مقدمه:
ژان پیاژه؛ روانشناس بزرگ معاصر را پایه گذار «معرفت شناسی تکوینی» دانسته اند.از این رو که او کوشید تا سیر پیدایی و تحول معرفت را در انسان از نخستین روزهای کودکی تا سنین نوجوانی که هنگامه قوام تفکر انتزاعی و در واقع فرجام شکل گیری معرفت است، پی گیرد. به همین سبب، پیاژه را پیرو آرای کانت در روانشناسی می دانند
ساعت پیاژه همانند کلاه بره اش بسیار مشهور است. این ساعت را از پدربزرگ ساعت سازش به ارث برده است. ساعت به زنجیری وصل است و در جیب جلیقه اش همواره همراه اوست. هنگامی که در یک نشست یا همایش، مخاطبش به بیراهه می رود آشکارا به ساعتش نگاه می کند. او همیشه سر ساعت حاضر می شود و اغلب زودتر از موعد سر جلسات، وعده دیدار ، ایستگاه راه آهن یا فرودگاه حاضر می شود. برای توجیه این رفتار های وسواس گونه می گوید : «من سه هفته دیر متولد شدم و هیچ گاه نتوانستم آن را جبران کنم» برای پیاژه زمان واقعی هنگامی شروع می شود که وقت را صرف کارهایش، نوشته هایش و کارهای ناتمام و بی وقفه اش می کند و برای تکمیل کارها همواره عجله دارد. پیاژه تمام مدت، کار می کند. البته نمی شود گفت، چون کار می کند، بازی نمی کند، زیرا کار نیز نوعی بازی است. فقط هدف دارد. هدف پیاژه، ساختن منطق ذهن انسان، منطق زندگی و یافتن پیدایش منطق زندگی است هدفی که مدت های مدیدی است پی می گیرد؛ هدفی که عملاً او را در تمام کارهایش رهبری می کند. یک انسان عادی چنین هدفی ندارد و به تقاضای بیرونی بیشتر پاسخ می دهد. البته پیاژه هم به جهان خارج پاسخ می دهد، منتها در محدوده هدفش. مبحث اساسی او در این کتاب زیست شناسی و شناخت است که کوشیده است همریختی را نشان دهد. او می گوید: «موجود زنده توانایی پیش بینی و پیش نگری دارد. پیش نگری های گوناگونی، در جهان جانداران دیده می شود. برای مثال، غنچه از آمدن گل خبر می دهد و مراحل جنینی از آمدن اندام بزرگسال و جز آن. من پیش نگری را در گیاهان مطالعه می کنم که در آنها دگرگونی بهتر قابل پیگیری است و امکان تجزیه و تحلیل را در هر گونه ای فراهم می سازد. شاخه های فرعی در گیاهان سدوم، به زمین می ریزند و از آنها گیاهان جدیدی می رویند. نهال های جدید رشد می کنند و شاخه ها آماده ریزش می شوند و الی آخر . گیاهان و جانداران هر کدام پیش نگری هایی دارند که از محیطی به محیط دیگر تغییرات زیادی می یابند. آنچه برای او بسیار جالب و موضوع مطالعه است، این مسئله، در موجودات زنده ای است که سیستم مغز و اعصاب ندارند. هنگامی که موجود زنده در برابر موقعیت های بیرونی، رفتار نشان می دهد یا مسئله ای را حل می کند زیرا یافتن راه حل برای یک مسئله مانند رفتار غریزی، با وراثت برنامه ریزی نشده است. از این هنگام است که روان شناسی آغاز می شود. ژان پیاژه کودک را به عنوان مدل در حال رشد می داند البته مطالعه سازمان شناخت بزرگسالان از دیدگاه بازسازی تدریجی تاریخ اندیشه، کمال مطلوب است. اما مراحل جالب توجه از دیدگاه او که درواقع ناشناخته ترین هم هست بازسازی مراحل ماقبل تاریخ است. در مطالعه شکل گیری ذهن انسان باید مراحل را از میمون تا انسان و همچنین مراحل ماقبل تاریخ و مراحل انسان فسیل شده را بازسازی کرد. برای این کار، فقط چند تکنیک شناخته شده است. پیدایش زبان، فنون انتقال از نسلی به نسلی دیگر، اینها متاسفانه ناشناخته مانده اند. از او سئوال می شود که آیا درکودک پایداری شیء وجود دارد ( به عبارت دیگر، پیش از ۱۰ ماهگی اگر مادرش را نبیند فکر می کند که دیگر وجود ندارد) فکر نمی کند، زیرا ابزار لازم برای اندیشیدن را ندارد. اگر