** آکله مرضی است که عضو از آن خورده می شود ، مانند سایر زخم هاست جز اینکه کمی ریشه دوانیده و به اندامهای دیگر نیز سرایت می کند و بوئی هم دارد .
آکله یک نوع بیمای است مربوط به گلو و نفرین مادرها به بچه هاست .
الهی آکله بگیری .(البته درحال حاضر از بین رفته است ) الف ) از لغت نامه دهخدا ، جلد دوم ، ص 3154 آیند و روند منظور از جاهایی است که فضایی زیاد است و آمد و رفتن مردم چشم گیر است .
(مثلاً فلان کس را ببین چه آیند و روندی دارد .
الو گر ،شعله آتش گرفتن آتش ، شعله بلند خوروشه شکست .(ماضی) اود آورد (ماضی ) سیاره مضارع بسیار امر اودن آوردن (مصدر) اساندن خریدن – گرفتن چیزی برونن بسان – داری بر ؟
بر وزن بسان – برو برو پولت ازش بسان (مصدر) خرید کردن آب اماله کسانیکه می روند و زود بر می گردند و باز می روند .
اکه اکه حرف تعجب برای اتفاقی که پیش بینی نمی شده .
اسپرون چوبک که برای ظرفشویی - استفاده می شد .
اسپروتی ، چوبک فروش .
آی اسپرون ، آی اسپرون اشکنه یکی از وسایل نجاری برای سوراخ کردن = دریل دستی اشکنه نوعی غذات که با پیاز سرخ کرده و تخم مرغ و سیب زمینی و شنبلیله (نوعی سبزی است ) درست می کنند و خیلی خوشمزه است .
آب لمبه تاول آبی که زیر پوست جمع می شود بر اثر ضربه یا بر اثر سوختگی و یا کار با دست و پا آتیش آتش ، ضمنا ً جرقه های آتش را پلشکه گویند .
آتیش پاره بچه های زرنگ و فعال را گویند .
آتیشک نوعی بیماری است (کوفت) ونوعی نفرین مادرها .
آجین فروکردن بزور سوزن یا شمع به بدن آجیده بخیه کرده ، بافته شده برای تخت کفش – گیوه و چینه هم گفته می شود .
کار گیوه کشان سابق بود .
گیوه آجیده معروف است .
معروف است که وقتی حکومتی کفشدوزها را خواسته بود ، گیوه کش ها هم رفته بودند .
وقتیکه سؤال شد شما کی بودید ، گفتند :قربان ما هم اهل بخیه هستیم .
ای هو زمان گذشته ، بیشتر با تأسف گفته می شود .
مثلاً داستانی را نقل می کنند ، طرف دیگر می گوید ای هو ، این مال خیلی وقت است .
ای برای نشان دادن بیشر خبرها کاربرد دارد .
مثلاً این این شخص ، این طرف ، اینجور ، ای آقای ، ای فلانی ، ایشان ایسوا در نظر گرفتن – کنترل کردن به قد و بالای کسی نگاه کردن ، مواظب بودن .
افیتیله فتیله چراغ درزمان قدیم که چراغهای نفتی استفاده می شد .
این جیله تکه ای از چیزی – بیشتر برای گوشت مصرف می شود .
تکه های گوشت را در سیخ می کنند و کباب می کنند .
اوسار افسار ، دهنه ، یک نوع توهین هم هست برای کسانیکه بر کار می خواهند بکنند می گویند اوسارش را نگهدار .
اماکه تنقیه کردن که در قدیم خیلی رسم بود برای شکم درد ،برای یبوست و غیره .
ان دماغ کثافت داخل بینی سفت شده .
انگار خیال ، فکر ، کسانیکه فکر و خیال یا مسئولیت ندارند به آنها می گویند انگار نه انگار .
اصلاً فکر نیستی .
اُرُسی کفش مردانه .
اُرُسی یک نوع پنجره دو طرفه بود در قیدم در خانه ها که در موقع سرما و گرما استفاده می شد .
و زمستانها هر دو پنجره بسته بود برای حفظ گرمای داخل اتاق .
آقور بخیر کجا می روی ، خیر پیش ، در برخورد دو دوست بین راه .
آزاله پهن – فضولات تازه افتاده بز و گوسفند و غیره.
