دانلود تحقیق سقوط سامانیان

Word 68 KB 33780 10
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • سامانیان منسوبند به سامان که نام قریه ای بوده است از آبادیهای نزدیک سمرقند و ایشان که در اصل زرتشتی و از امرای محلی ایرانی بوده اند در این قریه به ارث امارت می کرده اند و به همین جهت هر یک از ایشان را سامان خداه یعنی بزرگ وصاحب قریه سامان می خواندند .

    به گفته اکثر مورخین ، سامانیان از فرزندان بهرام چوبینه سردار معروف هرمز چهارم وخسرو پرویزند لیکن این انتساب هم مانند سایر نسبتهایی که در قرون سوم و چهارم هجری برای امرای ایران نقل می کرده اند محل تامل است به قول مشهور که به افسانه بیشتر نزدیک است تا به حقیقت ، سامان خداه جد امرای سامانی ابتدا به شغل ساربانی سر می کرده وپس از مدتی بر اثر همت بلند وبالا طلبی به این شغل سر فرود نیاورده ومانند یعقوب لیث به عیاری وراهزنی افتاده وپس از جمع یارانی چند بر شهر قدیم چاچ (شاش) در محل تاشکند حالیه مستولی شده و به امارت آنجا رسیده است .

    امر مسلم اینکه یکی از این سامان خدایان در ایام حکومت اسدبن عبدالله قشری بر خراسان قبول اسلام کرد و پسر خود را به نام حکمران خراسان اسد نامید .

    از زندگانی اسد اطلاع مبسوطی دردست نیست .

    او در ایامی که مامون در مرو اقامت داشت با چهار پسر خود نوح واحمد والیاس ویحیی به خدمت او آمد ومامون او و پسرانش را به خدمت خود گرفت .

    پس از وصول مامون به خلافت به امر این خلیفه غسان عباد پسر عم فضل و والی خراسان هریک از پسران اسد را به شغلی گماشت یعنی سمرقند را به نوح سپرد وفرغانه را به احمد وچاچ را به یحیی وهرات را به الیاس .

    پس از مرگ الیاس در 242 پسرش ابراهیم به سپاه سالاری اردوی طاهریان در خراسان رسید واو چنانکه پس از مرگ الیاس در 242 ابراهیم به سپاه سالاری اردوی طاهریان در خراسان رسید و او چنانکه در تاریخ یعقوب لیث صفاری دیدیم در 253 در پوشنگ هرات از امیر صفاری شکست خورد و به نیشابور گریخت از فرزندان اسدبن سامان خداه احمد هفت پسر داشت : نصر و یحیی و یعقوب و اسماعیل و اسحاق و اسد و حمید.

    احمد در ایام پیری امارت فرغانه و سمرقند را به پسر مهتر خود نصر واگذاشت وخود در سال 250 راه سرای دیگر گرفت نصر بر شش برادر ریاست یافت وایشان همه امر برادر بزرگتر را مطیع وفرمانبردار گردیدند.

    در سال 261 معتمد خلیفه رسما منشور امارت جمیع بلاد ماوراء النهر رابه نام نصربن احمد فرستاد ونصر در سمرقند اقامت اختیار نمود واز برادران اسماعیل را به نیابت خویش به بخارا فرستاد و برادران دیگر را هم هر کدام به شهری به ماموریت روانه نمود.

    نزاع نصر واسماعیل با یکدیگر در 275 اسماعیل مدتها از جانب برادر بزرگتر به عدل در بخارا حکومت می کرد و پیوسته در رعایت احترام نصر جاهد بود و تا آنکه رافع بن هرئمه چنانکه در تاریخ صفاریان گذشت در خراسان خروج نمود و در ایامی که بر نیشابور وخراسان شمالی مسلط بود به حکم مجاورت با اسماعیل طرح دوستی انداخت و صفای بین اثنین تا آنجا قوی شد که دوستی به اتحاد مبدل گردید و پیوسته ما بین دو جانب مراسلاتی رد و بدل می شد.

