مقدمه بسیاری از ما شاید در موقعیتهای مختلفی تجاربی از درد داشتهایم.
تجاربی که بسیار ناخوشایند هستند و واکنشهای مختلفی را در ما ایجاد میکنند.
برخی افراد بین انواع مختلف درد تفاوت قائل میشوند و برخی انواع درد را شدیدتر و آزار دهندهتر میدانند.
مثل دنداندرد برای برخی افراد و یا سردرد برای عدهای دیگر.
در هر حال شدت آن کم باشد یا زیاد به عنوان یک عامل مزاحمی شناخته میشود که برای فرد قابل تحمل نبوده و از اینرو به دنبال راهکارهایی بر میآید تا به رفع آن نائل شود.
علاوه بر اینکه درد خود غیر قابل تحمل بوده و در اغلب موارد جنبههای مختلفی از زندگی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد.
از آن جهت که به عنوان یک علامت برای بیماری به شمار میرود قابل توجه است.
از آن جهت است که فرد به دنبال رفع آن بر میآید و مساله را با احتیاط و دقت بیشتری مورد بررسی قرار میدهد.
در تعریف انگیزه گفته میشود که عاملی است که فرد را به انجام یک عمل یا فعالیت وا میدارد و در واقع نیرویی است که به اعمال فرد جهت میدهد.
از آنرو که درد به عنوان یک منبع نیرو دهنده یک رفتار در انسان است، رفتاری که او را به رفع علت درد یا کنترل درد میدارد یک انگیزه به شمار میرود.
علاوه بر محرکات خوشایند مثل آرزوها و امیال یا مثلا یک شیرینی خوشمزه ، یک عامل انگیزشی به حساب میآیند که فرد برای رسیدن به آنها تلاش میکند.
با بروز درد فرد به تلاش و تکاپو دست میزند تا از محرک آزارنده درد یا علت آن رها شود.
سیر تاریخی درد عقاید مربوط به درد و تاثیرات آن در فرهنگهای غربی در طول قرون مختلف تحولات چشم گیری داشته است.
در قرون وسطی افراد ارتشی آن را به عنوان یک سرپیچی و توهین میدانستند و آنرا صفتی زنانه قلمداد میکردند.
ولی الهیون درد را نشانهای از مجازات و تادیب آسمانی (مربوط به خدا) میدانستند.
تا قرن 13 میلادی رنج حضرت عیسی برای تمام کسانی که به کلیسا میرفتند موضوع محوری شده بود.
در این زمان این ایده شکل گرفت که ، درد چیزی است که باید درمان شود یا تسکین یابد.
درد به عنوان بخش مهمی از مسائل و مشکلات زندگی مورد توجه قرار گرفت و در ردیف بیماریهای مهمی مثل آنفلوآنزا و سینه پهلو قرار گرفت که همان اندازه قابل توجه به نظر میرسید.
عوامل موثر بر احساس درد درد به عنوان یک تجربه حسی و عاطفی در نظر گرفته میشود، که ممکن است با یک ناراحتی واقعی جسمی همراه باشد و یا ممکن است چنین همراهی وجود نداشته باشد.
این تعریفی است که برای درد ارائه میشود و آنرا یک تجربه ذهنی معرفی میکند که میتواند تحت تاثیر عوامل جسمانی یا حتی عوامل روان شناختی بوجود آمده باشد.
یا تحت تاثیر عوامل دیگری شدت و ضعف آن متفاوت باشد.
عوامل جسمانی درد ناراحتیها و مشکلات جسمانی اغلب با نشانههای مختلفی بروز میکنند.
درد یکی از آن دسته از علائمی است که وجود یک مشکل جسمی را نشان میدهد.
مثل دندان دردی که میتواند نشانی از وجود عفونت در ریشه دندان باشد.
سردرد ، درد معده ، دردهای ناحیه چشم و ...
علاماتی برای وجود مشکل در آن ناحیه میباشند، که ویژگی آگاهی دهنده و خبر دهنده برای فرد هستند که در آن ناحیه مشکلی وجود دارد که مستلزم توجه و رفع مشکل است.