آرد وار آردها – خمیرها ، آردی که نان خوب از آن پخته می شود می گویند آردش خوب است ، یا برعکس آردش خراب است .
آستر آستر لباس ، رنگ اولی برای نقاشی .
آگینه آینه ، آئینه .
آلنج خاکستر ، بخصوص خاکستر زیر کرسی را گویند .
و سابقاً خاکستر را می ریختند و زائو را روی آن می نشاندند که بچه اش می افتد نبیند .
در همدان معمول بود .
آخسته رام –سر براه عادت کرده – تربیت شده در واقع آموخته .
آولا تعصب داش مشهدی ها – برادر بزرگ –بزرگ خانواده و امثالهم به این معنی است .
آمد داره باخیر و برکت است – یمن دارد – برای خانه تازه – برای عروس تازه بیشتر گفته می شود .
آب یخنی غذائی که از از استخوان و پیاز وسیب زمینی تهیه می شود .
سابق که زمستان در همدان طولانی بود ،مردم چند گوسفند می خریدند و بزرگ می کردند فربه که می شدند ، آنها را پائیز می کشتند ، گوشت آنها را می پختند و خرد می کردند و در کوزه های بزرگ می ریختند و چربیها و دنبه های را نیز آب می کردند و داخل کوزه می کردند که هوای کوزه را بگیرد و گوشت سالم بماند .
از این گوشت در زمستان استفاده می کردند و غذا درست می کردند و به آن قورمه می گفتند و استخوانها را هم با پیاز و سیب زمینی آبگوشت درست می کردند و به آن یخنی می گفتند و همسایه ها را دعوت کرده از آنها پذیرائی می کردند .
آخیش نفسی براحتی کشیدن – رفع خستگی کردن – از چیزی لذت بردن – ناز کردن – نوع استفاده برای مرد و زن فرق می کند .
آخر سر سرانجام آخر کار – تمام شدن کار و مزد دادن .
آتا آشغال وسایل و چیزهای کم ارزشی که در یک جا جمع شده باشد .
آلاجه بولوجه رنگهای قاطی در هم سیاه سفید – قاطی کردن رنگها .
در مورد چشمها ، هنگامیکه رنگها را کدر یا قاطی می بیند نیز گفته می شود .
آوشته جا افتاده – عادت کرده – رام شده – بعد از چند بار غذا کمی گرفتید ، دیگه آوشته شده ، آبدیده ، با تجربه ش ده .
ابل نوکی آلت مرد آتر آن جور – مثل آن – دیدی چه تر کرد تونم اتر و بکن دبه .
اجور دیدی چه جور کرد ، تو هم آنجور کن .
مثل اتر تقریباً بهمان معنی است .
اخ تف خلط سینه که در حال چرخه یا همانطوری از گلو بیرون می آید و این در ماه رمضان تشدید می شود .
و متأسفانه طبق عادت اهالی روی زمین ریخته می شود و واقعاً جای تأسف است .
اخ لفظ کودکانه است بمعنی بد .
وقتی می خواهد طفل را از کاری باز دارند می گویند اخ است .
اَ از – البته اسم یا فصل بعد می آید .
اَ مدرسه آمد .
اَ پله افتاد .
اَ جواد کتک خورد .
اٌسَر آنطرف – بعداً – مثلاً اَ ای به اسر از این به بعد برد .
اسر برد آنطرف.
اسر مجدداً مثلاً این را قبول ندارم .
دوباره شروع کن از از سر .
اُ ان – او – البته اُ بمعنی اوست .
حرف است و بازهم برای روشن شدن فوری و اسم و صفت غیره بعد آن می آید .
مثلاً اُ می سوزد .
اُ اسمش شیه .
ان ، خام اشاره به نزدیک .
اِپا من را نگاه کن ، فعل امر است .
بپا هم گفته می شود .
اخت دوست شدن – جا افتادن – مأنوس شدن .
اخم پیله کردن – ابرو در هم کشیدن – ترش روئی کردن – مثلاً یارو اخموی نیمیشه باشش حرف زد .
اخم و تخم هم گفته می شود .
اِدا تقلید کردن از کسی – اطوارهای بیجا درآوردن – بیمزگی کردن – مثلاً با ادب باش ادا نیار ، با اطوارهم هم گفته می شود .
ادا و اطوار هم در نیار .
بچا ادا در می آری خب بگو نمیرم .
