مقدمه از آفات اجتماعی که مخصوصا پس از جنگ جهانی قرن حاضر موجب متلاشی شدن خانواده ها و سرگردان شدن کودکان ستمدیدهای شده است که بر اثر کمبود مواد غذایی در زمان جنگ یا سالهای پس از جنگ و نداشتن سرپرست و حامی به پرتگاه دزدی و بیعفتی و بدبختیهای دیگر اجتماعی سوق داده شدهاند و موجب افزایش بزهکاری در میان اطفال، نوجوانان و بالاخره جوانان گردیده است.
از طرف دیگر، تمدن ماشینی نیز، نابسامانیها و ضایعات انسانی فراوانی را بار آورده که از آن جمله، از هم گسیختگی روابط اجتماعی است که علیرغم کلیه تمهیدات و اقدامات دولتها این از هم گسیختگی روابط، به بزهکاری نوجوانان ختم میگردد.
امروزه یکی از مسائلی که روز بروز بیشتر مورد توجه روانشناسان و افرادی که به نحوی به مساله بزهکاری نوجوانان سر و کار دارند قرار میگیرد.
تاثیر و نفوذدر پیدایش رفتارهای خارج از قاعده و تهاجم آمیز نوجوانان است.
به دلایل بسیاری که مهمترین آن جدایی روحی و جسمی افراد خانواده از یکدیگر میباشد، کودکان و نوجوانان امروزی ساعات بیشتر و ایام زیادتری از دوران طفولیت خویش را در محیط مدرسه میگذرانند و در پارهای از موارد اصولا مدرسه برای تعدادی از پدران و مادران امروزی به صورت پانسیون کم خرج و بی ضرری در آمده که به ایشان فرصت میدهد تا آزادانه از زیر بار مشکلات فرزندان خود شانه خالی کنند.
نکته تاسف انگیز تنها در این خواهد بود که مدارس آن چنان که در بسیاری از ممالک در حال توسعه مشاهده میگردد آماده پذیرایی وظیفه دشوار خویش نباشند و از همه مهمتر این که این مسئولیت را آن چنان که باید و شاید نشناسند و در چنین مواقعی خواهد بود که به قول روانشناس معروف «کارل گرسین»: «در بسیاری از موارد، مدارس خود عامل ارتکاب نوجوانان به بزهکاری خواهند بود.» در بسیاری از موارد، نوجوانان به دلیل برنامه نامناسب تحصیلی و محیط سرد و غم انگیز مدرسه، عادت به شکست را به عنوان یک خصوصیت فردی و ارثی میپذیرند و با چنین ضعف و نقصان بزرگی پا به جهان بزرگسالان میگذارند.
معمولا نوجوانن اولین قدم خویش را به عالم بزهکاری با فرار از مدرسه، بر میدارند و این خود چیزی است که اگر مدرسه تنها عامل ارتکاب آن نباشد در پیشگیری و درمان آن می توان نقش موثرتری را ایفاء نماید.
وقتی نوجوان عالم خارج از مدرسه و محیط اجتماع را بر چهار دیواری مدرسه ترجیح میدهد،بدون شک برنامه مدرسه، برای این جوانان گیرایی و جذابیت کافی را ندارد.
از اواخر قرن نوزدهم به بعد روانشناسان، روانپزشکان و قضات و حقوقدانان متخصص در امر ارتکاب جرم.
ناحیه اطفال و نوجوانان جهت بافتن علل و انگیزههای آن مشغول بودهاند، در این مورد، دو تن از اساتید حقوق جزای فرانسه چنین مینویسند: «اگر قبول کنیم که برای تامین سلامت افراد، پیشگیری مرض از معالجه آن بهتر است، باید قبول کنیم که از نظر حفظ مصالح اجتماعی پیشگیری از جرم نیز بهتر از مجازات مجرم خواهد بود.» هر کشوری آداب و رسوم ، فرهنگ، اخلاقیات و مبانی اقتصادی و زیر بنای اجتماعی خاص، منحصر به فرد خود را دارد.
با توجه به این نکات ممکن است که اصلا بزهکاری در یک سرزمین غیر از آنچه که در سایر کشورها معمول است، تلقی گردد و زمینه و تسهیلاتی در ارتکاب جرم وجود داشته باشد که در کشورهای دیگر این زمینه موجود نباشد، مثلا در ایالات متحده آمریکا به واسطه وسعت کشور، حاصلخیزی خاک، تسهیلات فنی، و ثروت سرشار تراستها و کارتلها، زمینه کانگستریسم خیلی بیشتر از کشورهای اروپایی و یا شرقی فراهم است.
از همه اینها گذشته ، حداقل سنی برای آن که نوجوانان، مسئول به حساب آیند و یا حداکثر سنی برای فرد بزهکار، «نوجوان» به حساب آید در سرزمینهای مختلف متفاوت است، از این رو در بعضی کشورها گروههای وسیعی در زمره «؟؟؟
بزهکار» به حساب میآیند .
در صورتیک ه در سرزمین دیگر اینگونه افراد جز «بزهکاران بزرگسال» محسوب میشوند.
