میکل آنژ بوناروتی، (میکلانجلو دیلودوویکو بوناروتی سیمونی)، نقاش، پیکرتراش، معمار و شاعر ایتالیایی.
زادروز وی ۶ مارس ۱۴۷۵ در توسکانا است.
میکلآنژ یکی از هنرمندان نابغه تاریخ و معروفترین چهره رنسانس ایتالیا است.
وی در تاریخ ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ در رم درگذشت.
زندگی نامه میکلآنژ دومین پسر از خانواده «لئوناردو دیبوناروتی سیمونی» و «فرانچسکا دینری» است.
پس از تولد میکلآنژ خانواده بوناروتی بهفلورانس مهاجرت نمود.
مادر میکلآنژ، پس از بهدنیا آوردن سه پسر دیگر، چشم از جهان فروبست.
او از دوران کودکی، برخلاف میل پدرش، علاقمند به هنر و تحصیل در این رشته بود و سرانجام در پی نزاعی سخت با پدرش به هدف والای خود رسید.
در سن سیزدهسالگی به عنوان دستیار حقوقبگیر، در کارگاه «دومنیکو ژیرلاندایو»، استخدام شد.
وی نزد استادش به کارآموزی پرداخت و پایه و اساس نقاشی روی دیوار مرطوب را یاد گرفت و مانند بسیاری از هنرمندان همدوره خود در فلورانس، در کلیسای کوچک «برانکاچی» بهتحصیل هنر پرداخت.
گرچه در ابتدا به نقاشی روی آورد اما غریزه طبیعی وی مشتاق هنر پیکرتراشی بود، از این رو پیش از اتمام دوره نقاشی، به عنوان استاد به مدرسه مجسمهسازی که بهوسیلهٔ استاد «لورنسو» در باغهای مدیچی تأسیس شده بود، منتقل شد.
هنوز سهسال از عضویت وی در مؤسسه و مدرسه مدیچی سپری نشده بود که استاد لورنسو چشم از جهان فروبست و پسرش «پیرو دیمدیچی» که فاقد استعداد و کیفیت هنری پدرش بود، جانشین او شد.
دراین هنگام شهر فلورانس دستخوش ناآرامی و قیام گروههای مختلف گردید و جان بسیاری از هنرمندان نیز مورد تهدید و تعدی قرار گرفت.
میکلآنژ با تیزهوشی غریزی خود قبل از شروع آتش جنگ بهاتفاق دوتن از همراهانش بهشهر بولونیا کوچ نمود.
میکلآنژ بیست ساله در بولونیا مورد استقبال دوستانه یکی از اعضاء خانواده «آلدوراندی» قرار گرفت و بلافاصله قرارداد ساختن دو تندیس از پیکر مقدسین و مجسمه یک فرشته برای مقبره «دومنیکوس مقدس» در کلیسای «سنت پترونیوس» را با وی منعقد نمودند.
پس از یکسال اقامت در بولونیا، از جانب هیئتی در فلورانس برای احداث سالن اجتماعات شهرداری، بهآن شهر دعوت شد.
بازگشت به فلورانس میکلآنژ زمانی به فلورانس بازگشت که کشیشی از فرقه دومنیکنها بهنام «ساوونارولا» با برقراری «تئوکراسی» و «حکومت مذهبی»، قدرت را در دست گرفته و مسیر سیاسی و اجتماعی جامعه را دستخوش تغییرات نموده و قوانین سخت مذهبی را بهمردم تحمیل کرده بود.
این تحولات در افکار میکلآنژ جوان، دانته و دیگر افلاطونیان تأثیر عمیق برجای نهاد.
میکلآنژ پس از آغاز به کار در فلورانس، مورد توجه هنردوستان قرار گرفت و بهسفارش یک فروشنده آثار هنری، تابلوئی بدلی از روی نسخه اصلی «کوپیدوس» ترسیم نمود و طبق خواسته کارفرما، رنگآمیزی آن را بهشیوه آثار عتیقه انجام داد و بدون دریافت اضافهدستمزد شاهکاری نو از اثری قدیمی خلق نمود.
این تابلو به عنوان یک اثر اصیل و عتیق بهاسقف «رافائل ریاریو»، اسقف «کلیسای جورجیوی مقدس» در رم فروخته شد.
پس از مدتی اسقف ریاریو متوجه این کلاهبرداری شده و فروشنده را مجبور به بازپرداخت مبلغ دریافتی نمود.
اسقف ریاریو که شیفته کار هنرمندانه نقاش جوان شده بود وی را مورد تفقد قرار داد و بهرم دعوت نمود.
اولین اقامت در رم میکلآنژ دعوت اسقف را پذیرفت و در سال ۱۴۹۶ برای اولین بار بهرم رفت.
این اقامت تا سال ۱۵۰۱ بهطول انجامید.
در همان ماههای اول، امید هنرمند نابغه بهاسقف هنردوست، تبدیل بهیأس شد، حتی مورد حمایت «پیرو دیمدیچی» که بهعنوان تبعیدی در رم زندگی میکرد، قرار نگرفت.
تا این که بر اثر آشنایی با نجیبزادهٔ رومی بهنام «ژاکوپو گالی» و حمایت او، با اسقف فرانسوی «ژان دو ویلار» آشنا شد و از هر دو نفر سفارش ساخت تندیسهای کوپیدوس، «باخوس» و «پییتا» را دریافت نمود.
بازگشت دوباره بهفلورانس اولین اقامت میکلآنژ در رم به مدت پنجسال به درازا انجامید.
در این زمان فلورانس صحنهٔ ناآرامیها و مبارزات سیاسی بود.
ورود سربازان فرانسوی بهخاک ایتالیا از یک طرف و «حکومت مذهبی» اسقف ساوونارولا و سقوط نهایی آن از سویی دیگر، همچنین جنگهای خارج از منطقه و پایداری نیروهای مقاومت مردمی، محیط نامساعدی را برای هنر و هنرمندان به وجود آورده بود.
در این رهگذر پدر میکلآنژ «لودوویکو بوناروتی» که در گیرودار ناآرامیها شغل اداری خود را از دست داده بود به منظور کسب حمایت فرزندش وی را مجبور به بازگشت به فلورانس نمود.
سالهای اقامت میکلآنژ در فلورانس، سالهای کار مداوم، تؤام با رنج وسختی و تأمین معاش پدر و برادران خودخواهش بود.
تندیس داوود تندیس داوود، فلورانس اجرای کار پر اهمیت «مجسمه داوود» که بیشتر به یک معجزه در قانون تعادل شبیه است، فکر میکلآنژ را به خود معطوف داشت.
این مجسمه از سنگ مرمر بزرگی ساخته شده که چهلسال پیش از میکلآنژ، پیکرتراش دیگری بهنام «آگوستینو دانتونیو» بدون کسب موفقیت، برای ساخت آن اقدام کرده بود.
این تختهسنگ، همچنان دست نخورده در گوشهای قرار داشت.
میکلآنژ موفق شد تندیس داوود را بدون در نظر گرفتن سرگذشت تاریخی و سنت نهفته در آن خلق نماید.
نتیجه کار میکلآنژ تحسین و تعجب همگان را برانگیخت.
اجرای این کار هنری پوشیده از چشم همگان و در محیطی دربسته انجام گرفت و پس از پردهبرداری، عظمت کار این هنرمند نابغه آشکار شد.
بهترین هنرمندان فلورانس مأموریت یافتند تا بهترین محل را برای استقرار این مجسمه انتخاب کنند.
سرانجام به اتفاق آراء، ایوان کاخ «سینوریا» را برای این کار انتخاب نمودند.
مجسمه داوود در سال ۱۸۸۲ بهیکی از سالنهای «آکادمی هنر» منتقل شد.
اجرای کار پر اهمیت «مجسمه داوود» که بیشتر به یک معجزه در قانون تعادل شبیه است، فکر میکلآنژ را به خود معطوف داشت.
آفرینش انسان (۱۵۱۱ میلادی) اثر میکل آنژ (۱۴۷۵ - ۱۵۶۴ میلادی) اقامت دوباره در رم(۱۵۰۵ - ۱۵۰۶) میکلآنژ بهمجرد ورود بهرم سفارش بزرگی از جانب پاپ ژولیوس دریافت نمود.
ژولیوس دوم در نظر داشت مقبرهای باشکوه در زمان حیاتش بنا کند تا پس از مرگ نیز جلال و جبروت وی را نمایان سازد.
از این رو میکلآنژ این استاد مسلم در معماری، نقاشی و پیکرتراشی، شایستهترین هنرمندی بود که طرح مقبره پاپ را بهنحو احسن میتوانست به مرحله اجرا درآورد.
میکلآنژ پس از تهیه نقشههای ساختمانی، به مدت یکسال در معادن سنگمرمر «کارارا» به انتخاب و نظارت بر برش و حملونقل سنگهای مورد نیاز مشغول بود.
پس از بازگشت به رم و ورود سنگهای مرمر، کار ساختمانی باشتاب و علاقمندی آغاز شد و ژولیوس با پیگیری و نظارت بر امور، مشوق هنرمندی میکلآنژ و پیشرفت کارها میشد.
پس از مدتی اخلاق و رفتار پاپ تغییر یافت و در غیاب میکلآنژ به استخدام معمار و هنرمند دیگری به نام «برامانته» که رابطه خوبی با میکلآنژ نداشت، دست زد.
باز گشت بهفلورانس برای سومین بار پاپ ژولیوس دوم در حال طرح نقشه جنگ و تسخیر ایالات بیشتری بود.
در همین ارتباط از هزینههای سنگین معماری و خرید سنگ مرمر کاملأ منصرف شده و در پی مجازات کسانی که چنین هزینه سنگینی را بدو تحمیل کرده بودند برآمد.
از جمله میکلآنژ را، نهچندان مؤدبانه، اخراج کرد.
میکلآنژ که خطر را حس کرده بود بهطور ناگهانی رم را ترک کرد و قبل از اینکه مأموران پاپ بهاو دست یابند، در آوریل ۱۵۰۶ بهفلورانس وارد شد.
میکلآنژ پس از برخورداری از حمایت همشهریان و احساس امنیت، از پذیرش هرگونه سفارشی از رم سر باز زد و تمام مدت تابستان را در فلورانس بهسر برد.
فعالیت هنری وی در این مدت احتمالأ محدود بهتکمیل تابلو «صحنه جنگ» میباشد.
مجسمه پاپ ژولیوس دوم در بولونیا موسى، کار میکل آنژ پس از فرار میکلآنژ از رم، پاپ ژولیوس لشکرکشی علیه بولونیا را پیروزمندانه به پایان رسانید و میکلآنژ را با تضمین بیشتری دعوت بهکار نمود.
هنرمند فلورانسی و ژولیوس گرچه هردو دارای طبعی سرکش بودند اما گرایش و جاذبهای دوجانبه آندو را بههم نزدیک مینمود.
پاپ از میکلآنژ خواست تا مجسمه او را بهحالتی که نمایش دهنده پیروزی قدرتمندانه وی باشد، از برنز ساخته و در مدخل «کلیسای پترونیوس مقدس» در بولونیا نصب کند.
میکلآنژ بدون داشتن تجربه در کارهای برنزی، به اتکای هنرمندان و استادان دیگر، این کار را پذیرفت اما هیچکس نتوانست وی را در این کار سترگ یاری دهد.
این بار هم هنرمند نابغه از نبوغ ذاتی خود یاری جست و مجسمهای بینظیر از برنز خلق نمود که پاپ را در حالت نشسته، خرقهای بر دوش، با عصای فرمانروایی و کلید شهر در دست، همچون سرداران بزرگ دست دیگر خود را بلند کرده و درحالت فرمان دادن نشان میداد.
سه سال پس از انقلاب این مجسمه به وسیله مردم بولونیا که از استبداد مذهبی ژولیوس به جان آمده بودند، نابود شد.
مردم بولونیا متحدأ علیه نظام قدرتطلب ژولیوس به پا خاستند، نمایندگان و طرفداران وی را فراری دادند، مجسمه برنزی وی را در کوچه و بازار کشانده و سرانجام قطعات آن را در کوره ذوب نمودند.
آفرینش انسان (۱۵۱۱ میلادی) اثر میکل آنژ (۱۴۷۵ - ۱۵۶۴ میلادی) سومین اقامت در رم این دفعه میکلآنژ بهاراده خود بهرم رفت و بهکارفرمای خود پیوست.
او مایل نبود کار ساختمانی مقبره پاپ را بهانجام رساند بلکه در نظر داشت تزئین «کلیسای سیکستینی» را که در سفر دومش بهرم او را از اجرای آن خلعید کرده بودند ادامه دهد.
پیش از این، رقبای وی کفایت او را در هنر نقاشی تحت سؤال قرارداده و او را شایسته اجرای چنین طرح سترگی نمیدانستند.
میکلآنژ خود نیز از تسلط نسبی خویش بهاین هنر آگاهی داشت، با این وجود کار هنرمندانه خود را با دغدغهای مبارزهجویانه آغاز کرد.
اجرای تزئین سقف کلیسا چهارسال و نیم بهدرازا کشید.
این شاهکار هنری، بهعنوان یکی از باشکوهترین آثار میکلآنژ شناخته شدهاست.
او از همان ابتدا طرح مورد نظر پاپ را تغییر داد و به جای دوازده حواریون مسیح، صدها منظره از خلقت آدم، سِفر ِپیدایش، پیامبران پیش از مسیح و طوفان نوح و دیگر روایات انجیلی به تصویر کشید.
بلافاصله پس از اتمام رنگآمیزی سقف کلیسای سیکستینی، میکلآنژ بهعملیات ساختمانی مقبره پاپ پرداخت.
چار ماه بعد، در سال ۱۵۱۳ پاپ ژولیوس دوم درگذشت و وارثان او قرارداد طرح کوچکتری را در تابستان ۱۵۱۳ به میکلآنژ تحمیل نمودند.
مجسمه موسی یکی دیگر از کارهای معروف اوست که در «کلیسای سن پیترو» در «ونیکولی» در رم قرار دارد.
«تندیس بردهگان» که از متعلقات مقبره ژولیوس دوم بود، در موزه لوور بهتماشا گذاشته شدهاست.
پس از مرگ ژولیوس دوم، جانشین وی، «لئوی دهم» به تخت نشست و در این رهگذر، خانواده مدیچی که از وابستگان لئوی دهم بودند با اعمال قدرت و تزویر، نفوذ خود را در فلورانس گسترده و جو دوران استبدادی حکومت ساوونارولا را دوباره حاکم کردند.
میکلآنژ از یک طرف این خانواده را دوست و حامی و کارفرمای خود میدانست و از سویی دیگر خود را میهنپرستی که طرفدار جمهوری فلورانس میباشد، معرفی مینمود و این خود موجب ایجاد تعارضی آشتیناپذیر بین روابط دوستانه با خانواده مدیچی و اعتقادات سیاسی وی میشد.
میکلآنژ تحت تأثیر این تحولات سیاسی، عملیات ساختمانی مقبره ژولیوس دوم را ناتمام رها کرد و طرح دیگری را که خانواده مدیچی بهاو پیشنهاد کرده بود پذیرفت.
این کار جدید شامل تزیین نمای خارجی کلیسای خانوادگی مدیچی به نام «سان لورنسو» در فلورانس بود که قرار داد آن در ژانویه سال ۱۵۱۸ امضاء شد.
در این هنگام میکلآنژ ۴۴ ساله بود و دوران جوانی را پشت سر داشت.
میکلآنژ بار دیگر برای نظارت بر کار و انتخاب سنگ مرمر به «کارارا» رفت.
این قرارداد نیز در اهداف خود موفق نشد و سرانجام در ۱۵۱۸ ملغی شد.
میکلآنژ دوازدهسال دیگر از عمر خود را در فلورانس گذراند و به سفارشات خانواده دمدمیمزاج مدیچی گردن نهاد.
«میکلانجلو دیلودوویکو بوناروتی سیمونی»، هنرمند و نابغه عصر خود در تاریخ ۱۸ فوریه ۱۵۶۴ در رم، دیده از جهان فروبست و در «کلیسای استاکروس» شهر فلورانس استراحتگاه ابدی خویش را بازیافت.
مادونا روی پله - نقشاندازی روی مرمر - فلورانس - خانه بوناروتی - تاریخ ۱۴۸۹ - ۱۴۹۲ جنگ دوپیکر - نقشاندازی روی مرمر - فلورانس - خانه بوناروتی - تاریخ ۱۴۹۲ - ۱۴۹۳ باخوس مست - تندیس - رم - تاریخ ۱۴۹۶ - ۱۴۹۷ پی یتا - تندیس - فلورانس - تاریخ ۱۴۹۸ - ۱۴۹۹ داوود - تندیس - فلورانس - تاریخ ۱۵۰۱ - ۱۵۰۴ مجسمه برای مقبره پاپ - برده گان در حال مرگ - تندیس موسی - تاریخ ۱۵۰۵ - ۱۵۱۵ نقاشی سقف کلیسای سیکستینی - رم - تاریخ ۱۵۰۸ - ۱۵۱۲ مقبره خانوادگی مدیچی - فلورانس - تاریخ ۱۵۲۰ - ۱۵۳۴ کتابخانه مدیچی - لورنسیانا - فلورانس - تاریخ ۱۵۲۴ - ۱۵۲۶ صحنه رستاخیز - نقاشی - رم - کلیسای سیکستینی - تاریخ ۱۵۳۴ - ۱۵۴۱ معماری گنبد کلیسای پترز - رم - تاریخ ۱۵۴۷ میکلآنژ شاعر در کنار آثار هنر تجسمی میکلآنژ، تعدادی غزل که در وصف محبوبه خود «ویتوریا کولونا» و دوست عزیزش «توماسو دیکاوالیری» و دانته سرودهاست، به جای مانده که نماینده ذوق لطیف اوست.
مجسمه تقلبی پس از آن حادثه «میکل آنژ» به «بولونیا» رفت، سال 1495 بود، «میکل آنژ» وضع مالی خوبی نداشت از این رو سعی می کرد با ساختن مجسمه های کوچکی امراز معاش نماید، یک روز مجسمه ای از «فرشته آسمانی»ساخت که به سبک رومیان قدیم ساخته شده بود، پیرمردی به نام «لورنس پوپولاند» وقتی مجمسه «فرشته آسمانی» را دید خطاب به «میکل آنژ» گفت: "اگر این مجسمه کهنه بود اکنون هزاران سکه طلا ارزش داشت زیرا ثروتمندان شهر رم علاقه زیادی به جمع آوری عتیقه دارند." «میکل آنژ» گفت که قادر است در مدت بسیار کوتاهی این مجسمه را مانند مجسمه های چند هزار سال پیش به ظاهر کهنه و عتیقه نماید و با هنرمندی تمام و ترکیب این مجسمه را طوری ساخت که با مجسمه هائی که یونانیان و رومیان قدیم می ساختند ابداً فرقی نداشت، پیر مرد اهل بولونیا بلافاصله مجسمه رااز میکل آنژ گرفته آن را برای عتیقه فروشی از اهالی رم موسوم به «بالتازار» فرستاد و گفت که این مجسمه را که متعلق به دو هزار سال قبل است از یک خانواده نجیب زاده قدیمی خریده است، مجسمه بلافاصله به فروش رفت 30 سکه طلا در این میان به «میکل آنژ» پرداخت شد، ولی هنوز چند روزی نگذشته بود که مردی به نام اسقف «ریاریو» به «بولونیا» آمده سراغ «میکل آنژ» را گرفت و وقتی او را پیدا کرد گفت که برای پس دادن مجسمه تقلبی و پس گرفت پولها آمده است، میکل آنژ بلافاصله 30 سکه طلا را به او داد ولی اسقف گفت که او این مجسمه را از عتیقه فروشی به مبلغ 200 سکه طلا خریده است، میکل آنژ که رنگ چهره را باخته و از این کار سخت در عذاب بود قول داد تمام پول ها را تهیه کرده و به او پس بدهد و عذر فراوان از خطا و گناهی که مرتکب شده خواست، ولی اسقف ریاریو در حالیکه او را غرق در بوسه می ساخت با چشمی گریان گفت: "میکل آنژ تو نابغه هستی، زن و مرد می آفرینی، فقط قدرت جان دادن نداری، تو باید به رم بیایی و کارهای بزرگی را که به تو محول خواهیم کرد قبول کرده انجام دهی." در تابستان 1496 میکل آنژ به رم و به خدمت اسقف ریاریو، که وعده کارهای بزرگ به او داده بود، رسید، ولی ریاریو به او گفت که به علت فقر مادی نقشه آنها به عقب افتاده است.
میکل آنژ ناراحت پریشان حال بدون دیناری پول با پای پیاده به طرف فلوراس به راه افتاد، هوا گرم و خفه بود، میکل آنژ مدتی راه پیمایی کرد و گرسنگی و تشنگی سخت به او فشار آورد و در خارج شهر باغ بزرگی را دید به قصد رفع عطش و گرفتن جرعه ای آب در زد، بر حسب اتفاق صاحب آن باغ بزرگ یعنی «ژاکوب گالی» که از ثروتمندان بزرگ رم بود در را باز کرد و وقتی تقاضای رهگذر خسته را شنید او را به درون منزل دعوت کرد و آب، شراب و شیرینی برایش آورد و از او اسم و رسمش را پرسید و وقتی فهمید که همان میکل آنژ است که به این روز افتاده به قدری خوشحال شد که از او خواهش کرد در خانه اش بماند، مجسمه ای عظیم در جلوی خانه او بسازد و میکل آنژ دعوت او را پذیرفت و کار مجسمه بسیار عظیمی، که رب النوع شراب بود، را آغاز نمود، او این کار را کرد تا مردم که به خانه «گالی» می آیند به ارزش کار او پی ببرند، ساختن این مجسمه یکسال تمام طول کشید و وقتی تمام شد «گالی» جشنی ترتیب داد و مدعوین جشن با دیدن مجسمه بالاتفاق تصدیق کردند که هرگز هنرمندی در تاریخ بشر اثری به این زیبایی نساخته است، مجسمه «ترحم» این امر باعث شد که اسقف فرانسوی «گراسلایر» میکل آنژ را پیش خود بخواند، او می خواست یادبودی از طرف خود و مردم فرانسه به اهالی رم هدیه کند و وقتی تحقیق کرد فهمید که هیچ کس به جز میکل آنژ قادر به خلق چنین اثری نیست.
«میکل آنژ» با علاقه و شور و هیجان و تب و تاب وصف ناپذیری کار مجسمه عظیم «ترحم» را آغاز کرد، او سالها خون دل خورد و کار کرد، زحمت کشید و مجسمه «ترحم» را ساخت، یعنی بزرگترین اثر هنری در تمام قرون.
هنوز یکی دو هفته به پایان کار مانده بود که اسقف در گذشت البته میکل آنژ قبلاً دستمزد کار خود را دریافت کرده بود، از این رو تصمیم گرفت این مجسمه را به جای مقدسی منتقل کند، جریان را با گالی و رفقای خود در میان گذاشت و شبانه به هر وسیله ای بود مجسمه را به کلیسای عظیم «سان پیترو» منتقل کردند.
فردای آن روز همه با تعجب مجسمه بسیار زیبائی رادر صحن کلیسا یافتند، خود میکل آنژ نیز هر شب برای دیدن مجسمه به کلیسا می رفت و با شوق به کار خود نگاه می کرد، روزانه هزاران نفر از مردم برای تماشای مجسمه «ترحم» به کلیسای سان پیتروی می آمدند، یک روز که میکل آنژ در پشت سر مردم مشغول تماشای مجسمه ترحم بود که مکالمه یک زن و مرد را شنید، زن از شوهرش اسم و رسم مجسمه ساز «ترحم» را می پرسید و شوهر جواب داد: "این اثر ساخته دست توانای «کرستو سرلای» مجسمه ساز بزرگ میلان است و هیچ کس دیگری جز او قادر به انجام چنین کاری نیست"، میکل آنژ که از این حرف ناراحت شده بود، نیمه شب با شمع و چکش و قلم به کلیسا رفت و روی چارقد مریم مقدس اسم خود را با حروف لاتینی بدین مضمون کند.
اثر: میکل آنژ نابوروتی، اهل فلورانس.
حضرت داود بعد به فلورانس برگشت و مجمسه حضرت داود را، که اکنون در واتیکان است، ساخت و این مجسمه آن زمان در میدان «سینیوریا» نصب شده بود، با خلق این اثر مذهبی پاپ اعظم «جولیوی دوم» در سال 1505 او را به رم خواست و از وی تقاضا کرد که مقبره و آرامگاه مجللی برایش بسازد، میکل آنژ که دعوت پاپ را شنید به رم آمد و تقاضای ملاقات کرد ولی پاپ به او اجازه نداد، از طرفی میکل آنژ با صرف پول فراوانی مقدار زیادی سنگ مرمر برای این منظور خریده بود و وقتی تکبر پاپ را دید این موضوع به او گران آمد و سنگ ها را در رم رها کرد و به فلورانس رفت.
اطرافیان گفتند که پاپ معمولاً افراد بزرگ را فقط در مواقع مخصوصی می پذیرد و اگر او مقبره را بسازد پول و اجرتش را خواهد گرفت.
ولی او جواب داد که من به پاپ محتاج نیستم، او به من محتاج است، اگر می خواهد دنبالم بیاید، پاپ اعظم جولیوی دوم وقتی رنجش و ناراحتی استادرا دید خود به شهر «بولونیا» که در نزدیکی اقامتگاه میکل آنژ یعنی فلورانس بود رفت و به او چنین پیغام داد: "میکل آنژ، من به دنبال تو تا شهر بولونیا آمده ام، حال بر توست که فاصله بین فلورانس و بولونیا را طی کرده و پیش من بیایی." میکل آنژ که دید پاپ اعظم به خاطر او تا یک شهر نزدیک آمده است و دیگر جایز نیست که به در خانه اش بیاید و این امر کسر شأن یک مقام بزرگ مذهبی است به بولونیا رفت و وقتی به حضور پاپ رسید، نه تظیم کرد و نه به علامت احترام انگشت او را بوسید، با خشم و ناراحتی در کنار او ایستاد و مهر سکوت بر لب زد، یکی از کشیشان که در آن نزدیکی بود وقتی این بی اعتنائی را دید گفت: "این مرد گستاخ را باید تنبیه کرد، او جاهلی است که به جز هنر و سنگتراشی چیزی نمی داند و بهره ای از ادب ندارد." پاپ که از این حرف یکه خورده بود با نوک عصای خود بر پشت کشیش کوفته و گفت: "جاهل تویی که این چنین با زبان تلخ خود هنرمندی را ملول و ناراحت می کنی." میکل آنژ وقتی این حرکت پاپ را دید طاقت نیاورده به زمین افتاد گریه سر داد و معذرت خواست و بلافاصله مجسمه ای از برنز از پاپ ساخت که در بولونیا نصب گردید، ولی چندی بعد این مجسمه به وسیله شورشیان ضد مذهبی پائین افتاده و ذوب گردید و از آن توپی ساختند که به نام توپ «لاجولیا» معروف شد.
اوضاع دوباره آرام شد و در سال 1508 به فرمان پاپ «جولیوی دوم»، میکل آنژ نهایی ترین و کاملترین و بزرگترین اثر فناناپذیر خود را آغاز کرد، این اثر عبارت بود از تصاویر و نقاشی هایی که استاد روی سقف های کلیسای عظیم «کاپلا سیستینا» آغاز نمود، این تابلو که در اصل «عدل کل» یا «قیامت» نام دارد، قیامتی است، تابلوی عظیمی است که چندین متر در چندین متر است و در واقع بخش اعظمی از سقف کلیسای «کاپلا سیستینا» می باشد.
داستان رنج وسرمستی شامل مجموعه ای چهار جلدی می باشدکه مدخلی است برای ورود به دنیای پر رمز وراز هنر.
اثری ماندگار از رخداد های هنری جهان که چگونه زمان را می شکافدوهر آنچه سختی وناهمواری برسر راه می بیند در هم می شکند ورنج ولذت را در هم می آمیزد رنج وسرمستی زندگی نامه هنرمندی است که از آغاز زندگی ونوجوانی در مسیر سرنوشتی قرار گرفته که زمانه برای او رقم زده بود .
این هنر مند بزرگ درسال 1475میلادی در شهر فلورانس در خانواده ی مدیجی که خانواده ای بود از طبقه متوسط جامعه اما با اصالت فقیه چشم به جهان گشود وبا استعداد وعلاقه ای که از آغاز کودکی به هنر داشت پیشه ای را دنبال کرد که خانواده ی او نیز این کاره بود ند.
این کتاب داستان فراز ونشیب هایی است که در مسیر زندگی این هنر مند بزرگ قرار گرفت واو توانست با اعتماد به نفس وتکیه برخویش بسیاری از رازهای ناشناخته زندگی را برای اولین بار به دست خود کشف کرد و راه هایی را پیمود که تاکنون کسی در آن راه گام نگذاشته بود .
داستان رنج هایی است که این هنر مند برای شناخت شناخته ها وکشف رموز کارپیکر تراشان عهد باستان در زندگی خویش برخود متحمل ساخت تا از آفرینش موجودی زنده وجاندار برتن سنگی سخت وبی جان احساس سرشار از لذت وسرمستی وجودش را فرا گیرد.
او دومین هنر مند بزرگ فلورانسی است که آثارش هند وایتالیا یی قرن16را به شهرت عظیمی رساند در دوره ی رنسانس یعنی قرن 16میلادی که مجسمه سازی در مقام هنری اصیل ومستقل نمایان شد و شباهت سازی به حد اعلای خود رسیده بود .
این هنر مند نابغه با پرداختن به جبه های قهرمانی وانسان گرایی مجسمه سازی را به جایگاهی برتر از دوران گذشته رسان وجان تازه ای به این هنر بخشید .
اودر 13سالگی در آتلیه ی پررونق یکی از استادان بزرگ اواخر قرن 15به نام گیرلاندایو(1449-1494) به مدت 3سال شاگردی کرد .
گیرلاندایو یکی از استادانی بود که بیشتر اثارش آیینه تمام نمای زندگی رنگارنگ آن روزگارند .
اومی دانست چگونه یک داستان مقدس را روایت کند چنان که گویی درهمان ایام به تازگی رخ داد ه است درمدت این سه سال اوتوانست با مبانی واصول جامع طراحی آشنا شود اما فقط راضی به اقتباس اسلوب ساده گیرلاندایو نبود وتلاش کرد درباره آثار استادان بزرگ پیشین همچون جوتو- مازاتچو دوناتلو وسبکهای پیکرتراشان یونانی ورومی مطالعه کند اونیز مانند لئوناردوراضی نبود که باقوانین کالبد شناسی به طور دست دوم آشنا شود بنا براین درباره کالبد شکافی انسان به پژوهش مستقیم پرداخت اجسام را تشریح میکرد واز مدل های زنده طرح برمیداشت تا آنجایی که پیکر آدمی گویی دیگر رمز وراز ناشناخته ای برایش نداشت .
ولی برخلاف لئوناردو .انسان در نظر او فقط یکی از معما های متعدد طبیعت نبود که عشق بازگشایش را داشته باشد .انسان بیشتر برایش معمای منحصر به فردی بود که تمام ذهن او را به خود مشغول می داشت ومی خواست برهمه ی جوانب آن تسلط پیداکند در واقع هر آنچه برایش مشکل معضل می نمود برای او جاذبه داشت .
قدرت تمرکز وحافظه او چنان فوق العاده بود که درزمان کوتاهی می توانست هر ژست وحالتی وحرکتی را به سادگی به تصویر بکشد هنوز سی سالش تمالم نشده بود که همه اورا به عنوان یکی از بزرگترین هنرمندان عصر خود می شناختند ودر نبوغ هنری شانی کمتر از لئوناردو برایش قابل نبودند.
از کارهای افتخارآمیزی که به اوواگزار شد ورویدادی بی همتا وشور انگیز برای تاریخ هنر جهان شد.
رقابتی بود میان این دوغول عالم هنر یعنی میان او ولئوناردو برای به تصویرکشیدن داستانی از تاریخ فلورانس بر روی یکی از دیوارهای کاخ شهر داری .
کار آنها با شور وهیجان پیش می رفت که متاسفانه هردو هنرمند کارشان را ناتمام رها کردند.
لئوناردودر سال 1506به میلان باز گشت ودیگری توسط پاپ یولیوس دوم به رم فراخوانده شد تامقبره ی یاد بودی از او بنا کند.
وی پس از پزیرفتن چنان سفارش مهمی که برایش سرشار از جازبه بود با اجازه پاپ راهی معادن معروف مرمر در شهر کارارا واقع در ناحیه ی توسکانی ایتالیا شد تا سنگهای مرمری را که برای ساخت آرامگاه غول آسای پاپ لازم بود انتخاب وخریداری کند او 6ماه در کارارا اقامت کرد درحالی که برای ساخت تندیسهایی که جهان هرگز به خود ندیده بود آرام وقرار نداشت .
هنگامی که به روم بازگشت دریافت که شور وشوق پاپ برایساختن آرامگاه غول آسا تاحد زیادی فرونشته است وی که در دریایی از یاس ونگرانی غوطه می خورد در اوج نگرانی وخشم روم رات به قصد فلورانس ترک گفتوبه فلورانس بازگشت پس از مدتها هنگامی که حکمران فلورانس وی را متقاعد کرد که به روم باز گردد .پاپ ماموریت نقاشی سقف نمازخانه ی سیتسین را به او داد.
دیوارهای این نماز خانه توسط نامدار ترین نقاشان تاریخ هنر جهان مانند بوتیچلی.گیرلاندایوو...تزیین شده ولی سقف قوس دار آن هنوز هیچ نقش وتزیینی نداشت .اوابتدا همه کوشش خود را کرد تا بتواند از این کار طفره برودوبه پاپ گفت هنر اصلی او پیکره تراشی است نه نقاشی اما وقتی عزم راسخ پاپ رابرای این کار دید سرانجام پزیرفت وپس از 4سال کار تک نفره بر روی داربست نماز خانه سیستین که بایدبه پشت خوابیده ودر حالت طاق باز سقف را نقاشی می کرد وتوانست شاهکاری را بیافریند که از لحظه ی به نمایش درامدنش تاکنون تمامی جهان را مبهوت ساخت .
وی در آن ایام چنان به این حالت غیر عادی مالوف شده بود که حتی هنگامی که نامه ای دریافت می کرد برای خواندن آن به پشت خوابیده ودستش را دراز کرده ونامه را بالای سرش می گرفت ومی خواند .
وی بانازک بینی هر نقشی را مطالعه می کرد وبازی وحرکت عضلات اندام آدمی را با استادی ومهارت ترسیم می کرد وشاید به جرات می توان گفت این هنر مند چنان در ترسیم اندام وحالات وزوایای آدمی استادانه آنها را با هرپیچ وتابی به تصویرمی کشید که گویی می خواست تمام آرزوهاوایده هایی را که برای سنگهای مرمرین کاراراداشت زنده گرداند و چه لذتی سرشاری از استادی خارق العاده خویش در این کارمی برد سرانجام در سال 1512کار عظیم خود را بر سقف نماز خانه سیستین تمام کرد وباشور واشتیاق به سنگهای مرمر خود بازگشت تامقبره ی یولیوس دوم را پی گیرد.
هنگامی که او به کار مورد علاقه ی خود بازگشت گویی از هر زمان دیگری استعداد وقوای آفرینشگری بیشتری داشت .
هنگامی که دربرابرآثاروتندیس های اومی ایستیم به راحتی نمی توانیم باور کنیم که چنین پیکره هایی از سنگ سردوبی جان ساخته شده باشد .گویی در مقابل چشمانمان می جنبند در عین حال که سکون خود را حفظ میکنند .یکی از رموز هنر او که همیشه پیچ وتابهای تند به قسمتهای مختلف اندام پیکره ها پیش می داد در عین حالی که همچنان استعداد ساده وآرام باقی می ماندند او از لحظه ی نخست سعی می کرد که پیکره های خود را نهفته در بطن تخته سنگی که بر رویش کار می کرد مجسم کند واعتقاد داشت به عنوان یک پیکر تراش وظیفه دارد که پوشش سنگی آنها را بگیرد وآنها را آزاد سازد متاسفانه وهنگامی که یولیوس از دنیارفت او هرگز رخصت نیافت که رویای جوانی اش را که ساخت مقبره ی یولیوس روم بود به فرجام برساند وعلاقه اش به کار روبه کاس می رفت.
پس از پایان این کارها شهرتش به حدی بالا گرفت که هیچ هنر مندی قبل از او از وجودش برخوردار نشده بود.
اما این شهرت عظیم چندان به کامش ننشست زیرا از آن پس پاپ وپاپهای بعدی فقط خواهان استفاده از خدمات این نامدارترین هنرمند زمان خویش بودند ومی خواستند فقط نامشان را با نام این هنرمند پیوند دهند.
کلیسای سن پییرو اشعاری که سروده است حاکی از آنند که او گرفتار این وسواس شده بود که مبادا هنرش آلوده به گناه شود ونامه هایش حاکی از آنند که هرچه اعتبار و آوازه ی بیشتری در جهان می یافت.تلخ تر وتند تر .....(4)می شد او در عین حال که ستایش می کردند از بدخلقی اش می هراسیدند وهنگامی که بدخلق می شد بزرگ وکوچک برایش فرق نمی کرد .
بدون شک او که در سن 77سالگی به سرمی برد ازموقعییت اجتماعی خویش که از روزهای جوانیش زمین تا آسمان فرق می کرد عمیقا آگاهی داشت.
آخرین کار این استاد کهن سال کار برای کلیسای سنت پی یرو بود او کار برای کلیسای اصلی جهان مسیحیت را خدمتی به شکوه وعظمت بیشتر خدا می دانست ومیزان صداقتش را در این احساس بی نیاز واستقلال به بهترین وجه می توان دریافت که با وجود اینکه اودر آخرین سالهای زندگی خود به سر می برد پس از اتمام طرح احداث گنبد کلیسای سن پی یروکه برامانته دشمن سابقش آغاز گر آن بود از دریافت حق الزحمه ی واپسین کارسترگشی امتناع کرد.
او معتقد بود که نمی تواند یادمان شایسته ای برای زنده کردن روح این هنرمند بی همتا به شمارآید به همین دلیل بود که هم روزگارش صقت ملکوتی را برایش قائل بودند این هنرمند بزرگ سرانجام در سال 1564پس از 89سال زندگی را بدرود گفت از جمله شاهکارهای معروف این هنرمند یا پیکره تراش معروف که میکل آنجلو بوناروتی نام دارد می توان به آثار زیر اشاره کرد : 1-نمازخانه ی سیستین در شهر واتیکان در سالهای 1508-1512میلادی 2-برده ی مختضر از جنس مرمر در سال 1513 میلادی 3-نقاشی افرینش آدم که جان به کالبدی جوانی نیرومند دمیده می شود 4-گنبد کلیسای سن پی یر 5-مجسمه هرکول 6-تندیس کوپید(کودک) 7-تندیس پی اتا(مریم مقدس) 8-تندیس موسی در سال1513-1515 میلادیاز مرمر وآثار دیگری که با مطالعه ی مجموعه کتابهای رنج وسرمستی می توان به جزییات بیشتری اشاره کرد.
لازم به ذکر است که مطالب این کتاب براساس اظهار نظرهایی است که به وسیله ی شخسیتهای بزرگ برمبنای برجسته ترین معیار های تاریخ جهان صورت گرفته وهمچنین برگرفته از نامه هایی که نوشته خود هنرمند بوده وهمراه با آثار وی از او برجامانده است.