روانش شناسان در تعریف هیجان و عاطفه اختلاف نظر دارند زیرا هرکدام در تعریف خود ، زاویه ای از آن را در نظر می گیرد .
چنان که بعضی از ایشان به منشأ و دگرگونی هیجان توجه دارند ، برخی جنبه های عضوی آن را مورد توجه قرار می دهند ، و گروهی نیز می خواهند ماهیت هیجان و عاطفه را به فطری و فرهنگی تقسیم کنند .
دریور (J.
Drever) مهمترین صفات مشترک بین همه نظریات مختلف درباره ی تعریف هیجان و عاطفه را چنین خلاصه می کند : هیجان، حالت روان شناختی پیچیده ای است که علائم عضوی آن را در اختلال تنفس ، افزایش ضربان قلب ، واختلال ترشح هرمونهای ظاهر می شوند .
و علائم روانشناختی آن به صورت اصطراب و آشفتگی آشکار می شوند و گاهی این اضطراب ، فرد را رفتار خاصی که موجب کاهش تنش (tension) روانی او می شود وادار می کند .
و گاهی نیز هیجان بقدری شدید و تند است که فعالیت ذهنی شناختی را به تمویق می اندازد .
به طور کلی ، پیدایش هیجان دلیل بر این است که هماهنگی و سازگاری امیال موجود زنده با محیط ، بهم خورده و از بین رفته است .
این تغییر و از دست رفتن تعادل ، یا بعد از ادراک حسی است مانند ترس از یک حیوان درنده یا مواجه شدن با یک حادثه فجیع ؛ یا بعد از تصور و یادآوری آن مانند تصور و به یادآوردن اندام آن حیوان یا جریان حادثه.
از این رو ، می توانیم گفت که تغییرات ناگهانی که بعد از یک ادراک حسی یا تصور و یادآوری آن در رفتار فرد پیدا می شوند و با اضطراب بدنی همراهند « هیجان» نامیده می شوند .
علائم عمومی هیجان هیجان ها با علامت ها و مظاهر عمومی عضوی داخلی و خارجی و واکنش های زبانی صوتی و لفظی مشخص می شوند : علامت های عمومی بدنی ( داخلی ) مانند سرعت ضربان قلب ، بالا رفتن فشار خون ، سرعت تنفش ، به هیم خوردن عمل دستگاه گوارش ، و خشک شدن دهان .
اغلب این اضطراب های داخای نتیجه پیدایش اختلال در عمل اعصاب سمپاتی است .
علائم ظاهری بدنی ( خارجی ) مانند لرزش شدید که با ترس یا خشم همراه است ، بیداری و بدخوابی جست و خیز هنگام شادی ، گریه موقع غمگینی ، و استفراغ برای اظهار تنفر .
علامت ها و واکنش های کلامی ( صوتی و لفظی ) مانند فریاد ، آه کشیدن ، یا گفتن عبارت هایی که شادی یا غمگینی ، و را آشکار می سازند .
خصایص هیجان های کودک هیجان های کودک با خصایص زیر از حالات هیجانی بزرگسالان ممتاز می شوند : 1- سرعت و زود گذری .
حالت هیجانی در کودکان ، به سرعت آغاز و با همان سرعت پایان می یابد بدون اینکه هراسی به دنبال داشته باشد .
به تدریج در اثر رشد و تکامل که فهم کودک و کنترل تعبیر افزایش می یابد عمق و دوام هیجان ها نیز زیاد می شود .
2- شدت و انفجار .
هیجانهای کودک ، شدید و تند می شوند بطوری که او میان امور ارزنده و بی ارزش ، تشخیص نمی دهد .
چنانکه وقتی او را از بیرون رفتن ، مانع شوند گریه می کند همچنان که هنگام چیدن ناخن هایش به گربه می افتد .
هم چنین ، وقتی به او سیبی بدهند به همان میزان شاد می شود که برایش سه چرخه ای بخرند .
به تدریج در اثر رشد و تربیت از این شدت ، کاسته می شود .
3- کثرت .
هیجانهای کودک متعددند و او در بیشتر اوضاع و احوال ، با بازتابهای هیجانی پاسخ می دهد ، ولی رفته رفته یاد می گیرد که از واکنش های غیر هیجانی استفاده کند .