بدین جهت اصولا نمی توان یک مقایسه منطقی در مورد بزکاری نوجوانان در شرق زمین با کشورهای غربی به عمل آورد.
بزهکار در اصطلاح علوم روانی و تربیتی امروز، به طور کلی به افرادی گفته میشود که حداقل یک مشکل تربیتی، برای جامعه ، پلیس، کارگردانان دستگاههای قضایی به وجود آورده باشند.
البته بزهکاری این افراد دارای مراحل شدت، ضعف فراوان میباشد، مثلا از یک دزدی کوچک از مدرسه و … شروع میشود و به انواع بزهکاریها، سرکشی علیه قانون،انجام اعمال و جنایاتی مانند قتل نفس، عمل منافی عفت، ولگردی، سرقت و دزدی و … و نظایر اینها منتهی میگردد جوان بزهکار، به هر کودک یا جوانی که سلوک و رفتارش از عرف اجتماعی خارج باشد به طوری که برای خود و جامعهاش خطرناک باشد هر کودکی که با نظام حکومت مخالفت کند یا از اوامر خانواده، معلم و اولیای امور سرپیچی کند گفته میشود.
توجه زیادی که امروز به بزهکاری جوانان معطوف میشود فقط تا حدودی به این دلیل است که بزهکاری مقدمه جرم و یا تهدید برای ایمنی و مالکیت شخصی است علت دیگر آن ترس از این است که جامعه در انتقال ارزشهای مثبت اجتماعی به جوانن خود با یک شکست روبرو میشود و به عبارت دیگر بزهکاری غافلگیر کردن در خود جامعه تلقی میشود.
آموزگاران باید با بردباری اگر با چنین مواردی روبرو شده، برخورد نمایند.
با صبر و بردبباری تمام مصائب و سختیها حل خواهد شد.
با استفاده از سوره لقمان قرآن کریم و وصیت و سفارش حضرت علی(ع) به فرزندش امام حسن (ع) تاریخچه بزهکاری بزهکاری نوجوانان، مسئله نو و جدیدی برای دنیای ما نیست.
تاریخچه وجود آن را میتوان حتی تا سال 306 قبل از میلاد تعیین نمود در میان اولین قوانین رومیها، مواردی را میتوان یافت که خاص اطفال دزد وضع گردید.
در دوران قدیم کسانی که بر خلاف مقررات اجتماع خود رفتار میکردند افرادی خبیث و غیر قابل ترحم میدانستند و مردم برای در امان ماندن از غضب الهی و نابودی، متهم را به شدیدترین مجازاتها محکوم میکردند.
در صورت وقوع جرم از طرف کسی، اقوام و دوستان وی نیز در امان نبودند و حتی به جرم قاتل بودن پدری، فرزندانش را نیز به قتل میرساند و این گونه عدالت را اجراء میکردند.
اما در اثر تحولات اجتماعی و نفوذ احکام اسلامی، قانون قصاص جای انتقام را گرفت و حدی برای مجازاتها قرار دادند که این قانون قصاص در قوانین روم و یونان و مصر و … وجود داشت.
در این قانون قصاص به کودکان و اطفال نیز در امان نبودند، اما با پیشرفت تمدن، سن اطفال و میزان مسئولیت آنان در ارتکاب جرایم مورد توجه قرار گرفت و در قوانین کیفری، مجازات اطفال بزهکار، خفیفتر از مجازات بزرگسالان پیش بینی شد.
با ظهور حضرت مسیح، عقاید اخلاقی فلاسفه آمیخته با افکار مذهبی مسیح گردید و رحم و نیکوکاری که یکی از اصول مذهب مسیح است سبب شد که مبلغان مسیحی به فکر اصلاح و تربیت بزهکاران و هدایت و حمایت اطفال بیپناه کوشا باشند.
در اجرای روشهای اصلاحی و تربیتی در سال 1602 در شهر آمستردام هلند اولین زندان تربیتی جهت اطفال بزهکار افتتاح شد.
در سال 1667 در شهر فلورانس ایتالیا اولین زندان انفرادی جهت نگهداری اطفال تاسیس گردید.
خصوصیات شخصیتی فرد بزهکار نوجوان بزهکار در مقایسه با گروه غیر بزهکار همتای خود از لحاظ اجتماعی، پر جراتتر، جسورتر است نسبت به مراجع قدرت بیاعتناتر، انگیزه پیشرفت در او کمتر است.
خشم گینتر ، بدگمانتر، بدتربیتی است و در ضمن تسلط کمتری بر خود دارد، بسیاری از این نشانه ها ماهیتا ضعیف نشان دهنده احساسات رنجور، احساس بیکفایتی، طرد شدگی عاطفی و نیاز به ابراز وجود است.
بزهکاران خود را بیش از دیگران تنبل، خود غمگین و نادان می دانند و خود را آدمهای نامطلوبی میدانند و برای خود ارزش و احترامی قائل نیستند و علاوه بر این در استنباط از خود دچار سردرگمی و تضاد هستند نامطمئن و دجار حالات متغیر هستند.
