مشاوره در مدرسه
ارزیابی راهنمایی ومشاوره در مدرسه باید با تاکید بر اینکه هر معلمی ، آموزگار مهارت های اجتماعی است ، آغاز می شود از این رو همه معلمان ، مشاور تحصیلی نیز هستند بدین معنا که بخشی از کارکرد هر معلمی کمک به کودکان در حل مشکلات شخصی وتصمیم گیری درباره روشی است که باید در زندگیشان اتخاذ کنند از آنجایی که معلمان افرادی هستند که نه تنها از لحاظ میزان علاقمندی نسبت به نقشهای مشاوره ای متفاوتند بلکه در دامنه ای که کودکان آماده اند تا در مسائلشان با آنها مشورت کنند نیز تفاوتهای قابل ملاحظه ای دارند برخی معلمان تمایل دارند اعتماد بیشتری را جلب کنند و در نتیجه در روابط شان با کودکان نوعی رفتار همدلانه وصبورانه تری دارند. کودکان احساس می کنند می توانند با آنها حرف بزنند وبه واکنشهای آنها اعتماد کنند در واقع دو ویژگی همدلی ومطمئن بودن بیش از هر چیز دیگری با روشهای مشاوره سنخیت دارند وکودکان موقعی که نیاز دارند تصمیم می گیرند با افرادی که صاحب این ویژگی ها هستند حرف بزنند .
دومین ویژگی قابل اعتماد بودن است گاهی اوقات این واقعیت که معلمان نقش دوگانه ای دارند مورد تردید قرار می گیرد در درجه نخست : آنها نماینده قدرت در مدرسه اند و در درجه دوم مشاوری بی طرف وقابل اعتماد محسوب می شوند بنابراین اگر کودکی بخواهد با معلمش درباره مشکلات مربوط به مدرسه اش گفتگو کند برای مثال در مورد رفتار غیر عادلانه یکی از کارکنان مدرسه یا دزدی از تجهیزات مدرسه یا تقلب در امتحان مدرسه مطمئن نیست که آیا معلم تمام این مسائل را به طور کامل به مراجع بالاتر گزارش می دهد یا نه . ازسویی دیگر معلم نیز ممکن است احساس کند که باید به اجبار وفاداریش را به دو گروه نشان دهد .زمانی که وظایف حرفه ای اش مطرح است دچار نگرانی می شود واین دلیل محکمی است که چرا برخی از معلمان مخالف ایجاد این نوع اعتماد – که آنها را در موضع مبهم ونامشخصی قرار می دهد – هستند.
یکی از راههای اجتناب از این مسائل استخدام فردی است که وظیفه اش فقط مشاوره بوده وبه هیچ وجه کاری به تدریس وفعالیتهای انضباطی نداشته باشد دلیل لینکه این اقدام چندان رایج نیست این است که برخی از معلمان برای وجود خودشان در حضور یک مشاور متخصص در مدرسه ناراحت هستند آنها ممکن است از اینکه موضوع گفتگوی بین مشاور وکودک باشد احساس ناراحتی می کنند وحضور مشاوران در مدرسه را تهدیدی برای نقشهای ارشادی خودشان می دانند اگر رازهایی هم وجود داشته باشد مشاور حتی آنها را نیز برا ی مدیر مدرسه افشا نمی کند از این رو این قدرت دوم باید به هر شکلی که شده در مدرسه تضعیف شود بنابراین هرچند به نظر می رسد بسیاری از ما از مشاوران متخصص حمایت می کنیم اما این امکان وجود دارد که نقش معمول معلمان در مشاوره به طور عمده در پیش بینیهای آتی کاهش یابد .بنابراین برای معلمان داشتن اطلاعات محدودی از متغیرهای اساسی دخیل در آن اهمیت دارد برخی از مدارس مسئولیت سرپرستی سالیانه هماهنگی فعالیتهای مشاوره ای وآگاه ساختن کارکنان تازه وارد را درمورد آنچه باید انجام دهند بر عهده مشاور می گذارند در حالی که سایر مدارس آنان را به سرپرستی امور ارشادی منصوب می کنند وتعداد اندکی از آنان در دوره های کوتاه مدت ، مشاوره سازمان یافته که توسط مقامهای محلی یا گروه های تخصصی برگزار می شود شرکت می کنند وتعداد کمتری از آنها نیز دارای مدرک رسمی مرتبط هستند از آنجایی که یکی از بهترین راههای توسعه واشاعه مهارتهای مشاوره برای کسی که همراه با متخصص آموزش است مسئولیت دادن و ارائه اطلاعات به دیگران است معلمان می توانند این مهارت ها را درون زمینه علمی که مجبورند آنها رابه کار گیرند فراگیرند ومی توانند در مواقعی که به خودشان اطمینان ندارند در صدد یافتن منبع مفیدی از توصیه های تخصصی برآیند.