    جماعتی از بداندیشان این صفای کامل را در چشم نصر ، نشانه اتحاد علی رغم او جلوه دادند وگفتند که اسماعیل در خیال است که به کمک رافع تو را از سمرقند براندازد و امیر مستقل کل ماوراء النهر گردید .

    در رسیدن به بخارا اسماعیل برادر بزرگتر را بر تخت نشاند و خود چون چاکری در خدمت اوایستاد وبه قدری در احترام برادر مبالغه کرد که نصر پنداشت اسماعیل او را تمسخر می نماید آنگاه او را با همراهی فراوان به سمرقند فرستاد و هنگام وداع به او گفت که من کماکان در بخارا به نیابت تو باقی خواهم ماند وقدم از طریق چاکری فراتر نخواهم گذاشت.امیر اسماعیل بن احمد را معمولا موسس سامانی می دانند زیرا که پس از مرگ برادر بزرگتر بر سراسر ماوراءالنهر امارت یافته وسایر امرای سامانی فرمان او را گردن نهاده اند .

    اسماعیل پس از مراجعت از ری وقزوین به ماوراء النهر ، بقیه ایام خود را صرف جهاد در طرف توران کرد و چند نوبت به آن سمت تاخت – اسماعیل سامانی گذشته از شجاعت وهمت وجوانمردی ، مردی بسیار پرهیزکار بود – در نتیجه همین سیرتهای نیکوست که معاصر بن اسماعیل او را به لقب امیر عادل ملقب ساخته اند وچون مرد او را همیشه به نام امیر ماضی یاد کرده اند.

    احمد در اول کار لشکر به سمرقند برد وآنجا را که از طرف پدرش سپرده به اسحاق بن احمد عم او بود از اسحاق گرفت واسحاق را به اسیری به بخارا آورد .

    واقعه عمده امارت احمد یکی لشگر کشی او به دست صلعوک ،حکمران ری وبلعمی وزیر مشهور پدرش به طبرستان و قیام ناصر کبیر علوی بر عمال سامانیان در 301 و راندن ایشان از طبرستان بود.

    چون احمد بن اسماعیل کشته شد ، پسرش نصر هشت ساله بود ، بزرگان و امرای سامانی بر امارت او اتفاق کردند و ابو عبدالله جیحانی به وزارت او منصوب شد و زمام کارها را دردست خود گرفت .

    به علت کودکی امیر نصر مد عیانی چند بر سر خلاف سامانیان برداشتند و یکی از ایشان اسحاق بن احمد برادر اسماعیل بود که امیر شهید احمد او را از سمرقند برداشته ودر بخارا محبوسش کرده بود .

    اسحاق پس از کشته شدن احمد از حبس رهایی یافت وبه دستیاری پسرش الیاس لشکری فراهم آورد و به بخارا حمله برد لیکن سپهسالار امیر نصر حمدیه بن علی کوسه اورا مغلوب کرد اسحاق زنهار خواست و نصر او را بخشود.

    قیام حسن بن علی مرو رودی بر ضد سامانیان با قیام سایر مدعیان ایشان تفاوتی بزرگ داشت وآن اینکه حسین بن علی بر اثر تبلیغات دعات اسماعیلیه که در این تاریخ در ری و خراسان و ماوراءالنهر با جهدی تمام مردم را به این مذهب وتبعیت از خلفای فاطمی مصر می خواندند به مذهب اسماعیلی گرویده و از جمله مبلغین آن دعوت بود و در عداد شیعیان فاطمی در آمده و چون جمع کثیری از ایرانیان خراسان به آیین اسماعیلی اقبال نموده ، قیام حسن بن علی اهمیت خاصی پیدا کرد و صریحا بر ضد اساس حکومت سامانیان و خلفای عباسی بغداد مخدومین امرای سامانی بود.

    قسمت عمده فتنه ها به تدبیر و هنرمندی حمدیه سپهسالار و ابو عبدالله محمد بن احمد جیهانی وزیر دانشمند امیر نصر دفع شد.جیهانی وفات یافت ، امیر نصر وزارت خود را در عهده ابوالفضل محمد بن عبیدالله بلعمی که در عهد اسماعیل واحمد نیز وزارت کرده بود گذاشت و بلعمی که مردی فاضل و کاردان بود تا سال 326 وزارت امیر نصر را در عهده خود داشت فتنه بزرگی که در عهده وزارت بلعمی بروز کرد ، خروج سه برادر نصر بود برادر او در سال 318.