افراد بزهکار در فعالیتهای تفریحی خانوادگی شرکت نمیکنند و با مدرسه خصومت دارند یا به آن بیاعتنا هستند و مشکلات شخصیتی و عاطفی دارند و معمولا با پلیس سر و کار داشتهاند.
بزهکاری نوجوان از نظر روان پزشکی یکی از اشکال اجتماعی ناسازگار میباشند و چنان که میگوید: «سلوک و رفتاری که خود شخص را ارضاء میکند ولی مورد قبول و پسند جامعه نباشد سلوک دشوار یا بزهکاری و حتی در بعضی موارد جنایت نامیده میشود.» علل و عوامل موثر در بزهکاری اطفال و نوجوانان میدانیم که برای پیشگیری از جرم، شناخت علل و انگیزههای آن لازم است.
بنابراین ما باید قبل از هر چیز به بررس علل و عوامل مؤثر در بزهکاری اطفال و نوجوانان میپردازیم، این نکته مسلم است که هیچ معلولی بدون علت نمی تواند باشد.
طفلی که مرتب جرم ، جنایت و یا هر نوع عمل ضد اجتماعی دیگر شود به احتمال قوی تحت فشار شرایط اجتماعی و خانوادگی، جسمی و روانی خویش قرار دارد، به عبارت دیگر جرم، به طور کالی حاصل یک عیب و نقص مادر زادی نیست بلکه نمودار نقص در تعلیم و تربیت است.
به طور کلی علل ظاهری و معمولی جرایم اطفال و نوجوانان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: الف: عوامل اتماعی «اثرات محیط اجتماعی بر فرد» ب: عوامل فردی «جسمی یا روحی» علاوه بر دو دسته عوامل اساسی فوق الذکر، امروز بعضی از محققین، دو نوع دیگر از عوامل را نیز به عنوان انگیزه ازدیاد بزهکاری پذیرفتهاند که یکی عبادت از جنگلها، اغتشاشات داخلی یا خارجی یا حوادث طبیعی و قهری طبیعت نظیر سیل، زلزله و … است و دیگری طلاق و جدایی پدر و مادر و در کل روابط پدر و مادر است که گاهی موجب سوق دادن اطفال به سوی انحرافات اخلاقی و ارتکاب جرم و جنایت است.
الف: عوامل اجتماعی در میان این دسته از عوامل مولد جرم باید محیط خانوادگی یا «داخلی» و محیط اجتماعی «خارجی» مثل کوچه یا خیابان، مدرسه، سینما، و نظایر اینها را باید از یکدیگر تفکیک کرد.
لازم به توضیح است که بزهکارانی که دچار هیچ نوع اختلال روانی یا بدنی نباشند آنگاه می توان نسبت به عوامل اجتماعی مؤثر در بزهکاری مشکوک شد.
آنچه که بررسیها و تحقیقات نشان میدهند این است که معمولا وقتی در جامعهای ثبات و پایداری اجتماعی وجود نداشته باشد، مثلا در جامعه شورش و انقلاب غوغا کند و یا پارهای شرایط غیر عادی و سازش نایافتگی عمومی در جامعه رواج داشته باشد طبعا میزان بزهکاری رو به افزایش میگذارد و برعکس، هر قدر جامعه به سوی پایداری و ثبات سوق داده شود از میزان بزهکاری کاسته میشود.
در حقیقت مجموعه مطالعات اجتماعی نشان میدهد که بسیاری از بزهکاران در واقع آسیب دیدگان «بهنجار» یک جامعه «نابهنارند» یعنی افرادی هستند که از نظر روانی طبیعی و بهنجارند ولی به این علت که جامعه دجار اغتشاش اجتماعی و وضع نابهنجار بودهاند، آنان دست به بزهکاری زدهاند.
البته در برابر عوامل اجتماعی اعم از فقر، شورش و انقلاب، تغییرات صنعتی و یا اغتشاشات خانوادگی عملا افرادی بیشتر مرتکب بزه میشدند که آستانه مقاومتشان در مقابل این مسائل کم باشد.
ما نباید عامل اجتماعی را همیشه به عنوان عامل مستقیم قلمداد کنیم.
بسیاری از عوامل اجتماعی از راه یک عامل روانی فرد را به سوی بزهکاری می کشانند.
یعنی انگیزه نهایی در فرد ایجاد میکنند که وی به ناچار مرتکب اعمال ضد اجتماعی میگردد و در شمار بزهکاران قلمداد میشوند.
ب-محیط داخلی و خانوادگی از جمله عوامل اجتماعی بسیار مؤثر در بزهکاری محیط داخلی و خانوادگی است از آمار جرایم اطفال در کشورهای مختلف بر میآید که اکثر مجرمین صغیر، منتسب به خانوادههایی هستند که سطح زندگی و فرهنگ بسیار پائینی دارند.
خانواده رکن اصلی جامعه است و طفل اولین درسهای خود را در آنجا فرا میگیرد، بنابراین والدین وظیفهای خطیر و سنگین در امر تربیت اطفال به عهده دارند و کوچکترین غفلت آنان موجب سرگردانی طفل و یا انحراف از راه درست و سقوط به پرتگاه جرم و جنایت خواهد شد.
آمار رسمی حاکیست که 60 تا 70 درصد بزهکاران جوان، از خانوادههای متلاشی شده هستند که به سبب بیعفتی یا جنایات دیگر رشته زناشویی یا گسیخته و کودکان معصوم را دچار سرنوشت مبهم و تاریک نموده اند.
اختلافات خانوادگی و ناسازگاری زن و شوهر با هم تاثیر مستقیم و نامطلوبی بر روی کودکان گذاشته و غالبا آنان را به سوی جرم و خود کشی سوق میدهد، زیرا در خانوادهای که تفرقه و جدایی حکومت می کند، اگرچه طفل عملا و در ظاهر از کانون خانوادگی طرد نشده اما در درون و باطنا خود را تنها و بیپناه حس میکند.
بدیهی است طفلی که در خانه رنگ آرامش و محبتی را که به آن نیاز دارد، نبیند، ناچار است آن را در کوچه و خیابان و نزد این و آن بجوید و در این حال چه بسا که چنین طفل و نوجوانی رانده شدهایی به دام و شیطان صفات اجتماعی افتاده و از راه راست منحرف و در این صورت اگر باز هم به آن علائق و خواستههای درونی خود نرسد و از مردم اجتماع نیز چزی نبیند.
طبعا در صدد انتقام برآمده به طور «آگاهانه» یا «ناآگاهانه» سعی میکنند که با انجام کارهای خلاف قانون و نظام اجتماعی، آتش کینه و دشمنی خود را نسبت به جامعه و فرد نشان دهد.
درباره تاثیر محیط خانوادگی در بزهکاری، یکی از جرم شناسان معاصر به نام «رنه رستن» چنین می نویسد: «اثرات ناشی از شرایط نامطلوب خانوادگی بر روی اعضا و خانواده امری مسلم و غیر قابل انکار است و آمار جرایم مختلف نشان میدهد که بزهکاران خردسال در یک خانواده نامتعادل یا منحط رشد کرده و پرورش مییابند.» در اینجاست که مدرسه باید نقش سازنده خود را نشان دهد.
هرگاه طفلی در محیط خانوادگی خود، دارای اطرافیان دلسوز و مهربانی نباشد طبعا احساس بدبختی نموده و سعی میکند که خود را حتی المقدور از کانون خانوادگی دور ساخته و سعادت و آرامش گمشده خویش را در محیطهای خارجی بیابد.
در این صورت علاوه بر عدم سرپرستی و کنترل دقیق در کوچه و خیابان با خواه، ناخواه با عدهای دیگر چون خودآواره که غالبا در کوچهها، خیابانها، پارکهای عمومی، سینماها و دیگر اماکن عمومی برخورد و معاشرت خواهند کرد.
تاثیر سوء غیر قابل انکار اینگونه معاشرتها، مخصوصا برای کودکان و نوجوانان که مدرسه را رها کرده و کار معینی ندارند بسیار شدیدتر است.
تاثیر رفتار والدین بر روی اطفال 1- تقلید از والدین از آنجا که پدر و مادر اولین و نزدیکترین کسانی هستند که مورد تقلید کودکان خود واقع شد و سرمشقی برای اطفال و نوجوانان خود میگردند، لازم است که درحضور فرزندان خود رعایت احترام را نسبت به یکدیگر نموده و در گفتگوها و مکالمهها با یکدیگر ادب و نزاکت را فراموش ننمایند در غیر این صورت بر اثر سهل انگاری والدین، کم کم قبح کلمات و الفاظ رکیک در نظر فرزندان از بین رفته و اگر به موقع جلوی آن گرفته نشود به تکرار این گونه الفاظ عادت و کارش به جایی میرسد که در اصطلاح عامه به لفظ «بیتربیت» از او یاد میکند.
کودکان همچون نوار ضبط صوت هستند که هر چه به حافظه آنها برسد آن را در خود حفظ خواهند کرد.
2- تنبیه و تشویق بعضی از والدین و حتی مربیان کودک، معتقد به تنبیه بدنی هستند و معتقدند که در سنین پائین طفل به اندازه کافی رشد فکری ندارد که بتوان او را از راه صحیح و منطقی متوجه قُبح اعمالش نمود و از ادامه راه غلط منحرفش کرد، برعکس بعضی دیگر تنبیه بدنی را به هیچ وجه جایز ندانسته و معتقدند که تنبیه بدنی، نه تنها نتیجه در جهت انصراف طفل از بد زبانی و ارتکاب جرم ندارد که غالبا موجب لجبازی و کینه توزی کودک شده و حتی خاطره بدی از خشونت والدین در ذهن او به جای گذاشته و حس اعتماد به نفس را از طفل سلب مینماید.
روشهای منضبط کردن کودک و نوجوان که در آینده بزهکار از آب در میآیند، سست، غیر معقول یا بسیار سختگیرانه و معمولا همراه با تنبیه بدنی بوده و کمتر در مورد رفتار نادرست کودک با او گفتگو میشود و یکی از خصوصیات خانوادههای فرزندان پرخاشگر و بزهکار بیانضباطی و عدم نظارت والدین میباشد زیرا آنان با رفتار غیر قابل قبول کودک، رفتار عاقلانه و قاطعانهای ندارند و نمیدانند روشهای مؤثری برای کنار آمدن با تضادهای خانوادگی وجود دارد.
ب: عوامل فردی «علل جسمی و روحی» علل جسمی و روحی موثر در بزهکاری بر دو نوع تقسیم میشوند: 1-علل و عوارض والدینی که مربوط به پدر و مادر کودکان است.
2-علل و عوامل شخصی که خود طفل به آنها دچار است.
الف: عوارض والدینی: بعضی از والدین در ازای علل و عوامل شناخته شدهای هستند که وجود آنها در والدین ممکن است در ارتکاب جرم از ناحیه اطفال واقع شود که عبارتند از: 1-اعتیاط مفرط پدر و مادر: اعتیاط به هر یک از مواد مخدر باعث ایجاد محیطی نامناسب و نامساعد جهت تربیت صحیح کودکان و نوجوانان خواهد بود چرا که اینگونه اعتیاطات غالبا فقر و بدبختی و عدم تعادل روانی و عدم توجه به موازین اخلاقی را به دنبال دارد همچنین این امر ممکن است در نتیجه توارث موجب عقب افتادگی روانی و عقلی طفل گردد.
2-امراض و علل جسمانی والدین: امراض روحی و جسمی والدین ممکن است علتی برای ارتکاب جرم از ناحیه طفل گردد، امراض جسمانی مانند شانکر، سیفلیس، سل، صرع و نظایر اینها که غالبا موجب تولد اطفال ناقص الخلقه یا نامتعادل از لحاظ روحی و روانی و گاهی جسمی میگردند.
3-ضعف قوای عقلانی والدین: واضح است که والدین ابله، سفیه یا مجنون نمیتوانند آنچنان که باید و شاید اطفال خود را تربیت کرده و در اعمال و رفتار آنها نظارت و مراقبت کافی را داشته باشند.
4-شرایط حمل و ولادت: بیماریهای عفونی مادر در زمان حاملگی، در تشکیل شخصیت بزهکار فوق الذکر موثر میباشد.
شرایط و مقتضیات هنگام تولد طفل نیز اهمیتی فراوان دارد و نباید از نظر دور داشت که گاهی وارد آمدن ضرباتی به مغز یا مخچه نوزاد در هنگام تولد و یا با نرسیدن اکسیژن کافی در لحظه تولد، نوزاد سلامتی جسمی و روحی خود را از دست داده و تعادل روحی و روانی خود را فدای غفلت و سهل انگاری اطرافیان کرده است و گاهی سن بالای مادر در زمان حاملگی باعث عقب افتادگیهای جسمی و روانی و عقلی نوزاد میگردد که در صورت مهیا بودن دیگر شرایط بزهکاری، مسلما این اطفال نیز به سوی بزهکاری گام بر خواهند داشت.
والدین نقش اساسی در تربیت فرزند به عهده دارند و بعد مدرسه شادیآور برای کودکان در مقطع ابتدایی.
ب: علل و عوامل شخصی برخی از جرم شناسان و متخصصین جرایم اطفال عقیده دارند که نقایص و عوارض جسمانی هم در ارتکاب جرم مؤثر اس.
ولی باید گفت که نقایص بدنی به خودی خود در این امر کافی نیست، زیرا در طول تاریخ بارها مشاهده شده که برخی از نوابغ و مشاهیر علم و ادب و سیاست کسانی بودهاند که در طفولیت و حتی بزرگسالی از نقایص بدنی رنج بردهاند.
شرح حال بزرگانی چون لرد بایرون ، ناپلئون، پاسگال، آبراهام لینگلن، فرانکلین، روزولت گواه صادقی بر این مدعاست.
بنابراین موارد، تأثیر نقایص بدنی اطفال، بستگی به طرز رفتاری دارد که اولیاء و اطرافیان نسبت به اینگونه اطفال در پیش میگیرند.
چنانچه رفتار اطرافیان خالی از تحقیر و توهین باشد، صرف نقیصه بدنی هیچ گونه تاثیری در ارتکاب جرم نخواهد داشت.
هر چند تعدادی از بزهکاران و مرتکبین اعمال خلاف همه بیمارانی هستند که تنها بر اثر یک اختلال جزیی در ترشح یکی از غدد درونی و بر هم خوردن توازن شیمیایی، کج خلقی، گستاخ و جسور میگردند.
کسانی که دچار اختلال پارهای از این غدد میگردند به آسانی نمیتوانند با زندگی عادی مردم از در سازش درآیند و به ناچار سر به طغیان میگذارند و در این صورت به آنها بر چسب بزهکار زده میشود.
کسانی که از نقیصههای بدنی یا عضوی رنج میبرند، غالبا دچار احساس کهتری یا عقده حقارت خواهند شد و به دنبال آن آزردگی روان است که ممکن است به اقدامات غیر اجتماعی یا غیر اخلاقی دست بزنند.
از این زاویه نقیصههای عضوی به طور غیر مستقیم و از طریق ایجاد مکانیزمهای روانی غیر عادی میتوانند موجبات بزهکاری را فراهم آورند.
عدم تعادل روانی و کمبود بهره هوشی و نقص قوای دماغی نیز به خودی خود عامل اصلی و منحصر به فرد بزهکاری اطفال نیستند ولی این مسائل میتوانند زمینه مساعدی جهت پذیرش تلقینات سوء وسوسههای منحرف کننده را فراهم نمایند.
ج: محیط اجتماعی (خارجی به معنی اخص) محیط اجتماعی یا خارجی مثل کوچه، خیابان، مدرسه، سینما، پارکها و مطبوعات و… 1-سینما و تلویزیون: این نکته غیر قابل انکار است که سینما و تلویزیون به واسطه کشش خاصی که دارند اثرات عمیق روحی و تربیتی بر جوانان و نوجوانان و اطفال باقی میگذارند.
بنابراین هرگاه فیلمهای سینما و برنامههای تلویزیون حاوی مطالب مفید اجتماعی و تربیتی باشد.
اطفال و کودکان و نوجوانان را به سوی هدفهای عالی انسانی رهبری خواهند کرد و از آنها عناصر مفیدی برای خدمت به اجتماع و همنوعان خویش به وجود خواهند آورد و برعکس هرگاه برنامه های تلویزیون و سینما شامل فیلمهای جنایی، پلیسی، قتل و غارت و کشت و کشتار باشد.
روح ماجراجویی و درنده خویی را در نوجوانان بیدار کرد و از آنها عوامل مخرب ضد اجتماعی ببار خواهد آورد.
از آنجا که قوه عاقله کودکان و نوجوانان ضعیف است و هنوز قدرت درک، نتایج اخلاقی که در بعضی از فیلمهای جنایی نهفته است را ندارند، متاسفانه قادر به پندگیری از اینگونه فیلمها نبوده و صرفا به خاطر این که فلان قهرمان فیلم با کارهای خلاف قانون خود موجب کسب شهرت ویا قدرتی برای خویشتن شده، اینگونه کودکان نیز کورکورانه از او پیروی کرده و میکوشند تا با ارتکاب اعمالی نظیر اعمال قهرمان فیلم، برای خود وجهه و یا ثروت و قدرتی کسب نمایند.
ناگفته نماند که سینما را نمیتوان به طور مطلق محکوم کرد چه بسیاری از فیلمهایی که با نشان دادن شاهکارهای ادبی ، تاریخی ، ملی، روح شهادت و شجاعت و میهن پرستی را در کودکان وحتی بزرگسالان زنده میکنند.
2-مطبوعات و نشریات گاهی اوقات مطبوعات منجمله کتابها و مجلات مخصوص جوانان و نوجوانان که غالبا مسائل عشقی و جنبی بر پردهای را مطرح میکنند نوجوانان را که در سنین بحرانی بلوغ هستند، ناخودآگاه به ورطه انحرافات جنسی و ارتکاب جرم و جنایت سوق میدهند.
بدتر از آن کار برخی از روزنامههای خبری است که اخبار مربوط به سرقت یا جنایت را با تیترهای درشت و هیجان انگیز در صفحه حوادث منتشر کرده و با آب و تاب بسیار درباره آن قلمفرسایی مینمایند و همچنین عکسهای شهوت انگیز و جنایت زاری برخی مطبوعات بازرگانی را فراموش نکنیم و باید متذکر شد که این فیلمها و صحنهها که از نظر اصول روانشناسی و جرم شناسی و تربیتی به روح پاک و بیآلایش کودک را آلوده میکنند و مسئول غیر مستقیم جنایات هستند و سهم موثری در بزهکاری دارند زیرا که در اثر تکرار جرائم کوچک برای دفعات بعدی با سهولت بیشتری اقدام به ارتکاب جرائم بزرگتر مینمایند و رفته رفته درفن خویش ماهر گردیده و به آسانی و در محیط ارتکاب یعنی مغازه، کوچه، سالن سینما میگردد و روز به روز ورزیدهتر گشته و برای جامعه خطرناکتر میشود.
د-علل و عوامل غیر مستقیم و استثنایی این دسته از عوامل همیشگی نیستند و تاثیر آنها نیز در بزهکاری مستقیم و مختوم نیست، عبارتند از: جنگ، اغتشاشات داخلی، حوادث قهری طبیعی نظیر سیل و زلزله و بالاخره طلاق به هنگام روز جنگ یا انقلاب و اغتشاشات داخل، از یک طرف ثبات و دوام و بقای خانواده ها دچار تزلزل میگردد و از طرف دیگر رشد اقتصادی جامعه متوقف شده و فقر عمومی رو به افزایش میگذارد که این دو عامل و تعطیلی مدارس از طرف دیگر، باعث سوق دادن اطفال به سوی ارتکاب جرم میگردند.
