اشاره
این نوشتار در صدد آن است که با تحلیل گذرای اوضاع سیاسی، اجتماعی و نظامی سه دههی بحران و تحولات اخیر افغانستان، بگونه آثار و پیآمدهای آنها را در قالب نا امنیها، عقبماندگی کشور، عدم استقلال و ناکار آمدی دولتهای حاکم و...، در شش مرحله به تصویر بکشد، تا به صورت غیر مستقیم این پیشنهاد را مطرح کند، که در راستای استقلال همه جانبه کشور و احترام به حقوق از جمله حق انتخاب سیاسی آحاد ملت، از هر تلاشی نباید دریغ کرد. تبیین این موضوع را با طرح سؤالات ذیل پی میگیریم.
1 از به راه انداختن کودتا و اشغال افغانستان چه دست آورد نصیب دولت شوروی شد ؟
2 آیا رهبران جهادی بعد از بیرون راندن قوای شوروی و اضمحلال دولت دست نشاندهی آن، به اهداف نهایی یعنی تشکیل دولت و یا شورای انقلاب، نهایتاً استقلال و حکومت جمهوری اسلامی رسیدند؟ اگر به آن اهداف نرسیدهاند علت آن چه بوده است ؟
3 وقتی گروه طالبان %80 در صد افغانستان را به تصرف خود در آوردند و چند صباحی هم به حکومت رسیدند این تصرف و حکومت چه تبعات و پیامدهای را برای ملت شریف و نجیب افغانستان در پیداشت یا بگوییم برای ملت چه ارمغانی داشت؟
4 بعد از کنفرانس بن و برگزاری انتخابات و تشکیل دولت به ریاست محترم حامد کرزای، آیا وعدههای دولت منتخب و سازمان ملل در زمینه امنیت، آزادی، باز سازی و همچنین در مورد مهاجرین، تحقق یافته اند؟
5 آیا دولت و کمیساریای عالی سازمانملل میتوانند مهاجرین و افغانیهای خارج از کشور که یکچهارم جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند از رای دادن در انتخابات ریاست جمهوری محروم سازند؟
مراحل بحران و تحولات سه دهه اخیر
1 کودتای کمونیستی
هتک حرمتی را که امپریالیست شرق به ملت مسلمان، دین دوست و میهنپرست افغانستان روا داشت، از به راه انداختن کودتای ننگین7 ثور بود که در سال 57 جهت رسیدن به مقاصد شوم که آرزوی دیرینهاش بود، چند صباحی هم با این کودتا آن ا بلهان تاریخ چون ترکی و امثال او را به قدرت رساند و نظام ضد خدایی و ضد بشری را در افغانستان حاکم نمود. کمونیستها بعد از آنکه قدرت را در دست گرفتند در حالی که عقل و خرد را از دست داده بودند سر مستانه و دیوانهوار قوانینی را که حاکمان امپراطوری شرق دیکته کرده بود بدون لحاظ مقتضیات جهت اداره کشور به اجرا گذشتند.
2 وقوع انقلاب مردمی و اشغال افغانستان توسط شوروی
اما ملت مسلمان افغانستان وقتی یقین پیدا کردند که دین، ناموس و کشور در خطرند، احساس تکلیف نمودند، علیه کودتاچیان و بازیگران با دین، ناموس و کشور قیام کردند. یعنی در دفاع از دین، ناموس و کشور یک انقلاب الهی و مردمی را به راه انداختند و این حرکت هم توسط علما و دانشمندان دینی به راه انداخته شد و هم هدایت و رهبری میشد. با عنایات پروردگار این جهاد فی سبیل الله تا آن جا پیشرفت که بخش وسیعی از ولایات ولسوالیها را آزاد و از لوث و جود عناصر خلق و پرچم پاکسازی نمودند. بعد از آزادی و پاکسازی، جهت اداره امور و سامان بخشیدن به وضع جبههها قرار گاهها و کمیته های محلی تشکیل و طبق دستور شرع اداره میشد و همهی اقشار ملت اعم از شیعه، سنی، پشتون، تاجیک، ازبک و دیگر اقلیتهای دینی و قومی در جبهه و جهاد و اداره مناطق آزاد شده تحت عنوان ملیت و احد حضور یافته و سهمی در جهاد گرفتند، و همین امر هم عامل پیروزی و عزت و اقتدار ملت انقلابی و قهرمان افغانستان شدند.
شوروی تلاش کرد تا با حضور مستشاران نظامی و سیاسی خود دولت کمونیستی را از سقوط حتمی نجات دهد اما دید که نمیتواند در برابر خروش انقلابی ملت مقاومت کند و دوام بیاورد ناگزیر جهت نجات دولت افغانستان و جلوگیری از شکست و رسوایی مکتب کمونیست ارتش سرخ را با تمام تجهیزات پیشرفتهی نطامی وارد افغانستان نمود تا مقاومت ملت انقلابی افغانستان را درهم بشکند. اما ملت ما در برابر اشغالگران و هجوم وحشیانه آنها پایداری نمودند، با دادن دهها هزار شهید و معلول و میلیونها مهاجر و آواره، سر انجام ارتش سرخ را از سرزمین اسلامی شان بیرون نمودند و دولت افغانستان هم بعد از چند صباحی سقوط کرد و پایتخت و دیگر شهرهای افغانستان آزاد گردیدند و این مرحله از تاریخ زندگی ملت مسلمان افغانستان بود که در دههی سال 60 اتفاق افتاد.
3 پیروزی مجاهدین و ناکامی در تشکیل دولت کارآمد
بعد از بیرون راندن ارتش شوروی و اضمحلال کامل دولت کمونیستی خلق و پرچم باید جهت اداره کشور دولت موقت تشکیل شود یعنی مشخصاً شخصی زمام امور را در دست گیرد و کشور با دستور و فرمان او ادراه شود. از طرفی، هر کدام از رهبران جهادی با این زعم که خود لایق و مستحق این مقام است، در واقع در جهاد اصغر پیروز شد و توانست امپریالیست شرق را شکست دهند اما در جهاد اکبر که جهاد با نفس و خواسته های نفسانی است شکست خوردند یعنی آتش نفاق تحت عنوان رقابتهای سیاسی نژادی منطقه ای شعلهور شد و تمام افتخارات و عزت و اقتداری را که در بین ملل دنیا و جامعه جهانی کسب کرده بودند، تبدیل به خاکستر سپس در باد داد. این مرحلهی سوم از تاریخ زندگی مردم افغانستان است، در واقع در این مرحله سیر نزولی و عقب گرد را در پیش گرفتند تا آن جا هم عقب گرد نمودند که زمینه برای ظهور گروه طالبان را ایجاد نمود.
4 ظهور پدیده بنیادگرایی و امارت ناکار آمد طالبان
شاخهی از القاعده شد یعنی به نام طالب از مرزهای کشور پاکستان صدها هزار نیرو از کشورهای دور و نزدیک با زبانها و نژادهای مختلف، با عزم راسخ و باورهای خاص اعتقادی و امکانات و سیع تدارکاتی وارد افغانستان شده و با نیروهای دولت موقت و جریان های مستقل سیاسی جهادی به جنگ و نبرد پرداختند و با کوتاهترین زمان %80 درصد افغانستان را به تصرف خود درآوردند. متأسفانه شیوهی رفتاری و اداری طالبان چه در مسایل داخلی و چه در مسایل سیاست خارجی و بین المللی، آن قدر تند و افراطی بودند که مردم افغانستان به وحشت و جامعه جهانی به تعجب وا داشتند. این مرحلهی چهارم از تاریخ زندگی مردم افغانستان است . که آن را تجربه کردند و پشت سر گذراند.
5 اشغال افغانستان توسط آمریکا و متحدانش
مرحلهی چهارم زمینه را برای مداخله آمریکا که آرزوی دیرینهاش بود فراهم نمود. زیرا آمریکا با خصلت امپریالیستی که دارد از قدیم در نظر داشت که افغانستان را یکی از مستعمرهی خود نماید، که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و آن کینه و بغضی که نسبت به نظام جمهوری اسلامی دارد، این موضوع یعنی تسلط اشغال افغانستان به عنوان یک استراتژی اهمیت و ضرورت بیشتری پیدا کرد. لذا تحت عنوان مبارزه با تروریست و ایجاد امنیت و خدمات رسانی با رنگ قانونی دادن از سوی سازمان ملل و همکاری و حمایت دوستان و هم دستانش حضور فیزیکی وسیع و همه جانبه را در افغانستان عملی نمود که این مرحلهی پنجم از تاریخ زندگی مردم افغانستان است.با توجه به مراحل فوق که اشاره شد، چند مسأله بهعنوان تبعات منفی معلول آن تحولات بودند، که کاملاً برجسته و مشهودند، در ذیل به مهمترین آنها اشاره میکنیم.
1 عدم امنیت و عدم ثبات در اثر جنگ های داخلی و هرج و مرج ناشی از جنگ؛
2 عدم بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی آحاد ملت؛
3 ویرانی آثار جنگ و اشغال؛
4 ضعف وضعیت صحی و بهداشت عمومی؛
5 معضل مهاجرت و آوارگی؛
6 نابسامانی وضعیت تعلیم و تربیت در سراسر کشور و تعطیلی مراکز آموزشی از ابتدایی تا مراکز آموزش عالی.
در واقع آن چه در افغانستان گذشت برای ملت افغانستان یک دوره گذار سخت و غیر قابل تحمل بود، شخصیت های سیاسی، مذهبی احساس بن بست میکردند و در صدد اخراج از آن بن بست برآمدند. لذا مصوبات کنفرانس بن را با توجه به مصالح جامعه، با تسامح پذیرفتند. یعنی فشارهای سختی که ملت افغانستان در عرصههای زندگی لمس کرده بودند، آن موقعیت را، راهی خلاصی دیده، به این امید آنکه آن بحرانهای اجتماعی که در ابعاد زندگیشان سایه افکنده، حل شده؛ و معضل مهاجرین با بازگشت محترمانهشان از عالم غربت و آوارگی به وطنشان خاتمه یابد. اما بعد از اشغال افغانستان و ادامه آن توسط نیروهای ناتو؛ انتخاب رئیس جمهور با آراء مردم و تشکیل حکومت دموکرات و دولت قانونی، و نیز وعدههای جامعه جهانی محقق نشد. زیرا از نظر امنیتی ما شاهد کشتار جمعی و ترور شخصیتهای از مقامات سیاسی فرهنگی که مشغول خدمت به کشور بودند، هستیم.همچنین در مورد مسألهی مهاجرین که نه تنها زمینه بازگشت مهاجرین آماده نشد بلکه به طور بی رویه گروه گروه به حکم اضطرار از افغانستان به کشورهای دور و همسایه در حال فرارند که ما شاهد صحنههای فجیح و دلخراش از و ضعیت آن مهاجرین فراری که در مسیر راه برای آنها اتفاق میافتد هستیم