مقدمه
از آفات اجتماعی که مخصوصا پس از جنگ جهانی قرن حاضر موجب متلاشی شدن خانواده ها و سرگردان شدن کودکان ستمدیدهای شده است که بر اثر کمبود مواد غذایی در زمان جنگ یا سالهای پس از جنگ و نداشتن سرپرست و حامی به پرتگاه دزدی و بیعفتی و بدبختیهای دیگر اجتماعی سوق داده شدهاند و موجب افزایش بزهکاری در میان اطفال، نوجوانان و بالاخره جوانان گردیده است.
از طرف دیگر، تمدن ماشینی نیز، نابسامانیها و ضایعات انسانی فراوانی را بار آورده که از آن جمله، از هم گسیختگی روابط اجتماعی است که علیرغم کلیه تمهیدات و اقدامات دولتها این از هم گسیختگی روابط، به بزهکاری نوجوانان ختم میگردد.
امروزه یکی از مسائلی که روز بروز بیشتر مورد توجه روانشناسان و افرادی که به نحوی به مساله بزهکاری نوجوانان سر و کار دارند قرار میگیرد. تاثیر و نفوذدر پیدایش رفتارهای خارج از قاعده و تهاجم آمیز نوجوانان است. به دلایل بسیاری که مهمترین آن جدایی روحی و جسمی افراد خانواده از یکدیگر میباشد، کودکان و نوجوانان امروزی ساعات بیشتر و ایام زیادتری از دوران طفولیت خویش را در محیط مدرسه میگذرانند و در پارهای از موارد اصولا مدرسه برای تعدادی از پدران و مادران امروزی به صورت پانسیون کم خرج و بی ضرری در آمده که به ایشان فرصت میدهد تا آزادانه از زیر بار مشکلات فرزندان خود شانه خالی کنند.
نکته تاسف انگیز تنها در این خواهد بود که مدارس آن چنان که در بسیاری از ممالک در حال توسعه مشاهده میگردد آماده پذیرایی وظیفه دشوار خویش نباشند و از همه مهمتر این که این مسئولیت را آن چنان که باید و شاید نشناسند و در چنین مواقعی خواهد بود که به قول روانشناس معروف «کارل گرسین»: «در بسیاری از موارد، مدارس خود عامل ارتکاب نوجوانان به بزهکاری خواهند بود.»
در بسیاری از موارد، نوجوانان به دلیل برنامه نامناسب تحصیلی و محیط سرد و غم انگیز مدرسه، عادت به شکست را به عنوان یک خصوصیت فردی و ارثی میپذیرند و با چنین ضعف و نقصان بزرگی پا به جهان بزرگسالان میگذارند. معمولا نوجوانن اولین قدم خویش را به عالم بزهکاری با فرار از مدرسه، بر میدارند و این خود چیزی است که اگر مدرسه تنها عامل ارتکاب آن نباشد در پیشگیری و درمان آن می توان نقش موثرتری را ایفاء نماید. وقتی نوجوان عالم خارج از مدرسه و محیط اجتماع را بر چهار دیواری مدرسه ترجیح میدهد،بدون شک برنامه مدرسه، برای این جوانان گیرایی و جذابیت کافی را ندارد.
از اواخر قرن نوزدهم به بعد روانشناسان، روانپزشکان و قضات و حقوقدانان متخصص در امر ارتکاب جرم. ناحیه اطفال و نوجوانان جهت بافتن علل و انگیزههای آن مشغول بودهاند، در این مورد، دو تن از اساتید حقوق جزای فرانسه چنین مینویسند: «اگر قبول کنیم که برای تامین سلامت افراد، پیشگیری مرض از معالجه آن بهتر است، باید قبول کنیم که از نظر حفظ مصالح اجتماعی پیشگیری از جرم نیز بهتر از مجازات مجرم خواهد بود.»
هر کشوری آداب و رسوم ، فرهنگ، اخلاقیات و مبانی اقتصادی و زیر بنای اجتماعی خاص، منحصر به فرد خود را دارد.
با توجه به این نکات ممکن است که اصلا بزهکاری در یک سرزمین غیر از آنچه که در سایر کشورها معمول است، تلقی گردد و زمینه و تسهیلاتی در ارتکاب جرم وجود داشته باشد که در کشورهای دیگر این زمینه موجود نباشد، مثلا در ایالات متحده آمریکا به واسطه وسعت کشور، حاصلخیزی خاک، تسهیلات فنی، و ثروت سرشار تراستها و کارتلها، زمینه کانگستریسم خیلی بیشتر از کشورهای اروپایی و یا شرقی فراهم است.
