شاید عمده ترین تفکر ویژه آدمی «تفکر خلاق» باشد که نوع و سطح عالی تفکر و خالق فلسفه،علم، هنر و صنعت است.
تفکر خلاق نوعی از تفکّر است که در آن ذهن به طوری عمیق با یک مسأله درگیر می شود؛ به تجسم و واضح سازی آن می پردازد و به منظور تنظیم کردن نتیجه تفکّر یا دریافت مفاهیم جدید، مبادرت به جرح و تعدیل آن می کند.
آن چه تفکّر خلّاق را از تفکّر عادی جدا می کند، مربوط به اصالت و تازگی نظر یا فرضیه ای است که فرد مبتکر عرضه می دارد.
در تفکّر عادی، فرد معمولاً از تجربیات قبلی خود استفاده می کند؛ آن ها را در زمینه و طرح جدیدی قرار می دهد و با تغییر شکل و سازمان آن ها در حل مسائل، از آن ها استفاده می کند.
در تفکّر خلّاق، راه های غیر عادی و معمولی،نظر فرد را به خود طلب می کند.
ممکن است فرد، مسأله تازه ای را مطرح کند یا فرضیه های کاملاً غیر عادی که بالنسبه مورد قبول دیگران است ارائه نماید.
معمولاً افرادی که در رشته های مختلف دانش بشری، مسأله تازه ای طرح می کنند و فکر و اندیشه تازه ای به وجود می آورند یا طریق جدیدی برای حل مسأله آن رشته ارائه می شوند.
ممکن است یا آهنگ ساز آهنگ جدیدی اخترع کند.یک نویسنده، سبک خاصی به وجود آورد.
و یا یک ریاضی دان یا فیزیک دان در رشته خود کشف تازه ای بنماید.
هر کدام این ها در رشته خود خلّاق و مبتکر هستند، اگر چه تأثیر اختراع آن ها در پیشرفت بشری متفاوت باشد.
تفاوت خلّاقیت، نوآوری و کارآفرینی خلّاقیت، نوآوری و کارآفرینی ضمن این که در ارتباط نزدیک با هم هستند در عین حال تفاوتهایی نیز دارند.
افراد خلّاق افرادی افرادی هستند که می توانند پدیده های جدیدی را کشف یا خلق کنند، اما نمی توانند یا علاقه ندارند اکتشافات یا اختراعات خود را به محصول یا خدمتی تبدیل کنند؛ در حالی که افراد نوآور علاوه بر این که قادرند پدیده های نویی را خلق یا کشف کنند، توانایی آن را دارند که اختراعات یا اکتشافات خود را به محصول یا خدمت تبدیل و آن را بازار عرضه کنند تا در ازای آن سودی به سمت به دست آورند؛ اما افراد کارآفرین افرادی هستند که قادرند هم ایده ها، اختراعات یا اکتشافات خود را به کالا یا خدمات و سپس آن ها را به ارزش تبدیل کنند و هم ایده ها یا اختراعات و اکتشافات و حتی نوآوری های دیگران را به ارزش مبدل کنند.
یک مخترع با ایده ها و مفاهیم کار می کند و می کوشد آن ها را به نمونه واقعی تبدیل کند.
نوآور با روش ها و برنامه ها و سیستم ها کار می کند و می کوشد نمونه را به محصول یا خدمتی تجارتی تبدیل کند.
کارآفرین نیز با فرصت ها، ریسک ها و ارزش ها کار می کند و می کوشد بازار بالقوه ای برای ایده ها یا محصولات شناسایی، کشف یا خلق کند (احمد پور داریانی و عزیزی،1383).
جدول زیر بیانگر تفاوت افراد ایده پرداز، مخترع، نوآور و کارآفرین است.
مؤلفه های خلّاقیت وقتی از مؤلفه های خلّاقیت سخن به میان می آید، منظور عناصری است که خلّاقیت را می سازد.
خلّاقیت دارای عناصر و اجزایی است که با هم خلّاقیت را می سازند و بین آن ها تعامل و ارتباط برقرار است.
آمابلی (نقل از قاسم زاده و عظیمی، 1377) خلّاقیت را متشکل از سه عنصر: مهارت های مربوط به قلمرو یا موضوع، مهارت های مربوط به خلّاقیت و انگیزه می داند.
الف- مهارت های مربوط به موضوع: این مهارت ها عبارتن از، دانش و شناخت ما نسبت به موضوع، حقایق، اصول و نظریات و انگاره های نهفته در آن موضوع.
این مهارت ها به منزله مواد اولیه استعداد، تجربه و آموزش در یک زمینه خاص به شمار می روند.
بدیهی است تنها در صورتی در رشته ای (برای مثال فیزیک هسته ای یا شیمی) امکان خلّاقیت داریم که آن اطلاعاتی داشته باشیم.
ب- مهارت های مربوط به خلّاقیت: مهارت های خلّاقیت با شکستن قالب ها، مهارت های موضوعی را در راه جدیدی به کار می گیرد.
مهارت های خلّاقیت با ارزش های فکری، شکستن عادت، تفاوت دیدن مسائل، وسعت فکری، به تعویق انداختن قضاوت و ارزیابی، درک پیچیدگی و درگیر شدن با آن و غیره همراه است.
ج- انگیزه: یکی از عناصر اساسی و شاید مهم ترین اجزاء خلّاقیت، انگیزه است انسان بدون انگیزه درونی و بیرونی نمی تواند کار خلّاقانه ای انجام دهد،.
تحقیقات تجربی حاکی از آن است که انگیزه درونی نقش سازنده تری در تحقق خلّاقیت داشته اند.
به زغم آمابیل برای پرورش خلّاقیت باید به افراد کمک کنیم تا نقاطی را که انگیزه یا علایق و مهارت های آن ها را با یک دیگر منطبق می شوند یعنی محل تقاطع خلّاقیت خود را تشخیص دهند.
این محل ترکیب پرقدرتی است زیرا در این نقطه امکان خلّاقیت فراهم می شود.
شکل (1-1) محل تقاطع خلّاقیت را نشان می دهد.
با توجه به مطالعات انجام شده مشخص می شود که هر یک از صاحب نظران با توجه به دیدگاه خود خلّاقیت را شامل اجزاء و عناصر خاصی دانسته اند.
در رویکردی تطبیقی و جامع عناصر اساسی خلّاقیت را می توان به شرح ذیل دانست: انگیزه: خلّاقیت ارتباط بسیار نزدیکی با انگیزه دارد.
انگیزه را می توان نیروی محرک فعالیت های انسانی و قوه جریان خلّاقیت او دانست.
انگیزه را به موتور و فرمان خودرو تشبیه کرده اند.
در این مقایسه نیروی ذهن انسان و تعیین جهت آن، مفاهیم عمده انگیزه هستند.
زندگی افراد بسیار خلّاق این نکته را تأکید می کند که آن ها برای عرضه کارهای اصیل، انگیزه های عالی دارند.
افراد خلّاق در همه حرفه ها دارای این گرایش هستند که کار بیشتری بیافرینند و نسبت به هم سن های خود دوره طولانی تری به عرضه کار ادامه می دهند.
استعداد: یکی از عوامل مهم سازنده خلّاقیت استعداد ذهنی مناسب و معمولی برخوردار نباشند در اصل آمادگی ارائه ایده های نو و خلّْاق را ندارند.
در بحث از خلّاقیت هر چند گفته می شود که هوش بالا چندان تأثیری در خلّاقیت ندارد اما وجود هوش متوسط لازمه خلّْاقیت و نوآوری است.
تلاش و پشتکار: هیچ پدیده ای را در زمینه خلّاقیت و نوآوری نمی توان جانشین پشتکار و مداومت کرد.
پشتکار یعنی انجام هر تعهدی، تلاش و کوششی پی گیری داشتن با وجود موانع و مشکلات، هدفی را به طور دائم و خستگی ناپذیر ادامه دادن.
اغلب افرادی که در زمینه ایده جویی فعالیت می کنند ابتا آغاز گران خوبی هستندولی تمام کننده های خوبی نیستند.
سخت کوشی در خلّاقیت به حدی مهم است که گفته اند، تنها ده درصد از خلّاقیت ناشی از الهام و نود درصد حاصل از تلاش و کوشش است.
دانش و اطلاعات: دانش و اطلاعات یکی از عوامل اساسی خلّاقیت و در واقع ماده خام آن به شمار می آید.
اگر یک قطب خلّاقیت را جریان و فعالیّت ذهنی بدانیم، قطب دیگر آن معلومات و اطلاعات از اشیاء و امور است.
ویلیامز می گوید: «خلّاقیت مهارتی است که می تواند، اطلاعات پراکنده را به هم پیوند دهد، عوامل جدید اطلاعاتی را در شکل تازه ای ترکیب کند و تجارب گذشته را با اطلاعات جدید برای ایجاد جواب های منحصر به فرد و غیر متعارف مرتبط سازد».
تجربه: تفکر خلّاق در خلاء صورت نمی گیرد و به هر شکل و نوعی که باشد از شرایط و موقعیتهای متأثر می شود.
یکی از این شرایط تجربه است.
تجربه شامل مجموعه ای از اندوخته ها و برداشته های ذهنی است که در ارتباط متقابل با محیط (طبیعی و اجتماعی) حاصل می شود.
بنابراین افرادی که در زمینه های خاصی دارای تجربه های بیشتری هستند از امکانات بالقوه بیشتری برای ایده های نو برخوردار هستند.
تصوّر و خیال: پایه و اساس تفکّر خلّاق، تصور و خیال است.
همه ما توانایی ایجاد تصورات مختلف (جانشین، پیش بینی، سازندگی و حدس زننده) را در ذهن خود داریم.
با تجسم خلّاق می توانید تصور خلّاقیت و موفقیت را ایجاد کنید.
در تخیل نیز از آن جایی که فرد خارج از قیود و هنجارها موجود، آزادانه آن چه را که تمایل دارد، در ذهن خود متصور می شود می تواند به خلّاقیت دست یابد.
تفکّر خلّاق در حقیقت شکل آزاد است.
برای تجسم بهتر عوامل اساسی خلّاقیت به شکل زیر توجه کنید.
همان طور که در شکل 2-1 مشاهده می شود خلّاقیت انسان ریشه در دانش و تجربه او دارد و بر بستری از تصور و تخیل فعال می شود.
پایه اصلی خلّاقیت انسان تلاش و کوشش او برای دست یابی به راه حل ها و نتایج بدیع و نوآورانه است.
درجه تلاش و پشتکار انسان نیز به نوبه خود از زمینه اصلی تری به نام مجموعه ای از انگیزه های او تأثیر می پذیرد.
رابطه بین عوامل مطرح شده را به خوبی می توان در معادله زیر مشاهده کرد.
(تجربه + علم)+ تصور× تلاش × انگیزه= قدرت خلّاقیت خلّاقیت استعداد قابل پرورش یکی از سؤالهایی که در چهار دهه گذشته، ذهن بسیاری از پژوهش گران و اندیشمندان تعلیم و تربیت را به خود مشغول کرده بسیاری را به وجود آورد این است که آیا می توان خلّاقیت را پرورش داد؟
آیا خلّاقیت، یک ویژگی ذاتی است یا این که از عوامل اجتماعی نیز متأثر می شود؟
در این مورد مانند بسیاری دیگر از موضوعات در زمینه علوم ترتیبی و روان شناسی، دیدگاه های متضادی مطرح بوده است.
یکی از سؤالهایی که در چهار دهه گذشته، ذهن بسیاری از پژوهش گران و اندیشمندان تعلیم و تربیت را به خود مشغول کرده بسیاری را به وجود آورد این است که آیا می توان خلّاقیت را پرورش داد؟
بررسی پیشینه تحقیقات مک کنین، (1968)، مانسفیدوباس (1981) کاتل و بوچر (1968) نشان می دهد که پیروان اصالت ذات، خلّاقیت را یک توانایی و صفت بالقوه، تلقی می کردند ولی حتی متفکران پیشرو (ترمن، 1925، کاکس، 1926، گالتن، 1869) نیز به این باور بودند که هر چند خلّاقیت نیز مانند هوش بعد ارثی دارد، بازهم عوامل محیطی می توانند، بر این توانایی اثر بگذارند.
(شهرآرای، 1375) تحقیقات اخیر (بودو 1385، تورنس 1972، پارنز 1963، دی بنو 1970، فلد هیوسن و کلینکن برد 1986) نشان داده اند که خلّاقیت- که در تمام فعالیت های فردی و گروهی انسان مشاهده می شود- با شدت و ضعف «بالقوه» و پرورش پذیر در همه انسان ها وجود دارد.
امروزه ثابت شده است که استعداد خلّاقیت در نوع بشر به اندازه حافظه عمومیت دارد و می توان آن را با کاربرد اصول و فنون معین و ایجاد طرز تفکرّهای جدید و ایجاد محیطی مناسب، پرورش داد.
رابرت اپستین می گوید: «من پس از بیست سال تحقیق، بررسی و مطالعه روی این مسأله، به این نتیجه رسیدم که همه انسان ها را قوه خلّاقیت برخوردار هستند و استثنایی وجود ندارد».
پس می توان موهبت خلّاقیت را با به کار نگرفتن، پژمرده نمود و یا با مبادرت به فعالیتهایی که بیشترین امکان را برای پرورش خلّاقیت به وجود می آورد، آن را توسعه داد.
سطوح خلّاقیت محطول خلّاق با توجه به سطوح مختلف درجه بندی می شود.
تیلر با توجه به محصولات فکری بشر پس از بررسی و تحقیق در کیفیت آن ها پنج سطح خلاقیت را به شرح زیر شناسایی کرده است که هر یک از آن ها شامل درجات مختلفی از خلّاقیت است (میر قیداری، 1382).
خلّاقیت بیانگر: این نوع خلّاقیت بیان و اظهار وجود آزادانه شخص را امکان پذیر می سازد.
نقاشی های فی البداهه کودکان و ابتکارات آنان به هنگام بازی با یکدیگر یا بااسباب بازی های مختلف از جمله این نوع خلّاقیت محسوب می شوند که در آن ها کیفیّت محصول اهمیّت چندانی ندارد لیکن این اظهار وجود برای تظاهر خلّاقیت در سطح بالاتر لازم است.
خلّاقیت مولد: در این سطح فرد کوشش های نسبتاً زیاد و در عین حال هدف مندی برای تولید یک شیء جدید یا حل مشکلی به خرج می دهد.
خلّاقیت اختراعی: این نوع خلّاقیت به وسیله توانایی شخص در تجزیه و تحلیل موقعیت و ساختن ترکیبات جدیدی از عناصر شناخته شده مشخص می شود،در این نوع خلّاقیت هیچ گونه اثری از عقاید زیر بنایی جدید دیده نمی شود.
خلّاقیت نوآورانه: به وسیله این خلّاقیت تغییرات معنی دار و مفیدی در اصول و مبانی اولیّه نظری، با ساخت و کنش ماشینی یا هنری به عمل می آید.
خلّاقیت شهودی: محصول این سطح از خلّاقیت، تولید چیزی کاملاً تازه و متفاوت از آن چه که تا به حال وجود داشته است، می باشد.
نظریه های جهان باستان الف- آفرینش گری (خلّاقیت) به عنوان الهام خدایی: یکی از قدیمی ترین مفاهیم آفرینش گری دایر بر این است که آفرینش گر، از الهام خدایی برخوردار است.
این مفهوم عمدتاً بوسیله افلاطون عنوان شد که اعلام داشت،هنرمند در لحظه آفرینش، به دلیل این که در کنترل خود نیست عامل نیرویی برتر می شود و ....
ب- آفرینش گری به عنوان دیوانگری: سنت دیگری که به دوران باستان بر می گردد آفرینش گری را طبیعتاً شکلی از دیوان گری تلقی می کند.
این دیدگاه خودجوشی و غیر عقلایی بودن ظاهری آفرینش گری را نتیجه جنون می داند.
2- نظریه های علمی خلّاقیت الف- نظریه روانکاوی: از دید روانکاوی، خلّاقیت در نتیجه تعارضی است که در ذهن ناخودآگاه یا نهاد ایجاد شده است.
ذهن ناخودآگاه تلاش می کند تا راه حلی برای این تعارض پیدا کند.
اگر راه حل، با بخش آگاه یا «خود»، هماهنگی داشته باشد، می تواند راه حلی خلاق آمیز باشد و در صورت ناهماهنگی منجر به بیماری روانی می گردد.
روانکاوان جدید معتقدند که خلّاقیت، از ذهن نیمه آگاه نشأت می گیرد.
(حسینی، 1387).
ب- نظریه تداعی گرایی و رفتار گرایی: بر طبق تداعی گرایی، ارتباط دو ایده منجر به تفکّر می گردد.
وقتی ایده ای در ذهن باشد، ایده مشابه آن نیز به دنبال آن خواهد آمد.
لذا می توان گفت خلّاقیت، هر چه فعال نمودن تداعی ها و ارتباطات ذهنی است، تداعی های بیشتر منجر به خلّاقیت بیشتر می شود.
تداعیون اعتقاد دارند افکار جدید از افکار قدیمی به صورت آزمایش- خطا بر می خیزد.
در این دیدگاه شخص خلّاق کسی است که توانایی بیشتری در پیوند دادن افکار جدا از هم به هم دارد.
مدنیک (1963) معتقد است، تفکّر خلّاق عبارت است: شکل دادن به تداعی ها به صورت ترکیبات تازه و مفید که پاسخ گوی الزامات خاص باشد.
رفتار گرایان در تحلیل خلّاقیت، بر جلوه های بیرونی تفکّر خلّاق یعنی تولید تأکید کرده اند و از تحلیل فرایندهای دخیل در آن سرباز زده اند.
(پیر خایقی، 1382).
اساس نظریات رفتار گرایی نیز نشأت گرفته از تداعی گرایی است.
اسکینر و سایر رفتار گراها از جمله ورنون (1981) رفتار خلّاق را عبارت از رفتاری می دانند که از طریق تقویت های محیطی فرا گرفته شده است.
رفتار گرایان برای فرد در تولید خلّاق، نقش و اهمیت کمی قائل هستند.
ج- نظریه گشتالت و شناخت گرایی: بنیان تفکّر خلّاق از دیدگاه گشتالتی ها و شناخت گرایان مبتنی بر کل گرایی است که پدیده ها را بر پایه ویژگی های کلی آن تبیین می کند.
بر اساس این دیدگاه خلّاقیت نوعی فرایند حل مسأله است و حل مسأله نیز وابسته به ادراک است.
بنابراین آن را باید پدیده ای شناختی دانست.
بر اساس نظریه گشتالت، حل مسأله از طریق آزمایش و خطا صورت نمی گیرد، بلکه مبتنی بر بصیرت و بینش است.
بصیرت در درک و احساس و روابط موجود در کل موقعیت، به صورت ناگهانی حاصل می شود.
از نظر گشتالتی ها، تفکر خلاق فراسوی تجربیات پیشین برای حل مسئله جدید حرکت می کند.
ورتهایمر در این راستا معتقد بود تجربیات گذشته از آفات تفکر خلاق محسوب می شود (پیر خایفی، 1382).
نظریه گشتالت و شناخت گرایی تفاوتهایی نیز با یک دیگر دارند.
شناخت گرایی استفاده از تجربه های قبلی در یادگیری را تأکید می نماید در حالی که نظریه گشتالت آن را کاملاً رد می کند (حسینی، 1378).
د- نظریه انسان گرایی: انسان گرایی از جمله مکاتبی است که به خلاّقیت توجه خاصی نموده است.
انسان گرایی، خلّاقیت را تنها به امور خارق العاده نسبت نمی دهند و معتقدند همه افراد می توانند از قوای خلّاق خویش، بهره بگیرند.
آن ها عقیده دارند که خلّاقیت نه تنها دستاوردها بلکه فعالیت ها، فرایندها و نگرش ها را هم در بر می گیرد.
چنان که راجرز، در تعریف خلّاقیت می گوید: «آفرینش گری (خلّاقیت) عبارت است از: تمایل به ابراز و فعّال کردن تمامی استعدادهای موجود زنده، به حدی که چنین فعالیّتی موجود زنده و یا خود را تعالی بخشد».
به اعتقاد راجرز، آفرینش گری، نوعی «خود شکوفایی» است که انگیزه آن، «خود فرهیختگی» است.
دیدگاه روان شناختی اجتماعی در دیدگاه روان شناختی اجتماعی، به نقش همزمان فرایند خلّاق، افراد خلّاق و محیط خلّاق، توجه می شود.
بر اساس این دیدگاه، بین فرد و محیط یا جامعه ارتباطی زنده و پویا وجود دارد.
محیط می تواند تحریک فیزیکی و اجتماعی را در فرد ایجاد کند، به نحوی که باعث شود ایده های نوینی در ذهن شخص به وجود آید و ایده های نوین نیز سبب تقویت انگیزه خلّاقیت می شود.
اگر افراد میل و رغبت خلّاقیت داشته باشند اما محیط مشوّق تفکّر خلّاق نباشد فرایند خلّاقیت بازداری خواهد شد.
دیدگاه عصب شناختی نظریه عصب شناختی را شاید بتوان یکی از جدیدترین دیدگاه ها درباره خلّاقیت دانست.
در این دیدگاه رابطه خلّاقیت با مغز و امواج مغزی مورد بررسی قرار می گیرد.
پژوهش های زیادی راجع به نقش نیم کره های مغز در زمینه های فکری انجام گرفته است.
این پژوهش ها وظیفه مغز چپ و راست را شامل دو فرآیند فکری مشخص می دانند.
تفکر مغز چپ بیشتر منطقی و قضاوتی است و تفکر مغز راست شهودی، تخیلی و خلاق است.
در خلاقیت هر دو فرایند فکری لازم است به عبارت دیگر رشد خلاقیت متأثر از تفکر هر دو نیم کره است.
دیدگاه روان سنجی دیدگاه روان سنجی همان تحلیل عوامل و عناصر خلّاقیت است که در حقیقت، ساختار بنیادی خلّاقیت را به گونه ای قابل سنجش و علمی مطرح می کند.
این دیدگاه به خلّاقیت از دیدگاه آزمون ها می نگرد و تلاش می کند با مقیاس های کمّی، خلاقیت را در افراد اندازه گیری کند.
گیل فورد از بنیان گذاران این دیدگاه به شمار می آید، که رشد علمی خلّاقیت مرهون تلاش ها و نظریات اوست.
از صاحب نظران دیگر این دیدگاه تورنس است.
رویکردهای چند وجهی در خلاقیت همان گونه که اشاره شد، در طول تاریخ مفهوم خلّاقیت در نظریه های فلسفی جهان باستان و نظریه های فلسفی جدیدتر با الهام شهودی در هم آمیخته بود و مطالعه خلّاقیت با مفهوم نبوغ و بررسی زندگی نوابغ آغاز شد ولی مطالعه این افراد نادر در آزمایشگاه های روان شناسی مقدور نبود.
اقدامات روان سنجی گیل فورد و پی گیری تلاش ها به وسیله تورنس موجب تشویق مطالعه علمی خلّاقیت شد.
بعدها بر اثر رشد رشته روان شناسی مفهوم خلّاقیت با سازه های ملموس تری مانند ادارک، حافظه، استدلال و قضاوت و به طور کلی هوش همبسته پنداشته شد.
در سال های اخیر خلّاقیت در رشته های دیگر از جمله مدیریت بیش از گذشته مورد توجه قرار گرفت ولی در مدیریت بیشتر جنبه کاربردی خلّاقیت یعنی نوآوری مورد نظر بوده است.
برخی از پژوهش گران به رویکردهای مبتنی بر شخصیت شناسی و ابعاد اجتماعی متغیرهای شخصیتی؛ انگیزشی، موقعیتی و محیط فرهنگی تمرکز کردند.
با مطالعه رویکردهای خلّاقیت مطرح شده متوجه می شویم که این رویکردها دیدگاه یک وجهی داشته اند و هر کدام از نظرگاه های خاص خود به قسمتی از موضوع سازه خلّاقیت پرداخته اند.
برای شناخت دقیق و همه جانبه از مفهوم خلّاقیت لازم است نگرشی جامع داشت؛ به این منظور در دهه های اخیر برخی از پژوهش گران خلّاقیت از جمله آمابیل (1983) و استرنبرگ و لوبارت (1991) دیدگاهی مبتنی بر رویکردهای چند وجهی ارائه کرده اند.
آمابیل در رویکرد چند وجهی ارائه کرده اند.
آمابیل در رویکرد چند وجهی خود، خلّاقیت را شامل انگیزه تکلیف، توانایی و دانش مربوط به حیطه خاص و مهارت های به خلّاقیت می داند.
استرنبرگ و لوبارت نیز خلّاقیت را شامل شش منبع مشخص و مربوط به هم شامل توانایی ذهنی، دانش شیوه های تفکّر، شخصیت، شخصیت و محیط می داند.
رویکردهای چند وجهی با وحدت بخشیدن به رویکردهای نظری مختلف و استفاده از مجموعه یافته ها و امکانات روان شناسی، جامعه شناسی و مدیریت و ...
می توانند ما را به نظرگاه و روش کل گرایانه و واقع بینانه در پژوهش های مربوطه به خلّاقیت رهنمون کنند.
نو آوری اساساً نو یا تعریف عبارت است از چیز یا کسی که با اشیاء یا افراد موجود و شناخته شده تفاوت دارد.
مثلاً شعر نو به شعری گفته می شود که با اشعار موجود و اشعاری که مردم به آن ها عادت کرده اند متفاوت است، بر همین اساس نوآوری عبارت است از: فراهم آوردن چیزی است که در مقایسه با ساخت های ذهنی حاصل از عادت متفاوت باشد (گنجی، 1381).
نوآوری با توجه به متن و زمینه ای که در آن استفاده می شود می تواند دارای نام ها و معانی متفاوتی باشد.
مانند: نوآوری آموزشی، نوآوری صنعتی، نوآوری تکنولوژی، نو آوری کسب وکار، نوآوری محصول و غیره.
هالت یکی از صاحب نظران علم مدیریت اصطلاح نوآوری را در یک مفهوم وسیع، فرایندی برای استفاده از دانش یا اطلاعات مربوط، به منظور ایجاد یا معرفی چیزهای تازه و مفید می داند.
وارکینگ نیز توضیح می دهد که نوآوری هر چیز تجدید نظر شده است که طراحی و به حقیقت درآمده باشد درآمده باشد و موفقیت سازمان را در مقابل رقبا محکم سازد و یک برتری رقابتی بلند مدت را میسر سازد.
نوآوری را در مبنای خلّاقیت نیز می توان به کار برد.
و آن عبارت است از توانایی تولید آثار تازه، به کار بردن رفتارهای تازه و پیدا کردن راه حل تازه برای یک مسأله.
با توجه به مباحث گفته شده به طور کلی نوآوری را می توان به دو صورت زیر تعریف کرد: الف- نوآوری به معنی خلّاقیت عینیت یافته: بر اساس این تعریف، خلّاقیت را تولید ایده و نوآوری را تحقق بخشیدن به آن ایده می دانند.
در این حالت منظور از خلّاقیت، خلّاقیت ذهنی و منظور از نوآوری خلّاقیت عینی می باشد.
ب- نوآوری به معنی فرآورده خلّاق: بر اساس این تعریف، منظور از نوآوری، فرآورده یا محصول خلّاق است که در یک سازمان تولید می شود.
تفاوت خلّاقیت و نو آوری خلّاقیت و نوآوری آن چنان به هم عجین شده است که شاید تشخیص وجوه تمایز آن ها دشوار است، اما برای روشن شدن ذهن، می توان آن ها را به گونه ای مجزا از هم تعریف نمود.
خلّاقیت، پیدایی و تولید یک اندیشه و فکر نو است؛ در حالی که نوآوری عملی ساختن آن اندیشه و فکر است (الوانی، 1375).
کونتر (1988) نوآوری را به کارگیری ایده های نوین ناشی از خلّاقیت، یاد کرده است و معتقد است که نوآوری می تواند محصولی جدید، خدمتی جدید یا راهی جدید، برای انجام کاری باشد، در حالی که خلّاقیت توانایی و قدرت ایجاد فکر و یا ایده جدید و نو است.
آلبرشت (1987) معتقد است که خلّاقیت، یک فعالّیت ذهنی و عقلائی برای به وجود آوردن ایده جدید و بدیع است، حال این که نوآوری، تبدیل خلّاقیت به عمل و یا نتیجه است؛ از این زاویه شخص خلّاق ممکن است نوآور نباشد، یعنی می تواند دارای ایده ها جدید و نو باشد ولی توانایی عرضه و یا فروش آن ها را نداشته باشد.
لذا فرد نوآور غالباً خلّاق است ولی همه افراد خلّاق الزاماً نوآور نیستند.
(مشبکی و تیمور نژاد، 1387).