سال و محل تولّد: 2 آذر 1302 – تهران سال و محل وفات: 18 شهریور 1348 - اسالم گیلان جلال آل احمد دوم ، آذرماه سال 1302 در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود ، او هرگز نتواست در یک جا حتی در بستر آرامش بخش باورهای دینی ، آرام گیرد و شاید تحت تاثیر همین زندگی پرتکاپو و سرشار از مسا له بود که آل احمد به شیوه و سبک جدیدی از نویسندگی دست یافت و تا مدت ها نویسندگان جوان نسل بعد از خود را ، شیفته زبان و اندیشه خویش کرد .
به گزارش بخش ادبی خبرگزاری کار ایران ایلنا ، جلال در سال 1322 در نجف درس طلبگی خواند و پس از بازگشت به ایران در سال 1323 به احزاب سیاسی پیوست و چندی با حزب توده همکاری کرد ، اما در این محیط نیز چیزی را که میخواست بهدست نیاورد .
وی ، از سال 1326 به شغل معلمی روی آورد .
آل احمد نخستین داستان خود را در سال 1324 با عنوان "زیارت" در مجله سخن منتشر کرد .مجموعه دید و بازدید او نیز در همین سال منتشر شد .
مجموعه " از رنجی که میبریم " ، بیشتر تحت تاثیر شعارهای حزبی درباره فشاری که حکومت برکارگران و افراد سیاسی اعمال میکرد ، در سال 1326 منتشر شد .
در دو مجموعه داستان " سهتار " و "زن زیادی" تعصب و نادانی مردم کوچه و بازار را با لحنی انتقادی تصویرکردهاست .
مشهورترین اثر داستانی آلاحمد ، داستان بلند " مدیر مدرسه " است که به سال 1337 منتشر شد .
مدیر مدرسه سرگذشت مدیری بیپناه است که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 ، فضای اداری فاسد سرانجام او را به ناامیدی میکشاند .
نثر پرشتاب و بریده بریده جلال که به نثر تلگرافی شهرت یافته ، در همین اثر به کمالی شایسته رسید و نسل جوان آن روز و دهه بعد را به شدت تحت تاثیر قرارداد .
رمان " نون و القلم (1340) " کوشش دیگری است برای بازگویی اوضاع اجتماعی ، داستان "نفرین زمین "(1346) درواقع ادامه مدیر مدرسه است و در آن معلم روستا به گزارش تحولات روستاها در روزگار اصلاحات ارضی میپردازد .
این کتاب یکی از نخستین رمانهایی است که در آن ، نویسنده به مسائل روستا و ادبیات روستا میپردازد .
مجموعه پنج داستان که پس از مرگ او به سال 1350 منتشر شد ، در برگیرنده داستانهایی است که نویسنده از دوران کودکی خود به یاد آوردهاست .
او همچنین از همان آغاز به نوشتن مقالات اجتماعی و انتقادی پرداخت و نگارش مقالات (تک نگاری) مونوگرافی و سفرنامه نویسی روی آورد .
از جلال ، در زمینه مقاله نویسی انتقادی ، مجموعههای "هفت مقاله " ، " سه مقاله دیگر " ، " کارنامه سه ساله " ، " ارزیابی شتابزده " ، " در خدمت و خیانت روشنفکران" و "غرب زدگی" به رشته تحریر درآمده است که به ویژه در دو کتاب اخیر ، نویسنده به مهمترین مسائل جامعه ایران یعنی دو موضوع "غرب "و "روشنفکران " پرداخته و با دیدی ناقدانه و سنتگرا با توجه به موازین جامعهشناسی ، آرای معروف به غربزدگی خود را پرشتاب و کوبنده مطرح کردهاست .
استحکام نثر جلال در مقالههای انتقادی و سبک مقطع او ، شیوه کار وی در داستاننویسی را به شدت متاثر ساخته و داستانهای کوتاه و بلند وی را هم به ساختار و محتوای مقاله نزدیک کردهاست .
در قلمرو سفرنامه ، تکنگاری و مشاهدات ، اورازان ، تات نشینهای بلوک زهرا و جزیره خارک در تیم خلیج فارس ، یادگارهایی است که از قلم آلاحمد برجای ماندهاست .
وقتی به سال 1345 سفرنامه حج او به نام " خسی در میقات " انتشار یافت ، توجه بسیاری از حجکنندگان و اهل قلم را به خود معطوف کرد .
به طوری که میتوان گفت این اثر با تقلیدهای فروانی که به دنبال داشت ، توانست سبک نوینی در سفرنامه نویسی حج پدید آورد .
آل احمد ، ترجمههایی از آثار نویسندگان بزرگ چون داستایوفسکی ، ژان پل سارتر ، آندره ژید و اوژن یونسکو نیز دارد که در مجموع نسبت به دیگر زمینههای نویسندگی برای او به عنوان یک مترجم ، شان چندانی به بار نیاورده است ، چنانکه تلاش های او در کار مطبوعات نیز شهرتی برای او به بار نیاورد .
زندگی آل احمد ، در شهریور 1348 در حالی که 45 سال بیشتر نداشت به پایان رسید .
آثار: 1- از رنجی که می بریم 2-اورازان 3-پنج داستان 4-تات نشین های بلوک زهرا 5-جزیره خارک در یتیم خلیج فارس 5- چهل طوطی 6- خسی در میقات 7- در خدمت و خیانت روشنفکران 8- دست های آلوده 9- دید و بازدید 10- زن زیادی 11- سرگذشت کندوها 12- سفر آمریکا 13- سفر به ولایت عزرائیل 14- سفر روس 15- سه تار 16- غرب زدگی 17- مدیر مدرسه 18- مکالمات 19- نفرین زمین 20- نون وا لقلم 21- یک چاه و دو چاله بویین زهرا و آوج آذربایجان شهرستان بوئین زهرا در جنوب استان آذربایجانی قزوین، در دشت قزوین و در دامنه های شمالی رشته کوهی که در بعضی از نقاط مرز بین استان های قزوین، همدان و مرکزی می باشد بنا شده و از نظر ارتباطی در مسیر جاده تهران همدان و جاده ساوه قرار دارد.
این راهها نواحی جنوبی و شرقی آذربایجان (نواحی مجاور ترک نشین استانهای تهران ، مرکزی و همدان) را به نوحی شمالی آذربایجان (استانهای قزوین و زنجان) متصل می کند .
مرکز شهرستان بوئین زهرا، شهر بوئین در 135 کیلومتری تهران و 55 کیلومتری شهر قزوین واقع شده است.
این شهرستان دارای 5 بخش مرکزی (بوئین)، آوج، شال، اسفروردین و دانسفهان می باشد.
مرکز بخش آوج شهر آوج است که در فاصله 123 کیلومتری جنوب غربی بوئین زهرا واقع شده است.
آب و هوای غالب این بخش هم مثل سایر نقاط آذربایجان کوهستانی است .
ارتفاعات خرقان غربی در غرب و کوههای آق داغ در شرق این بخش از جمله مهمترین کوهستانهای آن را تشکیل می دهد.
خره رود ( طویلترین و پر آب ترین رود شهرستان)، ساوه چای، آوه رود از رودهای مهم بوین زهرا میباشند.
با وجود مراتع سرسبز در دامنه کوهستانها اساس فعالیتها و اشتغالات مردم این بخش را مانند دیگر نقاط آذربایجان، کشاورزی، دامداری و باغدرای (تولید انگور) تشکیل می دهد.
، در زمینه صنایع دستی نیز مانند تمام نواحی ترک نشین ایران و آذربایجان قا لی بافی (بویژه فرش های افشار و تکاب) و منجق دوزی رواج دارد.
موردی مهم از دید تاریخی ، زلزله خیز بودن این ناحیه باز هم مانند اکثر نقاط دیگر آذربایجان است.
زلزله اخیر که در استان های آذربایجانی قزوین٫ زنجان و همدان در اول تیرماه گذشته رخ داد ، براساس آمار رسمی بیش از دویست نفر کشته به جا گذاشت و خسارات و ضایعات فراوانی در مناطق روستایی به بار آورده تعدادی از روستاها را صددرصد تخریب نمود.
زبان های رایج در شهرستان بویین زهرا، ترکی و جزایر زبانی تاتی می باشند.
با این همه اکثریت مطلق مردم شهرستان ترک می باشند: " "سازمان شهرداریهای استان قزوین" "...زبان رایج در شهرستان بویین زهرا، ترکی وتاتی می باشد.
اکثریت مردم ترک زبان می باشند.
..." توضیحاتی در باره چند کلمه ترکی بکار رفته در نوشته فوق: آغ [آق، آغجا، آقجا، آغجه، آقجه] : سفید٫ کم شمار٫ کم تراکم.
آق داغ به معنی کوه سفید (کم تراکم) است.
مثالهایی از اسامی جغرافیایی شهرستان بویین زهرا و تاکستان و...: آغ بولاغ, آق قویو (یعنی چاه سفید), آقجه دام (یعنی ساختمان سفید), آغجا قیه (یعنی صخره سپید) ، آقجاکند (ده سفید)، آغ کهریز، آق میر, آق بابا....
داغ [داق، تاق، تاغ] : کوه.
مثالهایی از اسامی جغرافیایی شهرستان بویین زهرا و تاکستان و...
: آقداغ=آق داغ , جرن داغ (کوه آهوی زرد), قوشا داغ(جفت کوه) , تکین داغ (کوه شاهزاده), قازان داغ (کوه قازان=پیروز)، سوری داغ (کوه گله)....
چای: رودخانه.
: ساوه چای٫ چای بلاغ (رود چشمه), میانچای قارا[قرا، خره ، قره:] سیاه، متراکم، قوی و انبوه.
.
: قارارود, خره رود ، قره بلاغ, قره داش, قارا تپه, قره تپه,کوه قره قلعه, قره آغاج, قره بایر, قشلاق قارا، قلعه قرا داش, قره قلعه، قره چنگول، قره کوسه لر، قره باغ،قره قرقان، قره تیره،قره یاتاق، کوه قره میل.....
آوه، [اویا، اووا، یووا] : در کلمه آوه رود و نیز نامهای بسیار مختوم به آباد.
اوبا و یا اووا در ترکی قدیم به معنی محل زندگی، جلگه، مرغزار، دشت باز و غیره بوده است.
این کلمه در زبانهای ترکی به شکل“iy.
ey.
oy.
uy.
Iay.
yuy.
ev.
oba وجود دارد.
بسیاری از نامهای جغرافی آذربایجان و خراسان و ایران که متاسفانه از طرف فرهنگستان زبان فارسی به خطا به شکل ختم شده به "آباد" ثبت شده اند،در واقع به اوبا-اووای ترکی(uwa، oba/uba،-wa, -oa, va, -uo ) ختم میشده اند.
کلمه یووا در ترکی (به معنی لانه ) نیز با اوبا همریشه میباشد.
قالی: ضخیم و کلفت.
کلمه قالین ترکی (+ن: پسوند تاکید) از این کلمه ریشه میگیرد.
منجق:[ مینجیق، بنجق، بونجوق، مونجوق] دانه های سنگهای قیمتی، چنین دانه هایی (و نیز ناخن شیر و ...) که بر پرچمها (توغها) ویا طبق باورهای ترکی برای جلوگیری از چشم زدن به دم اسب بسته میشد.
پرچمهایی که دارای چنین سنگهای قیمتی ویا دانه هایی بوده اند.
همچنین نام پدر آتیللا از ترکهای هون .(کلمات پرچم و طوغ نیز ترکی میباشند) ساوه: [ساو-سابو ، ساوا] به معنی زدن،کوبیدن و دفع کردن است.(ریشه کلمات ترکی امروزین ساواش، سووماق، سوووشماق...سوورماق).سابیر ویا ساوار همچنین نام اقوامی از ترکان باستانخزر ، کومان، اوقور و بولغار و...و نام شخص نیز بوده است.
همچنین ساو- چاو با بسط معنی از دفع و پخش کردن به معنی شان، شهرت، صدا و پیغام ...نیز میباشد.
که به این معنی اخیر در نامهای سبلان=ساو آلان و ترکیب سوز سوو باقی مانده است.
آوج : به ترکی نام نوعی پرنده خرقان:[قره قان] (معادلQôroxan قرخان مغولی) به معنی رود کوچک ویا باریکه آب کوهستانی.
: قره قرقان، و خرقان.
در ریشه شناسی خرقان نام ترکهای قاراخانی نیز پیشنهاد شده اند.
(هنوز در استان قزوین و مناطق ترک نشین جوار آن در استان تهران به نام چیگیل ویا چگین برخورد میشود که طائفه ای ازترکهای قاراخانیان هستند که در این نواحی از آذربایجان ساکن شده بودند) زبان تاتی زبان تاتی که از گروه شمالی زبانهای غربی ایرانی میباشد یکی از کهنترین زبانهای این مرز و بوم است که بسیاری از ویژگی های زبانهای باستانی ایرانی را حفظ کرده و به عقیده برخی از زبان شناسان و محققین بازمانده زبان مادی میباشد.
در این مورد دیاکونف دانشمند روسی در کتاب تاریخ ماد خود میگوید: "هنوز هم تاتها و تالشها و گیلکها و مازندرانیها به لهجههایی سخن میگویند که خود بقایایی از زبان هند و اروپایی میباشد که در آغاز لسان ماد شرقی بوده است، امتیاز ویژه این لهجهها کهنگی و مهجوری ترکیب اصوات است که در بسیاری از موارد با زبان پارسی تفاوت داشته و با مادی و پارتی و اوستایی شباهت دارد.
بدین سبب اگر تاتها و تالشها را مادهایی بشماریم که به عنف، پارسی شدهاند کاملاً راه خطا پیمودهایم." جا دارد در اینجا به نظر دکتر یارشاطر نیز اشاره گردد او مینویسد: " اینجانب در طی چند سال گذشته در ضمن جستجویی که برای یافتن زبانهای ایرانی در سرزمین قدیم ماد در پیش گرفته بودم، موفق شدم، به عدهای از این زبانها دسترسی پیدا کنم و آنها را ضبط نمایم، این زبانها در سرزمینی که میان رود ارس در شمال و سمنان و سنگسر در شرق و حدود ساوه و همدان در جنوب و مغرب گسترده است، پراکندهاند و با یکدیگر رابطه قوی دارند و اکثر آنها را میتوان از یک گروه به شمار آورد.
از آنجا که سرزمین این زبانها در ماد قدیم قرار دارد و قواعد صوتی و دستوری آنها نیز منافی با آنچه که از زبان مادها میدانیم نیست به جا خواهد بود.
اگر این زبانها را به عوض "تاتی" که نارساست و ظاهراً ترک زبانان مصطلح کردهاند "مادی" بخوانیم، خاصه آن که در تاریخ ایران دلیلی در دست نیست که "تات زبانهای" این نواحی از محل دیگری به این سرزمین کوچ کرده باشند و تردید نیست که لهجههای ایرانی این نواحی به جز فارسی و کردی بازمانده لهجههای مادهاست، که تاکنون در نواحی دور افتاده و در پناه کوهستانها و یا در میان گروههایی که نیرو و استقلال فطری بیشتری داشتهاند دوام یافته است." دو نکته دیگر نیز وجود دارد که نزدیکی تاتی با مادی را اثبات میکند.
یکی نزدیکی جغرافیایی تاتهای استان قزوین با پایتخت مادها یعنی هگمتانه و این که این مناطق در اصل جزء سرزمین ماد سفلی بوده و نکته دیگر که مهمتر است این است که هردوت پدر تاریخ، وقتی به ایران میآید چهار واژه وچنداسم خاص از زبان مادی ثبت میکند که آن چهار واژه هماکنون در بین تاتهای استان قزوین به خصوص در تاکستان کاربرد دارد که عبارتند از: اسپیکا، اسپ، کوتک (کوته)، زان که هماکنون در تاکستان به صورت اسپه به معنی سگ – اسب به معنی اسب – کوتیکا به معنی توله سگ – بزون یا بزونستن به معنی دانا یا دانستن به کار برده میشوند.
برخی از محققین از جمله یار شاطر، تاتی تاکستانی را مادر زبان تاتی مناطق دشت قزوین میداند و میگوید تاکستانی دارای لهجههای متعددی می باشد که از آن جمله میتوان به اشتهاردی، رامندی، چالی یا شالی و غیر اینها – میان قزوین و زنجان و تهران اشاره کرد که تاکستانی از جهتی با سمنانی و از جهتی با تالشی شبیه است.
و.ب.هنینگ زبانشناس معروف در مقاله بسیار ارزشمند خود تحت عنوان زبان کهن آذربایجان ضمن مقایسه تاکستانی با تالشی و سمنانی وابستگیهای این زبانها را بررسی و بازگو کرده و میگوید: "میتوان گویش تاکستانی را به صورت واسطه العقدی در نظر گرفت که گروههای شمالی و شرق و جنوبی زبانهای ایرانی را به هم پیوند میدهد.
این که گویش مذکور از لحاظ فوق در موضعی مناسب و طبیعی قرار گرفته از آنجا معلوم میشود که بین این گویش و زبانهای گیلکی طبری که در مجاورت آن در جانب شمال و شمال شرقی قرار گرفتهاند، بعضی ویژگیهای مشترک به چشم میخورد.
لازم به ذکر است که به غیر از استان قزوین زبان تاتی در استانهای اردبیل، آذربایجان شرقی، مرکزی، تهران، سمنان و گیلان نیز گویشورانی دارد .
همچنین در جمهوری آذربایجان و داغستان روسیه نیز تات زبانهای بسیاری زندگی میکنند که توضیح مفصل آن در مقاله از تاکستان تا داغستان که توسط نگارندگان این سطور نگاشته شده آمده است.
بررسی بیشتر در مورد زبان تاتی را به زبانشناسان زبده داخلی و خارجی میسپاریم و در این قسمت به مطابقت برخی از واژههای پهلوی و اوستایی با تاتی تاکستان و بلوک رامند میپردازیم.
واژگان تات و تاتی واژههای تات و تاتی داستان درازی دارند و دیدگاههای گوناگون و گاه متضادی برای آن بیان شده است.
شرق شناسان درباره ریشهها و معانی آن بسیار سخن گفته اند ولی آنچه مسلم است تاتی یک زبان است و اگر چه امروزه از گستردگی آن کاسته شده است اما سالیان درازی در بسیاری از مناطق ایران پهناور فرمانروایی داشته و هنوز هم به حیات خود در پهنه تاریخ این سرزمین ادامه می دهد.
ایران سرزمینی است که از دیدگاه نمادهای تمدن و فرهنگ کم نظیر و حتی بی نظیر است.
یکی از این نمادهای فرهنگی و شاید مهمترین آنها زبان و ادبیات کهن آن است که همواره بر تارک ادبیات جهان درخشیده است.
از ویژگیهای مهم فرهنگی ایران پهناور، گوناگونی قومی و به تبع آن گوناگونی نمادهای فرهنگی از جمله زبان این اقوام است.
رایج بودن گویشهای گوناگون و زیبا هم چون کردی، لری، گیلکی، مازندرانی، تاتی، و بسیاری گویشهای دیگر نشان از قدمت وتنوع بافت فرهنگی ایران دارد.
یکی از زبانهای باستانی و کهن ایران که پیشینه ای بلند در تاریخ ایران و اقوام ایرانی دارد زبانی است که امروزه تا تی خوانده می شود.
در نوشتارهایی، کوشش خواهد شد تا با ارائه اطلاعاتی درباره تاتی، تصویر روشنی از چگونگی این زبان در طول تاریخ و دلایل فراز و فرود آن و نیز شرایط و جایگاه کنونی آن فراروی علاقمندان به فرهنگ و زبان سرزمین ایران به ویژه تات زبانان قرار دهد.
به دلیل گسترده بودن موضوعاتی که درباره یک زبان و ادبیات می توان به آنها پرداخت از یک سو و اهمیت نگرش جامع تر و ژرف تر به هر بخش از بررسیهای مربوط به زبان تاتی، لازم است گفتارهای تخصصی و ویژهای دربارهی این زبان ارایه گردد.
· پروفسور مارکوارت آلمانی واژه تات را مرکب از دو واژه می داند،تات به معنی زیردست و چیک که ادات تصغیر در زبان ترکی است بنابراین مفهوم کلی آن را زیردست کوچک بیان کرده و اضافه می نماید که ترکان پس از غلبه بر بومیان ایرانی (در مناطق تحت سیطره خود) آن را به مردم زیردست خود اطلاق می کردند.
· در نوشتههای بسیاری از پیشینیان همه جا تات، تاجیک، تاچیک و تازیک به معنی غیر ترک و ایرانی به کار رفته است.
چنان که در دیوان لغات ا لترک کاشغری (466 ه ق) واژه ی تات معادل (الفارسیه) گرفته شده و تت به معنای ایرانی و پارسی آمده است.
· در کتاب طبقات ناصری (657 ه ق) واژه تات به معنی تازیک و تاجیک و برای فارسی زبانان به کار رفته است.
· در لغت نامه علامه دهخدا آمده است: · اگر از هر فرد روستایی یا ایلات آذربایجان بپرسید تات یعنی چه ؟
بی درنگ جواب می دهد: تات یعنی تخته قاپو و آبادی نشین، پس به طور کلی می توان به این نتیجه رسید که تات کلمه یی بوده به جای تاجیک که لااقل از ده قرن پیش از طرف ترکان (بی سواد و مال دار و بیابان گرد) زردپوست مناطق اورال به ایرانیان (دانشمند و کشاورز و شهرنشین) اطلاق شده است و زبان تاتی نیز به لهجههای مختلف زبان ایرانی گفته می شده که تاتها بر آن سخن می گویند · در دایره المعارف فارسی که زیر نظر مرحوم دکتر غلامحسین مصاحب گردآوری شده،آمده است: تات لفظی است ترکی و به معنی عناصر خارجی سرزمین ترکان به کار رفته است، این لفظ در کتیبههای اورخون نیز آمده و موارد استعمال آن تاریخی پیچیده دارد و در این سیر تاریخی تغییراتی در آن راه یافته مثلا به ملل تحت استیلای ترکان و بالاخص در دوره استیلای ترکان بر ایرانیان، به ایرانیان اطلاق شده است.
· مرحوم محیط طباطبایی در کتاب تاجیکان در مسیر تاریخ، در زمینه ی تفاوت دو واژه ی تات و تاجیک می نویسد: تفاوت مفهوم این دو واژه در موارد استعمال آنها می باشد که تات غالبا در تعریف یا شناسایی ایرانیانی به کار رفته است که زبان ترکی نمی دانستند در صورتی که تاجیک به ایرانیانی گفته می شد که به زبان فارسی سخن می گفته اند.
به عبارت دیگر تات مترادف با بدل نام ایرانی است که ملت متمدن قدیمی را در این منطقه تشکیل می داده اند ولی هرگز قومی و ملتی در تاریخ سه هزار سال گذشته در گذرگاه زمان و مکان به نام تاجیک وجود نداشته است که بیرون از قلمرو و وجود ایران، کیان مستقلی داشته باشد.
بلکه تاجیک صفتی برای ایرانی فارسی زبان بوده و بر غیر ایرانی اطلاق نمی شده است.
· واژه تات در اوستا در قالب پساوند آمده است به عنوان مثال می توان به کلمات مرکب خرداد و امرداد اشاره کرد که در اوستا به صورت هئورتات و امرتات بیان شده است و یا واژههای دیگری همچون ارش تات به معنی راستی، دروتات به معنی درستی، اوپرتات به معنی برتری، رسس تات به معنی عدل و داد و...
که به گفته برخی صاحب نظران واژه تات تغییر یافته ی واژه داد است و به معنی عدالت و دادگری.
· مولانا جلال ا لدین در بیتی از ملمعات خود سروده است: گر تات ساک و گر روم ساک و گر تورک زبان بی زبانی را بیاموز در این بیت با توجه به برجستگی اقوام روم و ترک و ایرانی در آن زمان، مولانا خواسته است که با بیان هر سه قوم، مخاطبان پیام خود را (که در مصرع دوم آمده است) عام مشمول نماید که به روشنی می توان کاربرد واژه تات را به معنای عام ایرانی استنباط کرد.
· در قفقاز آن بخش از ایرانیانی را که هنوز به فارسی تکلم می کنند تات می گویند.
یحیی ذکاء درکتاب جستاری درباره زبان مردم آذربایجان می نویسد: «...
و اما درباره تات ها و زبان تاتی باید گفت که در پیرامون همدان و قزوین و کرانههای سفیدرود و مازندران شرقی و تا لش و آذربایجان و نیز بیرون از ایران در افغانستان و قفقاز.تیرههایی از مردم هستند که خود را تات می نامند و زبانشان نیز تاتی خوانده می شود».
· علی عبدلی در کتاب ادبیات تات و تا لش آورده است: «تات نامی است که به بخش گسترده یی از جامعه ایران بزرگ اطلاق شده است.
تاتها نه یک قوم و نه یک طایفه و ایل اند بلکه جماعات مختلفی از ایرانی زبانان هستند که اطلس پراکندگی آنها از داغستان و شیروان و آذربایجان و قزوین و زنجان تا سمنان و خراسان را در بر می گیرد.
