با بیان جامعی که در زمان رسیدن به خلافت برای مردم ایراد کرد ، پرونده خود را گشود ، تا روش خود را توضیح دهد ، و شیوه رفتار خویش را به روشنی اعلام کند .و او چنین گفت: ((....
مبادا افرادی از شما – که در نعمتهای دنیا غرقه شده ، املاک و زمینها برگرفته ، نهرها شکافته ، بر مرکبهای تندرو سوار شده ، کنیزکان سیمین تن زیبا روی انتخاب کرده برایشان به صورت ننگ و عار درآمده است – اگر از این تجملات خود بی بهره شدند و به حقوقی که دارند و آان را می شناسند باز گردانیده نشدند ، فردا بگویند : پسر ابی طالب ما را از حقوقمان محروم کرد !)) پس این سخن یک اعلامیه و ابلاغ بود ؟
هم ابلاغ بود و هم اخطار !
گفتاری روشنتر از نور ، ونظری برنده تر از شمشیر ،و راهی مستقیم همچون پل صراط پیوسته به روشنی اعلام کرد : آن ثروت بی حساب که گروهی از آنان ، در سالهای گذشته ، بی هیچ موجبی ، از بیت المال صاحب شده اند ، اکنون ساعت قطعی بازگردانیدن به حق و عادلانه آن به منبع اصلیش فرا رسیده است .و دیگر تبعیض قائل شدن در تقسیم بیت مال ، به این دلیل و آن بهانه ، از امروز در مجتمع جدیدشان هیچ جایی نخواهد داشت : اگر چه آنچه می گفته اند ، یا می گیرند ، به عنوان صله رحم دریافت می داشته اند ، یا عطای سخاوتمندانه ای در پاداش جهاد بوده ، یا غنیمتی بوده که چند برابر حقشان به نام سابقه همنشینی یا پیشی در ایمان می گرفتنه اند .
اگر چه در حوزه رجالی باشند که عنوان اشرافی یافته اند ، یا نژادشان آنان را از توده مقدم ساخته باشد .
زیرا مال مال خداست .
و همه افراد ملت در بردن سهم یکسان هستند ، و شیوه برابری و یکسانی که رسول خدا در میان همگان گذاشت غیر قابل نقض می باشد ، و اجا زه کم وزیاد کردن آن برای هیچ انسانی ، نیرومند یا ناتوان ، نژاده یا کم نژاد ، قدرتمند و حاکم یا بادار حکومت شده ، داده نشده است .
امام در دنبال آن گفت : (( ...
توجه داشته باشید هر شخصی از مهاجران وانصار از رفقای رسول خدا که از لحاظ رفاقتش خود را برتر از دیگران می داند ، برتری را فردا در پیشگاه خدا طلب کند ، و پاداش و مزدش با خداست .
و هر شخصی که دعوت خدا و رسول را پاسخ داد ، ملت و آیین ما را تصدیق کرده ، به دینمان در آمده و روی به قبله ما آورده است مستوجب حقوق و حدود اسلام گردیده است ...
)) در تعیین وظیفه هیچ اختلافی در میانشان نبود ، و همگی ملزم بودند به سطح این تکلیف برسند ، زیرا نتیجه عمل اجتماعی و تجزیه ناپذیر بود ، همچون دستگاهی که با تمام اجزای ریز و درشت خود ، با هماهنگی و یکپارچگی کار می کند و هیچ جزیی در هیچ حال نمی تواند به گونه دیگری به عمل بپردازد.
این است نظر امام درباره مردم و دارایی ، که گفت : (( شما بندکان خدا هستید و مال متعلق به خداست ، به یکسان در میان شما تقسیم می شود ، در اینباره هیچکس بر دیگری برتری ندارد ، پرواداران را فردا بهترین مزد و برترین پاداش در پیشگاه خدا است .
خدا برای پرواگیران دنیا را به عنوان مزد و پاداش تعیین نکرده است ....
)) واه چه زیبا گفتاری و راست سخنی .
پروردگارش را تصدیق کرده پیغمبرش را راستگو دانسته است ، و با این نگرش آگاه منطبق با حق ، و استوار گر داد ، و همهنگ با منطق واقعیت زنده ای که در شرایط جهاد و پیکار برای نشر کلمه الله بر حکومت فرمانروایی داشت ، امتش را هم تصدیق کرده است .
حتی با این سخن به فرمان سنت و قانون طبیعت گردن گذاشته است ،همان سنت و قانونی که بر انسانیت فرمان نمی راند تا همگی را بصورت وحدتی به هم پیوسته در آورد ، و همه افرادش را برادرانی شبیه و یکسان سازد .
علاوه بر همه اینها گفتارش بوسیله عمل او تصدیق می شود ، سخن را به پایان می رساند و آنان را به دیدار فردا دعوت می کند : (( ...
اگر ان شاء الله فردائی بود ، پیش ما بیائید .
زیرا در نزد ما مالی است که آنرا به روی شما تقسیم می کنیم .
بدون شک هیچ یک از شما ، چه عرب و چه غیر عرب که از مستحقان عطا بوده یا نبوده است ، در صورتی که مسلمان آزاده ای باشد ، نباید از دیگری عقب بماند ...
))مساواتی کامل در مال خدا ، بدون هیچ تفاوت یا تبعیضی ، اگر چه منزلتها متفاوت باشد ، یا از نژادهای گونه گون باشند ، زیرا همگی در حق یکسان می باشند .
عدالت برای همه ی مردم از سوی همه ی مردم با مرزهایی روشن و مفهوم و بدون هیچ ابهامی برای جستجوگران .
عدالتی همگانی و فراگیرنده که هیچ انسانی از آن بی بهره نگردد .
بدون کوتاهی و تقصیری آهنگ اجرا داشته باشد .
بدون گزافه گویی ، با گذشت ، و بدون هیچ اطلاقی ، نسبی باشد .
در میدان امکان وسیع بگنجده در حدود توانهای بشری ، و در چار چوب نیروهای اجرائی و در مرزهای شرایط و افکار قرار گیرد .
این عدالت واقعیتی است که میدانهای قانون خدا را می شناسد .
طبیعت بشر را درک می کند ، و با زمان و مکان مرتبط است .
در همانجا که تشکیل شده نمی ایستد که منجمد گردد و بمیرد ، و با بال خیال به پرواز در نمی آید که در خلأ بیکران سرگردان شود .
به سوی کمال نمی گراید که از جهان پایین برتر رفته در جهانی بی مردم سر در آورد زیرا کمال بر روی زمین و در بشر از جمله امور محال می باشد .
بی گمان عدالت این جهانی است و به کمال نمی رسد ، لیکن می تواند رنگ همه جانبگی بر سیما داشته باشد ، با منظور و هدف ایده آل هماهنگ نمی شود ، اما با مفهوم همگانی همراه است .
این بود خواست امام .
و این چکیده سخنانی بود که روز شنبه ، یازده روز گذشته از ماه ذیحجه سال سی و پنج هجری یعنی سال رسیدن به سرپرستی امور مسلمانان ، ایراد کرد .
و نیز خلاصه درسهای مستفاد از تجربه انسانیت بس بزرگی است که مجتمع او را از سالهای اندک پس از رسول خدا از سر گذرانیده به امروز رسیده است .
چون شخص جریان رفتار عمومی و رفتار خصوصی را پیگیری کند ، به روشنی در میابد ، که چگونه در هر دو جنبه خط انحراف سقوط می کند تا اینکه به نقطه صفر می رسد .
در ابتدای خط، مجتمع اسلامی به عدالت ، به عنوان طرز تفکر و برنامه عمل و شیوه زندگی ، چنگ می زند .
این خط راه صعود را_ با خزش و یا پرش _ در پیش می گیرد و به سوی سخت ترین هدفها و مهمترین اوجها روانه می شود ، همینکه در این رفتن به سستی می گراید ، مجتمع با اصرار این عدالت را با فعالیت و تحرک برقرار می دارد و از آن دست می کشد .