    نصر این سه برادر را برای آنکه مدعی او نشوند در قلعه بخارا محبوس کرده بود.

    وزارت امیر نصر بعد از عزل ابوالفضل بلعمی در سال 326 به پسر جیهانی وزیر اول او یعنی ابو علی احمد بن محمد جیهانی رسید کشور گشایی امیر نصر و وقایع خارجی دوره امارت او : فتح و بسط دولت سامانی در ایام امارت 30ساله امیر نصر بن احمد صورت گرفته بود و پیشرفت عمده این کار بیشتر مرهون کفایت وتدبیر دو وزیر نامی او عبدالله جیهانی اول و ابوالفضل بلعمی اول و روسای لشکری او مثل :علی کوسه وابوبکر محمد بن مظفر چغانی وپس او ابو علی احمد است .

    بعد از قتل اسفار وامارت یافتن مرد آویچ سردار او در ری وطبرستان و گرگان امیر زیاری صلاح خود را در سازش با سامانیان دانست و گرگان را به نصیحت بلعمی به امیر نصر واگذاشت وامیر نصر آنجا را با سپهسالاری اردو و حکومت خراسان به ابوبکر سپرد.

    در خلال این احوال یعنی در سال 322 مقارن همان تاریخی که بویه بر شیراز استیلا یافته بود.

    بعد از قتل مردآویچ ابوبکر چغانی و ماکان از جانب نصر مامور تسخیر گرگان و طبرستان و ری شدند.در سال 327 نصر ، ابو بکر چغانی را که در این تاریخ بیمار بود از حکومت خراسان برداشت وپسرش ابوعلی احمد را به مقام او گماشت .

    وقایع مهمی که در مدت سی سال امارت نصربن احمد اتفاق افتاد و معاصر بودن او با وزرا و رجال و سرداران و شعرایی مثل رودکی و شهید بلخی نصر را مشهورترین امرای سامانی کرده است .

    شروع امارت نوح بن نصر را باید ابتدای دوره انحطاط دولت سلطانی دانست چه این امیر که از طغیان اهل مذهب تسنن و ترکان متعصب بود و می خواست که رضایت ایشان را جلب نماید پس از رسیدن به امیری به جای آنکه زمام امور کشوری را به مردان کاردان بدهد به یکی از فقهای پرهیزکار که از سیاست بهره ای نداشت سپرد واو یعنی احمد سلمی ملقب به حاکم جلیل پس از رسیدن به وزرات نوح همچنان اکثر اوقات را به عبادت و نماز و نوشتن کتب فقهی صرف می کرد و کمتر به اداره ممالک سامانی متوجه بود و به همین جهت خرابی کلی در اساس دولت سامانی روی کرد و لشکریان که بر اثر به غارت رفتن خزانه در ایام شورش برادران امیر نصر و مقارن مرگ او وظیفه خود را تا مدتی قبل مرتب دریافت نکرده بودند ، بنای شکایت گذاشتند و در دفع انقلاباتی که در خوارزم و خراسان رخ داد حسن خدمت و وفاداری به خرج ندادند و دامنه اختلال رو به توسعه نهاد .

    در سال سوم امارت خود نوح بن احمد چغانی سپهسالار اردو و حکمران خراسان را به علت شکایت مردم از سوء سیرت عمالش از این مقام معزول نمود وجای او را به ابراهیم بن سیمجور واگداشت .

    ابوعلی چغانی هم که به تازگی به نام نوح ری را از حسن بن بویه گرفته بود از این رفتار خشمناک شد و ری و همدان و بلاد جبل را به توسط برادر تحت امر خود در آورد و مدعی نوح بن نصر شد و او از طرفی پنهانی عده ای از لشکریان نوح را با خود یار نمود واز طرفی ابراهیم بن احمد بن اسماعیل سامانی هم نوح را که در موصل می زیست به همدان خواست وبا او به خراسان حرکت نمود.