از همه اینها گذشته ، حداقل سنی برای آن که نوجوانان، مسئول به حساب آیند و یا حداکثر سنی برای فرد بزهکار، «نوجوان» به حساب آید در سرزمینهای مختلف متفاوت است، از این رو در بعضی کشورها گروههای وسیعی در زمره «؟؟؟ بزهکار» به حساب میآیند . در صورتیک ه در سرزمین دیگر اینگونه افراد جز «بزهکاران بزرگسال» محسوب میشوند.
بدین جهت اصولا نمی توان یک مقایسه منطقی در مورد بزکاری نوجوانان در شرق زمین با کشورهای غربی به عمل آورد.
بزهکار در اصطلاح علوم روانی و تربیتی امروز، به طور کلی به افرادی گفته میشود که حداقل یک مشکل تربیتی، برای جامعه ، پلیس، کارگردانان دستگاههای قضایی به وجود آورده باشند. البته بزهکاری این افراد دارای مراحل شدت، ضعف فراوان میباشد، مثلا از یک دزدی کوچک از مدرسه و … شروع میشود و به انواع بزهکاریها، سرکشی علیه قانون،انجام اعمال و جنایاتی مانند قتل نفس، عمل منافی عفت، ولگردی، سرقت و دزدی و … و نظایر اینها منتهی میگردد جوان بزهکار، به هر کودک یا جوانی که سلوک و رفتارش از عرف اجتماعی خارج باشد به طوری که برای خود و جامعهاش خطرناک باشد هر کودکی که با نظام حکومت مخالفت کند یا از اوامر خانواده، معلم و اولیای امور سرپیچی کند گفته میشود.
توجه زیادی که امروز به بزهکاری جوانان معطوف میشود فقط تا حدودی به این دلیل است که بزهکاری مقدمه جرم و یا تهدید برای ایمنی و مالکیت شخصی است علت دیگر آن ترس از این است که جامعه در انتقال ارزشهای مثبت اجتماعی به جوانن خود با یک شکست روبرو میشود و به عبارت دیگر بزهکاری غافلگیر کردن در خود جامعه تلقی میشود.
آموزگاران باید با بردباری اگر با چنین مواردی روبرو شده، برخورد نمایند.
با صبر و بردبباری تمام مصائب و سختیها حل خواهد شد.
با استفاده از سوره لقمان قرآن کریم
و وصیت و سفارش حضرت علی(ع) به فرزندش امام حسن (ع)
تاریخچه بزهکاری
بزهکاری نوجوانان، مسئله نو و جدیدی برای دنیای ما نیست. تاریخچه وجود آن را میتوان حتی تا سال 306 قبل از میلاد تعیین نمود در میان اولین قوانین رومیها، مواردی را میتوان یافت که خاص اطفال دزد وضع گردید.
در دوران قدیم کسانی که بر خلاف مقررات اجتماع خود رفتار میکردند افرادی خبیث و غیر قابل ترحم میدانستند و مردم برای در امان ماندن از غضب الهی و نابودی، متهم را به شدیدترین مجازاتها محکوم میکردند.
در صورت وقوع جرم از طرف کسی، اقوام و دوستان وی نیز در امان نبودند و حتی به جرم قاتل بودن پدری، فرزندانش را نیز به قتل میرساند و این گونه عدالت را اجراء میکردند.
اما در اثر تحولات اجتماعی و نفوذ احکام اسلامی، قانون قصاص جای انتقام را گرفت و حدی برای مجازاتها قرار دادند که این قانون قصاص در قوانین روم و یونان و مصر و … وجود داشت. در این قانون قصاص به کودکان و اطفال نیز در امان نبودند، اما با پیشرفت تمدن، سن اطفال و میزان مسئولیت آنان در ارتکاب جرایم مورد توجه قرار گرفت و در قوانین کیفری، مجازات اطفال بزهکار، خفیفتر از مجازات بزرگسالان پیش بینی شد. با ظهور حضرت مسیح، عقاید اخلاقی فلاسفه آمیخته با افکار مذهبی مسیح گردید و رحم و نیکوکاری که یکی از اصول مذهب مسیح است سبب شد که مبلغان مسیحی به فکر اصلاح و تربیت بزهکاران و هدایت و حمایت اطفال بیپناه کوشا باشند. در اجرای روشهای اصلاحی و تربیتی در سال 1602 در شهر آمستردام هلند اولین زندان تربیتی جهت اطفال بزهکار افتتاح شد. در سال 1667 در شهر فلورانس ایتالیا اولین زندان انفرادی جهت نگهداری اطفال تاسیس گردید.
خصوصیات شخصیتی فرد بزهکار
نوجوان بزهکار در مقایسه با گروه غیر بزهکار همتای خود از لحاظ اجتماعی، پر جراتتر، جسورتر است نسبت به مراجع قدرت بیاعتناتر، انگیزه پیشرفت در او کمتر است. خشم گینتر ، بدگمانتر، بدتربیتی است و در ضمن تسلط کمتری بر خود دارد، بسیاری از این نشانه ها ماهیتا ضعیف نشان دهنده احساسات رنجور، احساس بیکفایتی، طرد شدگی عاطفی و نیاز به ابراز وجود است.
بزهکاران خود را بیش از دیگران تنبل، خود غمگین و نادان می دانند و خود را آدمهای نامطلوبی میدانند و برای خود ارزش و احترامی قائل نیستند و علاوه بر این در استنباط از خود دچار سردرگمی و تضاد هستند نامطمئن و دجار حالات متغیر هستند.
افراد بزهکار در فعالیتهای تفریحی خانوادگی شرکت نمیکنند و با مدرسه خصومت دارند یا به آن بیاعتنا هستند و مشکلات شخصیتی و عاطفی دارند و معمولا با پلیس سر و کار داشتهاند.
بزهکاری نوجوان از نظر روان پزشکی یکی از اشکال اجتماعی ناسازگار میباشند و چنان که میگوید: «سلوک و رفتاری که خود شخص را ارضاء میکند ولی مورد قبول و پسند جامعه نباشد سلوک دشوار یا بزهکاری و حتی در بعضی موارد جنایت نامیده میشود.»
علل و عوامل موثر در بزهکاری اطفال و نوجوانان
میدانیم که برای پیشگیری از جرم، شناخت علل و انگیزههای آن لازم است. بنابراین ما باید قبل از هر چیز به بررس علل و عوامل مؤثر در بزهکاری اطفال و نوجوانان میپردازیم، این نکته مسلم است که هیچ معلولی بدون علت نمی تواند باشد. طفلی که مرتب جرم ، جنایت و یا هر نوع عمل ضد اجتماعی دیگر شود به احتمال قوی تحت فشار شرایط اجتماعی و خانوادگی، جسمی و روانی خویش قرار دارد، به عبارت دیگر جرم، به طور کالی حاصل یک عیب و نقص مادر زادی نیست بلکه نمودار نقص در تعلیم و تربیت است.
به طور کلی علل ظاهری و معمولی جرایم اطفال و نوجوانان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
الف: عوامل اتماعی «اثرات محیط اجتماعی بر فرد»
ب: عوامل فردی «جسمی یا روحی»
علاوه بر دو دسته عوامل اساسی فوق الذکر، امروز بعضی از محققین، دو نوع دیگر از عوامل را نیز به عنوان انگیزه ازدیاد بزهکاری پذیرفتهاند که یکی عبادت از جنگلها، اغتشاشات داخلی یا خارجی یا حوادث طبیعی و قهری طبیعت نظیر سیل، زلزله و … است و دیگری طلاق و جدایی پدر و مادر و در کل روابط پدر و مادر است که گاهی موجب سوق دادن اطفال به سوی انحرافات اخلاقی و ارتکاب جرم و جنایت است.
الف: عوامل اجتماعی
در میان این دسته از عوامل مولد جرم باید محیط خانوادگی یا «داخلی» و محیط اجتماعی «خارجی» مثل کوچه یا خیابان، مدرسه، سینما، و نظایر اینها را باید از یکدیگر تفکیک کرد.
لازم به توضیح است که بزهکارانی که دچار هیچ نوع اختلال روانی یا بدنی نباشند آنگاه می توان نسبت به عوامل اجتماعی مؤثر در بزهکاری مشکوک شد. آنچه که بررسیها و تحقیقات نشان میدهند این است که معمولا وقتی در جامعهای ثبات و پایداری اجتماعی وجود نداشته باشد، مثلا در جامعه شورش و انقلاب غوغا کند و یا پارهای شرایط غیر عادی و سازش نایافتگی عمومی در جامعه رواج داشته باشد طبعا میزان بزهکاری رو به افزایش میگذارد و برعکس، هر قدر جامعه به سوی پایداری و ثبات سوق داده شود از میزان بزهکاری کاسته میشود.