همانگونه که ذکر آن رفت یکی از رویکردهای اصلی پرورش اخلاقی به نام رویکرد همسانی یا توافق ذهنی ریشه در افکار اخلاقی کانت دارد که سردمدار اصلی و معاصر آن «لارنس کلرگ»است که پرورش اخلاقی به ویژه از نظر «روش شناسی »[1] مدیون آن است.
الف)پرورش اخلاقی مبتنی بر اصول و قواعد:
در پرورش اخلاقی مشتق از همسانی یا توافق ذهنی ،پرورش بر بمنای شماری از قواعد اخلاقی است که ماهیتاً مطلق و غیر قابل تغییر است. به این اعتبار کانت و پیروان او در پرورش اخلاقی «مطلق نگر»[2] نامیده می شوند. کولبرگ نیز متاثر از این نظام اخلاقی در بررسی اخلاق روش رشدی شناختی[3] را پیشنهاد کرده است که به ترتیب از اخلاق دگر پیروی به[4] جانب اخلاق «خود پیروی»[5] که فرد طی سه سطح و شش مرحله تحول اخلاقی،به ترتیب این مراحل را پشت سر می گذارد و در بالاترین حد رشد ،به صدور احکام اخلاقی بر اساس قوانین مطلق و جسمانی از طرف فرد منجر می گردد.(کولبرگ،1984)
در این شیوه از پرورش اخلاقی که متاثر از رویکرد توافق ذهنی است ،برانگیختن تفارض های اخلاق مرتبط با موقعیت های زندگی ،ارائه شیوه های تفکر مربوط به مراحل بالاتر تحول اخلاقی ،توجه شاگردان به نارسایی ها و نقایص تفکر خود،از روشهای متعارف آموزش اخلاقی به شیوه رشدی-شناختی کلبرگ است.
هیگینز (1984)[6] مساله تحول اخلاقی بر اساس نظام رشدی- شناختی را با توجه به شرایط محیطی بررسی کرده و نتایج زیر را گرفته است. در اثر کاربرد این روش احساس مسئولیت نسبت به فعالیت های مدرسه افزایش یافته و جوی ایجاد می گردد که در آن شاگردان مدرسه را به عنوان جامعه مورد علاقه خود می پذیرند.
2-پرورش اخلاقی مبتنی بر منطق و عقلانیت:
ویژگی دیگر پرورش اخلاقی متاثر از زویکرد توافق ذهنی ،تکیه این دیدگاه بر خرد و عقلانیت است در داستان های تحول اخلاقی کلبرگ نیز آشکارا توسل به مفهوم عقلانی متعارف یعنی «عدالت»[7]به خوبی نمایان است(کلبرگ ،1970) .البته از این نظر بر نظام اخلاقی کلبرگ انتقاداتی نیز وارد گردیده است،علی رغم این انتقادات نظام کلبرگ که متاثر از دیدگاه«کانت»[8] و «پیاژه»[9]ایجاد گردیده،تاثیر پر نفوذی در حوزه روان شناسی اخلاق داشته و تحقیقات بین فرهنگی نیز ثبات نسبی یافته ها را نشان می دهد(کلبرگ،1981)
3-پرورش اخلاقی مبتنی بر تکلیف و وظیفه:
در پرورش اخلاقی وظیفه گروانه[10]،پرورش بر پایه یک سری اصول مطلق اساسی و عین صورت می گیرد ک برای همگان و در همه حال قابل اجراست(فرانکنا،ترجمع صادقی،1376). به عنوان مثال «دروغگویی»به عنوان یک عمل ضد اخلاقی مخالف دستور مطلق و عینی اخلاق و فلسفه گر است که می گوید در هر شرایطی باید راست گفت. به عبارتی در این موقعیت ها ، اشاره ای به پیامدهای راستگوی یا دروغگویی نمی شود و انگیزه اسصلی رفتار راستگویی فرمان مطلق عقل است.حتی اگر این فرمان مخالف امیال فردی باشد و برای فاعل آن عمل مشکلاتی را باعث گردد.
4-پرورش اخلاقی مبتنی بر بحث مناظره کلاسی:
ماروین برکوتیز،[11]در پرورش اخلاقی به کمک بحث و مناظره کلاسی اصلاحاتی را پدید آورده است.
بوکوتیز ملاحظه کرد که بحث و مناظره مستلزم انعطاف پذیری و استفاده از راهبردهای آموزشی غیر مستقیم است . وی در آموزشهای اخلاقی شدیدا با موعظه و سخنرانی مخالف است .
بروکوتیز معتقد است که رهبر گروه در پرورش اخلاقی باید میان پرسشهای حمایتی و رقابتی که مطرح می کند ، نوعی تعادل ایجاد نماید . یعنی گاهی باید اظهارات دانش آموزان را تکرار و یا آن را به زبان دیگری تعبیر و تفسیر نماید . در این روش رد کردن اظهارات اخلاقی شاگردان و مخالفت با آنها ، به معنای مخالفت با شخصیت و خود فرد نیست ، بلکه به معنای زیر سوال بردن عقاید شخصی دانش آموزان است .
بدین ترتیب ایجاد تعادل میان پرسشهای حمایتی و رقابتی جهت رشد اخلاقی شاگردان از ابزارهای مناسبی است که بر کوتیز دراین زمینه پیشنهاد می کند که در صورت اعمال این روش شاگردان به خاطر جوابهای خود مورد انتقاد قرار می گیرند ولی هیچگاه تحقیر نشده و مورد سرزنش قرار نمی گیرند ( ریان [12]، 1990(28))
روش بر کوتیز از آن نظر که مفاهیم و تصورات ذهنی شاگردان را در زمینه مسائل و موضوعات اخلاقی به چالش می کشاند و از طریق بر هم زدن تعادل اولیه ذهنی در پی تعادل یابی مجدد بر می آید ، مشتق از رویکرد اخلاقی توافق ذهنی است که در آن الگوی ذهنی و مفهومی اخلاقیات مورد تاکید و توجه است .
ب) رویکرد پیامدگرا
رویکرد پیامدگرا در پرورش اخلاقی از آن نظر که به پیامدهای مثبت و منفی اعمال اخلاقی نظر دارد ، در مقابل رویکرد توافق ذهنی قرار می گیرد که بر بنیاد توافق و همسانی مفاهیم ذهنی استوار است و با نتایج و پیامدهای رفتارهای اخلاقی توجه چندانی ندارد و به عامل نیت و همخوانی ذهنی مفهومها تاکید می ورزد ، در زیر به استلزامات پرورش اخلاقی رویکرد پیامدگرا اشاه می شود :
الف – پرورش اخلاقی با استفاده از روش مشاهده و تقلید ( سرمشق گیری ) :
الگو قرار دادن معلمین یا دانش آموزان دیگر و تقلید از جنبه هایی از رفتار این الگوها و مورد تقویت قرار دادن آن ، یکی از استلزامات آموزش اخلاقی متاثر از الگوی پیامدگرای اخلاقی است .
منطق زیر بنایی این الگوی پرورش اخلاقی ، از نظریه " یادگیری اجتماعی "[13]"آلبرت بندورا"[14]اخذ شده است . در این نظریه اعتقاد بر این است که اغلب یادگیری های افراد به ویژه در سنین پایین از راه مشاهده رفتارهای تقویت شده الگوها و سرمشق ها صورت می گیرد . (بندورا، 1986)(29) بدیهی است که که یادگیریهای اخلاقی نیز مانند سایر انواع یادگیری از نظر این دیدگاه از راه مشاهده و تقلید صورت می گیرد معلمین ، اولیای مدرسه و سایر دانش آموزان به عنوان نمونهها و سرمشق های رفتار اخلاقی قرار می گیرند . به عنوان مثال معلم که برای شاگرد شخصیتی قابل قبول و معتبر است ، هنگامی که خود سرمشق نظم و انضباط باشد ، میتواند به خوبی شاگردان را به تبعیت از خود وادارد . یا هنگامی که معلمی کردار اخلاقی شاگردی را در حضور جمع مورد تمجید و تقویت قرار می دهد . سایر شاگردان نیز یاد می گیرند که به همان شیوه ، رفتار نمایند ، به دلیل اینکه پیامد چنین رفتاری مثبت بوده و در قبال آن تقویت و پاداش دریافت شده است . این شیوه پرورش اخلاقی به ویژه در سنین پایین تر و در دوران کودکی و نوجوانی کاربرد بیشتری دارد .