌ وچیکاره‌س‌.

    همه‌ این‌ فکر و پسندیدن‌. رفتن‌ جلو، دم‌ قصر، در زدن‌ و گفتن‌: - قبله‌ عالم‌ تشیف‌آورده‌ن‌ شیکار، تشنه‌ شون‌ شده‌. بی‌زحمت‌ اگه‌ میشه‌ یه‌ کاسه‌ آب‌ بدین‌!

    بابا خارکن‌ که‌ دس‌ بر قضا خودش‌ امده‌ بود دم‌ در، تعظیم‌ غرائی‌ کرد و گفت‌:

    - البته‌ که‌ میشه‌. به‌ دیده‌ منّت‌!

    باباخارکن‌ طبق‌ عادت‌ نداریش‌ کاسه ‌ گلی‌ لب‌ پری‌ را نصف‌ آب‌ می‌کند که‌ ببرد، دخترمی‌دود جلو کاسه‌ را از دست‌ پدرش‌ می‌گیرد و می‌گوید حالا هم‌ که‌ داری‌ گدائیتو داری‌!برو از تو زیرزمین‌ یه‌ جام‌ مرصع‌ نشون‌ قشنگ‌ بیار بشورم‌ آب‌ کنم‌ ببر بده‌ به‌ دست‌ شاه‌بگو نوش‌ جان‌، گوارای‌ وجود، بعدشم‌ بگو قابل‌ قبله‌ی‌ عالمو نداره‌!

    بابا خارکن‌ دوید رفت‌ از تو گنج‌ یه‌ جوم‌ طلاب‌ جواهر نشون‌ ورداشت‌ پر از شربت‌هل‌ و گلاب‌ کرد آورد پیش‌ پادشاه‌.

    پادشاه‌ بعد از اون‌ که‌ آبو خورد نگاهی‌ به‌ جوم‌ انداخت‌ و گفت‌:

    - به‌ به‌! به‌ به‌! عجب‌ جوم‌ قشنگی‌، که‌ تو همه‌ خزونه ‌ پادشاهی‌ منم‌ یه‌ همچی‌ جومی‌پیدا نمیشه‌!

    بابا خارکن‌ فوری‌ تعظیم‌ دیگه‌ئی‌ کرد و تر و چسب‌ گفت‌:

    - پیشکش‌!

    پادشاه‌ خیلی‌ خوشحال‌ شد و پرسید:

    - این‌ قصر مال‌ کیه‌؟

    باباخارکن‌ گفت‌: - قربانت‌ گردم‌! این‌ قصر مال‌ پیره‌ غلام‌ قبله‌ عالم‌، لعل‌ سوداگره‌.

    پادشا از همون‌ نصفه‌ راه‌ برگشت‌. دختر پادشا که‌ دید پدرش‌ به‌ اون‌ زودی‌ برگشته‌گفت‌:

    - شابابا! پس‌ چطور به‌ این‌ زودی‌ از شیکار برگشتی‌؟

    پادشا همه ‌ قضیه‌ رو سیر تا پیاز برا دخترش‌ تعریف‌ کرد. دختر پادشا که‌ خیلی‌ تنهابود و همبازی‌ئی‌ نداشت‌ گفت‌:

    - آخی‌! کاش‌ پرسیده‌ بودین‌ لعل‌ سوداگر یه‌ دختر همقد من‌ نداره‌ که‌ روزا بیاد این‌ جاندیمه ‌ من‌ بشه‌؟

    فوراً پادشاه‌ فرستاد تحقیق‌ کردن‌ و برا دخترش‌ خبر آوردن‌ چه‌ نشسته‌ای‌ که‌ لعل‌سوداگر دختری‌ داره‌ مث‌ پنجه ‌ آفتاب‌ که‌ به‌ ماه‌ مگه‌ تو درنیا که‌ من‌ دراومدم‌ و، جون‌ میده‌واسه‌ ندیمگی‌ شما!

    دختر پادشا از این‌ خبر گل‌ از گلش‌ شکفت‌. فرستاد عقب‌ دختر لعل‌ سوداگر. اونم‌ چندتیکه‌ جواهر قیمتی‌ با خودش‌ ورداشت‌ و اومد راه‌ بیفته‌ که‌، مادرش‌ گفت‌:

    - دخترجون‌! یادت‌ باشه‌ برگشتنا صنار هم‌ بدی‌ آجیل‌ مشکل‌ گشائی‌ رو که‌ نذرکرده‌ بودی‌ بخری‌ بیاری‌!

