سامانیان منسوبند به سامان که نام قریه ای بوده است از آبادیهای نزدیک سمرقند و ایشان که در اصل زرتشتی و از امرای محلی ایرانی بوده اند در این قریه به ارث امارت می کرده اند و به همین جهت هر یک از ایشان را سامان خداه یعنی بزرگ وصاحب قریه سامان می خواندند .
به گفته اکثر مورخین ، سامانیان از فرزندان بهرام چوبینه سردار معروف هرمز چهارم وخسرو پرویزند لیکن این انتساب هم مانند سایر نسبتهایی که در قرون سوم و چهارم هجری برای امرای ایران نقل می کرده اند محل تامل است به قول مشهور که به افسانه بیشتر نزدیک است تا به حقیقت ، سامان خداه جد امرای سامانی ابتدا به شغل ساربانی سر می کرده وپس از مدتی بر اثر همت بلند وبالا طلبی به این شغل سر فرود نیاورده ومانند یعقوب لیث به عیاری وراهزنی افتاده وپس از جمع یارانی چند بر شهر قدیم چاچ (شاش) در محل تاشکند حالیه مستولی شده و به امارت آنجا رسیده است . امر مسلم اینکه یکی از این سامان خدایان در ایام حکومت اسدبن عبدالله قشری بر خراسان قبول اسلام کرد و پسر خود را به نام حکمران خراسان اسد نامید .
از زندگانی اسد اطلاع مبسوطی دردست نیست . او در ایامی که مامون در مرو اقامت داشت با چهار پسر خود نوح واحمد والیاس ویحیی به خدمت او آمد ومامون او و پسرانش را به خدمت خود گرفت . پس از وصول مامون به خلافت به امر این خلیفه غسان عباد پسر عم فضل و والی خراسان هریک از پسران اسد را به شغلی گماشت یعنی سمرقند را به نوح سپرد وفرغانه را به احمد وچاچ را به یحیی وهرات را به الیاس .
پس از مرگ الیاس در 242 پسرش ابراهیم به سپاه سالاری اردوی طاهریان در خراسان رسید واو چنانکه پس از مرگ الیاس در 242 ابراهیم به سپاه سالاری اردوی طاهریان در خراسان رسید و او چنانکه در تاریخ یعقوب لیث صفاری دیدیم در 253 در پوشنگ هرات از امیر صفاری شکست خورد و به نیشابور گریخت از فرزندان اسدبن سامان خداه احمد هفت پسر داشت : نصر و یحیی و یعقوب و اسماعیل و اسحاق و اسد و حمید.
احمد در ایام پیری امارت فرغانه و سمرقند را به پسر مهتر خود نصر واگذاشت وخود در سال 250 راه سرای دیگر گرفت نصر بر شش برادر ریاست یافت وایشان همه امر برادر بزرگتر را مطیع وفرمانبردار گردیدند.
در سال 261 معتمد خلیفه رسما منشور امارت جمیع بلاد ماوراء النهر رابه نام نصربن احمد فرستاد ونصر در سمرقند اقامت اختیار نمود واز برادران اسماعیل را به نیابت خویش به بخارا فرستاد و برادران دیگر را هم هر کدام به شهری به ماموریت روانه نمود.
نزاع نصر واسماعیل با یکدیگر در 275
اسماعیل مدتها از جانب برادر بزرگتر به عدل در بخارا حکومت می کرد و پیوسته در رعایت احترام نصر جاهد بود و تا آنکه رافع بن هرئمه چنانکه در تاریخ صفاریان گذشت در خراسان خروج نمود و در ایامی که بر نیشابور وخراسان شمالی مسلط بود به حکم مجاورت با اسماعیل طرح دوستی انداخت و صفای بین اثنین تا آنجا قوی شد که دوستی به اتحاد مبدل گردید و پیوسته ما بین دو جانب مراسلاتی رد و بدل می شد.
جماعتی از بداندیشان این صفای کامل را در چشم نصر ، نشانه اتحاد علی رغم او جلوه دادند وگفتند که اسماعیل در خیال است که به کمک رافع تو را از سمرقند براندازد و امیر مستقل کل ماوراء النهر گردید .
در رسیدن به بخارا اسماعیل برادر بزرگتر را بر تخت نشاند و خود چون چاکری در خدمت اوایستاد وبه قدری در احترام برادر مبالغه کرد که نصر پنداشت اسماعیل او را تمسخر می نماید آنگاه او را با همراهی فراوان به سمرقند فرستاد و هنگام وداع به او گفت که من کماکان در بخارا به نیابت تو باقی خواهم ماند وقدم از طریق چاکری فراتر نخواهم گذاشت.امیر اسماعیل بن احمد را معمولا موسس سامانی می دانند زیرا که پس از مرگ برادر بزرگتر بر سراسر ماوراءالنهر امارت یافته وسایر امرای سامانی فرمان او را گردن نهاده اند .
اسماعیل پس از مراجعت از ری وقزوین به ماوراء النهر ، بقیه ایام خود را صرف جهاد در طرف توران کرد و چند نوبت به آن سمت تاخت – اسماعیل سامانی گذشته از شجاعت وهمت وجوانمردی ، مردی بسیار پرهیزکار بود – در نتیجه همین سیرتهای نیکوست که معاصر بن اسماعیل او را به لقب امیر عادل ملقب ساخته اند وچون مرد او را همیشه به نام امیر ماضی یاد کرده اند.
احمد در اول کار لشکر به سمرقند برد وآنجا را که از طرف پدرش سپرده به اسحاق بن احمد عم او بود از اسحاق گرفت واسحاق را به اسیری به بخارا آورد .
واقعه عمده امارت احمد یکی لشگر کشی او به دست صلعوک ،حکمران ری وبلعمی وزیر مشهور پدرش به طبرستان و قیام ناصر کبیر علوی بر عمال سامانیان در 301 و راندن ایشان از طبرستان بود.
چون احمد بن اسماعیل کشته شد ، پسرش نصر هشت ساله بود ، بزرگان و امرای سامانی بر امارت او اتفاق کردند و ابو عبدالله جیحانی به وزارت او منصوب شد و زمام کارها را دردست خود گرفت .
به علت کودکی امیر نصر مد عیانی چند بر سر خلاف سامانیان برداشتند و یکی از ایشان اسحاق بن احمد برادر اسماعیل بود که امیر شهید احمد او را از سمرقند برداشته ودر بخارا محبوسش کرده بود . اسحاق پس از کشته شدن احمد از حبس رهایی یافت وبه دستیاری پسرش الیاس لشکری فراهم آورد و به بخارا حمله برد لیکن سپهسالار امیر نصر حمدیه بن علی کوسه اورا مغلوب کرد اسحاق زنهار خواست و نصر او را بخشود.
قیام حسن بن علی مرو رودی بر ضد سامانیان با قیام سایر مدعیان ایشان تفاوتی بزرگ داشت وآن اینکه حسین بن علی بر اثر تبلیغات دعات اسماعیلیه که در این تاریخ در ری و خراسان و ماوراءالنهر با جهدی تمام مردم را به این مذهب وتبعیت از خلفای فاطمی مصر می خواندند به مذهب اسماعیلی گرویده و از جمله مبلغین آن دعوت بود و در عداد شیعیان فاطمی در آمده و چون جمع کثیری از ایرانیان خراسان به آیین اسماعیلی اقبال نموده ، قیام حسن بن علی اهمیت خاصی پیدا کرد و صریحا بر ضد اساس حکومت سامانیان و خلفای عباسی بغداد مخدومین امرای سامانی بود.
قسمت عمده فتنه ها به تدبیر و هنرمندی حمدیه سپهسالار و ابو عبدالله محمد بن احمد جیهانی وزیر دانشمند امیر نصر دفع شد.جیهانی وفات یافت ، امیر نصر وزارت خود را در عهده ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی که در عهد اسماعیل واحمد نیز وزارت کرده بود گذاشت و بلعمی که مردی فاضل و کاردان بود تا سال 326 وزارت امیر نصر را در عهده خود داشت فتنه بزرگی که در عهده وزارت بلعمی بروز کرد ، خروج سه برادر نصر بود برادر او در سال 318. نصر این سه برادر را برای آنکه مدعی او نشوند در قلعه بخارا محبوس کرده بود.
وزارت امیر نصر بعد از عزل ابوالفضل بلعمی در سال 326 به پسر جیهانی وزیر اول او یعنی ابو علی احمد بن محمد جیهانی رسید کشور گشایی امیر نصر و وقایع خارجی دوره امارت او :
فتح و بسط دولت سامانی در ایام امارت 30ساله امیر نصر بن احمد صورت گرفته بود و پیشرفت عمده این کار بیشتر مرهون کفایت وتدبیر دو وزیر نامی او عبدالله جیهانی اول و ابوالفضل بلعمی اول و روسای لشکری او مثل :علی کوسه وابوبکر محمد بن مظفر چغانی وپس او ابو علی احمد است .
بعد از قتل اسفار وامارت یافتن مرد آویچ سردار او در ری وطبرستان و گرگان امیر زیاری صلاح خود را در سازش با سامانیان دانست و گرگان را به نصیحت بلعمی به امیر نصر واگذاشت وامیر نصر آنجا را با سپهسالاری اردو و حکومت خراسان به ابوبکر سپرد.
در خلال این احوال یعنی در سال 322 مقارن همان تاریخی که بویه بر شیراز استیلا یافته بود.
بعد از قتل مردآویچ ابوبکر چغانی و ماکان از جانب نصر مامور تسخیر گرگان و طبرستان و ری شدند.در سال 327 نصر ، ابو بکر چغانی را که در این تاریخ بیمار بود از حکومت خراسان برداشت وپسرش ابوعلی احمد را به مقام او گماشت .
وقایع مهمی که در مدت سی سال امارت نصربن احمد اتفاق افتاد و معاصر بودن او با وزرا و رجال و سرداران و شعرایی مثل رودکی و شهید بلخی نصر را مشهورترین امرای سامانی کرده است .
شروع امارت نوح بن نصر را باید ابتدای دوره انحطاط دولت سلطانی دانست چه این امیر که از طغیان اهل مذهب تسنن و ترکان متعصب بود و می خواست که رضایت ایشان را جلب نماید پس از رسیدن به امیری به جای آنکه زمام امور کشوری را به مردان کاردان بدهد به یکی از فقهای پرهیزکار که از سیاست بهره ای نداشت سپرد واو یعنی احمد سلمی ملقب به حاکم جلیل پس از رسیدن به وزرات نوح همچنان اکثر اوقات را به عبادت و نماز و نوشتن کتب فقهی صرف می کرد و کمتر به اداره ممالک سامانی متوجه بود و به همین جهت خرابی کلی در اساس دولت سامانی روی کرد و لشکریان که بر اثر به غارت رفتن خزانه در ایام شورش برادران امیر نصر و مقارن مرگ او وظیفه خود را تا مدتی قبل مرتب دریافت نکرده بودند ، بنای شکایت گذاشتند و در دفع انقلاباتی که در خوارزم و خراسان رخ داد حسن خدمت و وفاداری به خرج ندادند و دامنه اختلال رو به توسعه نهاد .
در سال سوم امارت خود نوح بن احمد چغانی سپهسالار اردو و حکمران خراسان را به علت شکایت مردم از سوء سیرت عمالش از این مقام معزول نمود وجای او را به ابراهیم بن سیمجور واگداشت .
ابوعلی چغانی هم که به تازگی به نام نوح ری را از حسن بن بویه گرفته بود از این رفتار خشمناک شد و ری و همدان و بلاد جبل را به توسط برادر تحت امر خود در آورد و مدعی نوح بن نصر شد و او از طرفی پنهانی عده ای از لشکریان نوح را با خود یار نمود واز طرفی ابراهیم بن احمد بن اسماعیل سامانی هم نوح را که در موصل می زیست به همدان خواست وبا او به خراسان حرکت نمود.