عوامل روان شناختی گاه دردهایی مشاهده میشود که هیچ علت جسمانی مسبب آنها نیستند.
هر چند از لحاظ روانشناختی این نوع از دردها نیز حاوی پیامی هستند، اما پیام آنها مربوط به وجود یک مشکل جسمانی نیست.
بلکه اغلب یک پیام روانشناختی مثل جلب توجه ، جلب حمایت ، اعتراض به شرایط موجود و ...
در کار است.
مثل دردهای شکمی که اغلب در کودکان سالهای اولیه دبستان دیده میشود و به منظور اجتناب از رفتن به مدرسه بکار برده میشوند.
هر چند در این دسته از دردها درد واقعی وجود ندارد، اما دستهای از دردهای روانشناختی نیز وجود دارند که فرد واقعا احساس درد و ناراحتی میکند، در حالیکه آزمایشات و معاینات مختلف هیچ نوع مشکلی را در آن ناحیه تایید نمیکنند.
سردردهای میگرنی را نیز معمولا جزو این نوع دردها طبقهبندی کردهاند و هر چند عدهای معتقدند که تغییرات در رگهای خونی موجب این سردردها میشود، اما تحقیقات نشان میدهد که معمولا عامل روانشناختی در کار است و این تغییرات رگهای خونی سردرد است نه علت آن درد عضو خیالی (مثل کسی که پایش قطع شده ، ولی احساس درد در ناحیه انگشتان پا که وجود ندارند میکند) و درد خارج از محل ضایعه یا آسیب نیز گاه در این طبقه قرار میگیرد.
عوامل فرهنگی ، اجتماعی و محیطی تحقیقات مختلف نشان میدهد، مفهوم و تجربه درد و عامل انگیزشی آن در جوامع مختلف میتواند متفاوت باشد.
حتی نوع درد و شیوع برخی دردها با شرایط محیطی و اجتماعی مرتبط هستند.
واکنشهای افراد در قبال دردها نیز در شرایط مختلف متفاوت خواهد بود.
بر این اساس نوع درد و شدت آن و رفتارهایی که فرد در قبال آن از خود نشان میدهد، متفاوت خواهد بود.
در مناطق خاصی درد بخصوصی رواج بیشتری مییابد.
یک درد مشترک در دو جامعه مختلف واکنشهای مختلفی را در افراد بر میانگیزد.
همچون انگیزههای مهم دیگری مثل گرسنگی، تصور کنید که در جوامع مختلف و فرهنگهای مختلف در مقابل انگیزه گرسنگی افراد واکنشهای مختلفی از خود نشان میدهند و به راههای مختلف در جهت کاهش آن انگیزش بر میآیند.
این تفاوت را در بین افراد مختلف در یک جامعه نیز میتوان دید.
برخی افراد به نظر میرسد که یاد گرفتهاند تکانشهای شدیدی از ناراحتی در مقابل درد از خود نشان دهند، گویا که تحمل پایینتری در مقابل درد دارند.
برخی افراد برعکس ، دردهای شدیدتری را نیز به راحتی تحمل میکنند و کمتر به دنبال ناله و جلب حمایت بر میآیند.
یک فرد در موقعیتهای مختلف ممکن است رفتارهای متفاوتی که حاصل از درد هستند نشان دهد.
رفتار او در منزل و در میان خانوادهای که حمایت کننده هستند متفاوت از رفتار او در یک محاسبه رسمی خواهد بود.
درد یک احساس پیچیده است که اغلب اجزاى روحى را نیز در بردارد.
وجود گیرنده هاى احساس درد و انتقال بدون اختلال این حس به سیستم عصبى مرکزى، پیش شرطهاى داشتن درد، میباشند.
در دردهاى مزمن، عوامل بیولوژیکى، فیزیکى و اجتماعى بر روى یکدیگر تاثیرات متقابل میگذارند.
به عبارتى، درد، یک "خیابان یک طرفه" نیست که، در آن تنها علائم و پیامهائى از سوى بدن به مغز ارسال گردند.
بر خلاف، سیستمهاى ویژه اى در بدن ما فعالیت میکنند که، دائمآ در تلاشند، تا یک آسیب دیدگى جسمى اجبارآ به ایجاد درد منجر نگردد، براى مثال جراحاتى که در طى یک سانحه رانندگى، مسابقه ورزشى، جنگ یا حتى بصورت پنهان در هنگام مقاربت جنسى بروز میکنند.
علاوه براین گاهى دردهائى وجود دارند که، بر اثر یک آسیب دیدگى جسمى نبوده و علت مشخصى ندارند.
طبق تعریف رسمى انجمن بین المللى مطالعات علمى در این مورد، "درد، یک درک و تجربه ناخوشایند است، که بر اثر یک صدمه دیدگى بوجود آمده و یا به بروز آسیبى منجر خواهد شد ، یا اینکه به این صورت احساس میشود." بنابراین درد، آن چیزیست که بیماران احساس میکنند.
گیرنده هاى درد، انتهاهاى عریان رشته هاى عصبى میباشند که، در برابر تحریکهاى مختلف از خود واکنش نشان میدهند، مثلآ در برابر سرما و گرما، قطع شدن یا فشار زیاد و مواد شیمیائى.
در مقایسه با گیرنده هاى دیگر، گیرنده هاى درد، احتیاج به تحریک قویترى دارند، تا واکنش نشان دهند و برخلاف دیگر گیرنده ها، به محرکها عادت نمیکنند یعنى میزان تاثیر پذیرى آنها کاهش نمییابد.
فعالیت گیرنده هاى درد توسط برخى مواد شیمیائى همانند Prostaglandin ها، Bradykinin ها وSerotonin ها قابل تغییر و اغلب قابل افزایش است.
علاوه بر این، کمبود میزان اکسیژن در بافتها بر اثر سکته، افزایش محیط اسیدى بدن بخاطر افزایش دى اکسید کربن یا تغییر میزان غلظت خون نیز میتوانند حساسیت در برابر محرکهاى درد را افزونتر سازند.
رشته هاى عصبى که اطلاعات مربوط به درد را منتقل میسازند، به دو گونه اند.
رشته هاى سریعA دلتا، که سرعت انتقال در آنها به ۲۰ متر در ثانیه میرسد و رشته هاى کندتر C که با سرعت انتقالى به میزان ۲ و نیم متر در ثانیه درد را منتقل میکنند.
این رشته هاى عصبى C هستند که، ابتدا به انتقال تحریکات درد میپردازند و به همین علت هم، مکان یابى دقیق درد در این مورد امکان پذیر نیست.
در لحظه نخست احساس درد در نخاع، واکنشى ناگهانى فعال میشود که، حرکتى سریع را موجب میگردد، در حالیکه درد، هنوز با هوشمندى تمام درک نشده است، مثلآ عقب کشیدن دست، به محض احساس حرارت شعله.
از سوى دیگر این اطلاعات به مغز انتقال مییابند.
در قشر خارجى مغز یعنى کورتکس است، درد یک احساس پیچیده است که اغلب اجزاى روحى را نیز در بردارد.
در قشر خارجى مغز یعنى کورتکس است، که درد، سرانجام هوشیارانه درک شده و مورد ارزیابى قرار میگیرد.
درک احساس درد و یافتن محل آن، روندیست که باید آموخته شود.
در قشر حساس کورتکس براى هر بخشى از پوست بدن مناطق ویژه اى وجود دارند که، کل آنها Homuncolus نامیده میشود.
یک پدیده ویژه اما، دردهاى انعکاس یافته میباشند.
از آنجائیکه اندامهاى درونى بدن نیز داراى رشته هاى عصبى میباشند اما، در پروسه یادگیرى ما، کمتر امکان خودنمائى مییابند، دردهائى که در این ارگانها بوجود میایند، بصورتى دیگر، به منزله درد در مناطق پوستى یا ماهیچه اى انعکاس مییابند.
در حین انتقال درد در نخاع، برخى مواد تولید شده در بدن همانند Endorphin ها میتوانند میزان آنرا کاهش بخشند.
از دیگر داروهاى شناخته شده براى تسکین درد میتوان مورفین را نام برد که، از تریاک تهیه میشود.
مطالعات گسترده در زمینه داروهاى مسکن نشان داده اند که، اثر این داروها در مورد بیماران مبتلا به دردهاى مزمن، بصورت دائم نبوده و آنها میتوانند موجب بروز اعتیاد گردند.
شناخت درد مهم ترین چالش پیش رو در برابر سلامت روانی جامعه، آگاه نبودن و اطلاعات کم مردم درباره اختلالات روانی است و از آنجایی که جهان امروز توسط مسائل و مشکلات روانی تهدید می شود تغییر باورهای غلط در مورد بیماران روانی ضرورت تام و تمام دارد.
چون تحقیقی که توسط انجمن روانپزشکان در سال ۱۳۷۷ در استان کردستان انجام شده نشانگر آن است که ۱۳ درصد مردم برای بهبود بیماریها اعتقاد به دعانویس دارند و ۳۵ درصد به طب سنتی و ۶۲ درصد آگاهی ضعیفی از مفهوم کلی بهداشت روانی دارند به طوری که هر گونه بیماری روحی و اختلال در رفتار را دیوانگی می پندارند.
در این راستا یکی از اهداف سازمان جهانی بهداشت و انسان دوستان جامعه انگ زدایی از بیماران روانی است.
همان طور که ذکر آن رفت این مهم نیازمند آموزش عمومی مردم و تغییر نگرش آنان نسبت به این مسئله است.
در این باره دکتر یاسمی، رئیس اداره بهداشت روان وزارت بهداشت می گوید: اکثر مردم فکر می کنند بیماری روانی علل اجتماعی دارد و فراموش می کنند که مغز هم یک عضو از بدن است و همان طور که مثلاً قلب، بیمار می شود، مغز هم بیمار می شود.
مغز تنها بخش حسی و حرکتی ندارد بلکه جنبه شعوری و ذهنی هم دارد و چون مغز مرکز شعور حس و حرکت است مسلماً فقر و سایر فشارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی منجر به بیماری مغز شده و باعث افزایش اختلالات روانی می گردد.
در بی سوادها و متأهلها بیماریهای اعصاب و روان بیشتر است و بالاترین شیوع بیماریهای روانی در افراد ۲۵ ساله تا ۴۷ ساله است که محققان در بررسی بیماران بستری شده به این آمار دست یافته اند.
دکتر نوربالا استاد روانپزشکی دانشگاه تهران می گوید: یک تحقیق کشوری در سال ۱۳۷۸ که مورد تأیید سازمان بهداشت جهانی هم قرار گرفت و طی آن یک هزارم جمعیت ایران مورد ارزیابی واقع شد نشان داد که ۲۱ درصد از افراد جامعه ما به درجاتی اختلال رفتاری دارند یا احتیاج به خدمات روانپزشکی دارند.
نکته حائز اهمیت این است که وقتی گفته می شود یک پنجم جمعیت ایران احتیاج به خدمات روانپزشکی دارند به این مفهوم نیست که این افراد اختلال در تعادل، در حواس و قضاوت بصیرت داشته باشند.
۶/۰ درصد جامعه افرادی هستند که اختلالات روان پریشی دارند یعنی کسی که هذیان دارد، توهم دارد، قضاوتش مختلف است و بصیرتی به اختلال خودش ندارد.
به تعریفی دیگر قبول ندارد که بیمار است.
با توجه به این تفاصیل ۵/۱۴ درصد از مردم ایران دارای اختلالات روانی هستند در حالی که ۳۳ درصد کل عمر مردم جهان با اختلالات عصبی و روانی طی شده است.
بیشترین میزان از کارافتادگی در ایران مربوط به بیماریهای اعصاب و روان است به طوری که ۳۲ درصد از کارافتادگی مربوط به کمیسیون اعصاب و روان است.
سازمان تأمین اجتماعی ۹/۵۶ درصد از کارافتادگی ها را مربوط به اختلالات اعصاب و روان عنوان می کند و۵/۸۳ درصد مراجعان نیز از دردهای روانی- روحی شکایت دارند که در مجموع می شود نتیجه گرفت که از هر چهار خانواده در ایران یک خانواده بیمار روانی دارد.
این آمار در چهار محال و بختیاری و استان گلستان بیشتر بوده، در تهران ۵/۴ درصد، در آنکارای ترکیه ۶/۱۱ درصد، در آتن یونان ۴/۶ درصد، در مودنای ایتالیا ۸/۴ درصد، شانگهای چین ۴درصد، ناکازاکی ژاپن ۶/۲ درصد، پاریس ۷/۱۳ درصد، برلین ۱/۶ درصد و سانتیاگوی شیلی ۵/۲۹ درصد است.
دکتر قدرت ا...
انصاری روانپزشک در مورد نقش وراثت در اختلالات روانی می گوید: در تاریخچه خانوادگی بیشتر افراد کسانی یافت می شوند که به اختلال روانی دچار بوده اند و مسئولان، بخصوص مسئولان نزدیک اغلب دچار ترس ناشی از ابتلا به بیماری روانی هستند و گاهی اوقات حتی در اتخاذ تصمیم برای ازدواج دچار تردیدند زیرا بیم آن دارند که بچه های آنان قربانی وراثت خانوادگی گردد، گرچه آشکار گردیده است که نوع های خاصی از عقب ماندگی های ذهنی مربوط به بی نظمی های کروموزومی پدر و مادر و یا یکی از آنهاست ولی عوامل ژنتیکی در ظهور اسکیزوفرنی و سایر اختلالات روانی ممکن است فقط نقش مستعد کننده داشته باشند.
در اکثر موارد هنگامی که یک «اختلال روانی در خانواده جریان دارد» کودکان احتمالاً این اختلال را از طریق یادگیری و نه از طریق ژنها به ارث می برند.
دکتر انصاری معتقد است که بعضی از اشخاص که دارای انواع معینی از اختلالات روانی هستند از قبیل سایکوزهای همراه با ضایعه مغزی هرگز به طور کامل بهبود نمی یابند ولی اکثر بیماریهای روانی نسبت به درمان خوب پاسخ می دهند.
در واقع حدود ۷۰ تا ۸۰ درصد از بیماران روانی که به بیمارستان برده شده اند بهبود یافته و اکثر آنها با محیط و جامعه سازگاری رضایت بخشی داشته اند.
بدین جهت تصور غلط «غیرقابل علاج» بودن بیماری روانی را باید از ذهنها زدود.
خشم و شادی احساس درد را تقلیل میدهد درد یک تجربه ذهنی و فردی است که هیجاناتی همچون خشم و شادی در کاهش درک و حس درد بسیار موثر است.
درد در حاشیه این سمینار افزود عوامل روانی بر میزان درک درد موثر است به اینصورت که خشم و عصبانیت باعث عدم احساس درد میشود در حالیکه خلق تنگ افزایشدهنده درک درد است.
این روانپزشک با بیان اینکه درد یک تجربه فردی است که عوامل اجتماعی میتواند در تشدید و یا تخفیف آن نقش داشته باشد افزود هیچ کس نمیتواند درد سایر مردم را حس کند و یا اینکه کیفیت دردی را که خود احساس میکند دقیقا به دیگران منتقل کند.
وی گفت عوامل فرهنگی نیز نقش موثری در مواجه شدن با درد دارد به اینصورت که در برخی از فرهنگها مردم نسبت به ابراز درد بسیار آزاد هستند و هنگامی که دچار درد میشوند هیچ عیبی نمیبینند که قیافه درهم کشیده به خود بگیرند و یا اینکه آه و ناله کنند.
وی افزود این در حالیست که در برخی از فرهنگها مردم خویشتندار هستند و ترغیب میشوند تا دردشان را برای خودشان نگهدارند و از بروز آن تا آنجا که ممکن است خودداری کنند.
وی در خصوص ارزیابی درد در بیماران دردمند گفت تنها راه اندازهگیری درد که بسیار مورد تاکید قرار دارد ثبت چیزهایی که بیمار میگوید و یا مشاهده رفتار بیمار است.
دکتر نصر اصفهانی با بیان اینکه هیچ وسیلهای برای بدست آوردن یک مقیاس کاملا عینی و استاندارد از درد وجود ندارد افزود برای ارزیابی درد معمولا از سه روش مقیاسهای درجه بندی درد، رفتار ناشی از درد و ثبت فعالیت روزانه استفاده میشود.
وی افزود این روشها به پزشک کمک میکند تا به چگونگی تجربه درد پی ببرد برای این منظور مقیاسهای درجهبندی سادهترین روش است این مقیاسها سه جنبه مختلف درد را میسنجد.
دکتر اصفهانی ادامه دارد توجه به جنبه حسی مانند چگونگی حس درد با صفاتی همچون تیرکشنده، پیچشی و سوزشی، جنبه عاطفی درد مانند ترسناک، وحشتناک و در نهایت جنبه ارزیابی بیمار از درد مانند آزاردهنده ، فلاکت بار و غیرقابل تحمل بودن درد در ارزیابی نهایی درد از جانب پزشک موثر است.
وی با بیان اینکه ارزیابی رفتارهای ناشی از درد نیز روش دیگری است که میتواند مورد سنجش قرار گیرد گفت در این روش رفتارهای ناشی از درد با یک روش منظم و توسط ضبط اعمال و رفتارهای مختلف بیمار از جمله تکیه دادن، حرکات محافظهکارانه،درهم کشیدن چهره و آه و ناله و صداهای مربوط به درد باید مورد توجه قرار گیرد.
دکتر اصفهانی اضافه کرد در افرادی که دچار درد مزمن هستند ارزیابی عملکرد روزانه بیمار با یادداشت روزانه از کارهایی که در هر ساعت انجام میدهد مناسب تر است.
وی در ادامه گفت و گو با ایرنا گفت امروزه علاوه بر درمان دارویی، راهکارهای مقابلهای مختلف دیگری برای کنترل درد وجود دارد که با آموزش آنها به بیمار میتوان شدت درد او را کاهش داد.
چگونگی تشخیص احساس درد توسط مغز وارد آمدن جراحت به یک بخش از مغز معمولا موجب بروز حساسیت بیش از اندازه نسبت به درد در بخشهای دیگر مغز میشود، اما نکتهای که بتازگی بر محققان روشن شده آنست که این فرآیند به نحوی غیر متعارف و بدون استفاده از پیامهایی عصبی به وسیله مغز هماهنگ میشود.به گزارش هفته نامه علمی (نیچر) چاپ لندن، وارد آمدن جراحت در یک نقطه از مغز معمولا به بروز عوارضی نظیر تب، بی حالی و رخوت، بی اشتهایی، و درد عمومیعضلات و ماهیچهها و بالاخره حساس شدن بیش از اندازه بافتهای نزدیک به ناحیه آسیب دیده منجر میشود.محققان تاکنون چنین میپنداشتند که همه این عوارض به شیوه مالوف انتقال فرامین از طریق رشته عصبی و با استفاده از پیام برندههای عصبی در بخشهای مختلف بدن ظاهر میشود.اما یک گروه از محققان در دانشگاه هاروارد در گزارشی نشان دادهاند که بروز این حالات با استفاده از علائمی که به وسیله رشتههای عصبی منتقل میشود، صورت نمیپذیرد، بلکه در این میان علائم مربوط به تولید التهاب در داخل خود مغز نقش اساسی را بازی میکنند.این محققان، به همراه یک گروه دیگر از پژوهشگران مکانیزمهایی نیز برای توضیح نحوه عمل مغز در انتقال این اطلاعات ارایه کردهاند.یکی از نتایجی که از پژوهش اخیر حاصل شده است که زمانی که در داخل مغز التهابی ظاهر میشود و به دنبال آن عوارض ناراحت کنندهای که فوقا بدان اشاره شد در بدنپدیدار میگردد، استفاده از مسکنها و درد کشهإپ؛ کمکی به فرد آسیب دیده نمیکند علت این امر آنست که این قبیل مسکنها بر روی مسیرهایی تاثیر میگذارند که پیامهای عصبی از طریق آن منتقل میشوند، حال آنکه در مورد التهابهای مغزی، انتقال اطلاعات از مجاری دیگری انجام میپذیرد.محققان دانشگاه هاروارد با استفاده از یک ماده شیمیایی خاص التهاب خفیفی در مغز موشهای آزمایشگاهی ایجاد کردند و متوجه شدند که در پاسخ به این التهاب میزاننوعی ماده شیمیایی خاص که پیامهای مربوط به التهاب را انتقال میدهد و مولکول (اینتر لوکین 1- بتا) نامیده میشود در درون مایعی که حفرههای مغز و ستون فقرات را پر میکند به نحو چشمگیری و به افزایش گذارد.زمانی که این محققان با استفاده از شیوههای خاص - نظیر تزریق برخی داروها در نخاع که مانع تولید (اینترلوکین1 بتا) در مایع درون ستون فقرات میشود، و یا با استفاده از مولکولهایی که مانع از گرفتن پیام این ماده به وسیله گیرندههای مغز میشود.
از عملکرد این ماده جلوگیری کردند مشاهده نمودند که از میزان حساسیت موشها به درد ناشی از التهاب تا اندازه بسیار زیادی کاسته شده است.زمانی که مواد بازدارنده (اینترلوکین1 بتا) مستقیما به جریان خون موشها تزریق شد، میزان تاثیر آن در کاستن از درد به مراتب کمتر از حالت نخست بود.این نکته نشان دهنده این امر است که ظهور درد در هنگام بروز التهاب در مغز مستقیما با تولید (اینترلکین1 بتا) در درون مایعی که مغز و ستون فقرات را پر کرده ارتباط دارد.دانشمندان در گذشته بر این باور بودهاند که مولکولهای پیام برندهای که در ناحیه عضو جراحت دیده تولید میشوند، نظیر مولکولهای (اینتر لوکین1 بتا) به داخل جریان خون ترشح میشوند اما قادر نیست سلولی از ورود این قبیل مولکولها به مغز جلوگیری به عمل میآورد.تحقیق محققان دانشگاه هاروارد این پرسش را مطرح ساخته که چگونه بروز التهاب در مغز موجب ازدیاد مولکولهای اینترلوکین در مایعی میشود که مغز و نخاع را پر کردهاستپاسخ به این پرسش را تحقیقات یک گروه دیگر از پژوهشگران سوئدی تا اندازهای روشن ساخته است.این گروه نشان دادهاند که سلولهایی میشود و از این طریق به دیواره دفاعی مغز میرسد، سلولهای این دیواره دو نوع آنزیم ترشح میکنند.یک آنزیم (سیکلواکسیژناز -) 2) نام دارد و دیگری (بروست اگلاندین ئی سینتاز) این دو آنزیم موجب میشوند که عوارض التهاب از ناحیه آسیب دیده به نقاط دیگر منتقل شود و شخص احساس درد و سرگیجه و...
کند.بر اساس این دو تحقیق روشن شده است که داروهای ضدالتهابی که هم اکنون در بازار موجود است و برای کاستن از دردهای عضلانی نظیر آرتروز توصیه میشود به هیچ روی برای کاستن از التهاباتی که در درون خود مغز پدید میآید، موثر نیست و برای ساخت مسکنهایی موثر در این زمینه میباید نقش آنزیمهایی که در جداره محافظ مغز تولید میشود و بخصوص آنزیم نوع اول توجه شود.مسکنهایی که حاوی مواد خنثی کننده این آنزیم باشند و بتواند سهولت بیشتری از دیواره دفاعی مغز عبور کنند با سرعت بیشتری درد و رنج بیمار را کاهش خواهند داد.