نام کتاب بیانگر محتوای کتاب است چون موضوع این کتاب بیان راه حق و شرح کلمات تحقیق و کشف حجب بشریت است ،نام کشف المحجوب با آن مناسب است .
حفظ آدابی که در قرآن آمده است «فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم »و استعاذت و استخارت به معنی تسلیم امور خود به خداوند است که صلاح بندگان خداوند بهتر داند و خیر و شری که به بنده رسد او مقدر کرده است . پس بنده باید امورخود را به خداوند تسلیم کند تا شر نفس و امارگی از بنده دفع کند و خیریّت و صلاح وی بدو ارزانی دارد .
نیت برانجام فعل سبقت دارد و در عین حال نیت بر فعل رجحان دارد چنانکه پیامبر ( ص) فرموده است : «نیه المومن خیر من عمله » پس نیت هر فعل علت آن فعل است و نیت هر فرد ذهنی است و جنبه عینی ندارد .
حجاب رینی : حجاب ذاتی است « بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون »و کشف آن محال است « انّ الذین کفرو سواء علیهم أانذرتهم أم لم تنذرهم لا یومنون » و پیدایش این نوع حجاب به اراده الهی است « ختم الله علی قلوبهم » حجاب عینی : حجاب صفتی است که کشف آن ممکن است زیرا تبدیل صفات ممکن است .
همانا از میان بندگان دانشمندان از خدا می ترسند . ترسی که در اعمال ظاهر شود را تعبیر به خشوع کرده اند و ترسی که در دل باشد را تعبیر به خضوع کرده اند. عرفان مسبوق به جهل است ولی علم لزوماً اینگونه نیست .
12- فقر اعتباری : عدم بهره مندی بنده از اسباب دنیوی – فقر حقیقی : نیازمندی مطلق بشر به وجود الهی
غنای اعتبار ی:بهره مندی بنده از اسباب دنیوی - غنای حقیقی : بی نیازی مطلق الهی
19- حقیقت : جنبه باطنی و اصلی امور - رسم : جنبه ظاهری و فرعی امور – نعت : صفت یا ذکر اوصاف نیکوی کسی حق : وجود الهی - خلق : مخلوقات الهی – تصوف در حقیقت مایه آشکار شدن عظمت الهی و ستایش حق است ودر ظاهر و بین مردمان مایه ستایش اهل آن است .
22- قصد صحبت متصوفه :دو اضافه اختصاصی – چهار گروه : حقیقت تصوف بینان ، ظاهر تصوف بینان ، حسن معاشرت اهل تصوف بینان ، کاهلان و کسل طبعان
28- ابراهیم ( ع) و جبرئیل . در حین به آتش افکندن ابراهیم (ع)
29- فرزدق – هشام طواف کرد و مردم اورا وقری ننهادند در حالی که به زین العابدین (ع) بسیار احترام گزاردندمردی شامی که امام را نشناخته بود نام او را از هشام پرسید ولی هشام امام را معرفی نکرد . در آن حال فرزدق با خواندن این اشعار امام را معرفی کرد – او به حیا چشم فرو می بندد و از مهابتش چشم فرو می بندند و با او سخن نمی گویند مگر آنگاه که لبخند زند .
30-امام جعفر صادق (ع) – هر چه تو را از دیدن حق باز دارد طاغوت توست
31- پیامبر (ص) خطاب به اصحاب صفه – هرکس از امت من برصفتی که شما بر آن خشنود هستید باقی ماند از همنشینان من در بهشت خواهد بود .
32- عقل محدث است و روا باشد که محدث به چون خودی رسد نه آنکه به خدا رسد که قدیم است پس اثبات استدلال عقل موجب تشبیه قدیم به محدث باشد همچنین هر چه عقل اثبات کند ، معرفت نفی آن اقتضاء می کند ، پس عقل عاجز است یعنی باید در تحصیل معرفت عقل را تعطیل کرد .
33- معرفت بر برهان قائم است در حالی که الهام اینگونه نیست – اصل شرع از الهام مجزاست در حالی که معرفت شرعی است – در هر چیزی که علم بنده به آن ضرورت باشد ، باید تا عاقلان در آن مشترک باشند ولی عاقلان در معرفت خدا مشترک نیستند .
34- فضیلت ایمان را در آن می داند که پدیده ای ذهنی و انتزاعی است و اختیار آدمی در آن دخیل است و معتقد است اگر ایمان عینی بود آنگاه اختیار از آن بر می خاست . هجویری در جای دیگر ( ص 399) معرفت بنده به خدا را مربوط به اراده و هدایت الهی می داند .
35- حقیقت معرفت عجز است از معرفت و بنده برای تحصیل معرفت باید به آلت و صفت خود اتکا کند و از طرفی اگر آلت و صفات را زایل کند به مقام فنا رسیده است .
36- پیامبر ( ص) – وقتی در محضر خداوند بودند – سوگند به جانت که اگر از ستایش من سکوت کنی همه عالم را به جای تو ستایش گوی گردانم.
37- خداوند به هیچ چیزی پیوند ندارد تا آن چیز وی را روا بود
38- توحید :حکم کردن بود به وحدانیت چیزی – تفرید : حکم کردن بود به جدا گشتن کسی از آفات – در تفرید اثبات غیر روا باشد ولی در توحید اثبات غیر روا نباشد .
39- حالت تناقض بین جمع آمدن مقام و قرب – که یکی از جنس مکان و دیگری از غیر جنس آن است – در شب معراج بیان می کند که نزدیک بود به فنای پیامبر ( ص) منجر شود . پیامبر ( ص) درباره شب معراج فرمود : من شب را نزد پروردگارم گذراندم در حالی که او غذایم داد و نوشابه ام نوشاند .
40- عجز : از مقوله وجوداست نه عدم بنابراین عجز از معرفت ، بی معرفتی نیست چون بی معرفتی از مقوله عدم است.
41- طهارت تن را آب مطلق باید و طهارت دل را توحید محض در نتیجه سالک ظاهراً طاهر باشد و باطناً بر توحید باشد . آنکه ظاهراً طاهر باشد مورد لطف ملائکه هست و آنکه باطناً بر توحید باشد از لطف خاص الهی بهره مند است .
42- چیزی نزد خداوند دوست داشتنی تر از جوان توبه کننده نیست . در قرآن « یا ایها الذین آمنوا توبو الی الله توبه نصوحاً» و پیامبر ( ص )فرمود :« التائب من الذنب کمن لا ذنب له »
43- توبه : انگیزه آن ترس از عقاب است ، مقام عامه مؤمنان ، رجوع از کبایر به طاعت
انابت : انگیزه آن طلب ثواب است ، مقام اولیاء و مقربان ، رجوع از کبایر به محبت
اوبت : انگیزه آن رعایت امر الهی است ، مقام انبیاء و مرسلان ، رجوع از خود به خداوند
44- در نظر اهل سنت روا باشد ولی در نظر گروهی از معتزله روا نباشد جز بر کسی که از همه گناهان دست بکشد .
و این عقیده غلط است زیرا برای معصیتی که بنده نکند عقاب نشود ، در نتیجه اگر بنده ای گناهی را ترک کند از عقوبت الهی ایمن می شود .
45- گروهی که تایب را باقی الصفه دانند نسیان ذنب را غفلت وی شمارند و گروهی که فانی الصفه اش دانند ذکر گناه پیشین را شرک به حساب آورند . هجویری گوید : اگر تایب باقی الصفه باشد هنوز به کلی ترک خودی خود نکرده است و اگر فانی الصفه باشد دیگر ذکر صفت برای او درست نباشد .
46- مقامات توبه را بیان می کند . رجوع از خطا به ثواب توبه عام است و رجوع از صواب به اصوب توبه خاص است و رجوع از خود به حق توبه محبّان است .
47- از ما اطاعت کردی پس جزای خیرت دادیم سپس ما را ترک گفتی پس تو را مهلت دادیم اکنون اگر به سوی ما برگردی تو را می پذیریم – مصداق آن است که در توبه شرط تأبید نیست .
48- توبه دو نوع است : توبه انابت که تائب به دلیل ترس از عقوبت خدا توبه می کند و توبه استجابت که تائب از روی حیاء از کرم خدا توبه می کند . توبه خوف از کشف جلال باشد و توبه حیا از دیدن جمال الهی .
اهل خوف اصحاب صحو باشند وا هل احیا اصحاب سکر .
49- محبت خداوند نسبت به بنده : بذل نعمت و ثواب و ایمنی از عقوبت و عصمت از گناه و عطای مقامات والا
محبت بنده نسبت به خداوند : صفتی است که در دل مؤمن مطیع پدیدار آید به گونهای که رضای الهی طلب کند و در آرزوی قربت وی بی قرار باشد و انس با ذکر وی گیرد و از هواها اعراض کند .
50- 1) حِبّه : تخم گیاه که اصل حیات از آن است چنانکه اصل حیات در دوستی و حبّاست .
2)حبّ :استخر پر از آب است چنانکه دل پر از دوستی است .
3) حبّ : نام چهار چوبی باشد که بار کوزه تحمل کند چنانکه محب ذل و رنج و بلا و جفای دوست تحمل کند.
4) حَبّ: جمع حبه دل باشد که محل قوام آن باشد چنانکه محل حب نیز حبه دل است .
5) حباب الماء :غلیان آب در وقت باران است چنانکه حب نیز غلیان دل است در وقت اشتیاق به دیدار دوست .
6) حبه الانسان: صفای سفیدی چشم است چنانکه حف صفای دوستی است .
51- گروهی عشق بنده به خداوند را روا دارند و گروهی روا ندارند و ظاهراً هجویری نیز روا ندارد از آنجا که تنها به ذکر دلایل آنها که روا ندارند پرداخته است .
52- صحبت برسر رابطه دوستی و تکلیف است . گروهی بی دینان گویند در دوستی تکلیف بر می خیزد ولی در شریعت اسلام تکلیف در هیچ حال بر نمی خیزد .
53- نظری درست راجع به رابطه دوستی و تکلیف بیان می کند که در دوستی احساس رنج تکلیف کم و ناپدید میشود نه آنکه خود تکلیف بر خیزد زیرا احساس رنج از انجام امر آمر متناسب با میزان محبت مأمور و آمراست .
54- طه . قرآن را بر تو فرو نفرستادیم تا متحمل رنج شوی . این آیه را مصداق برخاستن رنج تکلیف در رابطه دوستی داشته است .
55- چون خداوند خویش را در قرآن جواد خوانده ما هم او را جواد می خوانیم نه سخی .
56- در بیان تفاوت جود و سخاوت گفته اند : سخاوت در پی قصد و غرضی است در حالی که جود بی هیچ چشم داشت است چنانکه ابراهیم ( ع) مغرضانه تنها به مسلمانان ولیمه می داد در صورتی که پیامبر ( ص) حتی غیر مسلمانان را نیز مهمانی می کرد .
57- برای بیان فرق ما بین جود و سخاوت گفته است : در هنگام بخشش درباره میزان آن دو نظر از ذهن انسان می گذرد که نظر اول بر میزان بیشتری دلالت دارد . متابعت از نظر اول را جود و متابعت از نظر دوم را سخاوت می داند .
58- ایام بیض : روزهای 15.14.13 هر ماه که در شبهای آن ماه نور افشانی زیادی می کند و روزه این روزها توصیه شده است – عشرهای مبارک :دهه های ماه های حرام – از پیامبر ( ص) نقل شده است «:« افضل الصیام صیام أخی داود علیه السلام کان یصوم یوماً و یفطر یوماً»
59- روزه وصال آن بود که صائم شب را به روز پیوند دهد . پیامبر ( ص) صحابه را از آن باز داشت ولی گروهی نهی پیامبر ( ص ) را نهی شفقت تأویل کرده اند . هجویری آنرا کرامت می داند و معتقد است پیامبر ( ص) از اظهار کرامت نهی کرده است .
60- فاقه : نهایت قوّت تحمّل گرسنگی و روزه داری است که در میزان آن اختلاف است – سیری با مشاهدت حق بهتر از گرسنگی با مشاهدت مجاهدت خویش است زیرا گرسنگی مطلقاً ارزشمند نیست .
61- وقت : آن است که سالک در آن از گذشته و آینده فارغ شود . پیامبر ( ص) در شب معراج چنان بود که « مازاغ البصر و ما طغی » - حال : واردی می باشد بر وقت که آن را مزین کند چنانکه وقت محتاج حال باشد «الحال سکوت الانسان فی فنون البیان » . در وقت غفلت راه دارد ولی در حال راه ندارد و در وقت غم و اندوه و سرور و شادی راه دارد ولی در حال چنین نیست .
62- در وقت غم و شادی راه دارد ولی در حال چنین نیست چنانکه یعقوب ( ع) گاه در غم فراق بود و گاه در شادی وصال ولی ابراهیم ( ع) نه فراق می دید نه وصال تا در غم وشادی می باشد .
63- مقام : اقامت طالب برای ادای حقوق مطلوب به شدت اجتهاد و صحّت نیّت وی – تمکین : عالی ترین مرتبه مقام است – تلوین : دگرگونی از حال به حال دیگر است .
64- محاضره : حضور دل در شواهد آیات است – مکاشفه : حضور تحیّر سرّ باشد در شواهد مشاهدات محاضره به تفکّر کشاند و مکاشفه به تحیّر – ابراهیم (ع) در محاضره بود وقتی به ملکوت آسمانها نگاه کرد و پیامبر (ص) رد مکاشفه بود وقتی در معراج بود - مکاشفه عالی تر از محاضره است .
65-در این آیه تربیت «ظالم ، مقتصد ، سابق »از دانی به عالی است . همچنین است ترتبیت مفردات این ترکیبات .
66- مسامره به پیامبر ( ص ) تعلق داشت که شبانه به معراج بردند وبا حق راز گفت : سبحان الذی اسری بعبده لیلاً محادثه به موسی (ع) تعلق داشت که پس از چهل روز به طور رفت و سئوال رؤیت کرد . و لمّا جاء موسی لمیقاتنا
67- به میل باشد نه به تکلّف – عادت نشود – در حضور پیر باشد – دیر به دیر انجام شود – در سماع دیگر کس دخالت نشود – امر و نهی به قوّال نشود -...
68- ویژگی های زبانی :
1- آوردن آلف در پایان فعل نهی : بر موافقت تهمت مه ایستیدا . ص 227
2- لغات فارسی کهنه : برزش ص 21 – بشولاندن ص 424
3- تقدم فعل در جملات : کتابی کردم اندر تصوّف نام آن منهاج الدین ص 2
ویژگی های فکری : شرح آراء صوفیان و احوال و بزرگان این جماعت و اصطلاحات و فرقه های گوناگون آنان