در بعضی موارد هم همراه اصول می آید .
برای کسانیکه تشر لغاتی برای کاری انجام می دهد می گویند اینهمه ادا و اصول نداره .
اینجانه همین جا – اینجا – نشان دادن جائی .
اشبیج شپش – سابقاً که رعایت بهداشت نمی شد و حمام ها خزانه بود در همدان خیلی زیاد بود .
بقدری که پیراهن را در می آوردند و روی منقل آتش تکان می دادند و چون شپش بچه هایش را در داخل درز پیراهن جای می داد آن درزها به کوله سمپا( چراغ نفتی) می چسباندند آنها را می کشتند .
به بچه شپش (رشک) می گفتند .
ایاغ دوست – رفیق ، مثلاً طرف با من ایاغ است ترتیب کار را می دهم ایاغ دوست – رفیق ، مثلاً طرف با من ایاغ است ترتیب کار را می دهم .
ایز روپا – جای پا – نشانه – علامت – ایز گم کردن ، منحرف کردن ، ایزش قر داره ، یعنی دنبالش برو – مواظب بودن .
ایشالام انشاء اله – بیاری خدا – بخواست خدا اوگی نامی مثل برار اوگی ، پدر اوگی ، مادر اوگی .
اهل قبول ساکنان گورستان همان اهل قبور هستند .
او گج به یک نوع گوسفند نر گفته می شود .
ارو دستور – مثلاً خودش هیچ کاری بلد نیست فقط ارد دادن بلد است .
اسیل سد کوچکی است که بر رودخانه می بندند و آب را جمع آوری کرده برای باغها استفاده می کنند .
آبگیر و برکه هم گفته می شود .
اشتا اشتها – گرسنگی – طلب غذا کردن .
اشکافد شکافت (ماضی) - بشکاف امر – می شکافد ( مضارع ) اشکستن شکستن (مصدر) ، بشکن (امر ) می شکند ( مضارع ) ، اشکست(ماضی) الخی گروهی زیاد ایلخی هم گفته می شود .مثلاً همسایه مان دیشب یلخی مهمان داشت .
انم آن هم – ایشان هم – او هم – مثلاً ننه انم با ما میا .
مادر آن شخص هم با ما می آید .
انگوشت انگشت انگشتانه فلزی است سر انگشت کرده و دوخت و دوز می کنند .
امشو امشب – بهمین ترتیب فردا شو – پس فردا شو .
آب شینه روستائی – در جاده ملایر آروق باد گلو – با صدائی بلند ، کار زشتی است .
اندو اندود – کاهگل کردن پشت بام ( اندود کردن پشت بام ) .
انگاره پیمانه – مقدار – معیار – اندازه املک بره تودلی گوسفند برای لابلای پلو .
اشکمبه شکمبه گوسفند – سیراب شیردان اشی از چه چیزی افاقه تأثیر واقعی دوا یا غذا برای مریض .
افتو آفتاب – خورشید – جای آفتابی.
آفتابه وسیله آبگیری است بیشتر برای طهارت در توالت ها بکار می رود .
آفتابه ای از گل ساخته می شود .
ابریق گویند .
آفتابه مسی با ارزشترین است.
گفتند فرق آفتابه مسی با آفتابه گلی چیست ؟
گفت : فقط موقع گرو گذاشتن فرق می کند .
ضمناً باباطاهر هم انگشتری که از سرلوله ابریق خود داشت بدست سلطان سلجوقی کرد واز او خواست تا کاری بر خلاف عدالت در کشور انجام ندهد .
اقل کن حد اقل تا آنجا که ممکن است .
اکور گریه کردن با صدا – اکور اکور گریه کرد ، کسی نفهیمد .
اک قی حرف تعجب - ای وای – چطورشد اینطور شد – کی – کجا – وا الا آنطرف – آنسو اسبار بیل زدن باغ مو ارقه مرد منقلب – روزنک – کلاه پردار موذی ادمه خارش در ما تحت – کسانی که کارهای بد می کنند می گویند پسر مگر فلانت میخارد .
استکام استکان – لیوان کوچک اگرد نوعی جوش در پوست بدن که درد شدیدی دارد .
بیشتر بچه ها گرفتار می شوند و می گو یند (اگرد اشانده) ، اگرد پاشیده .
الدنگ مرد ویلان – بیکار و گردن کلفت .
