طرح ایجاد خاورمیانه بزرگ چندی است که به طور جدی نقل محفل برجستگان سیاسی، اجتماعی و مذهبی منطقه و آن سوی آب های آتلانتیک گشته است.
در این میان، ایالات متحده در رأس جبهه موسوم به غرب، طی نخستین سال های سده بیست و یکم میلادی به همراهی متحدان اروپایی خود، دم از لزوم اجرای این طرح در منطقه حساس و سرنوشت ساز خاورمیانه می زند. البته در این میان، از چاشنی اجبار استفاده کرده با برشمردن مزیت های اجرای این طرح برای کشورهای عرب و غیرعرب منطقه، نسخه ای عجولانه برایشان پیچیده است.
به عقیده بسیاری از آگاهان و کارشناسان مسایل سیاسی و ژئوپلتیک در این که کشوری با مختصات و ویژگی های ایالات متحده با آن پیشینه استکباری و کشورهای همیشه استعمارگر اروپای غربی همچون انگلیس که به کفتار پیر جهان غرب معروف است، حامی و پشتیبان بلامنازع اجرای طرح خاورمیانه بزرگ شده اند، باید در پی کشف اغراض ناگوار آنها در پس این قضا بود با این وجود، بی گمان تبعات و تأثیرات نامطلوب سیاسی- اجتماعی به همراه این موضوع خواهد بود. تأثیراتی که در صورت اجرای این طرح ناپخته و نسنجیده، پیامدهای مخرب و ویران کننده ای برای کشورهای اسلامی منطقه خواهد داشت و چه بسا به مقدمه ای برای بازگشت استعمار فرانو به منطقه خاورمیانه مبدل گردد.
با این مقدماتی که گفته شد بیش از پیش اهمیت تحولات اخیر در خاورمیانه مشخص شده و ذهن تحلیل گران را با ابعاد آشکار و پنهان این پروژه آشنا خواهد شد.
دقت در این مسئله بسیار مهم که جهان غرب به سردرگمی آمریکا امروزه با جدیت خواستار پیاده شدن این طرح در منطقه بسیار حساس و پرمناقشه خاورمیانه است و کشورهای منطقه، به ویژه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس را مجبور به تبعیت از این طرح و فراهم کردن مقدمات اجرای آن می کند، ما را به جواب بسیاری از معماهای پیچیده این قضیه نزدیک تر می کند. آن گونه که به نظر می رسد، هدف اصلی ایالات متحده و جامعه اروپایی از پیگیری اصلاحات در خاورمیانه و پافشاری نامعقول آن ها بر این امر چیزی نخواهد بود جز تأمین منافع خود در این منطقه ویژه جهان و در مرحله بعد حفظ امنیت و ثبات رژیم صهیونیستی و رفع نگرانی این رژیم غاصب. آن ها در این امر سعی دارند با استفاده از نمونه های رسانه ای خود زمینه اجرای این طرح را در منطقه و در ذهن ساکنان آن فراهم سازند.
اصولا از اواسط قرن پرهیاهوی بیستم میلادی که جهان سرمایه داری(لیبرالیسم) از یکسو و جهان کمونیستی (شوروی سابق) از سویی دیگر، هر یک به دنبال تحقق گلوبالیسم (جهانی سازی) مطلوب خود بوده اند و از آن زمان و حتی سال های قبل تر نظر ویژه ای نسبت به منطقه استراتژیک خاورمیانه داشته اند هر یک از دو بلوک شرق و غرب، دست یابی به این نقطه از جهان را پیروزی حقیقی می دانستند و به حق نیز این چنین بود و چانه زنی ها و تکاپوهای بی امان این دو ابرقدرت طی سال های متمادی تا اوایل دهه 90 میلادی، خود مؤید این مطلب است پس از سقوط و فروپاشی قطب کمونیسم در اوایل این دهه که جهان غرب به ویژه ایالات متحده یک تاز عرصه جهانی شد، این آمریکایی ها بودند که با جدیت هر چه تمام، خواستار تحقق جهانی سازی مدل غربی با اتاق فرمان آمریکایی در سطح کره خاکی شدند و در این میان برای خاورمیانه طرح های ویژه ای در سرداشته و دارند و از هر فرصتی برای تحقق اهداف خود استفاده می کنند.
ایالات متحده که خودمحوری و منفعت طلبی از خصایص جدایی ناپذیرش محسوب می شود، با تأکید بر لزوم اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و با استراتژی برقراری اصلاحات فرمایشی در این منطقه می خواهد ضمن حفظ منافع خود، تهدیدات بر سر راه سلطه خود در خاورمیانه را برطرف کرده و به عنوان سیاست اصولی خود، فضای امنیتی برای رژیم غاصب اسراییل فراهم سازد و از طریق اجرای اصلاحات آمریکایی در منطقه، بتواند صلح همیشگی برای اسراییل فراهم آورد.
البته ناگفته نماند که اسراییل با وجود این فضای امنیتی خواهد توانست با حمایت مادی و معنوی غرب، حاکم بر منطقه شود و تز استعماری خود مبنی بر نیل تا فرات را جامه بپوشاند.
اصلاحاتی که آمریکاییان در منطقه مسلمان نشین خاورمیانه در پی آن هستند، چیزی جز استحاله مبانی دینی و فرهنگی جهان اسلام و تغییر آن به فرهنگ لیبرال سرمایه داری نیست. حذف آیات جهادی از قرآن مسلمانان، حذف عنوان بسم الله الرحمن الرحیم از سخنرانی ها و مراسم های کشورهای اسلامی، حضور بی قید و شرط بانوان در تمام عرصه های حاکمیتی و اجتماعی این کشورها، و تاکید بر دموکراسی و آزادی غربی که باحه گری جزو لاینفک آن است، اگرچه به نظر غربی ها و عده ای روشنفکرنمای مسلمان، اصلاحات عنوان دارد، لیکن اگر واقع بینانه به آن بنگریم چیزی جز ارتجاع آشکار از اصالت آزادی و عدالت طلبی واقعی نیست.
طرح اصلاحات غربی در خاورمیانه که شمه ای از آن توانست بلوک شرق را با مشکل روبه رو سازد و در نهایت به برچیده شدن اتحاد جماهیر شوروی منجر شود، چنانچه به طور کامل در کشورهای عربی- اسلامی منطقه اعمال شود، پس از گذشت یک نسل، چیزی به نام هویت دینی و اسلامی برای مردم جهان اسلام و شیخ نشین های عرب باقی نمی گذارد و این بزرگ ترین خطر است. اصلاحاتی که آمریکا می خواست در ایران هم پیاده شود، اما به دلیل ساختار نظام ایران و چینش ساختار فکری و اعتقادی ملت ایران عمل نشد و با بن بست روبه رو گشت. اگر طرح خاورمیانه بزرگ را حلقه کوچکی از سلسله طرح های جهانی سازی بدانیم، عنصر فرهنگ در آن مورد توجه جدی خواهد بود. فرهنگ و مذهب اسلامی در پروژه خاورمیانه بزرگ و اصلاحات تحمیل شده بر آن، یقینا دچار تغییر و تحولات شگرفی خواهد بود و ممکن است از لحاظ موضوع و یا محتوای کاملا دگرگون شود. به عبارت دیگر، در صورت تحقق این طرح و برآورده شدن آرزوی بزرگ آمریکا در منطقه خاورمیانه، از فرهنگ اسلامی کشورهای این منطقه چیزی جز یک سری عناوین اسلامی و ظواهر باقی نمانده و محتوای شریعت حاکم بر کشورها، به گونه ای غربی شده و اصالت خود را از دست می دهد و در عوض زمینه برای گستاخی رژیم اشغالگر قدس کاملا مهیا می شود و مسلمانان روز به روز ضعیف تر و حقیرتر می شوند. البته آمریکایی ها خود بهتر از هر کس می دانند که این اصلاحات نمی تواند به زور سرنیزه و با تحمیل یکطرفانه در منطقه خاورمیانه تحقق یابد و لذا می کوشند تا به طور غیرمستقیم و پنهانی و با کمک لایه های تبلیغاتی و فرهنگی، کشورهای منطقه را متقاعد به پذیرش اصول این اصلاحات و اجرای آن ها کنند و به همین دلیل است که مقامات آمریکایی از نارضایتی و خشم اعراب به دلیل تلاش آمریکا برای تحمیل اصلاحات مورد نظر خود به آنان مطلع شده و درصدد رفع آن برآمده اند.
سخنان ژنرال پاول، وزیرخارجه مستعفی ایالات متحده در اجلاس موسوم به «خاورمیانه بزرگ» خود دلیل بر این مدعا است، در جایی که وی با هدف آرام کردن اعراب و کنترل جریانات اعتراضی می گوید: «مهم ترین چیز این است که اصلاحات از درون بجوشد، اصلاحات را نمی توان از بیرون تحمیل کرد». سخنان سران غیرآمریکایی در این اجلاس نیز قابل تأمل است. یوشکا فیشر، وزیر امورخارجه آلمان نیز گفته است: «بسیار مهم است که در کشورهای عربی جامعه مدنی به شکل سازمان های غیردولتی (NGO) و انجمن های گوناگونی که به ابتکار شهروندان تأسیس شده باشند، رشد کند.
تأمل در سخنان اخیر مقامات غربی این نکته را بیش از پیش نمایان می سازد که کشورهای غربی برای عملی سازی اصلاح اصلاحات مورد نظر خود در خاورمیانه، نه از عامل سخت افزاری که از عامل نرم افزاری بهره می گیرند. فکر ایجاد NGOها و مؤسسات شهروندی که در لابلای سخنان غربی ها به گوش می رسد، گواه آن است که آنان با پیش کشیدن مطالبی چون جامعه مدنی، حقوق شهروندی، دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و... در پی آن هستند تا با کاری تدریجی و مستمر، زمینه تحول جوامع اسلامی و هویت غربی پیدا کردن آن ها را ادامه دهند و زمینه نیل به مقاصد شوم خود را فراهم کنند.
آن چه در این جا مهم و قابل تأمل است، این است که کشورهای عربی و اسلامی نباید با طناب فرهنگ غربی به چاه ضلالت و بی هویتی بیفتند و بدون جهت و نابخردانه مسخ فرهنگ توخالی جهان غرب شوند. «نه» جهان اسلام و جهان عرب به خواست نامعقول و خطرناک جهان کفر و استکبار در اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، علاوه بر آن که غربی ها را با ناکامی روبه رو می سازد، آن ها را در تسریع روند جهانی سازی مطلوب خود با مشکل اساسی و جدی مواجه می کند و چه بسا فکر غرب را در ایجاد جهان یکسان غرب زده خیالی ناممکن سازد. حفظ اصالت اسلامی و روحیه استکباری ستیزی و جهاد داروی مواجهه مسلمانان و اعراب در این جنگ سرد تمام عیار میان جهان اسلام و جهان الحاد خواهد بود.