    دراین اثنا لشکریان نوح که از نرسیدن وظیفه و بی کفایتی حاکم جلیل شاکی بودند نوح را به عزل وقتل آن وزیر واداشتند.

    ابو علی چغانی منصور را به علت اکراهی که از او حاصل کرده بود در زندان انداخت لیکن سیمجوری را باخود متحهد ساخت و به یاری هم از نیشابور به مرو به جلوی امیر نوح آمدند.

    طولی نکشید که بین چغانی و ابراهیم سامانی به هم خورد و ابراهیم درصدد دستگیری بر آمد .چغانی از ترس را ترکستان وچغانیان پیش گرفت و منصوربن قراتکین را رها نمود ومنصور به سمرقند پیش نوح رفت – ابراهیم پس از رفتن ابو علی خود را از امارت خلع نمود وآن مقام را در عهده ابو جعفر محمد برادر امیر نوح گذاشت وخود سپهسالار او شد ولی چون این دو تن دیدند که امارت کار ایشان نیست هر دو به عذر خواهی به سمرقند پیش نوح رفتند واورا به بخارا برگرداندند .

    نوح به بخارا برگشت و به یاری منصوربن قراتکین لشکریان عاصی را دوباره تحت امر خود درآورد وبرادر وعم او را هم از راه ناجوانمردانه ای کور نمود سپس زمام سپهسالاری اردو و حکومت خراسان را در کف منصوربن قراتکین قرارداد ومنصور خراسان را بار دیگر مطیع امر خود ساخت.

    امیر نوح پس از استقرار بر کرسی امارت به قصد دفع ابوعلی چغانی افتاد وابوعلی پیشدستی کرد واز چغانیان به بلخ آمد واز آنجا راه بخارا پیش گرفت اما در نزدیکی این شهر در جمادی الاول 336 لشکر شکستی سخت خورد وبه چغانیان گریخت ، نوح چغانیان را نیز مسخر ساخت وابو علی پس از شکستی دیگر به طخارستان منهزم شد ودر آنجا حدود یاران جمع آورد ودر ربیع الاول 337 در حوالی چغانیان بر اتباع امیر نوح تاخت ودرها بر تنگ این ولایات کوهستانی راهها را بر ایشان گرفت ورابطه آنها رابا بخارا قطع کرد.

    عاقبت نوح وابوعلی صلح نمودند وقرار شد که پسر ابو علی به گروگان در بخارا بماند ونوح ابو علی را عفو کند.ابو علی از این تاریخ تا سال 340 همچنان در چغانیان به سر می برد.

    منصوربن قراتکین از سال 335 تا 340 فرمانروای خراسان بود واودر این فاصلاه مدتی با ابو نصر بن محمد بن عبد الرزاق طوسی ومدتی نیز با پسران بویه در کشمکش بود.ابوعلی خراسان رابه زور در مطیع خود نمود ودر سال 342 از جانب نوح به یاری وشمگیر مامور شد.

    امیر نوح پس از دوازده سال وسه ماه امیری در تاریخ ربیع الاول 343 وفات یافت واورا که مردی نیکوسیرت بود معاصرینش امیر احمد لقب دادند.

    پس از مرگ نوح پسر ارشدش امیررشیدعبدالملک به امیری رسید واوپس از جلوس ابو منصوربن محمدبن عزیر رابه وزارت خویش برداشت وابوسعید بکربن مالک فرغانی را که پدرش به جای ابوعلی چغانی،نامزدسپهسالاری خراسان کرده بود در آن مقام ابقانمود.

    ابوعلی چغانی ورکن الدوله وحسن فیروزان به گرگان حمله بردند وتا جاجرم خراسان پیش رفتند وحریف اردوی سامانی نشدند ومنهزما به طبرستان برگشتند و از آنجا به ری آمدند وکمی بعد یعنی در رجب سال 344 ابوعلی چغانی در وبای عمومی ری مرد وسامانیان از جانب او خلاصی یافتند.

    پس از ختم قائله خراسان وری ابوسعید به بخارا احضار شد چه جمعی از سپاهیان ترک از او خشنود نبودند به همین جهت اورا ترک گفته به شکایت پیش عبدالملک آوردند وگله کردند.

    بعد ، منصوربن نوح روی کار آمد با روی کار آمدنش در حقیقت در حکم اعلان جنگ به الپتکین وقطع ارتباط دربار بخارا با او بود.

    منصوربن نوح در اواخر سال 350 یعنی هنگامی که الپتکین هنوز در بلخ بود وباو منصور در خراسان عاصی شده ، سپهسالاری این کشور را به امیر ابوالحسن محمدبن سیمجور والی سابق خراسان سپرد.پس از مرگ منصور ، نوح ثانی آمد چون هنوز خردسال بود مادرش امور ملکی رااداره می کرد.امیر نوح بعد از قتل عتبی وهرج ومرجی که در کار دولت سامانی رخ نموده بود حسام الدوله تاش را از خراسان به بخارا خواست وتاش پس از ورود به پایتخت چون دید که از عهده رقبای بزرگ خود بر نمی آید با ایشان از در سازش در آمد.

    مقدمات انقراض دولت سامانی با وجود از میان رفتن حسام الدوله تاش ومغلوب شدن دیالمه ری دولت سامانی که روبه زوال می رفت نتوانست سر بلند کند چه در این تاریخ اکثر ولایات در دست عمال وحکامی بود که از بخارا اطاعت نمی کردند ، خزانه تهی بود ووزرا که پی در پی عوض می شدند کفایتی نداشتند وقدرت عمده در دست غلامان ترک وروسای ایشان بود ودر مقابل این طبقه سرداران نوح هم با یکدیگر خلاف می ورزیدند وهرکدام مدعی سپهسالاری و.فرمانروایی بردیگران بودند.

    ناصر الدوله سیمجوری در اواخر سال 378 مرد ونوح مقام اورا از اجبار وترس به پسرش ابو علی وعده داد اما فایق زیر بار ابوعلی سیمجوری نرفت مخصوصا که نوح ودرباریان بخارا باطنا با او موافق بودند وهمین کیفیت باعث بروز نزاع بین ابو علی وفایق گردید وکار به جنگ کشید وابو علی در بین پوشنگ وهرات بر فایق ظفر یافت واین بار یعنی در 381 نوح رسما ابوعلی سیمجوری را با لقب عماد الدوله،سپهسالار کل خراسان کرد وهرات را هم که در حیطه تصرف فایق بود به او سپرد.

    بغرا خان در تاریخ ربیع الاول 382 لشکریان نوح را شکست داد وفایق تسلیم بغرا خان شد واز یاران او شد .خان افراسیابی نیز در نتیجه این فتح بر بخارا استیلا یافت ونوح بخارا راترک گفته دست استمداد به طرف سیمجوری دراز کرد.

    بعد از مراجعت نوح ، فایق که از جانب بغرا خان بر بلخ والی شده بود به خیال تسلط بر بخارا به آنجا عازم شد اما از سپاهیان نوح شکست یافت واز اضطرار به پناه سیمجوری رفت وهردو بر خلاف اساس امارت نوح یار یکدیگر گردیدند وتصمیم گرفتند که بر بخارا حمله ببرند .

    در مقابل عصیان این دو سردار قوی ، نوح چاره ای ندید جز آنکه از سبکتکین داماد الپتکین استمداد نماید.سبکتکین به ماوراء النهر آمد ودر ملاقاتی که بین او ونوح صورت گرفت با نوح بر دفع بر مخالفان او پیمان بست سوگند وفاداری خورد ووالیان خوارزم یعنی خوارزمشاه وغرجستانی وامیر گرگانج نیز هردو به طرفداری نوح برخاستند.نوح هم قسمتی از بلاد زیر دست سیمجوری را به ایشان واگذاشت وبه یاری ایشان در رمضان 384 ابوعلی وفایق را که از فخرالدوله نیز کمکی گرفته بودند،شکستی فاحش داد و آن دو سردار یاغی به پناه فخرالدوله دیلمی به گرگان گریختند در سال 385 ابوعلی وفایق شنیدند که نوح به بخارا وسبکتکین به هرات برگشته وسیف الدوله محمود در نیشابور تنهاست.به همین علت عازم فتح خراسان شدند.محمود از پدر یاری خواست لیکن قبل از اینکه مددی به او برسد ابو علی وفایق او را از نیشابور راندند و چون از عاقبت کار مطمئن نبودند و هر دو از نوح پوزش طلبیدند و اظهار خدمتگذاری کردند .