زبانی که جماعات موسوم به تات به آن سخن می گویند آن چنان متنوع و متفاوت است که با وجود ایرانی یودن و وجوه مشترک فراوانی که دارند به عنوان لهجههای مرتبط به هم در زیر عنوان یک زبان واحد قرار نمی گیرند به عنوان مثال لهجههایی که تاتهای بخش جرگلان بجنورد و برخی روستاهای خط مرزی ترکمنستان به آن سخن می گویند با لهجههای تاتهای تاکستان.
بلوک زهرا و رامند از یک طرف و تاتی مرند و خلخال از طرف دیگر و همه اینها با تاتی قفقاز همان قدر متفاوتند.» · ملک ا لشعرای بهار در سبک شناسی (جلد سوم) می نویسد: «ایرانیان از قدیم به مردم اجنبی تاجیک و تازیک می گفته اند چنان که یونانیان، بربران و اعراب عجمی را عجم گویند.
این لفظ در زبان دری تازه (تازی) تلفظ شده و رفته رفته خاص اعراب گردید ولی در توران و ماوراء النهر، لهجه قدیم باقی ماند و به اجانب تاچیک می گفتند و بعد از اختلاط ترکان آلتایی با فارسی زبانان آن سامان لفظ تاجیک به همان معنی داخل زبان ترکی شد و فارسی زبان را تاچیک خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد.» · مردم کرانه ی جنوبی رودارس، مردمی را که از پل خدآفرین به آن سو (دشت مغان و آستارا) نشیمن دارند یا آن که به زبان ترکی سخن می گویند کرد و از پل به این سو (جلفا و ماکو) را تات می نامند.
· قشقاییهایی که به ترکی سخن می گویند مردم فارس زبان را تات اطلاق می کنند.
· دسته ای دیگر از پژوهشگران تات و تاجیک و تازیک را هم ریشه دانسته و آن را به واژه طایی نسبت می دهند چرا که ایرانیان از دیرباز قبیله ی طی را که از مردم یمن بودند، پیش و بیش از دیگر اعراب می شناختند و با آنان رفت و آمد و داد و ستد داشتند و آنها را تاژ و تازیک می نامیدند چنان که یونانیان و رومیان همه ایرانیان را پارس یا فرس (که نام تیره ای از آنان بود) می خواندند.
· در کتاب تات نشین های بلوک زهرا تا لیف زنده یاد جلال آل احمد آمده است: افسانه یی در افواه مردم سگزآباد (از توابع بویین زهرای قزوین) است بدین مضمون که در زمانهای خیلی قدیم پادشاهی خونخوار که به ویرانگری و مردم کشی شهرت داشته و نامش تات بوده است به حوالی بلوک زهرا و خمسه می رسد که علامت روی کلاه خود او و اطرافیانش دو شاخ بوده است.
ا ها لی و بومیان حقه ای سوار می کنند و هر کدام کلاهی از آن نوع و شکل برای خود می سازند و با هدایا و قربانیها به پیشباز می روند و به این صورت از خرابی و کشتار نجات می یابند و کم کم آن پادشاه افسانه ای در منطقه سکنی گزیده و مستقر می شود و زبان مردم نیز به نام همان پادشاه نام تات می گیرد.
· در افسانهها و مثلهای مردم ترک زبان تبریز، تات به معنی مرد دانا، با سواد و صاحب کتاب (در زمانی که داشتن سواد و اهل کتاب بودن نادر بوده است) به کار رفته است: بو سوز هیچ تاتن کیتا بنده یوخدور این سخن در کتاب هیچ تاتی نیز وجود ندارد.
· ترکمنهای ماورای خزر تات را درباره تاجیک های ایرانی الاصل به کار می برند.
· برخی دیگر از دانشمندان نیز تات را یک واژه ایرانی دانسته اما می گویند که تات و تاجیک و تازیک از یک ریشه بوده و هر سه به معنی بیگانه و مردم غیر ایرانی (انیران) است و ایرانیان اصیل بیگانگان را تاجیک و تازیک می گفته اند.
· دکتر یار شاطر نیز در تایید هم سانی زبان تاتی و مادی می گوید: در نواحی شمال غربی ایران زبان رایج اکثر ایرانیان ترکی است ولی در گوشه و کنار این نواحی هنوز گروههایی هستند که به زبان کهن تر این سامان سخن می گویند.
غا لب این زبانها با وجود اهمیتی که دارند هنوز انتشار نیافته اند.
اینجانب طی چند سال گذشته در ضمن جست و جویی که برای یافتن بازماندههای زبان ایرانی در سرزمین قدیم ماد در پیش گرفته بودم موفق شدم به عده ای از این زبانها دسترسی پیدا کنم و آنها را ضبط نمایم.
این زبانها در سرزمینی که میان رود ارس در شمال و سمنان و سنگسر در شرق و حدود ساوه و همدان در جنوب و مغرب گسترده است، پراکنده اند و با یکدیگر رابطه ای قومی دارند و اکثر آنها را می توان از یک گروه به شمار آورد از آجا که سرزمین این زبانها در ماد قدیم قرار دارد و قواعد صوتی و دستوری آنها نیز منافی با آن چه در زبان مادها می دانیم نیست ، به جا خواهد بود اکثر این زبانها را به عوض تاتی که نارساست و ظاهرا ترک زبانان مصطلح کرده اند مادی بخوانیم.
· در برخی نوشتهها آمده است: تات در زبان ترکی مصغر شده کلمه تانغوت است که به معنی خارجی و بیگانه می باشد.
این واژه پس از حضور ترکان در سرزمینهای شرق ایران به ایرانیان تحت تسلط ترکان گفته شد و به تدریج با تداوم حضور ترکان و گسترش مناطق تحت سیطره آنان، این واژه نیز معنای وسیع تر گرفت و معادل ایرانیان (به معنای عام) به کار رفت.
تطبیق برخی از واژههای تاتی با اوستایی و پهلوی اوستایی، پهلوی تاتی فارسی هه اُوَ آوْ(مذکر)آوه(مونث) او، ضمیر سوم شخص مفرد برای زن و مرد ازَم اَز من ایزم ایزِم هیزم اسپید ایسپی سفید آسیاو آسیا آسیاب بان بُن بام پاکییَ پاک پاک و تمیز پوتک پوک پوک،پوکیده تُوم تُوم تخم دمب دمب دم درو درو دروغ دول دول ظرف آب چرمی یا پلاستیکی دیتار دُیار آشکار و پیدا اوزوان زبون زبان سمب سم سم سوچ سوج سوز غژب غضب غصب کرک کرکِه مرغ خانگی ماکیان گف گپ گپ گوز اوز گردو مخ مِخ میخ مزگ مغز مغز مزگِت مَچِد مسجد وفرِ وارهِ(مونث) برف واز بِوَزَستَن پریدن سرگین گیو سرگین،مدفوع وینیک وینّیه بینی،دماغ وهانک وُنهِ بهانه وَرکِ وَرِه بره وهرک وَرْگ گرگ وس وس بس یو یُوْ جو دا آدیَن دادن تاشیتن بتاشتن تراشیدن درش درشت درشت پرس آپرسَسْتَن پرسیدن هدا هَماوگا همانجا خشان من خُش اومیَن خوش آمدن زُن بِزون-بِزونَستن دانستن وین ویندن دیدن هونَر هونَر هنر آدان آدییَن دادن نس (رس) برسَسْتَن رسیدن وید ویر یاد برِز بِلند بُلند ائوج واج گوینده وات وا باد آوا آو آن دَرِزاهی دَرْزِنِ سوزن سَت سَت صد 100 هشتات هشتات 80 وَلگ وَلگ برگ وهار واهار بهار اوستایی،پهلوی تاتی فارسی وارون وارون باران گیل گیل گِل میچِک میجیک مژه اسپان اسپه سگ گیروا گردن گردن ودیه ویه عروس چخرا چاره چرخ نخ ریسی مَخَش مَگَز مگس منابع www.qazvin.net www.persian-language.org www.takestan20.com www.palangah.persianblog.com موضوع تحقیق : تات نشینهای بلوک زهرا دبیر مربوطه : استادآقاجان زاده گردآورنده : مسعود سبحانی کلاس 101 پائیز 84 موضوع تحقیق : جلال آل احمد و آثار او دبیر مربوطه : جناب آقای عمادی فر گردآورنده : فرهاد و فرزاد حسینی بهار 85