با وجود اینکه حقیقت ادعای ما ، در نخستین وهله ، به آسانی درک می شود ، اما اگر از همان ابتدا دروجدان انسان نفوذ نکند راهی برای رسیدن به حقیقتش وجود ندارد .
و چنانچه عدالت برتر را بر فراز خود احساس نکرده باشد ، و ما عدالت الهی را بر فراز آن می بینیم آن حقیقت نفوذ نمی کند .
تعجب ندارد ، زیرا عدالت ، با وجود رفعت و همه جانبگی وقدرتی که دارد ، شعله ای است فراز این که راه بشر را برای رسیدن به عدالت مطلوب روشن می گرداند ، ودستی راهنما افراد بشر را از غارهای تیره ستم و بیغوله های تاریک تجاوز کاری بیرون می آورد تا دلهایشان را در ابتدای راه روشن قرار دهد .
ناظر و مراقبی نیرومند بر جریان حرکاتشان نظارت دارد ، و گامهایشان را در صورت انحراف و کجروی تعقیب می کند .
از جمله مسلمات بدیهی این است که احساس عدالت الهی کردن و این احساس در جانها مستقر شدن ، بوسیله ایمان _ نه بوسیله علم تنها _ صورت می گیرد .
شخص نسبت به چیزی جهل دارد و در نتیجه بدان ایمان پیدا نمی کند ، در حقیقت بدان علم پیدا می کند سپس علمش _ از روی عناد یا انحراف _ به حد ایمان پیدا کردن بدان نمی رسد ، یا از روی شک بدان معتقد می شود ، و شناختش درباره آن موضوع با نتیجه دیگر شناختهای معنوی و مادیش در هم می آمیزد .
اگر آن را احساس کند با تمام وجود _ برتر از آگاهی عقلی _ از آن به دست می آورد که شعله اش هرگز خاموش نمی شود ، وبا اثر خود بر تمام دیگر درکهایش تفوق می یابد .
این است عدالت خدا .
شعاعهای نوری که از آسمان احساس و آگاهی بر بشر می تابد و چون روشنایی چراغ در این زندگی سو سو می زند .
دلهایشان را روشن می سازد تا راه را به آنان بنماید ، و همانند نگهبانی خواب نشناس بر فراز سرشان آویزان است .
چون اشعه فرو رونده ای رفتارشان را کشف کرده هیچ ظاهر آشکار و اندرون پنهانی از نظرش پوشیده نمی ماند .
چون میزانی بر پا گردد ، همه اقدامهای آنان : رفتار ، گفتار و پندارشان ، را می سنجد و به حق ارزش می نهد و با ترازوی دقیق و سالمی وزن می کند ، بی هیچ اشتباهی و کم گذاشتنی ؛ زیرا همه آنان در پیشگاه پروردگارشان داخل در حساب می باشند .
با وجود این ، پاداشی که عدالت الهی در برابر وفا کردن به امانت ، برای هر انسان قابل است همچنان از رازهای سر به مهر علم خدا است ، پرده از روی آن کنار نمی رود تا مردم در زندگی نخستین خود اندازه دقیقش را بدانند ، و ادراک بشری از شناختن نوع آن یا دریافتن اندازه اش بسی نارسا است .در این حقیقت شکی نیست .
زیرا عدالت پروردگار رساتر و بخشایش آن فرا گیرنده تر از آن است که تنها اجرا کرذن و انجام دادن به تنهایی را پایه سنجش کند و ارزش عمل قرار دهد ، و معیار پاداش و کیفر سازد ، چه خدای سبحان به چیزی احاطه دارد که دانش بشر آنرا از اسرار جهان هستی به شمار می آورد ، و این سبب و مسببهای آشکار و نهان و مؤثرهای پیدا و پنهان است که عادتا بر رفتار بشر فرمان می راند ، و نیز بدان سبب که عدل خدای متعال وابسته به مشیت او و همراه با رحمتش بوده با سنجش بی نظیر خود ارزیابی کرده هر کس را بر طبق خواست عادلانه خویش یافت کیفر می دهد و هر کس در این مسیر با خواست عفو او همراه بود از آن برخوردار می گردد .
انسان ، با دید درونی خویش ، در میان دو سوی این عدالت والا در جهانی بیکران از عواطف و انفعالات، شناور است .
در این مسافرت دراز ، به صورتهای گوناگونی از دریافته های نفسانی و ذهنی برخورد کرده آنها را بر صفحه احساس خود ، تا آنجا که قدرت این احساس ماده تلقی و پذیرش باشد ، منعکس می کند .
گاه با احساس خود می بیند ، گاه با عقلش ، لیکن در هر دو حال به وجود صورتهای درک شده یقین داشته با درکی روحی یا دریافتی عقلانی ، بدان ها ایمان پیدا می کند .اگر چه ممکن است این دو وسیله یقین پیدا کردن با هم مختلف باشد ، و در مقدار ایمان متفاوت ، و اگر چه هر کدام درک دیگری را منکر شود یا با آن موافق باشد .درک روحی آن قسمت عدالت الهی را در می یابد و به شگفت در می آید که ناشناخته ، در جهان غیب خدا از دانش مردم نهفته ، به خواست سرشار از رحمتش وابسته است .
یا اینکه در شگفتی خود را به رویشان گشاده وجود انسان را از بیم و امید سرشار ، و از ترس حساب خدا ، و امید بخشش او لبریز می سازد.
آگاهی عقلانی به جهت شناخته شده ای پا می گذارد ، که دارای رمزی مشخص است ، بازداشتن و فرماندادنهایش روشن و در برابر گنه عمل و ارزش اجرا پاداش حتمی دارد ، لذا انسان در می یابد که چگونه راه می سپرد و رفتار آزادانه اش او را به چه سرانجام می کشاند و به هنگام حسابرسی در چه مرتبه ای از پاداش یا کیفر قرار دارد .
نفس بشری سفری بس دراز در عدالت بیکران خدا در پیش دارد .
سفری بس دراز به درازی زندگانیها و امتداد روزگاران .
گامهای دستاوردهای ذاتی شده انسان و نیروهای ارادی و عاطفی اکتسابی و فطریش ، در میان دو جهت این عدالت والا در آمد و رفت است که جهت حتمی و لازم ، که برای هر عمل حکمی ، و برای هر اجرا پاداشی تعیین می کند ، و جهت مشیت سرشار از رحمتش ، که برای عفو دری گشاده دارد ، و آمرزش را برفراز قصاص قرار می دهد .
بر بیکران پهنه این بیابان نا پیدا کناره احساس و آگاهی و در میان مرزهای نامشخص معلوم و مجهول ، قضای حسابشده رقم زده و قضای پنهان مورد امید است که وجدان و ضمیر انسان ، با گام خرد و بال روان ، در التزام این عدالت ایده آل والا در آمد و رفت است ، یا با الهامجویی از ریشه ها و پایه هایش برای عمل و حساب و پاداش ، خود را همانند آن می سازد ،روش ترسیم میکند ، رفتار به نظم در می آورد ، توبیخها و پاداشها را مشخص می گرداند ، و در این صورت ، با همراهی ممکن و همانندی نزدیک ، در سایه عدالتی جدید قرار می گیرد که رنگ دنیوی دارد و – به نظر خودش – ضامن ادامه جریان حرکت زندگی در مجتمعی پسندیده و مرفه ، و با هماهنگی و روابط میان همه اجزائش بدون هیچ آشفتگی و عدم تعادلی می باشد .
امام خواسته است در ضمن سخنان خود ، مردمش را به آنچنان شیوه عدالت دنیوی مورد پسندی آگاه گرداند که از طغیان باز می دارد آرامش می پراکند ، زندگی انسانی ارجمندی فراهم می سازد ، نیروها در سایه آن متوازن می گردند ، تناقضات متعادل می شوند ، و بالأخره نزدیک با دور ، همگان با گزیدگان ، نژادگان با بی نژادان ، همچون هنگامی که در پیشگاه خدا یکسان بودند ، یکسان و برابر می شوند .
با این اقدام خود کاری جز این نکرده است که بدانان چیزی را یادآوری کند که در گذشته ای نزدیک داشته اند و اکنون بدست فراموشی سپرده اند .
اگر آنان – تا آن روز – حکم قرآن را درک کردند ، و خود را بدون هیچ اجازه عدولی بدان متعهد ساختند ، وضعشان برای همیشه به سامان می رسد ، و پیوسته در جهانهای برین پرواز کرده هدفهای پست آنان را به گل و لجن نمی چسباند .
از پیش خود چیز تازه ای نیاورده است .
لیکن برایشان توضیح داده که چگونه می توانند عدالت خود را بر روی زمین با چنان شیوه ای برای همیشه اجرا کنند که بشر توان اجرایش را دارد ، با اندیشه های گوناگون می سازد ، با شرایط مختلف و اندازه های متفاوت و انگیزه های متعدد و با هر چیزی که ممکن است طبیعت انسان و شرایط محیط ها را دگرگون سازد و فرا گیرد ، جور در می آید .
چون در گفتارش نیک بنگریم بدون ابهام می توانیم اصول اساسی ، یا برنامه هایی وسیع ، برای سیاست امور و اداره مردم در آن بیابیم ، و از خلال کلمات روشنایی بخش او همان عدالت مورد نظر ساده و آسان را ، بر پایه ای کلی ، و دور از فرو رفتن در جزئیات و دقایق ، به خاطر اجتناب از اختلاف نظرها ، در یابیم .
منصف به عمومیتی است که بنیادهای نرمش را برایش فراهم می سازد ، و خصوصیت قدرت یافتن بر شکل دادن آن به گونه ای که متناسب و شایسته برای اجرا در همه مجتمع ها ، و در همه زمانها و مکانها باشد ، بدان می دهد .
عدالتی با این فراگیرندگی بیکران و امکانات وسیع ، بیگمان شایستگی دارد که بشریت را از تسلط ستم در زندگی خصوصی و اجتماعی شخص بر روی زمین آزاد سازد .
شگفت انگیز نیست .
زیرا عدالت دو قطب دارد : حق خود ، و حق دیگری ، هر دو حق رویاروی و همراه با هم در درون انسان می زیند ، و نشاید که به عمل پردازند مگر با هم ، همسنگ و هماهنگ .
در نتیجه آن دو را – با این شیوه عمل متعادل – شاید که هر دو جنبه زندگی بشر را نگه دارند : جنبه خصوصی و اجتماعی آن را ، نظام موزون و ناموزونش را و باید که ستونهای پیوند های فردی و روابط جمعی را از فروریختن و ویرانی حفظ کنند .
واین دو قطب ، بدون این تعادل ، می توانند نظام را ویران کنند و روابط و پیوندها را از هم بگسلند ، زیرا در این صورت ، فاصله موجود میان احساس به خویش شخص ، و طغیان علیه افراد پیرامون خود را تهی می گذراند ، و این شخص هر طور بخواهد در فرد پرستی فرو می رود .
با دیدن ستمهای مجتمع نسبت به خود ایمانش سست می گردد ،احساس همکاری با دیگران در وجودش به ضعف می گراید و میل به کار کردن برای دیگران پیدا نمی کند .
در اینجا شایسته نیست از دادگری مادی برای فراهم ساختن خوراک و نوشیدنی و پوشیدنی شخص و اینگونه چیزها سخن به میان آید ، زیرا زندگی بشر بر روی زمین ، به معنای حقیقی آن ، موجودیتی تمدنی است ، نه چارپاوار و حیوانی که نهایت خواستش تأمین این مواد باشد ، و نیز بدان جهت که محیط متناسب با شرایط زندگی انسان تنها در فراهم شدن خواستهای محسوس جسم که حیوان بی زبان غریزی را مطلوب است ، نمی باشد .
اینها هرگز برای زندگی بشر که دارای حیات و طپش قلب و اندیشه های فعال ، و واکنشهای نفس است و قدرتشان بر همه رفتارهای انسان چیره است ، بسنده نیست .
یه علت همین دو جنبه متقابل عدالت امکان پذیر دنیایی بود که امیرالمؤمنین در سخنان آغاز خلافتش ، به عنوان مسئولی آگاه همچنانکه از ژرفای جانها خبر می دهد از عمق اوضاع هم آگاه می سازد ، و همچنانکه و قایع را معرفی می کند انتظارهای بعدی را هم بیان می دارد .
همانگونه دیگری را احساس می کند که خود را .
در نتیجه به رهبری همین احساس متعادل ، برای مردم به صورت فردی و برای همگان به صورت جمعی به عمل می پردازد .
چون در سخنان خود با بینش و اگاهی ، از این نقطه آغاز میان خود دوستی و دیگر خواهی ، گرفتن و بخشش ،خویشتن خواهی و دیگر دوستی به راه می افتد ، قواعد اولیه ای برای شیوه خود وضع می کند : تقسیم عادلانه میان جنبه طبیعت حیوانی که در خواستهای جسمی و احساسات نفسانی نمایان می شود و میان جنبه طبیعت زندگی مدنی آنان که در احساس فردی و جمعیشان هویدا می گردد ، با این اقدام خود ، هدفش تنها کشف سالمترین پایه ها و نیرومندترین بنیادها جهت رهبری افراد و ملتها بود .
واینها همه بیش از نظرهای جدید نسبت به عدالت اجتماعی مورد استفاده فرد ، و عدالت سیاسی مورد اجرای دولت بود .
واندیشه انسانی معاصر فقط قرنها پس از ظهور اسلام بدین دو اصل رسید ، آن هم پس از مدتها کشمکش مسلکی میان مکتبهای فلسفی و عقاید فکری ، و در ضمن پیکارهای خونین میان قدرتهای طغیانگر که برای رکود و نگه داشتن وضع موجود می جنگیدند و میان نیروهای آزادیبخش که جهت تغییر پیکار می کردند .
در زمینه عدالت اجتماعی – به مفهوم مصطلح امروزی – که در خدمت افراد می باشد و آنان را به صورت انسان منظور می دارد نه همچون چارپایان امام به زندگی فرد همچون هسته ای جهت زندگی جمعی نظر می کرد ، و به امت به عنوان محیطی ارگانیک که اندامهایش جمعیتها هستند ، می نگریست .
چکیده نظرش وجوب گردآوری هسته ها همه برای هماهنگی و همبستگی بود به عنوان تضمینی جهت درستی و سلامت جسم کلی و یکپارچه انسان .
وی بدان جهت چنین نظر توحیدی و یکتایی داشت که می دید نظر اسلام ، و یکی از اصول مهمش ، گردآوردن همه مردم به صورت یک واحد است ، و همگی را با وجود اختلاف در میان نژاد عرب و عجم ، و مقام خاص و عام ، و وضع فقیر و ثروتمند ، و رنگ سیاه و سفید ، به یک چشم می نگرد .
زیرا سرچشمه همه یکی است ، ریشه تمام شاخه های بشری یکی و پایه های آفریش و مراحل تکوین – از عناصر مواد اولیه ترکیب کننده اجسام گرفته تا نطفه ها ، و جنین ، و جسم کامل آن ، هسته های ساختمانی ، اندامها و دستگاههای حرکت و سکون ، مراکز حس ، کار اندامها و نشانه های ظاهری و تشریحی همگی – یکی است .
همه افرد را بدون هیچ ضمن اختلاف ، در حقیقت بزرگی که این وحدت را تأکید می کند ، و آن انتسابشان به عبودیت خدا است ، یکی می داند .
ساختار سیاسی و درونمایه ی حکومت برخی از نویسندگان براین اعتقاد هستند که دوران کوتاه خلافت علی بن ابیطالب و سپری شدن آن در جلوگیری از شورش ها و جنگ های آتشین مانع از این شد که وی بتواند یک هسته سیاسی و یا تشکیلات سیاسی که ضامن اجرای اندیشه های او در زمینه عدالت و حق باشد بنیان نهد .
برخی از نویسندگان نظر گاه دیگری را هم اضافه می کنند که مفاد آن چنین است : علی بن ابیطالب از عدالت خواهان پاک و پاکیزه ای بشمار می رود که بیش از آن که اندیشه هایش را در عمل به مورد اجرا بگذارد اصول عدالت را به بشریت می آموزد .
به رغم ابنکه دوران خلافت امام مالامال از جنگ های تلخ بود لیکن او برای پیاده کردن عدالت اسلامی و بوجود آوردن یک نگرش سیاسی کار بردی به سختی و تا آنجا که توان داشت و نیز در شرایط بسیار پیچیده و استثنایی مبارزه کرد .
رابطه میان اندیشه های امام علی و اجرای آن دارای بعد زمانی نبوده است تا عوامل متعددی بر آن اثر بگذارد و برای اجرا و عمل گذرگاه دیگری باز کند که هیچ رابطه ای با اندیشه ها نداشته باشد چه او اندیشه را با عمل توام میکرد زیرا سرشت شخصی اش چنین بود و فشار برخی از عوامل و مقتضیات موجب نمی شد که وی برخی از اندیشه هایش را واپس افکند و آن را به مورد اجرا نگذارد .
امام بر اثر سرشت شخصی خویش اندیشه را با عمل توام می کرد و رابطه میان اندیشه و عمل را به چشمه جوشانی تبدیل می کرد که بطور برابر هم دیدگاه ها و اندیشه ها را سیراب می کرد و هم تجربه آشکار و مستقیم اجتماعی را به رغم کوتاه بودن دوران زمانی امام علی می توان نشانه های بنیادین طرح سیاسی – اسلامی او را برای ساختن یک حکومت عادلانه بخوبی مشاهده کرد حکومتی که از لحاظ ضرورت های تاریخی به سال ها صلح و سازندگی نیاز داشت تا نشانه های اصلی اش را آشکار گردد .
لیکن دشواری های دوران خلافت طلسم ها و پیچیدگی های آن و دگرگونی ها وسختی های جنگ ها و نیاز مصیبت های این دوران نتوانست نشانه ها و آثار آن تجربه دنیا در زمینه عدالت اسلامی و انسانی یعنی تجربه امام علی را از بین ببرد .
در آغاز باید به ارزش یابی درست از آن تجربه بپردازیم و یک حقطقت ارزنده را بیان کنیم و آن اینکه رابطه میان ماهیت حکومت و صورت آن در حکومت های طبقاتی رابطه چهره با ماسک است که این ماسک بارها و بارها عوض می شود و تغییر رنگ می دهد و در حقیقت پوشش یک چیزو پوشنده چیز دیگر است .
در طول تاریخ این گونه تجربه های حکومتی بسیار اندک است که حقاییق بی پرده و آشکار و با صمیمیت در سطح ملت و حکومت مطرح شود و حکومت را هم مردم با اراده مستقل خود به وجود آورده باشند .
به عنوان مثال در دوران های نظام طبقاتی در تاریخ حکومت براساس اراده آگاهانه مردم تشکیل نمی شده است بلکه در تمامی و یا اکثر حالات از جامعه جدا بوده و نسبت کمی و یا زیادی این جدایی به دورنمایه آن حکومت طبقاتی بستگی داشته است و این حکومت به نحوی به یک هویت برتری طلبانه و سلطه جویانه تبدیل می شده است .
دموکراسی امروزی غربی تلاش کرده است که رابطه میان حکومت و جامعه را حل کند لیکن نه دموکراسی غربی توانسته است تصویری از یک راه حل ریشه ای ارائه دهد و نه دیگر اندیشه های سیاسی .
از این رو در میان دولت و جامعه تضادی بوجود آمده است که در صورت نبودن زمینه تفاهم و گفتگو آبستن بدبینی ، در گیری ، بحران ، تنش و انفجار خواهد بود .
تاکنون تزها و نظر گاه های مهم بشری در زمینه حل مشکل تضاد و درگیری میان حکومت و مردم ارائه شده است و از آن جمله نظرگاه از میان برداشتن حکومت و جایگزینی هرج و مرج است .
لیکن روند بررسی این دیدگاه ها و اختلاف آن ها در دو زمینه اجرا و بقای حکومت با تمامی قدرتش در عصر حاضر بار دیگر اهمیت این موضوع را در اذهان زنده می کند که باید مساله حکومت را مورد بحث و بررسی قرار داد و به گذشته دور یعنی به دستاوردهای ارزنده ای که نخستین دوره اسلامی شاهد آن بود و نیز به شیوه فکری و عملی امام علی باید نگاه کرد همان شیوه ای که یک پدیده غیر منتظره بود همان گونه که صاحب آن علی نیز یک پدیده غیر منتظره و استثنایی بود که مردم خود او را ترور کردند .
زمامدار و رعیت نخستین اصل سیاسی که امام علی بر آن تاکید میکند این است :" ملت تنها زمانی اصلاح می شود که زمامداران اصلاح شوند ." این اصل نشان می دهد که ملت نیاز به یک زمامدار صالح دارد تا در راه تامین مصالح و اصلاح ملت کار کند .
در این باره امام تاکید می کند که وظیفه حکومت – هر حکومتی که باشد – آن است که در خدمت رعیت باشد و این وظیفه حکومت فراتر از حدود و چهار چوب های سیاسی اقتصادی و خدماتی کوتاه مدت است و حتی این تکلیف به یک هدف بزرگتر پیوند می خورد و این همان هدف صلاح ملت است که از بزرگترین و مهم ترین اهداف و آرمان های سیاست های اجتماعی بشمار می رود .
براساس این نظرگاه سیاسی صلاح بالاتر از اصلاحات جزئی و مرحله ای است زیرا صلاح عبارت است از : تحقق یافتن خیر عمومی و سعادت مشترک که بر پایه مادی استوار است و این پایه مادی بوسیله یک دسته اندیشه های حقوقی پشتیبانی می شود که هم پایگاه مادی را تضمین می کند و هم بوسیله آن تضمین می شود .
امام علی به یک مساله اصلی و اساسی و دارای محتویات تاریخی و ریشه ای اشاره می کند و آن اینکه زمامدار تنها از طریق پایداری ملت اصلاح می شود .
چه اولا: شخص زمامدار ، محصول وجود اجتماعی ، فکری و روانی ملت خودش می باشد .
ثانیا : او نماینده دولتی است که یا ستمگر است و یا ستمگر نیست لیکن بر اثر انحرافی که از قدرت طغیان مصلحت گرایی و احساس نیروی برتر پدید می آید به سمت ستمگری گرایش پیدا می کند.
این سخن امام این مسئولیت را به ملت می دهد که باید در برابر ستمگری و یا انحراف زمامدار بایستند و لب به اعتراض بگشایند .
از دیدگاه بی نظیر امام علی ضمانت جلوگیری از انحراف استاندارد همانا در اراده مردم و حضور عادلانه آنان تجلی پیدا می کند نه در خود حکومت .
بنابراین دیدگاه امام با این معنا اراده مستقیم ملت و دخالت مستقیم آنان در ساختار سیاسی و انتخاب استانداران و جلوگیری از انحراف را بیان می کند و همچنین اصلالت و درستکاری ملت در فعالیت فراگیر سیاسی را بر ملا می سازد و این فعالیت سیاسی عبارت است از : انتقاد ، ارزشیابی ، سازندگی ، بدون اینکه به دولت یا هر عامل دیگری اجازه دخالت در این کارها را بدهد .
بر این اساس رابطه میان صالح بودن استاندار و درستکاری مردم بسیار عمیق دقیق و حساس است که واقعیت ها و نقطه های مشترکی که برخی از آن ها و برخی ناپیدا است این نوع رابطه را به اثبات می رساند .
منابع : www.tebyan.net http://www.tebyan.net/H_Tebyan/Homes/Main.aspx?