ان زاده بچه مرد و زنی که زن دوم گرفته و یا زن شوهر دوم کرده است .
ناتنی .
اوجار روبراه شدن – سامان گرفتن .
اوجار نوعی بازی بچه ها هم هست .
او باریکه آب باریکه – منظور از درآمد کم ولی مطمئن مثل حقوق بازنشستگی .
روزی کم هم گفته می شود .
با این آب باریکه با ید ساخت .
اور قر- غمزه که بعضی مواقع اطوار هم گفته می شود .
پ چرا اور و اطوار میای کارت بکن .
اودن آوردن(مصدر) اوردم (ماضی) میارم (مضارع) بیار (امر) اوخ آنوقت – برای مدت دور هم مصرف می شود با یک (تا) اوختا – مدتهای پیش اوس به تنگ آمدن از فشار زندگی – گرفتار مشکل شدن در حیوانات – حالت زمان نزدیکی جنس مخالف اوسا استاد ایلمه بافت یک گره در صنعت قالی بافی .
روزی هزار تا ایلمه بزن آخرش هیچی اتل متل ها قصه – داستان خصوصاً برای کودکان اتر اترزدن – چشم کردن – به فال بد گرفتن ارقاج تارهای نخی که در قالی بعنون پود به کار می رود .
اسپردن سپردن – ودیعت گذاشتن – محافظت کردن –بچه را به او سپردم خیالت راحت باشد .
اشاندن پرت کردن بشان (امر) بشاندم (ماضی) میشانم (مضارع) اشتوا اشتباه اشکنک گرفتاری – دردسر بقول معروف بازی اشکنک داره ، سرشکستنک داره .
اِفتادن افتادن – افتاد (ماضی) ، بیفت (امر) ، میفتیم )مضارع) اقذر یک ذره – یک اندازه – ایقدر امه کپل – کفل – ماتحت – سرین انجوجک بچه شیطان – شلوغ کن – منظور از بچه کوچک ، کوچک شیطان که در برابر بزرگی عرض اندام کند .
انگ برچسب روی کالاهای تجاری – نشان کردن انگور انگور – دو نوع انگوردرهمدان هست که ممکن است در شهرهای دیگر هم باشد ولی من ندیدیم .
یکی انگور خزی است که انگوری درشت دانه و شیرین و چون زیاد برسد یک طرفش ؟می شود که به او انگور یک لانیر می گویند و دومی انگور گزینی است که دانه های درشت بهم چسبیده دارد که گوئی آنها را بهم چسبانده اند که خیلی شفاف ولی پوست کلفت است و برای تهیه سرکه بکار می رود .
ضمناً به دانه های انگور هم پلاره گفته می شود .
آجان پاسبان اسکه عطسه اولرلر شبه ترسناکی مثل غول – همان لولوی شهرستانی هاست و آل هم گفته می شود قبلاً که امکانات بهداشتی نبود ، بچه های اول بیشتر می مردند .
بهمین مناسبت مرسوم بود در همدان که بچه اول مال آل ا ست و به مادر می گفتند غصه نخور مواظب بچه های دیگرت که می آیند باش .
لولوی سرخرمن معروف است برای نگهداری محصول نصب می کنند .
اجنه شیاطین جن و انس اه ددر به بچه می گویند که شاشش را بیرون کند .
امنیه ژاندارمری- نیروی انتظامی فعلی از ما بهتران اشکال اوهامی مثل دیو – آل – جن – شیاطین و غیره انگوشت پیچ یک نوع شیرینی است که در شکر و تخم مرغ درست می کنند .
(این شیرینی مخصوص همدان درماه رمضان است ) مایعی است و در ماه رمضان مصرف دارد .
بورانی اسفناج یک نوع غذا – البته غذای اصلی نیست که با اسفناج و پیازداغ و تخم مرغ درست می کنند خیلی خوشمزه است .
تهرانیها به آن نرگسی می گویند .
بورانی بادمجان بادمجان را در روغن سرخ کرده ، سپس با اضافه کردن ادویه آن را می پزند خیلی خوشمزه می شود و همدانیها با نان صرف می کنند .
درهمدان غذای مستقلی است .
بره بره دندانه دار – شکافهای داخل چوب ، تیکه تیکه – ذره ذره – شیر هم که می ترشد می گویند بره بره شده .