مشکل محرمانه بودن :
به ابتدای بحث برمی گردیم تاکید شد که همدل وقابل اعتماد بودن هدایای اساسی است که مشاوره به کودک می بخشد همچنین گفته شد :مشکل اصلی موقعی بوجود می آید که کودک به دلیل عدم تبعیت تر مقررات مدرسه یا تهدید ارزش ها ومعیارها مورد توجه مشاور قرار می گیرد آیا مشاور باید اطلاعات را به طور خصوصی ومحرمانه حفظ کند یا اعتماد کودک را زیر پا بگذارد ونزد مدیر یا سایر مسئولان مدرسه برود ؟ برخی نویسندگان پیشنهاد می کنند که معلم باید همیشه از قبل به کودک این آگاهی را بدهد که در مواقع ضروری ، محرمانه بودن اطلاعات از بین می رود و این سیاست خوبی است که مشاوران می توانند آن را دنبال کنند مسئله نگرانی از افشای مسائل محرمانه، می تواند مانع از کمک خواهی کودک شود وموجب می شود تا موضوع های مورد علاقه کودک به جای آنکه به راحتی بیان شود مسکوت باقی بماند همچنین همیشه این احتمال وجود دارد که مطالب محرمانه ای بدون آنکه مشاور تمایلی به بیان آنها داشته باشد در حین گفتگوها عنوان شود بدون آنکه فرصت آگاه کردن رسمی کودک وجود داشته باشد این امر به ویژه در مواقعی صدق می کند که معلمان عادی به عنوان مشاور عمل می کنند ، از آنجایی که آنها از رهنمودهای عملی معینی که از مصاحبه مشاوره ای نیمه رسمی مشاوران حاصل می شود و می تواند به عنوان نقطه شروع مورد توافق مشاور – کودک قرار گیرد – بر خوردار نیستند ؛ در نتیجه این مشاوران باید به وجدان خودشان درباره آنچه باید محرمانه بماند ، مراجعه کنند (گرچه پسندیده تر آن است که آنها باید بتوانند در زمینه ای که مطابق با خط مشی مدرسه است به تبادل نظر با مدیر و کارکنان بپردازند.) دو قاعده اساسی که باید همیشه به کارگرفته شود این است که کودک مجاز است تا قبل از اینکه رازش بر ملا شود به جستجو بپردازد یا دست کم در جهت پیشرف اقدام هایی که از سوی مشاور طرح ریزی شده حرف بزند و تنها در موقعی باید راز را بر ملا ساخت که کودکان بخواهند در طولانی مدت به آن کار ادامه دهند . در هیچ زمانی نباید به راحتی رازی را بر ملا ساخت که منجر به تنبیه کودک شود و یا آن که به مسئوول مدرسه نشان دهیم که یکی از همکاران متعصب گروهش چگونه عمل می کند .
البته گاهی اوقات کودکان نیاز دارند قبل از اینکه درباره حفظ آن موضوع به توافق برسند ، متقاعد شوند . در اینجا کار مشاور باید کمک مشاور باید کمک به کودک برای دیدن چیزهایی باشد ، که ممکن است نتایج آنی ناخوشایند معینی داشته باشد ؛ اما در درازمدت در نظر دیگران فرد محترم و فهمیده و با عزت نفس تلقی شود . بعضی از مشاوران بحث می کنند که این امر بسیار رهنمود دهنده است و کودک باید همیشه درتصمیم گیریهای شخصی دخیل باشد ، اما به نظر می رسد این کار در واقع قرار دادن مسئوولیت نامعقولی بر دوش کودک خردسالی است که ممکن است صادقانه خواهان راهنمایی باشد تا بتواند بهترین کارها را انجام دهد . جایی که توافق شده که محرمانه بودن موضوع از بین برود (من اصطلاح از بین رفتن را در اینجا به کار نمی برم ، چون معنی منفی را در بردارد ، اصطلاح « خاتمه دادن »مناسب تر است ) کودک باید مطمئن شود که مشاور به حمایتش از او ادامه می دهد حتی همراهی فراوانی نیز با کودک ، در مقابل مدیر یا احتمالا والدین یا هر کس دیگری که در این ماجرا دخیل باشد ، دارد. اگر کودکی نخواهد که رازش بر ملا شود باید از تصمیم کودک پیروی کند . او ممکن است احساس کند که گفتن آن ضروری است . از آنجایی که ممکن است پیشنهادهای روشن و مناسبی که کودک آنها را بپذیرد در دسترس نباشد این محدودیت ها ، حمایت عملی و مساعدت ها را می طلبد .
تنها زمانی می توان استثنا قائل شد که کودک به مشاور اطلاع دهد که خطری (یا خطر بالقوه ای) خودش ، سایر خودش ، سایر کودکان یا اجتماع بزرگتری را تهدید می کند . برای مثال : ممکن است رازها شامل اطلاعاتی درباره مواد مخدر یا تهدید خصمانه فرد دیگر باشد .قانون در بریتانیای کبیر به ندرت کار مثبتی در قبال فردی ، که اطلاعاتی از یک جرم متحملی را بیان می کند دارد ؛ مشروط بر اینکه فرد به هیچ عنوانی خودش را در آن امر درگیر نباشد (اگر شواهد بعدی داشتن چنین اطلاعاتی را همراه با مجرمیت آن فرد نشان دهد ، اثبات بی گناهی امر دشواری خواهد بود) قرار داد استخدامی معلمان اغلب وظایف واضحی در این راستا را وضع کرده، که باید به آن پای بند بمانند . در هر موردی ،خواه وظیفه باشد یا نباشد ، معلمان مسئوولیت اخلاقی دارند تا از هر آسیبی جلوگیری کنند و این بدان معناست که آنها حق انتخابی ندارند ، اگر بترسند که سکوتشان موجب بروز ضرر و زیانی می شود باید مسئولان مربوطه را مطلع سازند . همچنین باید حتی اگر کسی به عنوان مشاور متخصص نیز استخدام شده باشد ، بعید به نظر می آید که قرارداد استخدامی اش متفاوت از معلمان معمولی باشد . بنابراین نامتحمل است که تنها وی مسئوولیت امنیت و سلامتی کل مدرسه را پذیرفته باشد ،هرچند اگر هم این مسئوولیت ها قانونی یا اخلاقی باشد ، او را مستثنا از سایر کارکنان مدرسه نمی سازد .
این بدان معناست که رازهایی که از طریق مصاحبه مشاوره ای به طور مشروع گفته می شود ، مقدس تر از رازهایی نیست که در زمان گفتگو بین یک معلم معمولی و کودک بیان می شود . معمولا تصمیم به اینکه نباید تحت هر شرایطی آرام ماند ، مساله دردناکی است ؛ چراکه به یکباره تصمیم گرفته می شود ، رازها بر ملا شود . تنها بدین شرط کودک می تواند تحت حمایت مشاور برای پیشنهادهایی که ارائه می دهد ، باید موجه بوده ، درصدد نشان دادن چگونگی تحقق آنها باشد . عاقبت اینکه این رشته اقدام ها باید تا حد امکان به بهترین وجه به مصلحت خود کودک باشد