چکیده مقاله پیش رو مقالهای است که در آن از مواضع تبکیت (مغالطه) بیرونی سخن گفته شده است که درآن ابتدا تعریف مغالطه بیان شده است و در مرحله بعد اجزای بیرونی مغالطه گفته شده است که شامل دو قسمت است که قسمت اول آن مربوط به آفات رهرو طریق شناخت است و قسمت دوم آن مربوط به راههایی است که توسط مغالطهکننده مطرح میشود برای انحراف، که قسمت اول خود دارای 9 مورد است که به تفصیل بیان می شود و قسمت دوم شامل 8 قسمت است که آنها هم در مقاله بیان میشود تفصیلاً.
البته باید توجه داشت توضیحات هر قسمت متناسب با شناخت مخاطب از این بحث و بسیار کوتاه بیان شده است و از توضیح زائد وسنگین خودداری شده است.
مقدمه الحمداله رب العالمین الذی خلق الانسان و علمه البیان و وضع المیزان و الصلاه و السلام علی من ارسله بالقرآن محمد المصطفی و علی اهل بیته معادن الحکمه و معالم البرهان.
اما بعد، در این مقاله کوشش شده است تا راههایی که شخص دچار اشتباه و انحراف گردیده را در قالبهای کلی آن قرار داده و عرضه کنیم.
همانطور که میدانید راههایی که سبب به اشتباه افتادن میگردد بسیارند که از آنها تعبیر به مغالطه میگردد.
مغالطه به دو بخش و موضع تقسیم میشود: 1 مواضع بیرونی مغالطه 2 مواضع درونی مغالطه ما در اینجا به بخش اول پرداختهایم و سعی کردهایم تا جایی که میتوان این کثرت مواضع را از بین برده و آنها را در قالبهای کلیتر و موارد کمتری بیان کنیم.
امیدواریم بتوانیم در این مهم کاری کنیم و سبب حل مسائل و مشکلاتی که برای دوستان این علم علیالخصوص این بحث میگردد باشیم.
«تعریف مغالطه» منظور ما از مغالطه یعنی خطای فکری و اعم از این است که فرد در مقام تفکر خودش به اشتباه افتد یا اینکه کسی وی را به اشتباه اندازد و اعم از اینکه وقوع خطا در مقام تعریف باشد و یا استدلال و اعم از اینکه ذهن در مقام استدلال برهانی دچار لغزش گردد و یا در مقام استدلال جدلی «اجزای خارجی مغالطه» همان عوامل درونی مغالطه است و آن شرایط خاص روانی است که متفکر در این شرایط دچار خطایی در اندیشه شده و از وصول به نتیجه درست باز میماند.
این شرایط یا آفتهایی است که هر دو طریق شناخت (خود شخص متفکر) به آنها مبتلا شده و یا دامهایی است که توسط یک مغالطهکننده برای انحراف رهرو طریق، گسترده میگردد.
البته منطقدانان تنها به حالت دوم توجه کرده و آنها را تحت عنوان تبکیت بیرونی یا اسباب خارجی مغالطه آوردهاند.
ما در اینجا به مواضع هر دو حالت روانی مغالطه اشاره میکنیم.
الف) آفات رهرو طریق شناخت (خود شخص متفکر) برخی از اهم عواملی که میتواند پوینده راه معرفت را از اندیشه درست بازدارد و از راه به بیراهه کشاند عبارتند از: 1 ساده انگاری و عافیت طلبی باید دانست حقیقت به آسانی به دست نمیآید سپس عافیت طلبی با حقیقت جویی نمیسازد رهرویی که هنوز چندگامی در راه شناخت برنداشته، خسته و کم حوصله شود و خود را به مقصد رسیده پندارد هرگز به مقصد نمیرسد.
2 پیروی از هوا و هوس انسان برای رسیدن به حقیقت بایستی در مورد مطلبی که میاندیشد، در ضمن جستجو و بررسی کاملاً بیطرفی خود را حفظ کند و خویشتن را تسلیم دلیل و مدارک کند درست مانند یک قاضی که روی یک پرونده کار میکند باید نسبت به طرفین دعوا بیطرف باشد.
قاضی اگر تمایل شخصی به یک طرف داشته باشد به طور ناخودآگاه دلایلی که برای طرفین است بلکه دلایل طرف دیگر نظرش را جلب میکند.
انسان نیز در تفکرات خود اگر بیطرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانیاش به یک سو باشد خواه و ناخواه بدون اینکه خودش متوجه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش خودش میرود.
گرفتاری در دام هوا و هوسها سبب میشود تا پوینده راه به جای آنکه تنها متوجه حقیقت باشد چشم و دلش متوجه هوا و میل خود باشد.
چنین رهرویی در واقع دل به حقیقت نبسته است بلکه بیش از علاقه به حقیقت به سلیقه و منافع خویش علاقه دارد.
حقیقت را به شرطی دوست دارد که با آنچه دلخواه او است منطبق باشد اما حقیقت جز با حقیقت منطبق نیست.
این سخن مشهور است که حب و بعض چشم انسان را بر حقایق میبندد.
به خاطر همین است که قرآن کریم هوای نفس را یکی از عوامل لغزش میشمارد و در سوره نجم میفرماید: «و ان یَتّبعون الا الظن و ما تهوی الْأ نْفُس» 3 خود باختگی در مقابل قدرتها، شهرتها و...
(شخصیت گرایی) قدرتها و شهرتها ممکن است چشمان محقق را خیره نماید و جرأت رد پاسخهای باطل را از او بگیرد و یا حتی مجالی نیابد بیندیشد و بطلان آنها را دریابد.
شخصیتهای بزرگ تاریخی یا معاصر از نظر عظمتی که دارند بر روی افکار و اراده و تصمیم دیگران اثر میگذارند.
دیگران آنچه میاندیشند که آنها بیاندیشند.
دیگران در مقابل آنها استدلال، فکر و اراده خود را از دست میدهند.
در حقیقت خودباختگی در برابر صاحبان اندیشههای بزرگ، طوق تقلید را بر گردن محقق میافکند و قدرت ابتکار را از وی سلب میکند.
خودباختگی در برابر عناوین و اصطلاحات و شعارها و همچنین در برابر قدرت حاکمان و پادشاهان مانند خودباختگی در مقابل اندیشمندان بزرگ، زیانآور است.
به همین دلیل قرآن ما را دعوت به استقلال فکری میکند و پیرویهای کورکورانه از اکابر و شخصیتها را موجب شقاوت ابدی میداند لذا از زبان مردمی که از این راه گمراه میشوند نقل میکند که در قیامت میگویند: «ربنا انا اطعنا سادتنا و کبراءنا فاضطونا السبیلا» 4) پیروی کورکورانه از عادات و سنن (سنتگرایی و گذشتهنگری) 4) پیروی کورکورانه از عادات و سنن (سنتگرایی و گذشتهنگری) انسان به حکم طبع اولی خود هنگامی که میبیند یک فکر و عقیده خاص مورد قبول نسلهای گذشته بوده است خودبخود بدون آنکه مجالی به اندیشه خود بدهد آنرا میپذیرد.
اکتفا به آنچه دیگران پیش از ما یافتهاند و بیعیب و نقص دانستن عقاید گذشتگان به معنی مرگ تحقیق و توقف تکامل علوم است.
قرآن کریم یادآوری می کند که پذیرفتهها و باورهای گذشتگان را مادام که با معیار عقل نسنجیدهاید، نپذیرید و در مقابل باورهای گذشتگان استقلال فکری داشته باشید.
در سوره بقره آیه 170 میگوید: «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزلالله قالوا بل نتجع ما الفنیا علیه آبائنا او لو کان آباءهم لا یعقلون شیئاً و لا یهتدون» 5) جدا نکردن جنبههای گوناگون از هم غفلت از پیچیدگی و چند چهرهگی یک پدیده سبب میشود تا ما راهی را که ممکن است فقط برای شناخت یکی از جنبههای آن درست و مناسب باشد برای چند جنبه مختلف مناسب بدانیم و به همین دلیل به نتیجه نرسیم.
علاوه بر این ممکن است حقیقت بودن یک جنبه ما را از باطل بودن جنبههای دیگر همان مسئله غافل کند و نیز ممکن است حقیقت یک امر کثیرالاضلاع را تنها در یک بعد آن محدود سازیم.
(مغالطه کندوچه).
6) درآمیختن انگیزه و انگیخته مراد از انگیزه بروز و ظهور امر دیگری است که او عامل آن می گردد.
به امر دوم که محصول انگیزش امر اول است انگیخته گویند.
به فرض اگر فردی با شنیدن دشنامی به نزاع با شخص ناسزاگو برخیزد دشنام را انگیزه و نزاع را انگیخته گویند.
همچنین باید توجه داشت که خوبی و بدی انگیخته را نمیتوان از روی خوبی و بدی انگیزه بدست آورد.
قضاوت در مورد هریک مستقل از دیگری است.
ممکن است شخص نابکاری از شخص نابکار دیگری سخن درست گوید و یا از شخص بزرگواری سخنی نادرست شنیده شود که میباید بجای نقد سخن گو به نقد سخن پرداخت.
نمیباید به رقیب گفت چون انگیزه تو از گفتن سخن پاک نیست پس خود سخنت هم درست نیست.
پس آنجا که به جای نقد سخن به سراغ نقد سخنگو رفتن اساساً رهرو راه شناخت را به بیراهه میکشاند و راه بررسی منطقی را مسدود میکند و حریفان به جای اینکه عیب سخن یکدیگر را پیدا و رفع کنند در پی عیبجویی از همدیگر و اثبات بدطینی و ناپاکی هم برمیآیند.
7) خیالپردازی به جای استدلال بسیاری از اشتباهات ناشی ازتشبیهات بیدلیل و تمثیلهای غلط است و نشاندن تشبیه و تمثیل به جای استدلال شیوه خطرناک و ضلالت باری است که رهرو شناخت باید از آن بپرهیزد.
البته باید توجه داشت سود بردن از تمثیل و تشبیه در مقام بیان مقصود بسیار مفید است و در فهم مطالب به ذهن کمک میکند.