بد عنق عبوس – ناراحت – تندخو – بقول همدانیها اوقات تلخ بجه پریدن هوا از سر – جهیدن – حالی به حالی شدن – مثلاً بچه برو یک مشت آب بزن بصورتت خوابت بجه ، آب زدم صورتم خوابم جست .
بادمجان فرنگی گوجه فرنگی بیور یک نوع فلفلی که درهمدان کاشته می شود از آن ترشی درست می کنند و مخصوص همدان است .
بوا ننه پدر و مادر بلدیه شهرداری ب حرف تعجب – البته پ هم گفته می شود .
بخچه پارچه ای که در آن لباس و چزهای دیگر می پیچند .
براق خشمگینی آماده دعوا – گربه که براق می شود باید از او ترسید ، آماده حمله است .
بخچ بخش رو تقسیم کردن – به اندازه های معین مثل گوشت قربانی بهیمه بخج گوشت گوشت کوبیده آبگوشت شامل نخود و لوبیا و گوشت و سیب زمینی و معمولاً سرسفره آن را بخش می کنند و بخج گوشت می گویند .
بخچ رایگان- مفت – مجانی مثلاً بدهکاریش بخچیدم – عذرخواهی و بندرت به بخچین ، مغذرت می خواهم .
بروبر بیشتر در نگاه خیره شدن می آید .
پی بروبر می پای به من .
خیره به کسی نگاه کردن – منظور داشتن .
بلندگی جای بالا – سر تپه – سر پشت بام – بالاتر از زمین بندیل بیشتر با بار می آید .
بار و بندیل منظور اثاث ، بقچه چمدان – هرچه که در مسافرت یا جایی حم می شود .
بوجاری عمل پاک کردن گندم و جو و حبوبات و به عام آن بوجار می گویند .
بورباسمه آدم وارفته – بی نمک – بیشتر به زنها می گویند .
بانگلان به آدم چاق و کوتاه قد می گویند مثل بانگلان .
بان پشت بام بانگلان وسیله سنگی یا فلزی است بصورت استوانه که داخل آن را سوراخ کرده ریسمان یا سیم داخل آن می کنند و پس از هر بارندگی برای محکم کردن کاه گل پشت بام استفاده می کنند .
تهرانی ها به آن بوم غلطون می گویند .
بالشمه متکای کوچک – همین بالش معمولی باولی بوعلی بز اودن بدبیاری درکارها – متوقف شدن – پیش آمد کردن بسو کوزه آب و استفاده دیگر – البته سفالین برای ترشی بشن ظاهر طرف سروصورت بیشتر با سر می آید .
مثلاً برای مسخره می گویند سر بشنش را ببین .
بشنفت بشنو فعل امر از مصدر شنیدن ماضی اشنفت ، مضارع میشنفه ، تأکید شنفتی؟
بوبوسلیمانی هدهد بی وی زن مسن خانه دار – کد بانو – مادربچه ها – بقول همدانیها کیوانو بوسان مزرعه- جالیز سبزیجات – بوستان بکو بکوب فعل امر ماضی کفتم ، مضارع میکوبم بل بشو شلوغ- درهم – کسی کسی را نمی شناسد – ازدحام بوران برفی که وسیله باد در همه جا می پیچد و راهها را می بندد .
بپای هم پیر شین دعائی است که به عروس و داماد گفته می شود .
بابا قدرت آدم قد کوتاهی – مثل آدم کور که می گویند عین علی .
بابا غوری یک نوع بیماری چشم است که قرنیه آن سفید می شود .
بخد طالع- بخت – اقبال بد بیاری بد آوردن و بز آوردن در کار – پیش آمدهای بد – پیش بینی نشده در کار – خراب شدن جنس و کارهای دیگر.
بر افتو آفتاب رو عکس نسار – جلو آفتاب ایستادن بروبر کردن عین گاو صدا در آوردن – فریاد کشیدن – عربده کشیدن از ناراحتی شدید .
بری برای بری که برای اینکه بزگیر شک دار – ایراد گیر- وسواس – دنبال جنس ارزان و خوب خریدن – اذیت کردن کاسب – مثل معروف بزگیر همیشه ویلان است .
بسپرش به خدا واگذارش کن به یزدان – پروردگار بشگل بشکن – صدائی که از نوک انگشتان در می آورند در مهمانی ها همواره با آهنگها می خوانند و بشگن می زنند .
بشم بمن بکش سرت لا جرعه سربکش – بیشتر در مورد شربت دارویی گویند .
بشپ بخواب – نوعی توهین برای خوابیدن مثل بتمرگ برای نشستن فعل امر از مصدر کپیدن .
بل پهن – آویزان بیشتر در مورد گوش به کار می رود .
گوش بل بل دادن شاشیدن بچه (باز هم بل دادی – خودت را خیس کردی ) بور ببر فعل امر از مصدر بردن ماضی برده مضارع می وره.
بوبولی دول بچه بنکل هرچه هست – تمام چیزها – تمام شده بکلی .(یادم هست یک قزوینی درختم یک کسی شرکت کرده بود و از بازماندگان می پرسید فلانی بنکل مرد ) درلهجه قزوینی ها هم هست .
بنوه بن دیواری – محل کندن بن ساختمان – پی ریزی و غیره.
بیاته مانده – بیات شده – در مورد نان بیشتر گفته می شود .
بوند ببند فعل امراز مصدر بستن ماضی بسته مضارع میونده .
بولا گله کن – پا بزن فعل امر از مصدر دلایدن معنی نزدیکی کردن هم دارد (بو لاش) بی تو از اول – قبول ندارم کار از این جا شروع شود – دربازیها هم به کار می رود .
بیخ گرفتاری پیدا کردن مثل معروف کارت بیخ پیدا کرد .
برو تا بیخش در نیاری نیا .
بیرون رفتن اسهال داشتن – بیرون روی – رفتن توالت بیخ گلو گردن بند زنانه بیل بگذار فعل امراز مصدر گذاردن – بی زار هم می گویند .
باجناق دو نفر که دو خواهر را گرفته باشند همریش هم می گویند .
بقول معروف باجناق قوم وخویش نمی شود .
مگر چند نفر که از یک درخت میوه می خورند قوم و خویش هستند .
باخچه باغچه – بیشتر باغچه های منزل را گویند .
باخارو انواع بخاری- و شامل برآمدگیهای دیوار سابق اطاق ها را بخاری می گفتند .
می شود مثل سر بخاری باد باده بادبادک ببه مردمک چشم – نور چشمی عزیز روله هم گفته می شود .
بوه بچه نور چشمی خانه – تکیه کلام مادرها – بوه جان باف بلند شدن – برجسته – بالا آمده بافه دسته های علف – گندم – یونجه و غیره بته ریشه – اصل – نژاد کسانیکه پدرشان معلوم نیست می گویند مگر از زیر بته در آمدی .
بتمرگ بنشین با توهین و حقارت گفته می شود .
بنشین فعل امر ماضی تمرگید – مضارع می تمرگد .
بای قوچ به جغد گویند خیلی بد شوم است .
بی ویز غربال کن – الک کن فعل امر بیوین ببین فعل امراز مصدر دیدن بیج وام زاده – کسی که پدرو مادرش معلوم نیست البته ماضی است .
بیخ گیس منظور دخترترشیده است که بزرگ شده ، خانه مانده بقول معروف بیخ گیس مادرش مانده.
بیداق پرچم – بیرق و پرچم های بزرگ عزاداری بیدق هم گویند .
بی سار فلان و بی سار – چون و چرا ( با هم می آیند ) بیغ زشت – بی کرک و بی غیرت – لا اوالی بیگیر بگیر فعل امر از مصدر گرفتن بیلیکه زائده ای در آلت تناسلی زن که بیرون می آید .
اعراب قبلاً این زائده را ختنه می کردند .
بیلیکه بریده منظور زن بی شرم و حیا است .
بی م میر بمیر فعل امراز مصدر مردن و یک نوع توهین است .
بم با دست روی سر می زنند یک نوع تنبیه است .
بماکو پر – بیشتر از ظرف – طرفی که جاندارد و بال آمده بماچه با ضربه کمتری تو سر زدن – خصوصاً به سر بچه ها – به بچه های بی پدر و یا مادر هم بماچه خور می گویند .
بور شرمنده شدن – گول خوردن – ضمناً یک نوع رنگ است .
برار برادر برمه علف بهم پیچیده و گوله شده برای جابجائی .
بروبیا آمد و رفت مهمانی – روش کار – روش زندگی – ثروتمند بودن و بروبیا داشتن .
بدبده بلدرچین و آدم های بد حساب را گویند .
بانه یک کرت از باغ انگور که گود شده .
بادخورده پرستو- چلچله بنجول کالای ناپسند – مشتری ندار و بی ارزش بنچاق قباله – سند موقتی که در محضر نوشته می شود .
بیعار بی ناموس – نامرد – گردن کلفت به همه چیز بکام سازش کن – بساز فعل امر از مصدر کامیدن بفت بیفت فعل امر از مصدر افتادن بفا وفا – عهد – پیمان بلغور گندم نیم دانه است که در پختن آش ها بکار می رود .
کنایه از تکلم به زبان بیگانه است .
بلغور می کنه .
بشویان بهم بزن – قاطی کن فعل امر از مصدر شویاندن بشتمان بیماری دل درد است که پس از خوردن غذا و در آب افتادن به و جود می آید و سرماخوردگی هم اثر دارد .
بشنه جای مسطح در سرازیری و یا سربالائی در سینه کوه البته در مقام نفرین گفته می شود (الهی بچه درشینه اهل قبول خاکت کنم ) بد پیله بد اخم – تلخ اوقات – بد عنق بانگ صدا – طلبیدن – دعوت کردن – اطلاع رسانی بادامک یک نوع دمل و برجستگی شکل بادام در مقام نفرین هم می گویند .
بادامک دراری ایشالام.
باد ریزه منظورمیوه های ضعیف درختان است که زودتر از موعد می ریزد .
کنایه از بچه های بزرگسالان که دیر ازدواج می کنند هست .
بگ (ترکی است ) عنوان احترام و بزرگی است که بر اول اسم های ترکی می آید .
مثل اسماعیل بگ و در خانم ها یک میم اضافه مثل صغرا بگم و چون از این اسامی در همدان زیاد است آورده شده است .
بالون هواپیما بالون خانه فرودگاه بیل مز نفهم – خود را به نفهمی زدن بدر پاره کن فعل امر از مصدر دریدن بیار بیاور فعل امر از مصدر آوردن بینیش بنشین فعل امر از مصدر نشستن برف شیره در زمستان شیره انگور را با برف مخلوط کرده می خورند .
باریکه لبه بو بو – بوئیدن – بودادن حبوبات – تخمه سرخ کردن – بو داده شده (مرد کار و زندگی) بوخورده در کار ما میر شده .
بپر فعل امر از مصدر پریدن برای کارهای فوری .
آنقدرفوری که گویند آمدی یا میخواهی بری.
پیس کثیف – چرک – آلوده پیسی یک نوعی بیماری پوستی است که لکه های سفیدی روی پوست ایجاد می کند (برص) هم گفته می شود .
پیت سختی کشیدن – آزار داد ن – دق دادن (سالهای سال از دستش پیت کشیدم ) .
پیشاب ادرار – شاش پینه کلفت شدن پوست دست و پا بر اثر کار کردن زیاد پینه وصله کردن – ترمیم کردن لباس پاره و کفش .
به کننده این کار پینه دوز می گویند .
پوکیده درختی که از میوه پر باشد .
زیاد پوکاندن دانه های تسبیح یا وسایلی دیگر را به نخ کشیدن پمپه پنبه پفلنگ شانه گوسفند را باد می کنند یا چیزی شبیه آن – باد کنک پشکه قطره آبی که در موقع ریختن ترشح می کند یا به کسی می پاشد .
پشکاندن قطره آبی که به کسی بپاشند با تکان دادن لباس خیس شده .
پشک نوعی قرعه کشی و انتخاب یک نفر ا زچند نفری که در مسابقه برنده شده اند .
پشک بتاز پرکه کپک زدن آبغوره – آب لیمو و غیره.
پسا مقدمات کار را فراهم کردن – پیش بینی مهمانها و تهیه وسایل پخت غذا و ظرف .
برای کار بنائی هم بکار می رود .
تهیه مصالح .
پیش واز استقبال – عکس بدرقه – پیش واز ماه رمضان رفتن.
پا درازی یک نوع شیرینی برای صبحانه – نان شیرمال هم گفته می شود .
پدراوگی مردی که زن بچه دار گرفته و عکس آن هم صادق است .
اگر مرد هم بچه داشته باشد آن زن می شود مادراوگی.
پتی فقیر – بی چیز – برهنه – پاپتی - پا برهنه پ حرف تعجب درمورد وقوع اتفاقات پیش بینی نشده -ایجاد حالت اضطراب (پ چرا) پاچه از زانو به پائین – لبه پائین شلوار – پاچه گوسفند پاچه ورمالیده قالتاق – پدر سوخته – هوچی – پررو- گوش به زنگ برای کارهای بد – بی آبرو پاولا لگد مال کردن – ولایدن – زیر پا گذاشتن – مواظب باش میوه زیر پات نولای پخ صوتی برای ترساندن کسی و صدائی است برای راندن گوسفند و بز مثل چخ که برای راندن سگ بکار می رود .
پخ برگرداندن لبه چاقو یا برگشته شدن لبه قند شکن و تیشه – به افراد تنبل و وارفته می گویند پخمه هم از این خانواده است .
پراپر لبریز – زیاد ه از حد ظرف (بماکو) پرک نخ تابیده – انواع و اقسامش برای دوخت کفش و غیره بکار می رود .
پرکش را زدند عزلش کردند – کارش را گرفتند – بیرونش کردند – جداش کردند .
پررو وصله زدن – رفو کردن – اصلاح جامه پرسه زدن بیهوده راه رفتن – در محلی رفت و آمد کردن - زیاد و بیخودی راه رفتن .
پرس احوال پرسیدن – رفتن و پرسیدن حال مریض – رفتن مراسم سوگواری – همدردی کردن با بازماند گان .
پیاله کاسه کوچک برای ماست و ترشی و غیره.
پکیر دمق – گرفته – ناراحت – اوقات تلخ پیش خوری بشقاب برای غذا خوردن – و جای ؟
خوردن و غیره .
دوزی هم می گویند .
پایدن نگاه کردن – دیدن مصدر پرچینه وراج – زیاد حرف زن – پرچونه .
پی جامه پیژامه – زیر شلواری که در منزل برای استراحت می پوشند .
البته همدانیها در غیر استراحت هم زیرشلواری زیر شلوارشان هست و بعضی اوقات لبه آن از لبه شلوار بیرون می آید که خیلی زننده است .
پیرسوز همان پیه سوز است – یک نوع چراغ که با چربی و فتیله مورد استفاده قدیم بود .
پیر دیر پیرمردانی که سختی روزگار کشیده و سرد و گرم جهان دیده .
منظور از تجربه و دانش و بینش و نصایح آنها است .
پشد همان پشت (گرده) منحنی پشت و حمایت کردن – هواخواهی و هواداری هم می دهد .
پشتش وای سادم .
پیشی گربه بزبان کودکان است .
پیشت صدای راندن گربه .
پیشته هم گفته می شود .
بعضی مواقع در حالت ناراحتی می گویند پیشته پدر سوخته .
پیر گرگ نام محله ایست در همدان پی سر دنبال رفتن – نوبت صدا کردن .
مثلاً پی سری (نفربعد ) پیزی ما تحت – کون – مقعد پیزی شل تنبل – بیکاره – شل و ول – بیعار پیروادی نام یکی از محلات همدان پیمیدن پیمانه کردن – اندازه کردن پین سرگین اسب و الاغ – به سرگین گاو لاس می گویند .
پرت و پلا چرت و پرت – سخنان چرند و پرند در واقع حرف بیخود پشام ورم بالا آمده – پنمیده – آماس کرده .
پرپر حرکت مرغی را که سر می برند گویند .
پشد بان پشت بام پشا پس چرا – پس برای چه – بپی هم گفته می شود .
پاچین دامن زنانه پاورچین آهسته و بی صدا راه رفتن – یواش قدم برداشتن پا دادن فرصتی بوجد آمدن جریاناتی بنفع کسی – روی دادن – اتفاقی افتادن – وسیله ای فراهم شدن .
پچ پچ در گوشی نجوا – یواشکی حرف زدن که کسی دیگر نفهمد .
پچا پس چرا – چرا آخر- و چراهای زیاد .
پتله گندم پخته شده است که آنرا آسیاب می کنند .
خرد می شود از آن غذایی خوشمزه مثل پتله پلو – آش پتله ساده – آش پتله ترشی درست می کنند که طرز درست کردن آنها در غذاها خواهد آمد .
پخمه وارفته – بی حال – بی عرضه – توسری خور – احمق