و در زمان تکنولوژی که اینترنت و ماهواره هم به درد ما افزوده شده است.
منظور از حوادث قهری طبیعی با آنگونه حوادث و مصائبی است که بر اثر خشم و قهر طبیعت بروز کرده و خسارت و خرابیهای بزرگی را به وجود میآورند.
در چنین موقعیتی طبعا یکی از رایجترین جرایم.
سرقت برای و سیر کردن شکم است.
علاوه بر این چه بسیار دختران و پسران خردسال و بی سرپرست که برای سیر کردن خویش ناچار از انواع پلیدیها و زشتیها و پستی ها خواهند بود.
طلاق و جدایی والدین نیز از جمله عوامل مهم است عوامل خانوادگی مخصوصا آن عواملی که موجب جدایی و محروم کردن کودک از توجه و مراقبت والدین میشود.
تاثیری سوء بر رفتار کودکان دارد.
جدایی طولانی از والدین خصوصا به مادر توام با فقدان یا کمبود مراقبت مادر و یا عوامل کوتاه ولی کلی در جدای از والدین و یا وجود اختلال و نارسایی در روابط عاطفی طفل با والدین و یا جانشین آنها به ویژه در سالهای نخستین کودکی، تاثیرات سویی در زمینه رشد شخصیت و نیروهای عاطفی و به خصوص قدرت سازش اجتماعی کودک داشته و تحت شرایطی خاص در اکثر موارد او را به سوی بزهکاری سوق میدهد.
«گسیخته شدن ارتباط نوجوان با والدین یکی از اساسی ترین علل بزهکاری میباشد».
باید خاطر نشان ساخت که طلاق در میان طبقات پائین اجتماع به مراقبت بیشتر است.
مطالعات محققان و متخصصین مسائل خانوادگی نشان میدهد، اشخاصی که دارای شخصیت متعادل میباشند در زندگی زناشویی نیز خوشبختتر هستند اختلاف در ازدواج بیشتر ناشی از عدم تطابق دو شخصیت با هم هستند.
علل و عوامل طلاق بر اثر نتایجی که کم و بیش از بعضی تحقیقات محققین داخلی و خارجی بر میآید، علل زیر را میتوان مهمترین عوامل طلاق دانست که شناسایی آنها میتوانند کمک موثری برای پیشگیری ازآنها بنماید: 1-ازدواجهای اجباری: با توجه به ضعف اعتقادات مذهبی، به خصوص در شهرها و مراکز و افزایش روز افزون طلاق در خانوادههای شهری معلوم میشود که ازدواجهای اجباری در شهرها و در میان خانوادههای متمکن که به خاطر حفظ مصالح خانواده و یا کسب مال و ثروت ، هنوز هم به صورت حاد و ناراحت کنندهای مطرح بوده است وجود دارد.
البته ناگفته نماند که در خانوادههای که سطح مالی پایین دارند ، گاهی اوقات دختران کم سن و سال خود را به مردان مسن ثروتمند میدهند بدون این که به شرایط دیگر ازدواج توجهی داشته باشند فقط ملاک مادی فرد را در نظر میگیرند.
2-تفاوت سنی نامعقول بین زن و شوهر: در ازدواجهای اختیاری تا حدودی تفاوت سن بین زن و شوهر لازم است ولی در ازدواجهای اجباری فاصله سنی زیادی، عامل مهم عدم تفاهم بین زن و شوهر بوده و غالبا منجر به طلاق و جدایی میگردد.
3-سطحی نگری به مسئله ازدواج: ازدواجهایی که بر مبنای یک احساس تند و یا یک میل زودگذر باشد سرانجامی جز جدایی نخواهد داشت این نوع ازدواجها که بر عشقهای دروغین و ظاهری مبتنی است اخیرا در کشورها، رو به افزایش گذاشته است.
گاهی پائین بودن سطح فرهنگ، عدم توجه به هدفهای عالی تشکیل خانواده ناقص یا نارسا بودن مقررات و قوانین مربوط به ازدواج باعث میشود که سنگین بودن «مهریه» زن را به فکر تجارت و قلیل بودن آن مرد را به فکر عیاشی بیاندازد، اگر عمیقا تفکر نمائیم هیچ گاه «مهریه» ضامن سعادت و توفیق در ازدواج نیست.
4-فقر مالی و عوامل اقتصادی عامل اقتصادی به صور مختلفی باعث اوج گرفتن اختلاف بین زن و شوهرهای جوان و گسیختن رشته زناشویی آنها گردیده است که این عامل از هزینههای هنگفت برگزاری مراسم باشکوه ازدواج گرفته تا گذران زندگی با فقر و مشقت فراوان بعد از ازدواج ادامه دارد که مسلما عاقبتش به جدایی میانجامد.
5- چند همسری چند همسری و وجود فرزند و همسر یا نداشتن فرزند نیز از علل بروز اختلاف و در نتیجه طلاق و جدایی و جنایات موحش دیگر میگردد.
6-دخالت خانواده های طرفین و بهانهجوییهای زن و شوهر از مهمترین عوامل طلاق مخصوصا در خانوادههای ایرانی، دخالت خانواده ها در زندگی مشترک خانوادگی میباشد این مشکل به طور شدیدی در زوجهای جوانی که دارای آداب و رسوم و عادات و سنتهای خاص خود هستند ، مشاهده میگردد.
البته مطالعات گاهی نشان داده اند که احتمال بزهکاری نوجوانان در خانوادههایی که از هم پاشیده نیستند ولی خصومت متقابل، بیاعتنایی و بیاحساسی بین اعضای آن وجود دارد، بیشتر است تا در خانوادههایی که از هم پاشیدهاند ولی محبت متقابل و حمایت و به هم پیوستگی بین اعضای آن حاکم است.
بزهکاری در جوامع شهری و روستایی طبق تحقیقاتی که انجام شده به این نتیجه رسیدهاند که دستههای بزهکاری بیشتر در جاهایی که ازدحام جمعیت و تراکم آن بسیار زیادتر است و ساکنانش عموما از طبقات پائین و کارگران میباشند متمرکزند.
به عقیده این متخصصین به گروههای جوانانی که در روستاها و شهرهای کوچک تشکیل میشوند، معمولا ایجاد مشکلات اجتماعی نمیکنند، همین طور تمام دستههای جوانانی که در شهرهای بزرگ وجود دارد نیز الزاما بزهکار نیستند ولی به هر صورت.
شهرهای بزرگ، به خاطر مقتضیات و عوامل اجتماعی خاصی که واجد میباشند برای ارتکاب جرائم مساعدتر بوده و فرصت بهتری را برای بزهکاری و سایر اعمال ضد اجتماعی فراهم میآورند.
در روستاه و شهرهای کوچک اعتقادات مذهبی شدیدتر است و همچنین به علت کوچکی محیط و آشنایی مردم با یکدیگر، قوانین و مقررات اجتماعی بیشتر بر افراد تاثیر میگذارند و آنها را به متابعت از ارزشهای معقول درج امعه و اخلاقیات عامه وا می دارد و به عکس در شهرهای بزرگ صنعتی مردم آنچنان سرگرم کار و زندگی خود هستند که وقت معاشرت با نزدیکان و آشنایان خویش را ندارند و بدین ترتیب افراد در اینگونه مراکز اجتماعی، گمشده و ناشناخته هستند و اختلاقیات جامعه و معتقدات مذهبی نیز فشار قابل ملاحظهای به آنها وارد نمیآورند.
به علاوه در شهرهای بزرگ، وسایل و شرایط بزهکاری مانند روسپی خانهها، قمارخانهها میخانهها و سمینارها و سایر تسایساتی که باعث تماس نزدیک افراد میشوند خود بخود به ارتکاب جرائم کمک بسیاری مینمایند.
همچنین در روستاها و شهرهای کوچک به علت آشنایی مامورین پلیس با اهالی و نیز اهالی با یکدیگر جرائم ارتکابی اکثرا جنبه خصوصی پیدا کرده و بدون مراجعه به دادگستری حل و فصل میشود.
در حالی که در شهر های بزرگ صنعتی، کمترین خطا از نظر قانون غیر قابل گذشت است و به علت احتیاج مبرمی که در حفظ امنیت احساس میشود به افراد بزهکار را به طریقی مجازات میکنند که ضمن حفظ نظم عمومی جامعه مورد عبرت سایرین هم باشد.
ضمنا وسعت شهر و گرفتاریهای روزمره در مراکز صنعتی، روابط همسایگی را ضعیف کرده و نوجوانان را از نظر نظارتی که نزدیکان و بزرگتران آشنا، بر طرز سلوک و رفتارشان میتوانند داشته باشند، رها کرده و محیطی نا آشنا به وجود آورده که شخص در آن به حسن شهرت خود پای بند نیست.
غالبا کثرت مردان مجرد و مردان جدا از زن و فرزند، که از روستاها و شهرهای کوچک به مراکز صنعتی هجوم آورده، و در محلههای کارگری ساکن گردیدهاند، بازار فساد اخلاقی و بیعفتی را در آن مکانها رواج میدهند.
برخلاف شهرهای بزرگ پر غوغا، در دهات و شهرهای کوچک، معمولا چنان رکود و سکونی حاکم است و سنن و رسوم اجتماعی چنان دوام و ثباتی دارند که وسوسه گناه و تبهکاری به دشواری می تواند در روح نوجوانان رسوخ نماید در شهرهای بزرگ امروزی، بر اثر تراکم جمعیت ، به وجود آمدن کارخانجات، جذب روستائیان مهاجر به شهرها، تاسیس فروشگاههای بزرگ و اماکنی از این قبیل، زمینه مساعدی برای تشدید و توسعه بزهکاری ایجاد میکند، به طور کلی و خلاصه علت تشدید بزهکاری نوجوانان را در شهرها، گسترش شهر به وجود آمدن قطبهای صنعتی، تراکم جمعیت و هجوم روستائیان مهاجر به شهرهای بزرگ، افزایش یافته است.