    نوح و سبکتکین جوابی به خواهش ایشان ندادند و هر دو طرف به جمع سپاهی پرداختند و نوح باردیگر به استعانت سبکتکین و محمود در جمادی الاخری سال 385 در طوس بر ابوعلی و فایق مظفر آمد ولی و این دو عاصی از معرکه جان به سلامت به در برده به طرف خوارزم گریختند و از آنجا باز از نوح طلب عفو کردند – نوح حاضر شد که بر ابوعلی ببخشاید به شرط آنکه از دوستی فایق دست بر دارد و ابوعلی با اینکه فایق به او گفت که به امان نوح اعتماد نیست دست از تعهد خود بر نداشت و پیش خوارزم شاه رفت و اور را دستگیر ساخت فایق هم از ترس نوح به بلاد ایلک نصر خان افراسیابی جانشین بغراخان رفت و در پیش او به احترام ماند و اندکی بعد محرک حرکت ایلک خان بود.

    انقراض دولت سامانی در 389 بعد از استیلای محمود بر خراسان عبد الملک و فایق و بکتوزون که هر سه از دست محمود شکست یافته و از تسلط او بر بخارا و ماوراء النهر نیز ترس داشتند برای دفع این حریف قوی قوای خود را گرد آوردند و عازم تسخیر خراسان شدند لیکن از اتفاق در این اثنا یعنی در شعبان 389 فایق مرد و به همین علت در اساس کار ایشان رخنه کلی بروز کرد و چون این خبر به ایلک خان شمس الدوله ابونصر برادر و جانشین ایلک خان نصر رسید به بهانه حمایت از عبدالملک به بخارا آمد و ظاهرا حرکت او به دعوت شیعیان و باطنیانی بوده که از سامانیان سنی معتصب ناراضی بودند .

    به هر تقدیر ایلک خان در 10 ذی القعده 389 به بخارا آمد و بکتوزون را که از راه تملق به اردوی او رفته بود با عبدالملک و منصور دستگیر نمود و دولت سامانی به این وضع به دست امیر ترک دیگری از بخارا و ماورالنهر نیز منقرض شد و این واقعه یکی از شوم ترین وقایع تاریخ ایران است چه از این تاریخ دیگر دست عنصر آریائی ایرانی از یکی از اصلی ترین قسمتهای ایران که ماورالنهر باشد ، کوتاه شد و بر اثر استیلای پی در پی ترکان و اجانب دیگر این کشور بزرگ که مهد ادبیات فارسی در ری و موطن و مدفن جمع کثیری از بزرگان و فضلای ایرانی است و از تصرف ایرانیان به در رفت همچنانکه هنوز هم خارج است .

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

به نام خدا خلاصه تاريخ ايران زمان ميلادي زمان هجري سلسله پادشاه رويدادها پايتخت حدود 720 تا 550 پيش از ميلاد مادها ديا اکو ديااکو هفت قبيله آريايي را در

سامانيان منسوبند به سامان که نام قريه اي بوده است از آباديهاي نزديک سمرقند و ايشان که در اصل زرتشتي و از امراي محلي ايراني بوده اند در اين قريه به ارث امارت مي کرده اند و به همين جهت هر يک از ايشان را سامان خداه يعني بزرگ وصاحب قريه سامان مي خواندند

پیشینه ی مختصری از سامانیان سامانیان که منسوب به سامان خداه ، دهقانی زرتشتی از نواحی بلخ و به قولی سمرقند و مالک قریه سامان در آن نواحی بودند، از زمان خلافت مأمون در خراسان، یعنی اندک مدتی پیش از روی کار آمدن طاهریان، در قسمتی از ماوراء النهر حکومتهای مستقل کوچکی را که به حکم خلیفه به آنها واگذار شده بود، به عهده داشتند. آنها نسب خود را - به دنبال به دست گرفتن قدرت - به بهرام ...

