ادبیات:مجموعه آثار ادبی یک سرزمین یا یک زبان یا یک دوره از تاریخ است که به وسیله شاعران و نویسندگان یک قوم یا ملت پدید آمده باشد. ادبیات را به نوعی میتوان
مجموعه دانشهای ادبی ، ذخایر و مواریث ذوقی نیز دانست . اثر ادبی سخنی است که اندیشه و احساس و تجربه ی گوینده یا نویسنده را آمیخته با تخیل هنرمندانه بیان کند .
وسیله ی آفرینش اثر ادبی ، کلمه ها و جمله ها ، یعنی زبان است .
پدید آورنده اثر ادبی شعر یا نوشته را با خیال و عاطفه واندیشه و تجربه ی خود می آمیزد تا آن را به صورت اثری درآورد که دارای ارزش هنری باشد چنین اثری عاطفه و تخیل و اندیشه ی شاعر یا نویسنده را به شنونده یا خواننده انتقال می دهد، احساسات و عواطف او را بر می انگیزد ، او را شاد، اندوهگین یا شگفتزده می کند و تجربه هایی را به او می آموزد و شاعر یا نویسنده هنگامی می تواند اثر ادبی بیافریند که خوب شادیها ، رنجها ،آرزوها و ناکامی ها و فرازونشیب های زندگی را آزموده باشد .به همین سبب اثر ادبی در ظاهر بیانگر عاطفه و اندیشه و تجربه ی بسیاری از انسانها سخن می گوید که توانایی آفرینش و بیان آن را نداشته اند .
در کل به آثارادبی نوشته شده "ادبیات" می گویند. پیش از اختراع خط ادبیاتی وجود نداشت .اما هر نوشته ای جزو ادبیات نیست مثلا" آگهی های روزنامه ها را نمی توان ادبیات نامید .
نوستهای را میتوان ادبی نامید که نویسنده اش در ذهن خواننده تاثیر کند و مطلبی را به شکلی موثر بفهماند یا در رفتار خواننده تاثیر کند . نویسنده در به کار بردن کلمات همان قدر دقت می کند که نقاش در به کار بردن رنگ.
تمام ذخایر و مواریث ذوقی وفکری اقوام و امم عالم که مردم در ضبط و نقل و نشر آنها اهتمام کرده اند را نیز می توان ادبیات نامید . این میراث ذوقی و فکری که از رفتگان بازمانده است و آیندگان نیز همواره بر آن چیزی خواهند افزود .... همواره موجب استفاده و تمتع و ا لتذاذ اقوام و افراد جهان خواهد بود . ادبیات از حد سخن عادی برتر و والاتر بوده و مردم آن سخنان را در خود ضبط نموده و نقل کرده اند و از خواندن و شنیدن آنها منقلب گشیه اند و احساس غم و شادی یا لذت و الم کرده اند .
همه ی ملت های متمدن ادبیات دارند . یکی از علتهای اینکه مردم زبان خارجی تحصیل می کنند این است که می خواهند با ادبیات آن ملت آشنا شوند چون ادبیات ملت ها مجموعه ای از هنر و ادب آن ملت است که بصورت نوشته یا کلام منظوم یا منثوراست.
ریشه ی زبانی ادبیات را می توان برگرفته از ادب دانست علاوه بر آن ارتباط ادبیات با ادب را می توان از آن جهت دانست که شاید بتوان گفت ادب در بر گیرنده ی مفهوم فرهنگ دانش است و ادبیات خود نیز مجموعه ای از دانش های ادبی است .
ریشه ی ادبیات : دب به معنی لوحه و صفحه ← تغییر یافته به ادب ← ریشه ی ادب برگرفته از
زبان عربی است با ریشه ی فارسی .
- ادب: سخن سنجی ،یعنی آشنایی به احوال نظم و نثر و مراتب هریک و بازشناختن درست از نادرست و خوب از بد آنها . به تعبیر بهتر فن بیان عقاید ، افکارو عواطف که ناگزیر آشنایی به احوال نظم و نثر و مراتب هر یک مقدمه ی آن است. قدما اقسام یا اجزای علم ادب را چنین شماره می کردند :لغت ، صرف ، نحو، اشتقاق ، معانی ، بدیع ، عروض ، قافیه ، انشا و تاریخ .
دکتر م.ع. اسلامی ندوشن در مقاله ی "ادبیات ایران و اخلاق" می نویسد:""ادب که در آغاز به معنای رسم و آیین خوب زندگی کردن است ، خود را با ادب فنی (ایجاد آثار ادبی ) گسترش داد ، در واقع ادب نفس با ادب درش پیوند گرفت و ادبیات وسیله ای شناخته شد برای بهتر و زندگی کردن ""
باید بخاطر سپرد آنچه "ادبیات" نامیده می شود ناگزیر"زبان" نیز هست . اگر هم ادبیات را ذاتا" تجاوز" از زبان بدانیم به هر حال باید بپذیریم که بیرون از زبان ادبیاتی نیست . پس ادبیات همان زبان است به کسر برخی موارد.
به گفته ی ژان پل سارتر :"غرض از ادبیات تلاش و مبارزه است. تلاش و مبارزه برای نیل به آگاهی ، برای تحری حقیقت ، برای آزادی انسان . و از اینروست که نویسنده در مقابل عملی که انجام می دهد موظف است" .