آنچه بنام علم در اسلام نامیده می شود متفاوت است با آنچه که امروز حرمت زیاد و علم نامیده می شود و تبدیل به لقب پرحرمتی شده است که توسط کسانی به دنبال یک رشت از افکار بسته می شود تا آنها را از انتقاد مصون بدارد این ماجرا در مورد علم تنها نیست بلکه در بسیاری از واژه هایی که در فضای مذهب مطرح می شوند معنایی مشخصی دراند نیز صادق است .
در شریعت اسلام و در معارف اسلامی علم تعریف نشده است ولی برای علم صفاتی و برای عالم هم صفاتی ذکر شده است و اگر ما این صفات را در نظر بگیریم و سعی کنیم که مدلی بدهیم که این صفات را بپوشاند و در برو بگیرد تا حدودی به مفهوم علم از نظر اسلامی نزدیک شده ایم .
علما وارث پیامبرند . عالم چگونه می تواند میراث پیامبران را منتقل کند به نحوی که معنای واقعی وارث پیامبران محسوب شود ؟
وراثت از پیامبر مسلماً وراثت در ملک و مال امثال این امور نیست و آنچه نقش اصلی پیامبران را تشکیل میدهد عبارت است از هدایت به معنای وسیع کلمه .
عالمان هم از این جهت از پیامبران وراثت می کنند و کار آنها را ادامه می دهند . از همین جا باید تا حدودی اصولاً یه قالب گیری این اندیشه راه پیدا کرد که عالم چگونه دارای معرفی می شود و شأن و نفی که عالم از نظر اسلام باید داشته باشد چیست ؟
این باید به ما نشاندهد که ما از چه بینشی پیروی می کنیم و در چه مسیری داریم گام می گذاریم ، به خاطر بیاورید که فرانسیس بیکن می گفت که ما علم را علم نمی شناسیم مگر اینکه ما را بر طبیعت چیره تر کند . این را مقایسه کنید با این اندیشه که ما علم را علم نمی شناسیم مگر اینکه ما را وارث پیامبران و پیامبر گونه کند در این مقایسه شما به خوبی می توانید حدس بزنید که چهارچوب اندیشه اسلامی درباره علم چیست ؟
نکته دومی که در زمینه علم و عالم گفته شده این است که عالم دارای خشیت می شود .
تنها دانشمندان و عالمانند که دارای خشیت خداوند می شوند و نیز از امام صادق نقل شده است که :
هر کس بی نصیب از خشیت باشد عالم محسوب نمی شود حتی اگر با موشکافی های محققانه دشواری های علمی را حل کند و نیز امام علی نقل کرده است که : آنکه علم را علم می کند خشیت است و آنکه علم را جهل می کند عجب و خویشتن بینی است . بهر حال هر تعریفی از علم و هر تعریفی از اسلام بدهیم قطعاً باید فراگیر این نکته باشد که ما علم را علم نمی شناسیم مگر اینکه به خشیت منتهی شود و آن را افزون تر کند و عالم را عالم نمی شناسیم مگر اینکه دارای خشیت باشد . خشیت غیر از خوف است و خوف هم غیر از جبن است . کسانی فکر می کنند که خشیت از خداوند یعنی ترسیدن از او و ترسیدن هم که مذموم است بلکه ترسو بودن یک صفت اخلاقی مذموم است ولی خشیت ترسو بودن نیست . آن جبن است که به معنای ترسو بودن است و البته شما می دانید که در معارف اسلامی هیچ جا در برابر خداوند به جبن دعوت نشده است . خشیت عبارت است از نوعی ادراک رهبت ، شناختن دقیق شخصی که در طرف مقابل ماست و لبریز شدن از مهابت نسبت به او مقایسه کوچکی خویشتن با علو و بلندی او و به خضوع افتادن در برابر او .
نکته سوم اینکه : علم هدایت آور است یعنی کسی را به خود رها نمی کند . نه تنها هدایت آور است بلکه ظلالت آور هم هست این مسأله بسیار آموزنده ای است این نه تنها در مورد علم صادق است بکله در بسیاری دیگر از امور در جهان نیز صادق است .
قرآن خود درباره خودش چنین سخنی را دارد قرآن خود را هدایت می داند ،نور می داند ولی در عین حال معتقد است که قرآن بر مؤمنین شفا و رحمت است ولی بر ظالمان خسارت و زیان است .
در روایات آمده است که هر کس علمی بیاموزد ولی بر هدایت او افزوده نشود از خداوند دورتر شده است.
اولاً توجه کنیدکه قرب به خداوند از اهداف علم و یا از نتیاج علم است و ثانیاً بنا به آنچه گفتیم ما علم را علم نمی شناسیم مگر اینکه به نزدیک شدن به خداوند و به هدایت انسان کمک بیشتری بکند.
هرکس علم او فزونی گیرد اما هدایت او افزون تر نشود دوری او از خداوند بیشتر شده است پس طرحی که ما از علم می دهیم باید این را هم شامل شود علم نمی تواند نسبت به هدایت بی طرف باشد .
نکته بعد اینکه از نظر اسلامی و در تفکر اسلامی علم امر ذومراتب است . غرض من اجمالاً و مختصراً این است که علم سطوح مختلف دارد و از حقیقت واحد می توان درک های مختلف داشت . و همین درک های متفاوت به نحوی است که موضع گیریهای متفاوتی ایجاد خواهد کرد .
یکی از مهمترین چیزهایی که باید آموخت و آموزش داد و ما در دانشگاه ها و جامعه خودمان باید داشته باشیم همین است که به ذومراتب بودن را در عمل هم می باید نشان داد .
نشان دادن و قائل بودن با این امر در عمل ، عبارت است از تسامح و تحمل نسبت به اعتقادات دیگران این شیوه دقیقاً از این تفکر بر می خیزد .
اگر ما معتقد باشیم که یک حقیقت واحد که در خارج است اگر به آن نگاه کنند یا هیچ کس آن را نمی فهمد و یا همه به یک اندازه آن را می فهمند بنابراین انسان باید به فهم خودش تکیه کند و همه دنیا را بر باطل بداند . این یک جور فکر است و عمل خاصی را بدنبال خواهد داشت ولی اگر ما به اندیشه اسلامی پایبند باشیم چنین نمی گوییم و نمی کنیم و برای هر کس سهمی در درک حقیقت قائل می شویم .