· تشکيلات گمرکي در ايران سابقه ديرينه دارد. در زمان اشکانيان (‌سده سوم قبل از ميلاد) سازمان منظم گمرکي وجود داشته و شعب آن در مرزها آمار واردات را در دفاتر مخصوصي ثبت و حقوق معيني دريافت مي‌کردند. در اين دوره صادرات از پرداخت حقوق گمرک معاف بوده ا

تعریف واژه بازار بازار به معنی محل خرید و فروش و عرضه کالاست. واژه بازار بسیار کهن است و در برخی از زبان ها کهن ایرانی وجود داشته است. بازار در فارسی میانه به صورت وازار و با ترکیب هایی مانند وازارگ ( بازاری) و وازارگان (بازرگان) به کار می رفته، و در پارتی به صورت واژار مورد استفاده قرار گرفته است. این واژه ایرانی به زبان برخی از سرزمین های که با ایران تبادلت بازرگانی داشتند ...

واحه ی کهن «اریستوبولیس رودی را که از سغدیانا می گذرد پولی تیمتوس ( گرانبها از همه ) می نامد و این نام را مقدونیها وضع کرده اند .» «بخارا از بلاد شرقی قبه ی اسلام است ودر میان آن نواحی به مثابت مدینه السلام ،‌سواد آن به بیاض نور علما و فقها آراسته ،‌و اطراف آن به طرف معالی پیراسته ،‌و از قدیم باز در هر قرنی مجمع نحاریر علماء هر دین آن روزگار بوده است ؛ و اشتقاق بخارا از بخار است ...

مقدمه: زمانی که بشر به استفاده از ظروف سفالین پرداخت، دست ساخته هایش بسیار ابتدائی و عاری از هر گونه تزئین یا پوشش لعاب بود، ولی بتدریج که ذوق و سلیقه و حسن زیبائی شناسی قوت گرفت ظروف سفالین به نقوش گوناگون و سپس به پوشش لعاب آرایش داده شد. کاوشهای باستانشناسی در محوطه های باستانی ایران موید آن است که تسلسل و تکامل ساخت ظروف بی لعاب در قرون متمادی حفظ گردیده و هنرمندان سفالگر با ...

اشتیاق آدمی به دانستن سرگذشت آدمیان پیشینیان و شوق کندوکاو در شیوه زندگی انسانهای دیگر، بانی و باعث ثبت و ضبط وقایع و عامل پیدایش کتابها و مقالات متعدد تاریخی بوده و تاریخ هر ملت و شهری در حقیقت شرح رویدادها و معرف پیشینه فرهنگی، سنتها و باورهای کلی و روابط . مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم یک سرزمین است که آدمی به مقتضای نیاز به آن سرزمین روی آورده و روزگارانی را به سر ...

- طاهریان و فرهنگ طاهر فرزند حسین بن مصعب بن رزیق است. این خاندان ایرانی، از قوالی طلحه بن عبدالله خزاعی، یکی ازچهره های برجسته قبیله عربی خزاعه بودند که زمانی حاکم سیستان بود. و این خود نوعی داخل شدن در نسب عربی بود. در این دوره 50 ساله، نشانی از اینکه آن ها به زبان فارسی توجهی کرده با زبان مزبور رشد و توسعه ای یافته باشد، وجود ندارد. در حالی که در دوره سامانی ها، آثار فراوانی ...

وضع عمومی زبان و ادب فارسی دوره یی که مورد مطالعه ماست ، با آنکه ابتدای ترقی ادب فارسیست ، یکی از مهمترین ادوار ادبی ما هم محسوب می گردد . در ابتدای این عهد رودکی استاد شاعران و در اواخر آن فردوسی و عنصری دو استاد مسلم شعر پارسی زندگی می کرده اند . شاعران دیگر این دوران نیز هر یک صاحب شهرت واهمیت خاص در تاریخ ادبیات فارسی هستند . کمتر دوره یی از ادوار ادبی فارسی است که این همه ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول