دانلود تحقیق عطار

Word 135 KB 33620 11
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • عطار نیشابوری زندگی نامه فریدالدین ابو حامد محمد بن ابو بکر ابراهیم بن اسحاق عطار نیشابوری یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن هفتم هجری قمری است.

    نام پدر عطار هم ابراهیم و کنیه او ابوبکر است و بعضی به اشتباه جز این نوشته‌اند مادر او هم چنانکه از فحوای کلام عطار بر می‌آید، زنی اهل معنی و خلوت گزیده بود.

    عطار در وصف مادر خود سروده است.

    اگر چه رابعه صد تهمتن بود ولیکن ثائبه این نیک زن بود چنان پشم قوی داشت آن ضعیفه که ملک شرع را روی خلیفه....

    سال تولد شیخ را اکثر مورخان ۵۱۲ یا ۵۱۳ در "کدکن نیشابور" نگاشته‌اند، که به دلایلی نادرست است زیرا اگر شهادت او را در سال ۶۱۸ و در قتل عام نیشابور به دست مغول درست بدانیم به ناچار باید مدت عمر او را یکصد و شش سال پنداشت که این نظر، با اشعار شیخ که عمر خود را از سی‌سالگی تا هفتاد و اند سالگی ذکر کرده سازگار نیست.

    آخرین باری که عطار از شماره عمر خود سخن گفته، به عدد "هفتاد و اند" اشاره کرده است: مرگ درآورد پیش، وادی صد ساله راه / عمر تو افکند شست بر سر هفتاد و اند بنابراین شیخ بیش از هفتاد سال و کمتر از هشتاد سال عمر داشته است و اگر بپذیریم عطار در سال ۶۱۸ به دست مغولان به شهادت رسید و در آن تاریخ نزدیک به هشتاد سال سن داشته، پس فرض ولادت او در حدود سال ۵۴۰ به واقع نزدیکتر است.

    از دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست جز اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود مشغول بوده که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر فریدالدین کار پدر را ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود .

    به داروخانه پانصد شخص بودند/ که در هر روز نبضم می‌نمودند و در همان ایام شعر هم می‌سرود و دو کتاب معروف "مصیبت‌نامه" و "الهی نامه" را در داروخانه آغاز کرد.

    مصیبت‌نامه کاندوه جهان است / الهی نامه کاسرار عیان است به داروخانه کردم هر دو آغاز / چه گویم زود رستم زان و این، باز ظاهرا اشتغال به کار طبابت و اداره کردن داروخانه‌ای پر رونق که هر روز پانصد شخص در آنجا نبض می‌نمودند، عطار را از هر کس بی‌نیاز می‌کرد بحمدا...

    که در دین بالغم من / به دنیا از همه کس فارغم من و به همین سبب است که شیخ زبان به مدح شاهان نیالود و قدر و منزلت سخن را نکاست و لطافت شعر خود را به دون همتی تیره نساخت.

    لاجرم اکنون سخن با قیمت است / مدح منسوخ است و دقت حکمت است دل زمنسوخ و زممدوحم گرفت / ظلمت ممدوح در روحم گرفت تا ابد ممدوح من حکمت بس است / در سرجان من این همت بس است او در این هنگام نیز طبابت می کرده و اطلاعی در دست نمی باشد که نزد چه کسی طبابت را فرا گرفته ، او به شغل عطاری و طبابت مشغول بوده تا زمانی که آن انقلاب روحی در وی به وجود آمد و در این مورد داستان های مختلفی بیان شده .

    دولتشاه، جامی و دیگر تذکره نویسان، برای ورود شیخ به حوزه عرفان و پیوستن او به حلقه صوفیان، داستانی بافته و ساخته‌اند که قابل قبول نیست.

    دولتشاه می نویسد: "شیخ روزی خواجه وش بر سر دکان نشسته بود و پیش او غلامان چالاک کمر بسته، ناگاه دیوانه ای بلکه در طریقت فرزانه ای به در دکان رسید و تیز تیز در دکان او نگاهی کرد بلکه آب در چشم گردانیده آهی کرد، شیخ درویش را گفت: چه خیره می نگری؟

    مصلحت آن است که زود درگذری.

