نظام اجتماعی مردم بلوچ در قدیم ؛مانند دیگر جامعه های ابتدایی؛بر رابطه ی همخونی استوار بود . گروههای خویشاوند در غم و شادی ،بیم و امید و علاقه و تعهد با هم شریک بودند . قدرت؛قانون روز بود و نظام قبیله ای کاربرد قدرت را توجیه می کرد. روزگار برای مردم ضعیف و بی یاور دشوار بود.آنها ناچار بودند درصد جلب توجه زورمداران باشند تا بتوانند درآن جامعه باقی بمانند. هر قبیله تحت رهبری رئیسی بود که قدرت او ناشی از اصالت خانوادگی ؛ جرأت و جسارت و سایر خصلت های پسندیده ی آن روز گار بود . وفاداری بی چون وچرا نسبت به منا فع قبیله مهم تر ین این ویژگی ها به شمار می رفت .وابستگی به طایفه حتی از پیوند زناشویی نیز استوار تر بود . خصلت ها ی پسندیده مرد کامل بلوچ عبارت بود ازمهمان نوازی ،پنا هنده پذیری ،شجاعت ، جنگاوری و پایبندی به مبارزات قبیله ای .
یکی از شعرای بلوچ که خود جنگاوری دلاور بوده این گونه سروده است .
برج باروی بلوچ کوه است kohant balõčâni kalât
که برای او از کوشک ها و باد گیر ها بهتر است ač bân o bâdgirân gehant
همسایه او ستیغ بلند کوه borzēn hašing hamsâhegant
انبار او بلندی های یی گذرگاه hambâreš bērâhēn garant
آب او از چشمه های روان âpeš behōkēn čašmawant
ظرف او از برگ نخل با دبزنی وحشی kōdiyeš piši kondawant
بستر او قطعه ای از زمین bōpeš dgâri tahtawant
فرزند ما پیکان برگزیده است may bačč gečēni gōndalant
داماد ما خنجر نوک تیز zâmât šellēn hanjarant
پسر ما سپر مقاوم چون کوه may brât talârēn esparant
و پدر نامدار ما شمشیر پهن may ârip mazan tappēn lorant
مردانی که در پی انتقام هستندâ mard ke hōnân –a gerent
خوابگاهشان برفراز کوه ها است wâbeš talârâni sarant
در چنین جامعه ای ،به غارت و شرارت هم تا حدی با دیده ی تحسین نگاه می شد. اما مبارزات حق طلبانه از قبیل دفاع از جان و مال و آبروی خود طایفه و پناهندگان ناتوان تر ،موافق نظر عموم مردم بود.
• در هر طایفه فراوان بودند شاعرانی که به تبلیغ رشادت و جنگجویی خویشاوندان خود و طعن و ذم دشمنان می پرداختند. شعرهای حماسی بلندی سروده می شد .این سرودها در مجالس عمومی بزرگان با ساز و آواز خوانده می شد و از سینه ای به سینه های دیگر منتقل می شد و در سراسر منطقه انتشار می یافت که به تقویت اهمیت و طایفه گرایی ،و گسترده شدن شکاف بین طوایف و خانوادها می انجامید. بدین ترتیب در ادبیات حماسی بلوچ نام بسیاری از دلاوران زنده شد . از قبیل حمل Hammal به خاطر مبارزه با پرتقالیها ،میر کمبر (قنبر) به علت تلاش برای آزادی اسرای طایفه خویش ،دودا Dōdâ برای جنگیدن در مقابل سردار دیگری که گله ی گا و زنی از پناهندگان به او را غارت کرده بود و کشته شدن در این راه ،بالاچ (بالانچ) Bâlânč برای گرفتن انتقام دودا از بی بگر Bibagr که نام آنها بر زبان خاص و عام است. ولی دو سردار دیگر به نامهای چاکر Čâkar از روئسای طایفه ی رند (Rend) و گوهرام Gwahrâm رئیس طایفه لاشار Lâšâr از همه مشهور ترند.
• جنگهای طولانی چاکر و گوهرام به خاطر کسب و قدرت فراگیر منطقه ای ، خارج از طایفه بود که گاهی بهانه های دیگری از قبیل دفاع چاکر از زن پناهنده ای به نام گوهر Gohar در مقابل گوهرام هم پیدا می کرد .در این جنگهای طولانی بیشتر پیروزی از آن چاکر بود ولی در یکی از این نیروها گوهرام چاکر را به سختی شکست می دهد و بیشتر سرداران او را می کشد . چاکر برای جبران این شکست و خونخواهی از گوهرام نزد حاکم هرات می رود و از این سردار مغول یاری می خواهد حاکم هرات لشکری پر شمار به سرداری فردی بنام زنو Zonnu با چاکر می فرستد و کار گوهرام را یک سره می کنند.
موضوع این مقاله بحث در این زمینه است که برخورد شعر حماسی بلوچی با چاکر با وجود شکست سختی که از گوهرام خورده و برای انتقام به حکام مغول متوسل شده، برخوردی جانبدرانه است و سر انجام با وجود این سرگذشت ،چاکر بزرگترین سردار بلوچ باقی می ماند بطوری که هنوز هم بسیاری از مردم به خاطر وابستگی به طایفه ی رند افتخار می کنند و نیز بسیارند افرادی که به گزاف خود را از این طایفه به حساب می آورند. برای اینکه خواننده به بزرگی جایگاه چاکر پی ببرد و او را فردی عادی به حساب نیاورد ناگزیر از ارائه ی دو مثال می باشم . اول اینکه گوهرام رقیب اصلی او در قدرت وقتی با حسرت به زمان اتحاد و همدلی با چاکر می نگرد اینگونه می سراید.
چه خوش بود روزگار گذشته بلوچ ها waššat –ant ahdi dawr balōčâni
دره ها سرسبزبود و اسب های تازی آماده ی تاخت sabz –at ant tall-o čang –atant tâzi
چاکر گله های گاو تو چون سیل خروشان در چرا čakar tay hârēn gōrrom –a čartant