مقدمه:
نگارگر امروز چنانکه باید پیرو شیوه نو است و در پی سواد برداشتن از طبیعت نیست در پی آن است که احساس اصیل و نیرومندی را که در خاطرش نقش بسته آشکار کند و شکل ببخشد در این مقصود از همه نقش های عالم و از خطوط و رنگهای گوناگون و ترکیب صورتهای طبیعت مدد می طلبد و هرچه او را به کار آید به هم می پیوندد غم آن ندارد که بعضی شکل ها در دستش می شکند و رنگها از راه به در می روند و خط مستی می کند و زنده و بی جان در هم می آمیزد اگر جلوه رنگها است که خاطرات را از کف برده رنگ بر عالم می باشد و منظری از عشق و عشوه و غوغای رنگها می سازد و یا غم وجود را در دل رنگهای تیره و پر درد می نشاند و یا در مستی رنگها نشانی از عالم بی خودی و بی خبری به دست می دهد با دو خط که نمودار ابرو و بینی است جوهر چهره ای را آشکار می کند، چند گردش قلم آن سادگی باطنی را که در اشکال پیچیده و دشوار طبیعت نهفته است به ما می سپارد اگر نکته ای در دلش رخنه کرده و او را آرام نمی گذارد آن نکته را خواه صورتی باشد و خواه حالتی بصد گونه مکرر می کند و همه عالم را جلوه گاه آن نکته می سازد تا ما نیز با آن نکته که کوچک می نمود خو می کنیم ژرف و پهناور آن پا می گذاریم.
اگر طبع خیال انگیز داشته باشد و دست در کام نهانخانه خاطر کند نقش های بدیعی در برابر دیدگان ما می گسترد.
اگر شوخ طبع و تیز بین باشد اجزاء وجود را به بازی ترکیب می کند و نکته های طنز آمیز خطوط و رنگها را به کنایه و اشاره آشکار می سازد اما بی گمان تنها قرار تقلید طبیعت و در هم ریختن اشکال و خطوط نیز کسی را در صنف نقاشان اصیل و خلاق قرار نمی دهد آن چه هنرمندان اصیل را ممتاز می کند و فاداری به دبد و احساس و شیوه ای شخصی است. نقاش اصیل عالمی خاص خود را دارد و گرفتار آن عالم است.
شیوه نقاشی در هر دوره مانند شیوه فکر و زندگی تابع تمدنی است که در آن دوره چیره است در عهد ما این چیرگی نسیب تمدن غربی است. تمدن مغرب زمین از اواخر قرن 19 نهضت تازه ای در هنر نقاشی و هنرهای دیگر پدیدار کرده که هرچند در آغاز مانند همه جنبشهای نو مخالفان پابرجا داشت امروزه کم و بیش عالم گیر شده و در همه جامعه هایی که فرهنگ و تمدن غربی در آن راه یافته است رسوم و سنتهای دین را دگرگون کرده: نقاشی جدید زبان تازه دارد باید با دستور و لغات و اصطلاحات آن آشنا شد اگر چنین کنیم مشکلات آن آسان خواهد شد و راه بهره مند شدن از آن هموار خواهد گشت.
ظهور هنر انتزاعی و اصطلاح انتزاعی
اصطلاح ((انتزاع)) به معنی چیزی جدا شده از طبیعت. همواره موضوع مشاجره بوده است شاید به این علت که ((انتزاع کردن)) یک چیز را به معنی کاستن از ارزش یا مقام آن تفسیر کرده اند. موسیقی و معماری همواره هنرهایی انتزاعی بشمار رفته اند حال آنکه در سنت کلاسیک از روزگار ارسطو به بعد ادبیات و هنرهای تجسمی، نقاشی و پیکر تراشی هنرهایی تقلیدی تلقی شده اند هنرمندان دست کم از اواسط سده نوزدهم به بعد آگاهانه یا ناآگاهانه در جهت پی ریزی تصویری از نقاشی به عنوان یک پدیده فی نفسه مستقل و نه تقلید از چیزی دیگر گام برداشته اند. دشواری کاربرد واژه انتزاعی در مورد هنری که در طبیعت شبیه سازی نمی کند از اینجا سرچشمه می گیرد که این واژه را در توصیف تمام هنرهایی به کار برده اند که موضوعشان در درجه دوم اهمیت قرار داده یا کج نمایی شده است تا بدین وسیله بر ابزار تجسمی یا بیانی تاکید شود این اصطلاح گاهی مسامحتاً در توصیف برخی از نقاشی های فووسیتی که موضوع بر آنها غالب نیست و نمونه هایی از پیکره تراشی کوبیستی به کار برده می شود لیکن تا زمانی که مختصر اثری از موضوع قابل تشخیص در میان باشد انتزاعی یک برچسب واقعاً استثنا ناپذیر نخواهد بود. کوبیسم می تواند در مسیر انتزاع قرار گیرد ولی فی نفسه انتزاعی نیست.
تا کنون کوششهای گوناگونی به عمل آمده است تا نامی رضایتبخش برای امواج نقاشی ها و پیکره های غیر تقلیدی آفریده شده در سده بیستم پیدا شود. تئو وان دوسبرگ در سال 1903 اصطلاح ((مجسم)) را پیشنهاد کرد و اصطلاح ((غیر عینی)) نیز و سیعاً در توصیف انتزاعی های موندریان و پیروانش بکار برده شده است لیکن تا کنون هیچ جانشین رضایتبخشی برای این اصطلاح پیدا نشده است و دلیلی هم برای عدم استفاده از آن در آینده دیده نمی شود. کاندینسکی به نظر می رسد که بهتر از همه می تواند ادعا کند نخستین نقاش انتزاعی بود که به مفاهیم جنبی آثار غیر نمایشی و اکسپرسیونیستی خویش پی برد بدون تردید پیش از کاندینسکی نیز نقاشی های انتزاعی آفریده می شده اند تعدادی از نقاشی های وان دولده و دیگران به شیوه هنر نو موضوع قابل تشخیص خاصی ندارند هر چند از راه مسامحه می توان آنها را بر شکلهای گیاهی مبتنی دانست. دلونه در سال 1911 نقش و نگارهایی رنگی می آفرید که موضوع ناتورالیستی عملاً از آنها رخت بر بسته بود و کوپکا نیز در همان زمانه به شیوه ای تماماً انتزاعی کار می کرد.
آبستره
یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر انتزاعی (آبستره) بود. درباره چگونگی و کیفیت این نهضت هنری، همواره بحثها و جدلهایی بین حامیان آن از یک طرف و مخالفان از طرف دیگر صورت گرفته، مضافاً اینک در مورد بررسی ارزشهای زیبایی شناسی آن اختلافهای بسیار موجود است. پیرامون هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند. زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند هنر انتزاعی مورد قبول واقع شده اند.
زیرا از قواعد و قوانینی پیروی می کنند که متعلق به آنهاست و نیازی به جنبه ((نمایشی)) ندارند، در حالی که شعر و نقاشی و مجسمه سازی تحت عنوان ((هنر های نمایشی)) قلمدار می شوند آیا این گونه تفکیک نمودن هنرها باید همواره رعایت گردد؟ یا اینکه باید به کمک اصول کلی زیبایی شناسی، کلیه هنرها از جمله نقاشی و مجسمه سازی مانند موسیقی و معماری مورد سنجش و بررسی قرار گیرد؟
بنظر می آید که نقاشی انتزاعی در مسیر خودش به منظور رقابت با موسیقی به وجود آمده باشد زیرا با توجه به هنر ((کاندینسکی)) و ((موندریان)) برداشتهایشان نسبت به موسیقی و معماری، حد و مرزهای هنر انتزاعی را مشخص نموده اند.
در روند تکاملی هنر انتزاعی که نمایانگر هنر مدرن است، آیا مرز بین هنر نمایشی و غیر نمایشی مشخص است؟ آیا می توان از انواع هنر انتزاعی وابسته، و انتزاعی مطلق سخن بیمان آورد؟ آغاز و پایان هنر انتزعی کجاست؟ و بالاخره آیا هنر انتزاعی با تمام نمودهایش به قرن بیستم تعلق دارد، یا آنکه از نظر تاریخی به هنرهای گذشته ارتباط دارد؟ …
اصطلاح ((آبستره)) به خودی خود دارای ابهام و نیازمند بحث و گفتگو است. زیرا بخوبی می توان ادعا کرد که تمام هنرها آبستره هستند، و یا اینکه می توان با ((پیکاسو)) هم عقیده شد که هنر آبستره اصلاً وجود ندارد، چنانکه هر اثر تکیه بر روشی خاص و نمودی از زندگی دارد. یکی از معروفترین مفسرین و مبلغین هنر انتزاعی ((میشل سوفور)) فرانسوی است. در مورد هنر انتزاعی می گوید. من هنری را انتزاعی می نامم که یادآور هیچ گونه واقعیت شکلی نباشد، حتی اگر نقطه ای باشد که هنرمند از آن آغاز به کار کرده باشد.