در شماره نوروز 1324 مجله سخن داستانی به چاپ رسید که تولد نویسندهای دیگر را نوید میداد، نویسندهای که همچون چوبک با تأثیر از هدایت شروع کرد اما خیلی زود در پی یافتن استقلال هنری برآمد و پارهای از «ایرانی» ترین داستانها را پدید آورد.
داستان « زیارت » نام داشت و جوان 22 سالهای به نام جلال آل احمد
(1348-1302) آن را نوشته بود. آل احمد موفق شده بود با شوری مذهبی شرحی دقیق و درونی از یک سفر زیارتی به دست دهد. جنبه مذهبی داستان آنقدر قوی است که توصیفها را نیز در برگرفته است:
خورشید که با قرص قرمز رنگ خود کمکم فرو مینشست در نظرم پرچم خونین عزیزان زهرا مینمود که اندک اندک سرنگون میشد.
داستان « زیارت » ویژگیهای اساسی داستان نویسی آل احمد را در خود دارد: راوی داستان آدمی است بیگانه از جمع: « هر کس حالی دارد و جز من هیچکس در اینجا تماشاچی نیست». همین ناظر وقایع است که در دیگر داستانها نیز از وقایع و آدمها برایمان گزارش میدهد. در داستان « دید و بازدید عید » و چند داستان دیگر از مجموعه دید و بازدید (1324)، راوی تماشاگر تصویرهایی انتقادی اما سطحی از سنخهای مختلف اجتماعی ترسیم میکند. جرقههایی از سمتگیری به سوی ایدههای نوین، به صورت همدردی با مردم فقیر، نیز در اولین داستانهایش به چشم میخورد؛ جرقههای کمسویی که قادر به روشن کردن و نشان دادن درون زندگی محرومان نیست. اما آلاحمد در هیچیک از این داستانها موفق به آفریدن شخصیت یا موقعیت زندهای نمیشود و حتی نمیتواند به توصیف درونی داستان «زیارت» نزدیک شود و در حد گزارشنویس روزنامه میماند. قلم نویسنده جوان سطح وقایع را خراش میدهد و قادر به دستیابی به واقعیت و توصیف آن نیست. این داستانها که از حد واقعگرایی سنتی جمالزاده فراتر نمیروند، برشهایی گزارشی از زندگی سنتی را به نمایش میگذارند. نویسنده بیتجربه با اظهار نظرهای گاه و بیگاهش سیر داستان را قطع میکند و به آشفتگیها میافزاید، او که نمیتواند از طریق اعمال و گفتار آدمهای داستان مقصود خود را بیان کند، در داستان دخالت میکند و با چند جمله نتیجهای برای خواننده تعیین تکلیف میکند. تنها در داستان « گلدان چینی» است که حادثه با روانی و یکدستی پیش میرود.
از دیگر داستانهای او: شمع قدی افطار بیموقع سه تار وسواس آفتاب لب بام و … است.