    اما دختره‌ که‌ واسه‌ دیدن‌ دختر پادشا دل‌ تو دلش‌ نبود و می‌خواست‌ خودشوزودترک‌ به‌ قصر پادشاه‌ برسونه‌، گفت‌: - چه‌ حرفا می‌زنی‌ ننه‌! آجیل‌ مشکل‌گشا چیه‌، ولم‌کن‌! کیشمیش‌ گرمه‌، نخودچی‌ هم‌ ثقل‌ میاره‌!

    اینو گفت‌ و راه‌ افتاد رفت‌ پیش‌ دختر پادشا...

    باری‌. جونم‌ واستون‌ بگم‌ که‌، دختر پادشا خیلی‌ از دختر لعل‌ سوداگر خوشش‌ اومد.جوری‌ که‌ دیگه‌ از اون‌ به‌ بعد فقط‌ سری‌ و بالینی‌ از هم‌ سوا بودن‌ و نفس‌شون‌ برا همدیگه‌در می‌رفت‌.

    یک‌ روز دختر پادشا به‌ دختر لعل‌ سوداگر گفت‌:

    - خواهر! چه‌ خوب‌ شد اومدی‌: من‌ می‌خوام‌ برم‌ حموم‌، تو هم‌ باید همراهم‌ بیائی‌.

    دختر لعل‌ سوداگر گفت‌: - نه‌ خواهر، من‌ یه‌ ساعت‌ پیش‌ حموم‌ بودم‌.

    دختر پادشا گفت‌: - خیلیه‌ خب‌، پس‌ تو سربینه ‌ حموم‌ بشین‌ گردن‌ بند مرواری‌ منوکه‌ یادگار مادرمه‌ نگردار تا از حموم‌ بیام‌ بیرون‌.

    وقتی‌ دختر پادشا لخ‌ شد رف‌ تو، دختر لعل‌ سوداگر که‌ سربینه‌ نشسته‌ بود این‌ ور واون‌ ور نگا کرد دید یه‌ مرغ‌ چوبی‌ به‌ دیواره‌. گردن‌ بند دختر پادشاهو که‌ تو دستش‌ عرق کرده‌ بود آویزون‌ کرد به‌ گردن‌ مرغ‌ چوبی‌. چند دقیقه‌ئی‌ که‌ گذشت‌، یکهو چشمش‌ افتاددید به‌ قدرت‌ خدا مرغ‌ چوبی‌ به‌ حرکت‌ دراومده‌ و داره‌ گردنبند و دونه‌ دونه‌ قورت‌ میده‌.

    دختر که‌ اینو دید، همین‌ جور هاج‌ و واج‌ وایساد نگاه‌ کرد و نگاه‌ کرد تا مرغه‌ آخرین‌دونه ‌ گردنبندم‌ قورت‌ داد.

    دختر پادشا که‌ از حموم‌ دراومد و گردنبندشو حواست‌، دختر لعل‌ سوداگر غش‌غش‌ بنا کرد خندیدن‌ و گفت‌: - گردن‌ بند تو مرغ‌ چوبیه‌ خورد!

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

مقدمه: اعتبار اسنادی تعدی از بانک است که به خریدار و فروشنده داده می شود. تعهد می شود که میزان پرداختی خریدار به فروشنده بموقع و با مبلغ صحیح به دست فروشنده خواهد رسید.هرگاه که خریدار قادر به پرداخت مبلغ خرید نباشد، بانک موظف است باقیمانده یا تمام مبلغ خرید را بپردازد.اعتبارات اسنادی اغلب در معاملات بین المللی به منظور اطمینان از دریافت مبالغ پرداختی مورد استفاده قرار می گیرد ...

هرچي‌ رفتيم‌ راه‌ بود هرچي‌ کنديم‌ خار بود کليدش‌ دست‌ ملک‌ جبّار بود يکي‌ بود يکي‌ نبود، غير از خدا هيچکي‌ نبود. يه‌ باباخارکني‌ بود که‌ بيرون‌ شهر با زنش‌ و دخترش‌ تو يه‌ خونه‌ فسقلي‌ زندگي‌مي‌کرد. روزها مي‌رفت‌ خارکني‌، يه‌ کوله‌ خا

مقایسه دو کتاب تاریخ جهانگشای جوینی و ظفرنامه حمدالله مستوفی ( قسم‌السلطانی) از آغاز دوران چنگیز تا دوران هولاکو (صفحات 924 تا 171 :از چاپ عکسی از روی نسخه خطی کتابخانه بریتانیا) تاریخ جهانگشای جوینی، کتابی ست با ارزش مربوط به تاریخ دوران مغول (انجام تألیف در سال 658 هجری )1 و محتوی وقایع تاریخی منطبق با ظفرنامه حمدالله‌مستوفی (مؤلف به سال 735 هجری)2 می‌باشد. کار مقایسه این دو ...

خط کشهای دیجیتال و کد گشائی آنها برای کنترل سیستم های NC و CNC سنسورهایی باید مورد استفاده قرار گیرد که بتواندمقدار جابجائی بر حسب متر، میلی متر و میکرو متر را به صورت سیگنال الکتریکی دراختیار قرار بدهد. در این پدیده ها شخص جائی ندارد و سنسور خود باید جابجائی ها رابسنجد. برای تبدیل دما از تغییر ولتاژ دو سر دیود زنری مشخص استفاده می شود، اماسیستمی که بتواند جابجائی را تشخیص دهد ...

واکنش های تاریکی در این بخش به این موضوع می پردازیم که مولکول های پرانرژی چگونه برای تولید ترکیبات قندی یا کربوهیدرات ها مورد استفاده ‌گیاه قرار می گیرند. الف- چرخه کلوین: در سالهای بین 1946 تا 1953 سه تن از دانشمندان به نامهای ملوین کلوین، جیمز بشام و آندروبنسون راه متابولیکی تبدیل گازکربنیک به قند را در گیاهان کشف کردند. آنها این کار را از طریق پیگیری از بین رفتن گازکربنیک ...

مقدمه آب یکی از گرانبها ترین منابع طبیعی موجود در کره زمین است . بدون وجود آب ، زندگی مفهوم خارجی نخواهد داشت نه تنها زندگی انسان وابسته به آب است بلکه تمام موجودات و رشد آنها نیاز اساسی به آب دارند . تاریخ آب رسانی از روزگاری آغاز شد که بشر زندگی گروهی را برگزید . لذا برای تأمین آب خود اولین شهرها در کنار رودخانه هایی مانند نیل ، دجله ، فرات ،…ساخته و در جاههایی که دسترسی به آب ...

مقدمه مشخصه های رفتاری منحصر به فرد و جالب توجهی در گوسفند مشاهده شده است که با بقا و تکثیر آن در شرایط محیطی خاص و مناسب در ارتباط است. گوسفند داران موفق به خوبی با مفهوم رفتار شناسی گوسفند آشنا هستند و از علم و دانش موجود برای ارتقاء مدیریت خود بهره می برند. به مطالعه علمی رفتار شناسی حیوانات و اتولوژی(شناخت الگوهای رفتاری جانوران) می گویند. در این مقاله به بررسی جنبه های ...

Rosa در لاتین به معنای گل سرخ می باشد. از آغاز تاریخ، گل سرخ بیش از همه گلها در قلوب بشر جای گرفته و از وقتی که مردم از زیبایی درخشان گل، آگاهی یافته اند، گل سرخ یک سرو گردن از آنها بلند تر بوده است. گل سرخ میراث بزرگی از افسانه و تاریخ را به همراه دارد. ● تاریخچه گل سرخ: Rosa در لاتین به معنای گل سرخ می باشد. از آغاز تاریخ، گل سرخ بیش از همه گلها در قلوب بشر جای گرفته و از وقتی ...

مقدمه: سرزمین پهناور اسلامی ایران که دارای قدمتی تاریخی و کهن بوده و در جای جای خود آثار گرانقدر از فرهنگ و تمدن والای بشریت را ثبت و ضبط نموده است واجد بهترین وارزنده ترین جنبه های سیاحتی ملل و اقوام گوناگون است. استان مرکزی برجسته ترین قطب صنعت کشور و از جمله مراکز مهم کشاورزی و بویژه بزرگترین مرکز تولید تکثیر و پرورش گل است. وجود آثار گرانبهای تاریخی که نشانگر فرهنگ غنی این ...

مالاریا از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد پرش به: ناوبری, جستجو مالاریا مهم‌ترین بیماری انگلی و یکی از مسایل مهم بهداشتی تعدادی از کشورها بخصوص کشورهای گرمسیری دنیا است. این بیماری به صورت عفونت حاد در بیشتر موارد وخیم و گاهی طولانی و با ویژگیهای تب متناوب و لرز، کم‌خونی و بزرگی طحال و گاه با ویژگیهای ساده یا کشنده دیگر خودنمایی می‌کند. اهمیت این بیماری به خاطر شیوع زیاد و مرگ‌ومیر ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول