استاد، ملاصدرا را تفکیکی می داند و استدلال می کند که ملاصدرا در مسأله معاد دو موضع یا به تعبیر ایشان دو «ایستار» دارد: یکی ایستار فلسفی که طبق آن معاد جسمانی را به یاری اصول فلسفی اثبات می کند و دیگری ایستار وحیانی که طبق آن ملاصدرا پس از دریافت ناکامی عقل از اثبات معاد قرآنی، به تعالیم وحیانی روی می آورد. استاد محمدرضا حکیمی معتقد است که ملاصدرا تفکیکی است و برای اثبات این ادعا کتاب «معاد جسمانی در حکمت متعالیه »(۱) را به این «تفکیکی سترگ » تقدیم داشته است . برای کسانی که با اصول مکتب تفکیک و مبانی صدرایی آشنا باشند، این ادعا حیرت انگیز و اثبات ناپذیر است؛ زیرا یکی از مهم ترین اصول مکتب تفکیک ، اصرار بر جدایی راه عقل و شرع و کشف است و این به کلی با سیرت فلسفی ملاصدرا ناسازگار می نماید .
در این نوشته می کوشم قوت این ادعا را بررسی کنم . اما پیش از این بررسی لازم است تأکید کنم که در این جا به هیچ روی قصد نقد یا دفاع از دیدگاه ملاصدرا درباره معاد نیست . همچنین نگارنده مبانی مکتب تفکیک را پذیرفتنی نمی داند، اما در این جا به این بحث نمی پردازد. بنابراین، محور این نوشته ، بررسی دلائل استاد حکیمی درباره تفکیکی بودن ملاصدرا است .
معضل فلسفی معاد
از سویی اصل معاد و تصریح به آن از آموزه های مسلّم اعتقادی مسلمانان بوده است و از سوی دیگر این اصل به دلیل مشکلات خاص خود از سوی مخالفان انکار شده است . با توجه به دشواری ها فلسفی معاد بود که فلاسفه از نظر فلسفی خود را تنها قادر به اثبات نوع خاصی از معاد، یعنی معاد روحانی، می دانستند. آنان یا معاد جسمانی را نمی پذیرفتند و آیات مربوطه را تأویل می کردند و یا فقط آن را از سر تعبد قبول می کردند. کسی مانند ابن سینا تنها به اثبات معاد روحانی می پردازد و درباره معاد جسمانی به این اشاره اکتفا می کند: «فحدیث آخر».(۲)
در چنین فضایی بود که ملاصدرا برای نخستین بار پای پیش گذاشت و طرحی برای اثبات فلسفی معاد جسمانی پی ریخت . ملاصدرا با طرح مقدماتی چند برای نخستین بار کوشید معاد جسمانی یی را که قرآن بیان می کند، با ادله فلسفی اثبات نماید.
ادعای استاد حکیمی
استاد حکیمی در کتاب «معاد جسمانی در حکمت متعالیه» می کوشد نشان دهد که ملاصدرا تفکیکی است ؛ زیرا در نهایت به این باور رسیده است که باید دست عقل را در مسیر اثبات معاد بست و راه تعبد را پیمود: «واقع این است که ما پس از تتبعات فراوان در آثار کوچک و بزرگ ملاصدرا و دقت در جوانب کلام او، به این نتیجه رسیدیم که ایشان برای وارد کردن بحث معاد جسمانی در فلسفه ، به آن مباحث و اصول پرداخته است ، و لیکن پس از طرح فلسفی عرفانی برای معاد جسمانی ، معاد اصلی و اساسی اسلامی را همان معاد قرآنی دانسته و در واقع ، میان بحث معاد در فلسفه و فهم معاد از قرآن کریم تفکیک قائل شده است ، و معاد مثالی را معاد تام (عود الکل ) ندانسته است و معاد عنصری قرآنی را مطرح کرده ، آن را مورد تأکیدها و تصریح های متعدد قرار داده است».(۳) طبق این ادعا ملاصدرا درباره معاد دو موضع متفاوت اتخاذ کرده است : یکی موضعی فلسفی که خودش آن را کافی نمی داند و دیگری موضعی قرآنی که آن را تأیید می کند. استاد این دو موضع را این گونه تقریر می کند: «فیلسوف شیراز در موضوع بسیار مهم معاد ، دو ایستار اتخاذ کرده است : ایستار نخست ، ایستار فلسفی ؛ در این ایستارْ آن حجم بزرگ تلاش بحثی و فلسفی و عرفانی را عرضه می دارد؛ آن کارمایه سترگ فنی را به سامان می رساند و از فلسفه «مشائی» و «اشراقی» بسی پیش تر می آید. در ایستار دوم (ایستار وحیانی) به آستانه معالم قرآنی ، و علم صحیح وحیانی و تعالیم فیاض نبوی و وَلَوی روی می آورد... و در جهت طرح وحیانی معاد جسمانی به استفاده از آبشخور لایزال حقایق «علم مصبوب» سر می نهد».(۴)
در این جا تنها درپی آن هستم که نشان دهم آیا واقعاً ملاصدرا درباره معاد دو دیدگاه مختلف داشته است یا آن که وی همواره بر یک موضع پای می فشرده است . این مسأله گاه می تواند بحثی علمی باشد و گاه بحثی اخلاقی . در این جا من به جنبه اخلاقی بحث توجه دارم و بر این باور هستم که استاد برای اثبات این دوگانگی، صدر و ذیل گفتار این فیلسوف را تقطیع یا «تفکیک» کرده و سخنی به صدرا نسبت داده است که روح وی از آن بیزار است . پیش از بررسی ادعای استاد، لازم است گزارش کوتاهی از سلوک صدرا برای اثبات معاد جسمانی به دست بدهم و سپس دعاوی استاد را بررسی کنم . برای نشان دادن نادرستی ادعای استاد حکیمی ، دیدگاه فلسفی ملاصدرا را در سه کتاب مهم ایشان پی می گیریم: «مبدأ و معاد»، «اسفار» و «الشواهد الربوبیه» .
معاد در «مبدأ و معاد»
صدرا در بخش آغازین مقاله دوم کتاب «مبدأ و معاد» از این نقطه می آغازد که همه مسلمانان معاد را می پذیرند، اما در کیفیت آن اختلاف نظر دارند. از نظر وی ، منکران معاد دو دلیل عمده برای ادعای خود دارند: یکی امتناع اعاده معدوم و دیگری شبهه آکل و مأکول . در پاسخ به شبهه آکل و مأکول، متکلمان معتقد به اجزای اصلیه ای هستند که جزء هیچ بدن دیگری نمی شود و خداوند آن را برای هرکس حفظ می کند. اما پاسخ متکلمان قانع کننده نیست . ملاصدرا دیدگاه کسانی مانند ملاجلال دوانی را مستلزم مفسده تناسخ معرفی می کند. پس از آن می کوشد تا معاد جسمانی را که در قرآن آمده است ، به کمک هفت مقدمه اثبات کند:
۱. تحقق و تحصل هر ماهیت ترکیبی تنها به فصل آخر یا صورت آن است .(۵)
۲. موضوع حرکت کمّی ، همان شخص انسانی متقوم از نفس معین همراه با ماده مبهمه است ، که کمیت آن همواره در حال دگرگونی است .(۶)
۳. تشخص هر چیز، چه مادی باشد و چه مجرد، به وجود خاص آن است .(۷)
۴. وحدت شخصی همواره بر یک سیاق نیست و وحدت هر چیزی به حسب همان است .(۸)
۵. همان طور که فاعل می تواند در قابل شکلی ایجاد کند، می تواند بدون ماده قابل نیز شکلی ایجاد نماید.(۹)
۶. خداوند نفس را شبیه خود آفریده و به آن قدرتی داده است که می تواند آنچه را بخواهد بیافریند.(۱۰)
۷. ماده ای که در تحقق اشیاء مورد نیاز است ، جز امکان تحقق و قوه صرف نیست . منشأ امکان نیز نقص وجود است .(۱۱)
ملاصدرا به جای آن که بکوشد مسأله بازگشت بدن های خاکی را حل کند، این نظریه را مطرح می سازد که نفس انسانی در مسیر تکامل و اشتداد وجودی خود به جایی می رسد که بدنی متناسب خود را می سازد و این بدن ْ بدن ِ قیامتی او خواهد بود، نه همان بدن خاکی . بنابراین مسأله بازگشت ابدان مطرح نیست تا شبهه آکل و مأکول یا مفسده تناسخ پیش آید؛ مسأله آفرینش است و خلق و ایجاد.
ملاصدرا به این نتیجه می رسد که معادی که او اثبات کرده است همان معاد قرآنی و وَحیانی است و با تأمل در آیات و روایات به دست می آید: «حال که این اصول و مقدمات با تتبع در احادیث و تدبر در آیات تمهید گشت ، محقق شد که مُعاد (بازگردانده شده ) در مَعاد مجموع خود نفس و شخص آن و خود بدن و شخص آن است ، نه بدن عنصری دیگری آن گونه که غزالی برآن رفته است ؛ یا بدن مثالی آن گونه که اشراقی ها بر آن رفته اند. و این اعتقاد صحیح مطابق عقل و شرع و موافق آیین و حکمت است . پس هر که درباره معاد به این نوع ایمان آورد و آن را تصدیق کند، به روز حساب و جزا ایمان آورده و حقاً مؤمن گشته است . و کوتاهی از این ایمان خواری ، بلکه کفر و نافرمانی است ».(۱۲)
معاد در «اسفار»
ملاصدرا همان مسیری را که در «مبدأ و معاد» پیموده است با تفصیل بیشتر در «اسفار» می پیماید و برای اثبات معاد جسمانی مورد نظر خود یازده اصل فلسفی را تأسیس می کند. این یازده اصل، پس از کاستن سه اصل مشترک که در هفت مقدمه پیشین نیز آمده بود، عبارتند از:
۱. وجود در هر چیزْ اصل و ماهیتْ تابع آن است .(۱۳)
۲. طبیعت وجود فی نفسه شدت و ضعف می پذیرد.(۱۴)
۳. وجود، حرکت اشتدادی را می پذیرد.(۱۵)
۴. هویت و تشخص بدن به نفس آن است نه به جِرمش .(۱۶)
۵. قوه خیالی جوهری است مجرد، نه قائم به بدن .(۱۷)
۶. صور خیالی و ادراکی قائم به نفس هستند.(۱۸)
۷. ایجاد صورت های مقداری همواره نیاز ماده نیست .(۱۹)
۸. نفس انسانی شامل عوالم سه گانه است .(۲۰)
صدرا از این اصول به همان نتیجه ای می رسد که در نقل قول او از «مبدأ و معاد» آورده شد.(۲۱)
معاد در شواهد الربوبیه
ملاصدرا «مشهد چهارم» این کتاب را به این بحث اختصاص می دهد و در اشراق اول از این مشهد نیز هفت اصل را تأسیس می کند که همان اصول فلسفی یا فلسفی عرفانیی هستند که در جاهای دیگر نیز به آن ها استناد کرده است .(۲۲) آن گاه اشراق دوم را با این عنوان می آغازد: «در تفریع نتیجه مطلوب بر اصول هفتگانه مذکور»(۲۳) و از اصول پیشین خود چنین نتیجه گیری می کند: «چون اصول هفت گانه ْ مسلّم و مبرهن گشت ... ثابت و مسلم گشت که شخص مُعاد در روز قیامت هم از حیث نفس و هم از حیث بدن عیناً همان شخصی است که در دنیا می زیسته و این که تبدل خصوصیات بدن در نحوه وجود و مقدار و وضع و سایر امور،