4- دگرگونی .
کودک _ چنانکه بالاتر گفته شد – در هیجانهای خود ، به یک رنگ و حالت ، ثابت نمی ماند .
بدین معنا در حالی که می خندد بلافاصله گریه می کند .
از این رو ، می توان گفت که کودک خشمناک می شود تا بخندد و می خندد تا بترسد ...
همچنین علامتهای شادی در چهره او مشاهده می شوند در صورتی که چشمانش پر از اشک گریه است .
5- امکان تشخیص فوری رفتار.
رفتار کودک را به آسانی می توان از حالات هیجانی او شناخت برعکس بزرگسالان که می توانند بیشتر هیجان های خود را پیهان کنند .
6- کوتاهی مدت .
هیجان های کودک بیش از چند دقیقه طول نمی کشد و فوراً پایان می یابند ، زیرا کودک می تواند با اعمال ظاهری ، هیجانهای خود را نشان دهد .
7- تکرار .
واکنش های هیجانی کودک ، بیشتر تکراری هستند ولی به تدریج که رشد و تکامل می یابد ، می تواند در اثر یادگیری ، با اوضاع سازگاری کند و واکنش های گوناگون نشان دهد .
8- ناهمانندی .
اگر در حالات هیجانی کودکان مختلف دقت کنیم می بینیم که وامنش های هیجانی ایشان با یکدیگر متفاوتند .
در نوزادان ، هیجان ها همانند به تدریج که بزرگ می شوند و یادگیری و محیط در آن ها تأثیر می کنند رفتارهای هیجانی شان جنبه ی فردی پیدا می کنند و هر کودک دارای واکنش های خاص می شود .
مثلاً یک کودک وقتی می ترسد فرار می کند ، دیگری پشت سر مادرش پنهان می شود ، و سومی فقط گریه می کند .
9- تغییر در تعبیر هیجانی .
کودک خردسال هرچه را هر وقت که خواست ، می خواهد بدون اینکه به زیان خود یا دیگران توجه کند .
مثلاً مقتی خشمناک می شود دیگر منتظر نخواهد بود که خشم خود را در زمان و مکانش اظهار نماید .
همینکه بر سن کودک افزوده می شود می تواند رفتارهای هیجانی خود را – در اثر یادگیری و محیط – کنترل کند .
برت (C.
Burt) روان شناس معاصر انگلیسی در تحقیق آماری خود درباره ی غرایز ثابت کرد که همه هیجانها از هیجان عمومی سرچشمه می گیرند و بتدریج به صورت هیجانهای مختلف درآمده رنگ اختصاصی پیدا می کنند و ما از آنها به نامهای خاص : ترس ، محبت ، خشم و ...
تعبیر می کنیم .
تحقیقات شارمن (M.
Sharman) و بریدجز (K.M.B.
Bridges) نتایج عمده تحقیقات برت را تأیید کردند و جنبه ها و علامت های اساسی رشد هیجانی کودکان را روشن ساختند که این نتایج را می توان چنین خلاصه کرد : همه هیجان های نوزاد ، ابتدا یه شکل هیجان عمومی ظاهر می شوند ، در سه ماهگی احساس خوشحالی و فشار پیدا می شود ، در شش ماهگی نفرت و خشم نشان می دهد ، در پایان یک سالگی احساس محبت آغاز می شود ، و در نیمه دوم دو سالگی هیجان سررور و خودخواهی شکل می گیرد و بدین ترتیب ، هیجانهای کودک رشد و تکامل پیدا می کنند و در پایان دو سالگی حالات مهم زندگی هیجانی کودک با همه نشانه های خود ظاهر می شوند .
بنابراین ، هیجان های کودک – چنانکه بالاتر اشاره شد – ابتدا عمومی و مبهم هستند و بتدریج انواع آنها مشخص می شوند .
در دو سالگی فعالیت هیجانی کودک به طور قابل ملاحظه ای افزایش می یابد زیرا در این دوره می تواند با افراد دیگر مستقیماً ارتباط پیدا کند .
در پایان سال سوم ، فعالیت هیجانی کودک به حد نهایی می رسد بطوری که می توان گفت هر تجریه ی هیجانی که کودک در این سن کسب می کند به اندازه ای قوی و زنده است که تکرار آن به همین قوت و زنده بودن در زندگی آینده اش غیر ممکن می باشد .
در همین مرحله است که نوع هیجان کودک مرتباً تغییر می یابد چنانکه در حالی که می خندد فوراً و به سرعت به یک حالت دیگر مثلاً گریه و از گریه به خنده ، از خشم به شادی و از ترس به اطمینان خاطر منتقل می شود .
لکن از این به بعد ، به تدریج از شدت و تندی هیجانهای کودک کاسته می شود و او به تکمیل تجارب هیجانی خود می پردازد و انواع گوناگون آنها را به هم مربوط می کند .
در نتیجه ، یک عده از هیجانهای او درباره ی یک موضوع معین ، جمع می شوند و به این ترتیب ، به تکوین « عادت هیجانی » یا « عاطفی » (emotion) آغاز می کند .
بدون شک نخستین عاطفه کودک به مادر یا کسی که جانشین او باشد مربوط می شود و شاید به همین علت است که همه روانشناسان ، مادر را تنها فرد صلاحیتدار برای تربیت کودکان می دانند .
همینکه کودک به پنج سالگی می رسد زندگی هیجانی او ثبات و استقرار می یابد .
در همین سن است که کودک از مادر و سایر بزرگسالان جدا می شود و به عالم خاج مخصوصاً جهان کودکان متوجه می شود تا به وسیله نیازهای خود را ارضا کند و نیز به مقایسه خود با آنها می پردازد .
بتدریج ، عاطفه کودک که کاملاً به خودش متوجه بود یا در خودش متمرکز بود کاهش می یابد و به کودکان دیگر و فعالیت های آنها متوجه می شود .
کودک در این مرحله ، معمولاً به تشکیل گروه های کوچک و کم دوامی آغاز می کند و بدین ترتیب ،«شعور جمعی» (group consciousness) کودک برای سازگار ساختن ارتباط های عاطفی خود با افراد گروه ، رشد و گسترش می یابد .
او به سرعت ، رفتار پرخاشگرانه رقابت را یاد می گیرد .
به طور کلی ، در هفت سال اول زندگی ، هیجانها و عواطف کودک – چنانکه گفته شد – تشکیل می یابد و حالت استقرار به خود می گیرند .کودک به تقلید از رفتار بزرگسالان و همسالان متمایل می شود .
از آنچه ایشان می ترسند او نیز می ترسد .
مانند آنان خشمناک می شود و اظهار خشم و به هر رفتار مهر انگیز نسبت به خود ، واکنش نشان می دهد .
در همین مرحله با مادر یا همبازیهایش همدردی می کند و می خواهد در مسائل خانگی و امور مربوط به دوستانش اظهار نظر کند .
کودک در سن های مدرسه ای نیازمند آزادی فعالیت و تصمیم است و از اینکه والدین در کارهای او دخالت کنند ناراحت می شود .
اگر چنانچه میلی از امیال او از طرف بزرگسالان سرکوب شود موجب کج خلقی ، اخم و ترشرویی یا دمدمه کردن او می شود .
در این سن ، « صداقت جمعی » با « وفاداری گروهی » (group loyalty) کودک قوی است و به تشکیل جمعیت های همفکر ولی کم دوام می پردازد .
جامعه های پسران و دختران – به ویژه در دوره طفولیت بعدی- از هم جدا می شوند .
مخالفت جنسی میان کودکان گسترش می یابد .
پسران با دختران سربه سر می گذارند ، و دختران معمولاً می کوشند که در فعالیت های پسران با آنها رقابت کنند .
احتیاج کودک به امنیت هیجانی و عاطفی (emotional security) ادامه دارد و او می خواهد مورد پذیرش معلم واقع شود و مقام و حیثیتی در میان افراد گروه یا همسالانش داشته باشد .
چنانچه اعضای گروه یا همکلاسانش بیش از مورد توجه و تمجید قرار گیرند حسادت وی تحریک می شود و او را به مخالفت شدید وادار می کند .
چنانکه دیدیم کودک همینکه رشد و تکامل پیدا کند در اوضاع گوناگون ، واکنش های هیجانی مختلف از خود نشان می دهد .
بدین معنا چیزی که ابتدا او را می ترسانید ، اکنون نیروی کنجکاوی دیدیم کودک همینکه رشد و تکامل پیدا می کند در اوضاع گوناگون ، واکنش های هیجانی مختلف از خودشان نشان می دهد .
بدین معنا چیزی که ابتدا او را می ترسانید ، اکنون نیروی کنجکاوی او را تحریک می کند و بعدها دیگر تأثیری در او ندارد .
یادگیری و نضج در رشد و تکامل هیجانهای به اندازه ای با یکدیگر بستگی دارند که بعضی اوقات تعیین تأثیر هر یک از آنها دشوار می شود .
نضج .
واکنش های هیجانی کودک از قبیل فریاد ، گریه ، لبخند و خندیدن با رشد و نضج کودک ظاهر می شوند اگر چه فرصت یادگیری برایش موجود نباشد .
این واکنش های هیجانی ابتدایی در همه کودکان ، تقریباً ذر یک سن آغاز می شوند بدون توجه به دگرگونی انگیزه هایی که بزرگسالان فراهم می آورند .
آثار این نضج هیجانی را می توان در کودکان کور و کر مادرزاد نیز مشاهده کرد .
تأثیر یتدگیری را در رشد و تکامل هیجانی و عاطفی می توان در حرکات و اشارات و آثار چهره ای که در میان افراد به شکل یکسان عمومیت ندارند مشاهده کرد و هر یک نماینده فرهنگ خاص می باشد .
مثلاً خاراندن صورت در میان ما نشانه ناراحتی و دست پاچگی است ولی در بین چینی ها علامت شادی بشمار می رود .
همچنین ، کف زدن در بین ما دلیل سرور و خوشی است در صورتی که در میان چینی ها نشانه ی تأسف و نومیدی می باشد .
به طور کلی تغییر پاسخ های هیجانی و عاطفی نتیجه تأثیرات متقابل پیچیده نضج و یادگیری است .
توانایی کودک به ابراز پاسخ های عاطفی متفاوت از قبیل اندوه ، ترس یا احساس لذت به نضج زیستی ( بیولوژیک ) و تجارب آموخته او بستگی دارد .
هیجان ها و عواطف مشترک کودکان چنانکه گفتیم تشخیص نوع هیجان های کودک در نخستین سال زندگی بسیار دشوار است و بتدریج که وی بزرگ می شود و تجربه هایی بدست می آورد هیجانهای او مشخص می شوند که اینک به بعضی از این هیجان ها و عواطف اشاره می کنیم .
الف .
هیجان ترس هیجان ترس وقتی در فرد پیدا می شود که با حوادث و اموری برخورد کند و نتواند مستقیماً بدانها واکنش نشان دهد و بگریزد و این حوادث شامل انگیزه های الم انگیز و ناگهانی هستند که شخص برای آنها آمادگی ندارد .
هم چنین ، اوضاع و حالاتی که برای فرد خطرناک باشند یا او چنین تصور کند که موجب ترس می شوند .
نخستین انگیزه های ترس در کودکان ، صداهای ناگهانی بلند ، فریاد تند و قوی ، اختلال تعادل ، و احساس افتادن از جای بلند است .
این انگیزه ها بتدریج بر حسب مراحل رشد دگرگون می شوند .
کودک در دوره طفولیت اولیه از اشخاص بیگانه و جاهای نا آشنا ، و احساس از دست دادن شخص معین – مثلاً مادر – می ترسد بعد در دوره ی طفولیت بعدی و نوجوانی و بلوغ ، به مفهوم مرگ پی می برد از آن می ترسد .
به این ترتیب ، ترس های او رشد پیدا می کنند و به ترس های معنوی مانند ترس از شکست ، بی آبرویی ، سرزنش ، و انتقاد مربوط می شوند .
از این رو ، می توان گفت که اساس و منشأ ترس های کودک را – اعم از اینکه معقول یا غیر معقول باشند - باید در تجارب او جستجو کرد.
کودک از هر چیزی که موجب ترس او شود نفرت دارد چنانکه از دست زدن به گربه حتی دیدن آن ، نفرت دارد و اظهار ناراحتی می کند .
ناتوانی در دفاع از خود ، فقدان مهارت در فعالیت های بدنی ، و ضعف بدنی ارتباط دارد.
کودکان از لحاظ ترس با هم تفاوت دارند .
کودکان کودکان با هوش زودتر از کودکان کم هوش از یک عده چیزهای خاص و معین می ترسند .
و دختران نیز بیش از پسران ترسو هستند .
ممکن است ترس های کودکان با شناخت بیشتر خود و شناخت خظرهای واقعی در جهان افزایش یا بند به همین سبب ، کودکان چهار یا پنج ساله بیشتر از کودکان خردسال می ترسند .
بنابر این ، تعیین کامل و درست انگیزه ترس تنها به دلالت حوادث خارجی ممکن نیست زیرا واکنش کودک در دوران کودکی و بزرگ سالی به عوامل بیشتری بستگی دارد مانند حالت عمومی فرد هنگام تحریک ، اوضاع محیط بر او ، ارتباط های قبلی ، توانایی بر ادراک انگیزه و خطر آن ، اوضاع زندگی که موجب از بین رفتن اعتماد به نفس می شوند ، و خلاصه آنچه که فرد را در مقابل گوچکترین اذیت ، حساس می کند .
به طور کلی ، هرقدر ضعف شخص افزایش یابد ترس او از تهدید و ظرد بیشتر می شود ، همچنانکه هر اندازه احتیاج او به تقدیر و پسند مردم بیشتر باشد ترس او از سرزنش و ملامت ، شدت می یابد .
آثار ترس.
آلرز (Allers) معتقد است که ترس کودک به انواع گوناگون – به طور کلی آشکار یا پوشیده – در رفتار های نامناسب ظاهر می شود .
این رفتارهای دشوار به عقیده بیشتر روانپزشکان عبارتند از : لکنت و گرفتگی زبان ، ادرار غیر ارادی ، خواب پریشان ، و یا حرکات عصبی .
به نظر فروید ترس یا اضطراب ، اساس همه اختلالهای عصبی است و منشأ و اساس بیشتر ناراحتی های روانی ترس است .
ترس علاوه بر ناراحتی های نامبرده سبب می شود که کودک ، حسود و کمرو شود و این دو رفتار تا آخر عمر او را ناراحت خواهد کرد .
فواید ترس.
شک نیست که ترس با علائم گوناگون خود ، وسیله مفیدی برای حفظ به علاوه ، او را برای تعدیل اجتماعی در آینده تحریک می کند .
بدین معنا که فرد به علت ترس از فغقر در آینده ، به کار و کوشش می پردازد یا به سبب ترس از مجازات قانون ، رفتار خود را کنترل می کند .
گاهی ترس یکی از پایه های مهم یادگیری بشمار می رود .
جلوگیری و درمان ترس.
جلوگیری و از بین بردن ترس ، به طور کلی ، غیر ممکن است زیرا بعضی از ترها در تمام عمر برای حفظ حیاط فرد ضرورت دارند .
بعضی از این انواع ترس با رشد و گسترش تجارب کودک ، خود به خود از میان می رود ، و بعضی ترس ها نیز با از بین رفتن محرک از بین می روند اگر چه همین محرک ، ممکن است آثاری در کودک بگذارد که در تمام عمر او را ناراحت کنند .
والدین برای از میان بردن ترس کودکان از روش های زیر استفاده می کنند : توضیح و اطمینان دادن درباره ی چیزهایی که کودک می ترسد مثلاً مادر می گوید « گربه با انسان آسیب نمی رساند » .
گفتن مثال برای بی باکی مثلاً مادر به آرامی گربه را مورد نوازش قرار می دهد .
آماده ساختن کودک با وسایلی برای برخورد با وضع ترسناک ، مثلاً مادر تختخواب را در جایی قرار می دهد که کودک بتواند هر وقت خواست چراغ را روشن کند .
وارد کردم کودک در وضع و جای هراس انگیز مثلاً مادر با کودک به اتاق تاریک می رود .
آگاه ساختن والدین که کودک را از لغزش بر حذر می دارند مثلاً به او می گویند « هنگام گذشتن از خیابان مواظب باش زیر ماشین نروی و چنین و چنان برو .
» از روش های بالا ، دو روش 3و4 بهترین روشها به شمار می روند .
خلاصه ، مربیان باید از اظهار اضطراب و ناراحتی خود نسبت به اعمال کودکان افراط نکنند .
کمتر به ترساندن و انتقاد ایشان بپردازند و همواره به یاد داشته باشند که عالم کودکان عالم حساسی است که هر چیز کودک متأثر می شوند .
از طرف دیگر ، دایره فهم و ادراک کودک کوچک است از این رو ، باید با او مانند یک کودک معامله شود نه یک زن یا مرد .
ب.
هیجان خشم هیجان خشم ، به طور کلی ، هنگامی پیدا می شود که فرد در رسیدن به هدف خود به مانعی برخورد کند و نتواند به آرامی و آسانی آن را از بین ببرد.
به عبارت دیگر ، هر گونه ناموزونی و بی نظمی ، خشم را بر می انگیزد و هر عاملی که از اظهار آزاد امیال و نیازهای اساسی جلوگیری کند و یا مزاحمتی برای فرد فراهم آورد از انگیزه های خشم به شمار می رود .
کودک نیز وقتی خشمناک می شود که چیزی مانع حرکات ، یا ارضای نیازهای بدنی او شود ، غذایش قطع شود ، و یا به تعویق افتد .
میان شش ماهگی و سه سالگی وقتی خشمناک می شود که در اتاقی تنها گذراند ، یا نتواند توجه اطرافیانش را به سوی خود جلب کند همچنین ، هنگام شستشوی صورت ، پوشیدن و درآوردن لباسها ، و گرفتن اسباب بازها خشم نشان می دهد .
ت.
لذت و خوشی خوشی یک عاطفه مثبت است زیرا کسی که آن را در می یابد نمی خواهد چیزی را که سبب این حالت شده از میان بردارد بلکه آنرا می پذیرد و دوامش را می خواهد .
علائم محبت و دوست داشتن در ماههای اول زندگی ظاهر می شوند زیرا کودک شیرخوار ، موجود حق ناشناس نیست بلکه به اندازه استعداد خود مهر می ورزد .
محبت کودک بیشتر به اشیاء و اشخاص متوجه می شود تا اینکه در مرحله نوجوانی ، محبت او به درجات گوناگون درباره ی خانه ، همسایگان ، و نظم موافق امیالش متمرکز می شود .
عوامل مأثر در هیجانها و عواطف کودک حالات هیجانی هر کودک مانند هر بزرگسال بر حسب اختلاف زمان ، مزاج موقع روز و تأثیرهای محیط فرق می کنند .
هر نوع کوشش برای کنترل هیجانهای کودک ، مستلزم شناختن عوامل مؤثر در آنهاست.
مهمترین عوامل محرحک هیجانهای عاطفی کودک را هارلاک چنین خلاصه کرده است : 1.
خستگی هنگامی که کودک در اثر کمی استراحت ، هیجانهای زیاد ، غذای نامناسب یا غیر کافی ، یا سایر عوامل خسته شده باشد تندخو و عصبانی خواهد شد .
این حالت در همه سالهای اولیه کودکی ، که کودک هنوز خستگی را نمی شناسد و بدون استراحت به فعالیت های بازی می پردازد ، بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد .
در کودکستانهایی که پیش از ظهر به کودکان ، آب میوه یا غذای مناسب داده می شود رفتار منفی کمتر از کودکستانهایی مشاهده خواهد شد که به کودکان فقط آب داده می شود .
کودک گرسنه برای عصبانیت آماده تر است .
2.
ناتندرستی.
تغذیه بد ، اختلالهای گوارشی ، لوزه ناسالم ، بزرگ شده غده گلو ، چشمان معیوب ، دندانهای ناسالم ، یا سرماخوردگی ها کودک را مانند خستگی برای هیجانی بودن آماده می سازند .
3.
موقع روز .
کودک در بعضی از ساعت های معین روز بیش از اوقات دیگر خسته می شود و در این ساعت ها اضطراب های هیجانی نشان می دهد .
این حالت در نوزادان و کودکان خردسال ، پیش از غدا و هنگام خواب ، اگر برنامه غذا یا خواب بهم بخورد ، مشاهده می شود در کودکان بزرگسال نیز همین وضع پیش می آید .
آمار نشان می دهد که نسبت خشم پیش از غذا به 2/1 %20 و بعد از آن به 6% می رسد .
4.
هوش.
از مطالعاتی که درباره ی کودکان ناقص عقل در سن های گوناگون بعمل آمده اند چنین نتیجه می شود که کنترل عاطفی ، به طور متوسط ، در میان کودکان کم هوش ، کمتر از کودکان باهوش در همان سن است .
هرچند کودکان باهوش ، میدان هیجانی وسیعی دارند و جنبه های گوناگون زندگی را بهتر و زودتر درک می کنند .
5.
محیط اجتماعی.
چگونگی محیط اجتماعی از لحاظ آرامش و جاروجنجال است .
در هیجانها و عواطف کودک مؤثر است .
کودکی که دائماً تماشاگر نزاعهای والدین خود می باشد یا فیلم های هیجان انگیز را تماشا می کند آرامش عاطفی نخواهد داشت.
همچنین ، خانواده های شلوغ و پر عده ، اعم از زیادی افراد خانه یا رفت و آمد مهمانهای زیاد ، سبب ناراحتی عاطفی ایشان است .
6.روابط خانوادگی.
وضع پدر و مادر غالباً مسئول احساساتی شدن کودک کودک است .
علامت های هیجانی، بیشتر در میان کودکانی مشاهده می شوند که مالدینشان آنها را ترک گفته اند یا قسمت بیشتر روز خود را خارج از خانه می گذرانند و نگرانی زیادی از کودکان خود دارند ، همواره از درد و رنج آنها گفتگو می کنند و آنها را محور زندگی خود قرار می دهند .
این رفتار والدین ، سبب ناراحتی های عاطفی کودکان می شود .
از طرف دیگر ، چگونگی وضع و حالت عاطفی کودکی خود والدین در رشد عاطفی فرزندان ایشان مؤثر است و همین اصل است که والدین و معلمان را به توجه بیشتر در تربیت کودک و ارضای نیازهای عاطفی وی وادار می کند .
گرایش های والدین نسبت به خود ، همدیگر، نسبت به کودک در ایجاد محیط عاطفی برای کودک بسیار مؤثر است .
7.سطح آرزو.
رفتارهای هیجانی کودک ، از میزان و چگونگی آرزوها و انتظارات والدینش ، متأثر می شوند .
هرگاه والدین از فرزند خود بیش از نیرو و توانایی او انتظار داشته باشند و بکوشند محرومیت های خود را در او جبران کنند سبب افزایش تنش های او می شوند زیرا او نمی تواند انتظارهای والدین خود را ، چنانکعه باید و شاید برآورد.
از این رو ،احساس حقارت و کمبود می کند این نیز موجب فشارهای عاطفی می شود .
8.
تربیت تولد .
کودک اول و آخر هر خانواده ، معمولاً بیش از کودکان دیگر خانوده ، هیجانی می شوند .کودک اول بیشتر از این لحاظ خشمگین می شود که خود را از محبت مالدین ، محروم می بیند زیرا پیش از تولد برادر یا خواهرش تنها فرد مورد توجه والدینش بود .
از این رو ، برای جبران همین محرومیت از محبت ، عصبانی می شود و به رقابت با برادران و خواهرانش می پردازد .
کودک آخر نیز رفتارهای هیجانی بویژه خشم را بهترین وسیله تحقق یافتن هدفها و خواسته هایش می داند .
در این قبیل کودکان، ناراحتی غالباً به صورت « حسادت» ظاهر می شود که والدین می توانند با استفاده از روش های زیر حسادت بچه نسبت به برادر یا خواهرش را بکاهند : الف .
مادر نشان بدهد که بچه بزرگ ، همچنان دوست داشته می شود او را مورد نوازش قرار بدهد .
کودک بزرگسال به استقلال تشویق شود .
پ.
کودک بزرگسال احساس کند که در تگاهداری و مراقبت از بچه کوچکتر شریک والدین خویش است .