    دیوانه گفت: ای خواجه من سبکبارم و به جز خرقه هیچ ندارم .

    ای خواجه کیسه پر عقاقیر / در وقت رحیل چیست تدبیر؟

    من زود از این بازار در می توانم گذشت؛ تو تدبیر اثقال و اهمال خود کن!

    و از روی بصیرت فکری به حال خود کن.

    گفت: چگونه می گذری؟

    گفت: این چنین؛ و خرقه از بر کنده، زیر سر نهاده جان به حق تسلیم کرد.

    شیخ از سخن مجذوب پر درد گشت و دل او از خشکی بوی مشک گرفت.

    دنیا بر دل او همچون مزاج کافور سرد شد و دکان را به تاراج داد و از بازار دنیا بیزار شد.

    بازاری بود، با، زاری شد.

    در بند سودا بود، سودا در بندش کرد.

    نه که این سودا موجب اطلاق است و مخرب بارنامه و طمطراق.

    و بنابه روایت جامی، سبب گرایش عطار به تصوف آن بود که: "روزی در دکان عطاری مشغول و مشغوف معامله بود.

    درویشی آنجا رسید و چند بار شیخ الله گفت.

    وی به درویش نپرداخت، درویش گفت: ای خواجه تو چگونه خواهی مرد؟

    عطار گفت: چنانکه تو خواهی مرد.

    درویش گفت: تو همچون من می توانی مرد؟

    عطار گفت: بلی.

    درویش کاسه چوبین داشت، زیر سر نهاد و گفت: الله و جان بداد.

    عطار را حال متغیر شد و دکان بر هم زد و به این طریق درآمد." همانگونه که اشاره شد، این سخنان به دلایلی قابل قبول نیست.

    نخست آنکه شیخ عطار از آغاز عمر و زمان کودکی به سخن صوفیان متمایل بوده است و ایشان را دوست داشته است و این مطلب از مقدمه تذکره الاولیا حاصل است.

    دو دیگر آنکه وی همانگونه که اشاره شد مصیبت نامه و الهی نامه را در داروخانه به نظم کشیده و این هر دو منظومه، به اسرار معرفت و رموز طریقت آمیخته و قطعاً عطار به هنگام سرودن آنها رسوخی در تصوف داشته و گامها در سیر و سلوک عرفانی برداشته است.

    عطار قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماورالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد و در همین سفرها بود که به خدمت مجدالدین بغدادی رسید .

    گفته شده در هنگامی که شیخ به سن پیری رسیده بود بهاءالدین محمد پدر جلال الدین بلخی با پسر خود به عراق سفر می کرد که در مسیر خود به نیشابور رسید و توانست به زیارت شیخ عطار برود ، شیخ نسخه ای از اسرار نامه خود را به جلال الدین که در آن زمان کودکی خردسال بود داد .

    عطار مردی پر کار و فعال بوده چه در آن زمان که به شغل عطاری و طبابت اشتغال داشته و چه در دوران پیری خود که به گوشه گیری از خلق زمانه پرداخته و به سرودن و نوشتن آثار منظوم و منثور خود مشغول بوده است .

    در مورد وفات او نیز گفته های مختلفی بیان شده و برخی از تاریخ نویسان سال وفات او را ۶۲۷ هجری .ق ،دانسته اند و برخی دیگر سال وفات او را ۶۳۲ و ۶۱۶ دانسته اند ولی بنابر تحقیقاتی که انجام گرفته بیشتر محققان سال وفات او را ۶۲۷ هجری .ق دانسته اند و در مورد چگونگی مرگ او نیز گفته شده که او در هنگام یورش مغولان به شهر نیشابور توسط یک سرباز مغول به شهادت رسیده که شیخ بهاءالدین در کتاب معروف خود کشکول این واقعه را چنین تعریف می کند که وقتی لشکر تاتار به نیشابور رسید اهالی نیشابور را قتل عام کردند و ضربت شمشیری توسط یکی از مغولان بر دوش شیخ خورد که شیخ با همان ضربت از دنیا رفت و نقل کرده اند که چون خون از زخمش جاری شد شیخ بزرگ دانست که مرگش نزدیک است .

    با خون خود بر دیوار این رباعی را نوشت : در کوی تو رسم سرفرازی این است / مستان تو را کمینه بازی این است با این همه رتبه هیچ نتوانم گفت / شاید که تو را بنده نوازی این است مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.

    مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.

    مذهب عطار چنانکه از ظاهر آثار عطار بر می آید، او برمذهب اهل سنت بوده است.

    اظهار ارادت فراوانی که عطار نسبت به خلفای سه گانه و شافعی و ابوحنیفه در مثنوی خسرونامه و کتاب تذکره الاولیا دارد، به نحوی است که تردید در مذهب او را از بین می برد و جایی برای تأویل باقی نمی گذارد.

    با این حال نسبت به خاندان اهل بیت خصوصاً مولی الموحدین علی بن ابیطالب )ع( اخلاص و ارادتی توأم با صدق نیت و حسن اعتقاد دارد و همین اخلاص و ارادت او سبب شده است تا قاضی نورالله شوشتری به اشعار او تمسک جوید و او را در زمره شیعیان بداند.

    عطار را بر هر مذهبی که بدانیم باید او را مردی مخلص و مؤمن، خداشناس و خداترس، زاهد، عاشق، سالک و واصل دانست.

    ویژگی سخن عطار عطار یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است .

    سخن او ساده و گیراست .

    او برای بیان مقاصد عرفانی خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه آرایش است انتخاب کرده او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت اطلاع و استحکام سخن استادانی هم چون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که از سوختگی دلی هم چون او باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک گرفتن او از تمثیلات و بیان داستان ها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبه های آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند چنانکه مولوی گفته است : عطار روح بود و سنایی دو چشم او ما از پی سنایی و عطار آمدیم .

    شیخ عطار از معدود شاعرانی است که در طول زندگی خود هرگز زبان به مدح و ثنای هیچ امیر و وزیری نگشود .

    از میان آثار عطار آنچه که برجسته‌تر از بقیه به نظر می‌رسد، منطق‌الطیر اوست که شیخ بارها در اشعار خود به این کتاب اشاره کرده.

    عطار در مثنوی فوق از یک پرنده افسانه‌یی به نام سیمرغ سخن می‌گوید.

    ناگفته نماند که شیخ نام کتاب خود را از قرآن کریم انتخاب کرده است ) و ورث سلیمان داود و قال یا ایها الناس عددنا منطق الطیر و اوتینا من کل شی‌ء ان هذالهوالفضل المبین، آیه ‌١٦ سوره نمل).

    عطار در این مثنوی طیور امثالی از سالکان راه حق و سیمرغ را مراد آنان یعنی حق تعالی دانسته است.

    لانه سیمرغ در کوه قاف و بنا به افسانه‌های ملی و شاهنامه در کوه البرز واقع است.

    درختی که آشیانه سیمرغ بر آن است طوبی است که در اوستا vispo-pish نامیده می‌شود.

    سیمرغ در شاهنامه نیز قدر و منزلت داشته و درواقع زال، پسر سام را در کودکی پرورش داده و رستم را در جنگ با اسفندیار به پیروزی می‌رساند.

    عطار در داستان زیبای خود، سالکان راه را از هفت وادی خطر می‌گذراند که به‌نوعی شباهت‌هایی به هفت خوان رستم نیز دارد.

    گرچه فردوسی در شاهنامه از بعد حماسی و عطار از بعد عرفانی این مراحل را می‌شناساند.

    هدهد پرنده‌ای داناست که مرغان دیگر او را به رهبری خود پذیرفته‌اند و او به عنوان راهنما وظیفه رساندن مرغان را به کوه قاف و دیدار سیمرغ به عهده دارد.

    چون هدهد دشواری‌ها و سختی‌های راه را بر مرغان می‌شمارد، بیشتر پرندگان هر یک به عذر و بهانه‌ای ترک سفر می‌کنند.

    هدهد برای آنان هفت وادی را شرح می‌دهد که باید از هفت دره خطر بگذرند تا به مطلوب برسند.

    عطار هفت وادی را در ابیات ذیل چنین بیان می‌کند: هست وادی طلب آ‌غاز کار وادی عشق است از آن پس بر کنار بر سیم وادی‌ست آن از معرفت هست چهارم وادی استغناصفت هفتمین وادی فقر است و فنا بعد از آن راه و روش نبود ترا در طول این هفته وادی مرغان بسیاری که طالب سیمرغ حقیقت بودند خسته‌جان و سوخته‌دل از طی طریق باز می‌مانند یا به هلاکت می‌رسند و درنهایت فقط سی‌ مرغ جان به سلامت می‌برند و به کعبه مقصود می‌رسند و چون در جمع می‌نگرند بیش از سی‌مرغ نمی‌یابند پس درمی‌یابند که به حقیقت سیمرغ خود ایشانند.

    عطار در کتاب منطق‌الطیر خود پس از ستایش خدا و نعت پیغمبر و مناقب خلفای راشدین وارد اصل داستان می‌شود و طی چهل و پنج گفتار داستان چگونگی سفر پررنج پرندگان را شرح می‌دهد.

    در افسانه‌هاست که اگر کسی استخوان یا پر سیمرغ را همراه داشته باشد، همواره نزد دیگران گرامی و بزرگ بوده و از فر ایزدی برخوردار می‌شود.

    ناگفته نماند در مقابل سیمرغ خجسته اهورایی، سیمرغ دیگری نیز در شاهنامه وجود دارد که اسفندیار پسر گشتاسب او را در پنجمین خوان از هفت خوان خود می‌کشد و البته ارتباطی با سیمرغ قصه رستم ندارد.

    سیمرغ در داستان‌های ایرانی (شاه مرغان) نامیده می‌شود و گاه به جای این کلمه، از واژه ‌عنقا نیز استفاده می‌شود.

    همانگونه که اشاره شد در ادبیات اسلامی جای سیمرغ یا عنقا در کوه قاف و در اوستا آشیانه سیمرغ یا ( sen muruv ) سین مورو بر درخت هروسیپ تخمه است و آن درختی است که هرگاه سیمرغ از آن برخیزد هزار شاخه از آن بروید و چون بر آن نشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم‌هایش پراکنده شود.

    مرغ دیگری به نام ‌چمروش تخمه‌هایی را که از درخت فرو ریخته گردآورده و به جایی می‌برد که از آنجا فرشته ‌تشتر باران آب بر می‌گیرد و انواع و اقسام تخمه‌ها را با قطرات باران فرو می‌ریزد و انواع گیاه می‌روید.

    گروهی از محققان کلمه سئنه را در اوستا به شاهین و عقاب ترجمه کرده‌اند، اصطلاح قاف نیز در کیهان‌شناسی اسلام عبارت از نام کوهی است که دور تا دور جهان را احاطه کرده است.

    در اوستا hera - brezaiti خوانده می‌شود که در پهلوی harborz و در فارسی البرز نامیده می‌شود.

    چنان که در اوستا آمده است سیمرغ مرغی است فراخبال که به هنگام پرواز بال‌هایش پهنای کوه را قرار می‌گیرد.نام سیمرغ در سانسکریت cyeno ‌سینا به معنای شاهین است و با کلمه شاهین فارسی از یک ریشه است و شاید کلمه ارمنی cin و در یونانی کلمه iktinoz با این واژه ارتباط داشته باشد.

    در فرهنگ‌های فارسی ازجمله فرهنگ عمید و نیز در اشعار بعضی متقدمان گاهی ‌سیرنگ نیز به جای سیمرغ به کار رفته است.

    در فرهنگ انجمن آرا در معنای این لفظ آمده است.

    سیرنگ بر وزن بیرنگ به معنای سیمرغ نام حکیمی بزرگ بوده و در میان عوام مشهور است که مرغی بزرگ بوده در کوه قاف که با مردم آمیزش نداشته و زال را تربیت کرده و آموزگار و حامی رستم بوده است.

    شاید منظور فردوسی از دریای سیرنگ هم در بیت از آن جایگه بازگشتن نمود که نزدیک دریای سیرنگ بود همان دریای مازندران باشد که برخی دریای فراخکرت اوستا را با آن یکی دانسته‌اند .

    نام سیندخت هم که در شاهنامه آمده است ‌( زن سهراب پادشاه کابل و مادر رودابه‌) شاید از لفظ سئنه ‌اوستایی گرفته شده باشد.

    نیز داستان دیگری که در منطق‌الطیر عطار به آن اشاره دارد و از دل‌آویزترین داستان‌های کتاب می‌باشد، داستان شیخ صنعان است.

    قهرمان قصه پیری ا‌ست به‌نام شیخ صنعان که پس از سال‌های دراز عبادت و اعتکاف در کعبه و رسیدن به مقام کشف و شهود و داشتن چهارصد مرید سالک، شبی خواب می‌بیند که بتی را در روم سجده می‌کند، برای تعبیر خواب خویش به همراه سالکان عازم روم می‌شود و در آنجا به دختری ترسا دل می‌بندد و دل از بند شریعت و طریقت برمی‌گسلد و این بار به جای خانه کعبه معتکف کوی یار می‌شود.

    دختر ترسا که از حال شیخ با خبر می‌شود از او می‌خواهد که چهار کار اختیار کند.؛سجده بر بت آورد، قرآن بسوزد، خمر بنوشد و به دیر بنشیند و دیده از ایمان خود بدوزد، شیخ خمر می‌نوشد و از سر مستی آن سه کار دیگر را نیز انجام می‌دهد؛ به گونه‌ای که سایر یاران از وی دل‌چرکین شده و بازمی‌گردند.

    از آنجا که شیخ سیم‌ و زری برای کابین دختر نداشته قرار می‌گذارند به مدت یک سال به رایگان برای او خوکبانی کند.

    شیخ در عشق دختر رسوای خاص و عام می‌شود و خبر رسوایی او به مریدانش می‌رسد.

    یکی از مریدان شیخ که هنگام عزیمت او به روم غایب بود، چون از ماجرای او آگاه می‌شود، مریدان دیگر را سرزنش می‌کند که چرا شیخ خود را در روم تنها گذاشتید و رسم وفاداری را به جا نیاوردید.

    پس با گروهی از مریدان عازم روم می‌شود و همگی چهل شبانه روز معتکف نشسته و به ناله و زاری می‌پردازند؛ تا خداوند دری از رحمت بگشاید و شیخ را ببخشد و او را از گمراهی نجات دهد.

    پس از چهل شب آن مرید پاکباز حضرت محمد مصطفی (ص) را به خواب می‌بیند که حضرت به او می‌گوید من غبار ظلمت را به شبنم شفاعت فرو نشاندم.

    مرید چون بیدار می‌شود، نزد شیخ می‌رود و می‌بیند که حجاب ظلالت از برابر شیخ کنار رفته و دیگرباره نور معرفت جایگزین آن شده است.

    در این داستان دختر ترسا هم بعد از آن بر اثر خوابی که می‌بیند مسلمان شده و اسلام را قبول می‌کند و پس از مسلمان شدن از گناه پاک شده و جان به جان آفرین می‌سپرد.

    قصه شیخ صنعان با روایت‌های دیگر و به زبان‌های دیگر نیز نقل شده است؛ ازجمله حکایت‌هایی به زبان ترکی و کردی با تفاوت‌هایی نه چندان زیاد قبل از عطار نقل شده که بعید نیست عطار با استفاده از الهامات شاعرانه داستان را به زیباترین شکل ممکن و در قالب مثنوی سروده باشد.

    برخی مآخذ شیخ عطار را در نظم قصه شیخ صنعان، رساله تحفه‌الملوک منسوب به غزالی می‌دانند.

    جالب است یادآور شود که به جز عطار، دیگران نیز منطق‌الطیرها و رساله‌الطیرهایی داشته‌اند که به چند مورد ذیلا اشاره می‌شود: رساله‌الطیر ابوعلی سینا که بیشتر بار فلسفی داشته و شیخ شهاب‌الدین سهروردی آن را به فارسی ترجمه کرده است.

    رساله‌الطیر غزالی: ابوحامد محمد بن محمد الغزالی آن را نوشته و شیخ محی‌الدین صبری الکردی الکانیمشکانی در کتاب مجموعه‌الرسایل در سال ‌١٣٢٧ هجری در مصر به طبع رسانده است.

    رساله عقل سرخ: رساله‌ای فارسی است منسوب به حکیم شهاب‌الدین یحیی بن حبش سهروردی.

    اتلعزیه الغریبه: رساله‌ای به زبان عربی از شیخ شهاب‌الدین یحیی بن حبش سهروردی که بسیار مانند رساله‌الطیر ابن سیناست و در آن به حدیث نفس و احوال متعلق به آن اشاره شده است.

    لسان‌الطیر امیر علیشیر ندایی: از این رساله فقط در کشف الظنون حاج خلیفه یاد شده و معلوم نیست که نسخه‌ای از آن وجود دارد یا نه؟

    رساله‌الطیر بیهقی: نوشته ابوالحسن علی بن زید بیهقی صاحب کتاب تاریخ بیهق این رساله شرحی بر رساله‌الطیر ابن سینا بوده است.

    باید دانست در قرن پنجم پیش از میلاد نیز اریستوفانس aristophnes کمدی‌نویس معروف یونانی نمایشنامه‌ای به نام مرغان نوشته که موضوع آن سفر کردن اهالی شهر آینه است با مرغان به پیشوایی هدهد برای بنای یک شهر.

    منطق‌الطیر خاقانی: در قالب قصیده و توسط خاقانی شروانی ستوفی در ‌٥٩٢ سروده شده است.

    منطق‌الطیرهای دیگر: پس از عطار منطق‌الطیرهای دیگری نوشته شده ازجمله: منطق‌الطیر باراده الخیر تالیف زین‌الدین عمر بن مظفربن الوردی.

    منطق‌الطیر تالیف شهاب‌الدین احمد بن یحیی بن ابی حجله التلسمانی متونی به سال ‌٧٧٧ مختصر منطق الطیرو شرح بر آن: حاج خلیفه در کشف الظنون از کتابی به نام اختیار منطق‌الطیر از شیخ سید علی همدانی نام می‌برد.

    ترجمه‌های منطق‌الطیر : پنچهی باچها: ترجمه جدی از شعرای هندوستان که به زبان اردو ترجمه شده است.

    گارسن دو تاسی garcin de tossy ترجمه منطق‌الطیر را به زبان فرانسه انجام داده است.

    ادوارد فیتز جرالد edvard fitzgerald شاعر انگلیسی خلاصه منطق‌الطیر را در نوعی سجع موزون به زبان انگلیسی به نظم آورده است.

    غلام محمد عبید - شیخ هندی که ‌١١٧٠ بیت از منطق‌الطیر عطار را به انگلیسی ترجمه کرده است.

    بارون اریک هرملین baron erik hermlelin ترجمه کتاب را از فرانسه به سوئدی انجام داده است و ...

    معرفی آثار عطار فهرست دقیقی از آثار عطار در دست نیست.

    تعداد کتاب هایی را که به او نسبت داده اند، از صد جلد متجاوز است.

    در پر گویی عطار حرفی نیست.

    خود او هم به این نکته اشاره داد: ز هر در گفتم و بسیار گفتم / چو زیر چنگ شعری راز گفتم کسی کو چون منی را عیب جویست / همین گوید که او بسیار گویست اما انتساب مجموعه ای صد جلدی به او هم چندان درست نمی نماید.

    خود او در خسرو نامه از هفت اثر یاد کرده و به قصاید و غزلیات و قطعات سروده شده خود هم اشاره دارد.

    بنابراین آثار مسلم عطار را می توان از این قرار دانست: ۱ـ مصیبت نامه، ۲ـ الهی نامه، ۳ـ اسرار نامه، ۴ـ مختار نامه، ۵ـ مقامات طیور)منطق الطیر(، ۶ـ خسرو نامه، ۷ـ جواهر نامه، ۸ـ شرح القلب، ۹ـ دیوان قصاید و غزلیات.

    و چون کتاب منثور تذکره الاولیا را هم بر این مجموعه بیفزاییم تعداد آثار مسلم او به ده کتاب بالغ می گردد.

    با این حال نمی توان همه آثار را یکدست دانست.

    از این رو منطق الطیر، الهی نامه، مصیبت نامه و اسرار نامه در یک سطح می باشند و گوینده او بی شک عطار است.

    اما آثاری مانند خسرو نامه، جواهر الذات همچنین اشتر نامه هم از جهت مضمون و هم از لحاظ شیوه بیان، به سخن گوینده الهی نامه و منطق الطیر نمی رسد و در صحت انتساب آنها به عطار جای تأمل است.

    چنانکه مظهر العجایب، لسان الغیب، کنز الاسرار، مفتاح الفتوح و وصیت نامه، بی شک مدتها بعد از روزگار عطار به وصف آمده اند و آثاری مانند هیلاج نامه، منصور نامه، خیاط نامه، وصلت نامه و بیسرنامه بی گمان مجعول است و نمی توان آنها را در شمار سخنان عطار آورد.

    گزیده ای از اشعار عطار ای هجر تو وصل جاودانی اندوه تو عیش و شادمانی در عشق تو نیم ذره حسرت خوشتر ز وصال جاودانی بی یاد حضور تو زمانی کفرست حدیث زندگانی صد جان و هزار دل نثارت آن لحظه که از درم برانی کار دو جهان من برآید گر یک نفسم بخویش خوانی با خواندن و راندم چه کار است؟

    خواه این کن خواه آن ، تو دانی گر قهر کنی سزای آنم ور لطف کنی سزای آنی صد دل باید بهر زمانم تا تو ببری بدلستانی گر بر فکنی نقاب از روی جبریل شود به جان فشانی کس نتواند جمال تو دید زیرا که ز دیده بس نهانی نه نه ، که به جز تو کس نبیند چون جمله تویی بدین عیانی در عشق تو گر بمرد عطار شد زنده دایم از معانی * * * گم شدم در خود چنان کز خویش نا پیدا شدم / شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم سایه ای بودم زاول بر زمین افتاده خوار/ راست کان خورشید پیدا گشت نا پیدا شدم ز آمدن بس بی نشان وزشدن بی خبر/ گو بیا یک دم برآمد کامدم من یا شدم نه ، مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه ای / در فروغ شمع روی دوست نا پروا شدم در ره عشقش قدم در نه ، اگر با دانشی / لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم چون همه تن می بایست بود و کور گشت / این عجایب بین که چون بینای نابینا شدم چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان / من ز تاثیر دل او بیدل و شیدا شدم " تحقیق و نگارش: سعید برمر" )برگرفته از تحقیقات و حواشی دکتر محمد جواد مشکور بر کتاب منطق‌الطیر عطار با تلخیص و تصرف (

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

زندگينامه فريدالدين ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري،يکي از شعرا و عارفان نام آور ايران دراواخر قرن ششم و اويل قرن هفتم هجري قمري است. بنا بر آنچه که تاريخ نويسان گفته اند بعضي از آنها سال ولادت او را 513 و بعضي سال ولادتش را

نگاهي به زندگي عطار نيشابوري و آثار او: محمد ملقب به مزير الدين و مشهور به عطار نيشابوري و شاعر و نويسنده مشهور ايراني قرن ششم و هفتم قمري است. تاريخ تولد وي به درستي معلوم نيست ولي بر اساس شواهد حدود آن را مي توان به سال 540 قمري دانست. در ( کدکن

فريدالدين ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري،يکي از شعرا و عارفان نام آور ايران دراواخر قرن ششم و اويل قرن هفتم هجري قمري است. بنا بر آنچه که تاريخ نويسان گفته اند بعضي از آنها سال ولادت او را 513 و بعضي سال ولادتش را 537 هجري.ق،

محمد ملقب به مزیر الدین و مشهور به عطار نیشابوری و شاعر و نویسنده مشهور ایرانی قرن ششم و هفتم قمری است. تاریخ تولد وی به درستی معلوم نیست ولی بر اساس شواهد حدود آن را می توان به سال 540 قمری دانست. در ( کدکن) از توابع نیشابور زاده شده است. پدرش پیشه عطاری داشت و عطار هم شغل پدر را انتخاب نمود وبه عطاری شهره شد مادرش زنی با کمال بود که در شخصیت و رشد معنوی وی اثری بسزا داشت. او ...

زندگي نامه فريدالدين ابو حامد محمد بن ابو بکر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري يکي از شعرا و عارفان نام آور ايران در اواخر قرن ششم و اويل قرن هفتم هجري قمري است . بنابر آنچه که تاريخ نويسان گفته اند بعضي از آنها سال ولادت او را 513 و بعضي سال ولادتش

فريدالدين ابو حامد محمد بن ابو بکر ابراهيم بن اسحاق عطار نيشابوري يکي از شعرا و عارفان نام آور ايران در اواخر قرن ششم و اويل قرن هفتم هجري قمري است . بنابر آنچه که تاريخ نويسان گفته اند بعضي از آنها سال ولادت او را ??? و بعضي سال ولادتش را ??? هجري.

زندگي عطار عطار به روايتي در سال 504هجري قمري در يکي از روستاهاي نيشابور به نام کدکن متولد شد و نام پدر او را ابوبکر ابراهيم بود در مورد تاريخ شهادت عطار روايات مختلفي وجود دارد برخي تاريخ شهادت او را 607 وبرخي 618 هجري قمري ذکر کرده اند اما آنچه مس

فريدالدين محمد- فرزند ابوبکر متخلص به عطار شاعر و عارف نام آورد سده ششم و آغاز سده هفتم هجري است. عطار به سال537 هجري در کدکن نيشابور زاده شد روزگار زندگي او آکنده از فتنه و آشوب بود. ده ساله بود که غزان به خراسان تاختند و نيشابور در اين فتنه ويران

درباه ی زندگی عطار: درمیان بزرگان شعر عرفانی فارسی ، زندگی هیچ شاعری به اندازۀ زندگی عطار دراَبر ابهام نهفته نمانده است. اطلاعات ما در باب مولانا صد برابر چیزی است که در باب عطار می دانیم . حتی آگاهی ما دربارۀ سنایی ،که یک قرن قبل از عطار می زیسته ، بسی بیشتراز آن چیزی است که در باب عطار می دانیم . نه سال تولد ونه سال وفات او را به درستی نمی دانیم .این قدر می دانیم که او در نیمه ...

محمد غفاری فرزند میرزا بزرگ به سال 1224 شمسی در یکی از قراء کاشان متولد شد. خانواده ی او مخصوصاً عمویش «صنیع الملک» از نقاشان زبردست بود که کمال الملک به همراه او به تهران آمد و در مدرسه ی دارالفنون به تحصیل پرداخت که در ضمن آن نقاشی هم می کرد تا جایی که تابلوهای او توجه ناصرالدین شاه را جلب کرده و او را به دربار برد و لقب «کمال الملک» را به او داد. نخستین تابلوی او بعد از گرفتن ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول