مقدمه
سرآغاز وجود هر کدام از ما هنگامی است که یک اسپرم با یک اوول با یکدیگر در می آمیزند و هستی ما را به بار می نشانند (سیمونه، ترجمه سلطانیه، 1376. ص26).
با انتقال اسپرم توسط پدر، تأثیر مستقیم او در جنبه وراثتی بپایان رسیده و مادر تا 9 ماه دیگر رابطه فیزیکی و عاطفی اش را با کودک ادامه خواهد داد. (شکوهی یکتا 1373، ص14) 3 ماه بعد از ازدواج اسپرم و اوول جنسیت فیزیولوژیک این موجود ناشناخته بیولوژیکی مشخص می گردد، در ادامه بعد از ادا و کاهش مسولیت توسط ژن ها و هورمون ها، تکامل جنسیت (جنسیت فیزیکی، هویت جنسی، رفتار جنسی) توسط شاخص های پر رنگ تری چون عوامل روانی، اجتماعی و فرهنگی ادامه پیدا می کند. (گولومبوک و همکاران، شهر آرای، 1378، ص7).
محققین عقیده دارند که جنین از هیجده هفتگی می شنود، تحقیقات دیگر توسط دستگاه های گریه نگاری از جنین های نارس موید آن است که تاریخ ظهور حافظه و یادگیری از 5 ماه پس از تشکیل نطفه آغاز می گردد.
بر اساس یکی از مطالعاتی که به کمک سنجش امواج مغزی انجام گرفت، نشان داد که جنین بعد از تولد حتی در خواب هم صدا را می شنود، مغز نوزاد می تواند در هر دو مرحله فعال و آرام خواب، صدای یک تیک ساده در حد 60 دسیبل را ضبط کند (بی چمبرلین، زاهدی و همکاران، 1379، ص 26 و ص 27).
یکی از طبقه بندی های اجتماعی عمده در هر جامعه ای جنسیت است. غالباً اولین سوالی که در مورد یک بچه می پرسند این است که بچه پسر است یا دختر؟ در فرهنگ ما و سایر فرهنگ ها مجموعه ای از علایق، خصوصیات شخصیتی و رفتارها، زنانه یا مردانه تلقی می شوند.
کودکان در همان آغاز که هنوز کوچکند، این معیارهای فرهنگی را می آموزند و کسب می کنند (ما سن و همکاران، ترجمه یاسایی، 1373 ، ص 340).
کسب هویت جنسیتی از ازمنه قدیم بصور آموختن مهارتهای خاص مردانه چون سوارکاری، تیراندازی، رقابت و ... توسط پسران و یادگیری مهارت های زنانه چون بچه داری، آشپزی و ... از جانب دختران؛ و امروزه بصورت همانند سازی مستقیم و غیر مستقیم بواسطه وجود والدین، کتاب های داستان، تلوزیون و ... صورت می گیرد (محسنی، 1368، ص91).
اگر قدم به قدم، روند رشد جسمی روانی یک انسان به زیر ذره بین برده شود، کم کم به مرحله ای رسیده خواهد شد خیره کننده و طوفانی؛ این مرحله که به تأیید اکثر اندیشمندان به عنوان تولد دوباره از آن یاد شده است، مرحله ای نیست جز مرحله نوجوانی.
اگر بعد از بلوغ به زیر لاله های دیگر این دوران (نوجوانی) نظری افکنده شود، مسائل و بحران های دیگری چون، بحران هویت، استقلال و غیره در ذهن ها پر رنگ می شوند که هر نوجوانی به گونه ای با آن دست به گریبان شده و برای کسب شخصیت بهنجار به ستیز معقولانه با هر یک از این بحران ها بواسطه کمک اطرافیان باید بپردازد، یکی از این بحران ها، بحران هویت می باشد.
نوجوان به اقتضای سن خود در جستجوی هویت خویش می باشند. بعلت تغییر و تحولاتی شدید در جسم و روح. نوجوان به خود آمده و دوره خود شناسی و تطبیق آموخته ها با واقعیات را انجام داده و ماحصل این تعاملات، تثبیت هویت شخصی در شاهراه فکری اش می باشد.
بدیهی است کسب متعادل هویت، رفتاری متعارف در جامعه را باعث می گردد (فرهادیان، 1370، ص 38).
هویت به انواع گوناگونی چون هویت شغلی، تحصیلی و غیره تقسیم می گردد که یکی از انواع آن ها هویت جنسیتی می باشد که روند رشد آن از اوان کودکی آغاز شده و به واسطه مکانیزم همانند سازی تا دوران بلوغ به اوج خود می رسد.
در این بین افرادی یافت می گردند که بعلل مختلف از جمله پرورش نادرست توسط اطرافیان الخصوص والدین و نتیجتاً همانند سازی با جنس مخالف، دیگر از جنس فیزیولوژی و بدنبال آن افکار و رفتارهای جنس خود راضی نبوده و بر اثر تنفر از خود، دست به دامن روانپزشکان یا پزشکی قانونی شده و اقدام به تغییر جنسیت می کنند، که به این افراد اصطلاحاً تبدل خواه جنسی می گویند.
با کمی تفکر در روند آسیب تبدل خواهان جنسی، بزودی به این استنباط خواهیم رسید که، اغلب این آسیب دیدگان را آسیب دیدگان را آسیب دیدگان بعد اجتماعی آن تشکیل داد، که علت عمده آن، عدم همانند سازی صحیح با هم جنس خود می باشد.
این افراد با وجود اینکه می دانند به گروه جنس موافق خود تعلق دارند ولی خود را دارای تفاوت های محسوسی با آنان حس می کنند. بیشتر آنان پیش از بلوغ از وضعیت جنسیت خود متنفرند و آرزوی اصلی آنان پیوستن به گروه جنس مخالف است و این اشتغال خاطر دائمی کلیه فعالیت های آنان را تحت الشعاع قرار می دهد و محور اصلی جهان بینی آنان می شود (مهرابی 1374، ص7).
تاریخچه
از ابتدای خلقت، بدنبال ساده ترین مجودات چند سلولی مانند: ستارگان ریزدریایی و اسفنج ها و... درخت زندگی شاخه های متعددی بوجود آورد. در ابتدای این مرحله، هر سلولی، سلول مشابه خود را بوجود آورد اما از این پس در پی امیزش هر دو سلول، سلول سومی متفاوت با آن پدیدار گشت.
گروهی از آنها با هم جفت و جور شده اند و تبادل ژنیتکی کردند و بدین ترتیب جنسیت فرا گیر شد. در آمیختگی ژن ها با دو رشته DNA صورت می گرفت و روند دوتایی داشت؛ محققان عقیده دارند که ترکیب سه رشته DNA با هم سبب پیچیده تر شدن نظام جهان و در نتیجه فنا پذیر شدن زندگی انسان می گردد (سیمونه، ترجمه سلطانیه، 1376، ص 123 و ص 124).
فروید نیز به خصوص بر دو جنسی بودن (میل همزمان به همجنس و جنس مخالف) مردان و زنان تأکید داشت. فیلسوفانی چون افلاطون نیز بر دو جنسی بودن انسان در ابتدا تأکید داشته اند ستود، ترجمه مرندی، 1375 ، ص34).
از مطالب با لا چنین استنباط می شود که جنسیت، مطلق نیست و لااقل از نظر ترشحات داخلی مرد و زن آمیخته بوده و در حقیقت مرد نسبت به زن مردتر و زن نسبت به مرد زن تر است (مارلو، ترجمه مانیانس، 1375، ص 127).
فراگیری عادت های گروه توسط افراد زیر گروه، اندک اندک باعث شباهت و همانندی شخصیت افراد در یک فرهنگ مشخص گردید، این اصل تحت عنوان ((شخصیت پایه)) بویژه توسط کاردینر به اثبات رسیده است (روش بلاو و نیون، ترجمه دادگران، 1374، ص113).
قرون وسطی
البته تاریخ در فاصله زمانی کوچ نشینی و رنسانس، از پیشرفت بازنا ایستاد. این دوران تمدن های پرشکوهی چون تمدن های عظیم، مصر قدیم، چین، هندوستان یا حتی اروپای قرون وسطی را بهمراه داشت.
لیکن کلیه این تمدن ها در یک مورد با شکست روبرو شدند و آن اینست که قدرت تصور جوانان را محدود می کردند، ثابت و یکنواخت هستند، زیرا در آن پسر از پدر سرمشق می گیرد و کار او را تقلید می کند، در حالی که پدر به پیروی از پدر بزرگ زندگی می کند. فرهنگ ها اقلیتی اند،زیرا فقط قسمت کوچکی از مهارت های انسانی بکار گرفته می شود، عده بسیار محدودی قادرند خواندن و نوشتن فرا گیرند، به زبان دیگری آشنا شوند و از پلکان ترقی بالا روند، چرا که، در بین جمیع حیوانات، انسان از آنجا در خلاقیت بر دیگران پیشی جسته است که در خود خصوصیات گوناگون بیشتری را ذخیره کرده و در مهارت های خود از آن سعی می جوید، و بدین جهت، کوچکترین سعی در یکنواخت ساختن انسان ها چه از نظر احساساتی و طرز تفکر، در حقیقت خیانتی است عظیم به نیروئی که در سیر تکامل انسان، او را به قله رشد بی مانندش رسانیده است (برونوفسکی، مشفق، 1360، ص403 و ص 504).
روس یکی از پیشگامان روانشناسی کودک در میانه سال های 1700 در تأیید مطالب بالا می افزاید: ما توقع داریم که سیمای مرد را در کودک بیابیم بدون اینکه فکر کنیم کودک قبلل از اینکه مرد بشود، چه خصوصیاتی دارد، کودکی راه های دیدن، فکر کردن و احساس کردن مخصوص به خودش را داراست و هیچ چیز بی معنی تر از آن نیست که بخواهیم خوتد را جایگزین آن کنیم (آزاد، 1371، ص 41).
دوره رنسانس:
این دوره که در قرن 16 قرار دارد، یکی از تحولات عظیم فکری، هنری، اجتماعی و ... در اروپا به حساب می آید. از زمان رنسانس به بعد، کودکان همواره مورد عشق و علاقه جامعه قرار گرفته اند. این پرستش در آثار نقاشی نقاشان غربی بخوبی بچشم می خورد، کودکی حضرت مسیح که رافائل تصویر کرده است و یا کودکان قهرمان داستانهای ژان ژاک روسو و چارلز دیکنس علاقه وافر اجتماع را به کودکان به ثبوت می رسانند (برونوفسکی، ترجمه مشفق، 1360، ص 501). با اشراف به این موضوع که، وجود پدر و مادر مهربان همانند سازی جنسی عمیق تر توسط فرزندان را سبب می گردد، بعد تازه ای از همانند سازی جنسی است که در دوره رنسانس شاهد بوده ایم (پاکدل، 1374).
قرن نوزدهم:
این قرن که بحق، تأثیر حیرت انگیزی بر روی دیدگاه افراد جامعه نسبت به کودکان داشت را مدیون اعجوبه ای بنام زیگموند فروید می باشد. با باز شدن چشمان تیزبین این متفکر در سال 1856 در چکسلواکی ما شاهد روشن شدن افق های جدید روانشناسی کودک و نوجوان بوده ایم.