اما آنچه نادرست و مردود است استفاده از تشبیه و تمثیل به جای استدلال است.
8) تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین قرآن کریم میگوید: اکثر مردم چنیناند که اگر بخواهی پیرو آنها باشی تو را از راه حق گمراه میکنند برای اینکه تکیهشان به ظن و گمان است (نه بر یقین) و تنها باحدس و تخمین کار میکنند همچنین قرآن کریم در آیات زیادی به شدت با پیروی از ظن و گمان مخالفت میکند و میگوید: مادامی که به چیزی علم و یقین نداری آن را دنبال مکن.
امروزه مسلم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها و اشتباهات همین بوده است و حتی یکی از اصول منطقی دکارت این بود که هیچیک از تصدیقات را نپذیرد مگر اینکه هیچگونه شبههای در آن نماند و آن کاملاً وضوح و تمایز داشته باشد.
9) شتابزدگی در راه رسیدن به یک نظریهای همواره تا مدارک جمع نشده و همه ابعاد و جنبهها بررسی نشده اظهار نظری ننماییم که هرگونه اظهارنظر و شتابزدگی موجب لغزش و انحراف خواهد شد.
ب) راههایی که توسط مغالطه کننده برای انحراف رهرو طریق شناخت گسترده میگردد.
1) تشنیع یک طرف به طرف دیگر (تشنیع شامل): اینکه خصم را بواسطه آنچه مسلم داشته یا بدان اعتراف کرده تشنیع یا تقبیح و سرزنش کنیم.
مانند اینکه در مقام رد دیدگاه فرد به وی القاء گردد.
بدین صورت که بگوید عقیده تو باطل و ناحق یا غیر مشهور است.
2) اینکه مخاطب را وادار به اظهار سخن باطل یا تشنیع کند: از طریق افزودن قیدی و یا ذکر تاویلی و یا حذف قیدی از سخن مخاطب میتوان این پندار را برای وی ایجاد کرد که سخنش خلاف حقیقت و یا مخالف رای مشهور است به گونهای که وی از اتخاذ چنین موضعی و بیان چنین سخنی منصرف گردد.
3) ذکر مطالبی که مخاطب را متحیر نماید: مثلاً الفاظ غریب یا اصطلاحات غیر متداول و عبارتهای پیچیده به کار برد و مخالف را دچار تحیر ساخته و او را از تقرب به حقیقت بازدارد.
4) مخاطب را عصبانی و خشمناک کند: اینگونه که افکارش مشوش شده، نتواند حواس خود را خوب جمع نماید.
5) ایراد حشو و زواید از هذیان و تکرار: عدهای در مقام نقد و ابطال دیدگاه مخالف خویش، از طریق بیان الفاظ بیمعنا و سخنان نامربوط و تکرار جملههای بیهوده، موجب پریشانی مخاطب میگردند بطوریکه مخاطب نتواند بر صدر و ذیل مطالب احاطه یابد و اصل مقصود را دریابد و به این طریق از نیل به حقیقت بازماند.
6) برای خاموش کردن مخاطب و مغلوب کردنش از بلند کردن صدا و فریاد برآوردن و حرکات دست وزدن آنها به هم و بلند شدن و نشستن و حرکاتی از این قبیل که هیجانآور است و انسان را گیج میکند استفاده کنند.
7) تعبیراتی را درباره خصم به کار برد که درستی و اوج عقاید او رادر نظر مردم از بین برد یا او را به شک و یا پرهیز از آن وامیدارد.
مانند آنکه دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) از آنها به (رافضی) تعبیر میکردند یا سلاطین ظالم کسانی را که حقوق خود را مطالبه میکردند، شور شکر و مفسد و...
میخواندند و یا تجددگرایان، متدینان را مرتجع میخوانند و...
8) اینکه یک طرف حجت و دلیل خود را به اختصار و ایجاز بیان کند و سریعاً مخاطب را به آن ملزم کند تا او نتواند به ضعف و اشتباهات استدلالش آگاه گردد و مهلت تفکر پیدا نکند.
همچنین دلیلی در کنار دلیل دیگر میآورد تا مخاطب سرگردان گشته و اگر یکی را بتواند جواب بدهد یا رد کند در دام دیگری بیفتد و...
منابع و مآخذ 1ـ ابن یوسف حلی، جمالالدین حسن، الجوهر النفید فی شرح منطق التجرید، انتشارات بیدار، چاپخانه شریعت، چاپ سوم، 1384 2ـ فرامرز قراملکی، احد، پرده پندار، انتشارات مولف چاپ اول، 1378 3ـ فرامرز قراملکی، احد، منطق (2)، انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ دهم، 1385 4ـ مطهری، مرتضی، انسان و ایمان، انتشارات صدرا، موسسه چاپ فجر، چاپ سی و دوم، 1387 5ـ مظفر، شیخ محمدرضا، المنطق، مطبعه النعمان، نجف، چاپ سوم،1388 هـ .ق 6ـ نصیرالدین طوسی ـ محمد بن محمد، اساس الاقتباس، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول، 1380