مادر از دیدش کنار رود، تنها وسیله باز آوردن او دادو بیداد راه انداختن است، وگرنه نمی تواند مادرش را در مکانی جای دهد. مثالی ساده تر می زنم. پیش از سن حدود ۹ ماهگی اگر بازیچه ای را که دوست دارد به کودک نشان دهیم و موقعی که دارد آن را می گیرد، دستمالی روی آن بکشیم و از نظر پنهان کنیم، کودک دستش را پس می کشد. گویی بازیچه دیگر وجود ندارد. به فکرش نمی رسد که دستمال را کنار بزند و بازیچه را بر دارد. در حالی که اگر چهره اش را با دستمال بپوشانیم، قادر است آن را کنار بزند در واقع ایده پایداری شیء و پرداختن به جست و جوی آن، دیر ظاهر می شود. حدود ۸ ، ۹یا۱۰ ماهگی. این امر اساس تجسم جهان مادی است و می بینیم که باید ماه ها صبر کرد تا کودک به آن دست یابد. در کودک خردسال از حدود یک و نیم سال، کارکردهای نشانه ای: تقلید غیابی، بازی نمادین ، زبان گفتاری و تصویر ذهنی و
. پدید می آیند و از حدود یک و نیم سال تا هفت سالگی اندیشه تجسمی به وجود می آید. البته در این دوران، اندیشه، پیش عملیاتی است. به عبارت دیگر، در معنایی که من به کار می برم اندیشه عملیاتی آغاز می شود. اما از آنجایی که عملیات در این دوره به طور مستقیم با اشیاء در ارتباط است دوره عملیات ملموس نامیده می شود. عملیات ملموس، اعمالی است درونی، درونی شدنی و بازگشت پذیر، یعنی در دو سو جریان دارد، مانند جمع و تفریق. سپس عملیات صوری ظاهر می شود که به طور مستقیم با اشیا سر و کار ندارد ( و مبتنی بر فرضیه است.)
مطلب اساسی اینکه کلیه کودکان همان مراحل
پی در پی را می پیمایند و توالی و ترتیب مراحل ثابت است، ولی سن متوسط تغییر می کند. حتی این قانون در نطفه ای که رشد می کند وجود دارد مراحل جنینی پیاپی اند به این معنا که مرحله قبلی برای پیدایش مرحله بعدی ضروری است، مستلزم وجود قبلی است به عبارت دیگر از یک مرحله نمی توان صرف نظر کرد. همین مورد در مراحل رشد کارکردهای شناختی و هوش دیده می شود. در این کتاب دانشجویی از پیاژه پرسیده است که «شما اغلب در مورد هوش واژه «ساختار» را به کار می برید آیا خود را جزء ساختارگرایان می دانید»؟ از نظر ساختارگرایان، ساختارها از پیش شکل گرفته یا از پیش تعیین شده اند: یک بار برای همیشه مشخص شده اند و سپس آگاهی از آنها حاصل می شود. ولی پیاژه بر این باور است که ساختارها ساخته می شوند و امر اساسی، فرایند شکل گیری ساختارهاست. در آغاز، جز چند نشانه محدود که تکیه گاهی برای رشد آتی است، چیزی داده نشده است. ساختارها از پیش داده نشده اند، نه در ذهن بشر و نه در جهان خارج، آن چنان که ما ادراک می کنیم و سازمان می دهیم. ساختارها با کنش متقابل میان فعالیت های فرد و واکنش های محیطی و اشیاء ساخته می شوند. همچنین وی درباره عواطف می گوید: عواطف نیروزا هستند و انگیزش ایجاد می کنند. در مسئله ساختمان ساختارها، عواطف نقش موتور را ایفا می کنند اما در تبیین ساختارها نقشی ندارند. پیاژه نخستین فردی بوده است که طبیعت را سنگ بنای نظام خود کرده است. «برای من ریاضیات در طبیعت است وطبیعت، خرد بشر را در بر دارد و خرد بشر با ساختمان زیستی، با سلسله اعصاب و تمام ارگانسیم هایی که در محیط پراکنده و بخشی از طبیعت فیزیکی را می سازند، ریاضیات را طرح ریزی می کند. به این طریق هماهنگی میان ریاضیات و دنیای واقعی برقرار می شود. البته این هماهنگی نتیجه تجربه فیزیکی با اشیا نیست، بلکه از خلال ارگانیسم حاصل می شود. خرد بشر فراورده سازمان دهی زیست شناختی و فراورده ای ظریف و عالی است، اما در هر حال فراورده ای است مانند فراورده های دیگر.»
پیاژه بخشی از دوران کودکی را نزد مادربزرگش که فرانسوی بود، گذرانده است. آنها در خیابان آنتن که اکنون خیابان فرانکلین روزولت نام دارد، ساکن بوده اند: «من خاطره ای از کودکی دارم که اگر واقعی بود، خیلی تعجب آور بود. زیرا درآن زمان در سنی نبوده ام که به یاد آوردن خاطره اش امکان پذیر باشد. پرستارم معمولاً با کالسکه مرا به گردش می برد. روزی ما در خیابان شانزه لیزه نزدیک رون- پوان گردش می کردیم. مردی به کالسکه نزدیک می شود و می خواهد مرا برباید کمربندی که مرا به کالسکه وصل کرده بود، مانع می شود. پرستارم با او دست به گریبان می شود و پیشانی اش خراش بر می دارد. جدال به جای باریک می کشد. در این هنگام، پلیس دخالت می کند و مرد مهاجم می گریزد. من هنوز هم تصویر این رویداد را که گویی دیروز بوده است به خاطر دارم. پلیس ها در آن زمان شنلی بر دوش و یک باطوم سفید در دست داشتند
. من تمام دوران نوجوانی را با این خاطره شکوهمند که در گذشته هدف آدم ربایی بوده ام گذرانده ام. حدود ۱۵سال داشتم که والدینم نامه ای از پرستار سابقم دریافت کردند. پرستارم نوشته بود که مذهبی شده است و مایل است به گنا هان گذشته اش اعتراف کند. در نتیجه اعتراف می کند که داستان آدم ربایی کاملاً غیرواقعی بوده است پیشانی اش را خودش خراش داده بود. اکنون مایل است ساعتی را که در آن هنگام به عنوان پاداش دریافت کرده است، پس بدهد. به عبارت دیگر تمام داستان ساختگی بوده و چنین اتفاقی روی نداده بود. اما من اکنون هم منظره این خاطره جلوی چشمانم است و حتی محل حادثه را به خاطر می آورم». در این داستان پیاژه به مرور حافظه پرداخته است. او معتقد است که حافظه معمولاً تصویر وفاداری از گذشته فرد است. تصویری که از گذشته کپی شده و اکنون به شکل خاطره بازسازی شده مجسم می شود.
ژان پیاژه روانشناس و معرفت شناس خلاق در مورد خلاقیت سه روش را مد نظر قرار می دهد:«چند سال پیش، دانشجویان دانشگاه جان هاپکینز در بالتیمور یک سری کنفرانس درمورد آفرینندگی ترتیب داده بودند. من هم به عنوان سخنران دعوت داشتم. البته سخنرانی من درباره آفرینندگی کودکان بود. دانشجویان مایل بودند بدانند من چگونه ایده هایم را به دست می آورم. این پرسش واقعاً مرا معذب کرده بود، زیرا هیچگاه به این موضوع نیندیشیده بودم. اما پس از اندکی فکر گفتم که من از سه روش استفاده می کنم:
اول: درباره موضوعی که در سر دارم چیزی نمی خوانم؛ پس از اتمام می خوانم. دوم؛ در زمینه های نزدیک به موضوع، تا حد امکان مطالعه می کنم. برای مثال، در زمینه هوش، از سویی زیست شناسی، ریاضیات و منطق و از سوی دیگر، جامعه شناسی و کلیه مطالبی که با موضوع هوش در ارتباط اند. سوم؛ باید به چیزی هم با سماجت پایبند بود. پایبندی من برای اثبات گرایی منطقی است. با خوشوقتی دیدم که دانشجویان آمریکایی دست می زنند. همین امر نشانه آن است که این مکتب رونق ندارد.»