مقایسه پدیدههاى مشابه مىتواند در شناخت هر چه بیشتر آنها مفید واقع شود در تاریخجهان انقلابهائى رخ داده و ممکن ستبین این انقلابها تشابهات فراوانى وجود داشته باشد.بحث مراحل یا روند انقلاب در قرن بیستم و پس از انقلاب روسیه، مطرح شد.در این میان برخى از محققین غربى که پدیده، انقلاب را بررسى مىکردند متوجه شدند که بین انقلاب روسیه و انقلابهاى فرانسه، انگلستان، هلند و...شباهتهایى وجود دارد که این موجب پیدایش مکتبى بنام تاریخ طبیعى انقلاب گردید.
نویسندگان این مکتب معتقدند که انقلابهاى گذشته کم و بیش روند مشابهى را طى کردهاند و این روند بر آیندى طبیعى و اجتناب ناپذیر است.
از مهمترین نویسندگان این مکتب «کرین برینتون» و «ادواردبتى» مىباشند.اما انقلاب اسلامى خط بطلان بر نظریات این مکتب کشید، اگر چه در بعضى موارد انقلاب اسلامى با دیگر انقلابها وجه تشابه دارد، در عین حال شرایط و اوضاع و احوال سیاسى، اجتماعى آنها تفاوتهاى اساسى را نشان مىدهد و از آنجا که کثرت پدیدههاى مورد مقایسه کار سنجش و تطبیق را مشکل و پیچیده مىسازد ما در این نوشتار انقلاب فرانسه و روسیه را به عنوان دو سمبل از دو نظام غرب و شرق و دو ایدهئولوژى متفاوت شناخته شده، براى مقایسه با انقلاب اسلامى که آرمانهاى مذهبى و حاکمیت جهانى اسلام و حاکمیت مستضعفین و مستکبرین را نوید مىدهد برگزیدهایم.
باید توجه داشت که مقایسه این دو انقلاب با انقلاب اسلامى نیاز به یک تحقیق وسیع و مشروح دارد که در این نوشتار مختصر نمىتوان به این مهم دستیافت.از این رو مىخواهیم یک چهار چوب کلى براى مقایسه این سه انقلاب با یکدیگر ارائه دهیم.
1- میزان مشارکت سیاسى در انقلاب فرانسه جز جمعیت محدودى از طبقه اشراف و بورژواها با نظام همکارى نکردند و فقط در منطقه جغرافیایى پاریس فعال بودند.در انقلاب روسیه نیز عده محدودى از کارگران کارخانجات و سربازان فعال بودند و گروههاى شرکت کننده همان کارگران و سربازان و حزب بلشویک بود و فقط در منطقه جغرافیایى پطرزبورگ - مسکو فعال بودند، اما انقلاب اسلامى ایران تمام اقشار ملت اعم از کارگران، کارمندان، دانشگاهیان، بازاریان، روحانیون و...در تمام نقاط کشور همزمان ولى بطور عمده در شهرها مشارکت فعال داشتند و بر این اساس مىتوان گفت: یکى از مشخصههاى انقلاب اسلامى شرکت وسیع مردم در آن مىباشد که در مقایسه با دیگر انقلابها بسیار چشمگیرتر و فراگیرتر بوده است.
پروفسور حامد الگار در این زمینه مىگوید:
«یکى از ممیزات انقلاب اسلامى ایران شرکت وسیع تودههاى مردم بود.در انقلابهاى فرانسه، روسیه و چین انقلاب همیشه با جنگ داخلى همراه بود...»
فرد هالیدى نیز معتقد است که از لحاظ به صحنه کشاندن اقشار وسیع مردم، انقلاب اسلامى عظیمترین انقلاب تاریخ است.
رهبرى در انقلاب فرانسه رهبران اصلى انقلاب بطور خلق الساعه در این مقام قرار گرفتند و وابستگى طبقاتى داشتند و در انقلاب روسیه نیز در فوریه 1917 نام هیچ رهبرى به چشم نمىخورد و در اکتبر 1917 نام لنین، تروتسکى، استالین، بوخارین و...به چشم مىخورد که اینان هم مانند رهبران انقلاب فرانسه پایگاه مردمى چندانى نداشتند و تودههاى مردم لنین را نمىشناختند. ولى در انقلاب اسلامى ایران رهبر انقلاب از یک پایگاه وسیع و عمیق مذهبى و بلا منازع برخوردار بود.او هم طراح، هم ایدئولوگ و هم معمار، مدیر و مجرى انقلاب بود که در همه مراحل انقلاب چه قبل و چه بعد از پیروزى به این عنوان شناخته شد..ایدئولوژى در انقلاب فرانسه اساس ایدئولوژى، لیبرالیسم بود که هر چند در پیشبرد انقلاب نقشى نداشت ولى در شکل گیرى نظام بعد از انقلاب نقش اساسى داشته است و در واقع شاخهاى از اومانیسم و انسان محورى است که آزادى خواهى را تبلیغ مىکند.
لیبرالیسم گر چه در پیشبرد ابعاد اقتصادى و سیاسى در ظاهر تا حدودى موفق بوده ولى در ترویج ارزشهاى مثبت اخلاقى و فضائل انسانى با شکست مواجه شده است که همین امر موجب نوعى ایجاد سر در گمى روحى و توسعه بیماریهاى روانى و افزایش روز افزون خودکشى در جوامع پیشرفته صنعتى گردیده است تا آنجا که امروزه این بحران عظیم اجتماعى روانى، ذهن بسیارى از اندیشمندان غربى را به خود مشغول کرده تا به امید رهایى از این بن بست راه حلى ارائه دهند.برخى چون آرنولد توین بى، اریک فروم، پدل فورد، و تا حدودى هربرت مارکوزه، چاره آن را در احیاء عنصر مذهب بر اساس مقتضیات زمان مىدانند و برخى دیگر چون ژان پل سارتر معتقدند درمان جدى و اساسى براى این بحران انسان وجود ندارد و تنها راه علاج، دادن فرصتها و امکانات لازم به فرد فرد انسانهاست که طبق مصالح و خواستههاى فردى خود آنچنان که لازم بدانند خود را با شرایط موجود تطبیق دهند.