بخش اول )ترجمه :
به طور کلی ، تفاوت ها در سیاست خارجی ، از یک دولت به دولت دیگر ، بیشتر ، ازشکل حکومت یک دولت تأثیر می پذیرد تا از مجموعه های خاص بوروکراسی ، گروه های ذی نفع ، یا افراد درون آن دولت.
شکل حکومت ، شامل دیکتاتوری نظامی ، حکومت حزب کمونیست ، حکومت تک حزبی( غیر کمونیست ) و اشکال مختلف دموکراسی چند حزبی است .کشورهای نسبتاً دموکراتیک ، تمایل به تقسیم و اشتراک ارزش ها و منافع دارند و به همین دلیل ، با هم بهتر از دولت های غیر دموکراتیک کنار می آیند.
حکومت های غیر دموکراتیک ، اغلب « اقتدار گرا » نامیده می شوند ؛ این ، یعنی قوانین حکومت نیازی به استوار بودن بر پایه ی انتخابات آزاد ، احترام به حقوق مدنی و سیاسی ، آزادی مطبوعات و مواردی از این قبیل ندارند . برعکس ، حکومت دموکراتیک ، یک حکومت مردمی است ؛ معمولاً از طریق نمایندگان انتخابی و معمولاً با احترام به حقوق فرد در جامعه ( مخصوصاً حق داشتن عقاید مخالف با عقاید حکومت ) .
در عمل ، بیشتر دولت ها در طیفی از تلفیق عناصر دموکراتیک واقتدار گرایی قرار گرفته اند به عنوان مثال ، حتی در دموکراسی ها درآمریکای شمالی و ژاپن ( و جاهای دیگر) ، تلاش های مبارزاتی تأ ثیر بیشتری بر مردم ثروتمد می گذارند تا مردم فقیر . در بسیاری از دولت ها ، حکومت ها پایگاه های رادیویی و تلویزیونی را کنترل می کنند تا سیاستمداران مخالف را در انتخابات در یک وضعیت نامطلوب قرار دهند .در آنگولا یک انتخابات نسبتاً عادلانه در سال 1992 برگزار شد اما طرف بازنده نتایج را رد کرد و به حملات نظامی متوسل شد .در برمه یک حکومت نظامی انتخابات را برگزار کرد ، در آن شکست خورد و سپس به سادگی از اینکه کنار برود یا اجازه دهد که یک پارلمان انتخابی تشکیل شود سرباز زد .در الجزایر، نیروی نظامی ، انتخابات را در میانه ی راه لغو کرد زیرا احزاب اسلامی در آستانه ی پیروز شدن بودند.
چگونه سیاست خارجی حکومت های دموکراتیک از حکومت های اقتدارگرا متمایز می شود ؟
ما تاکنون به تعدادی از تفاوت ها در سرشت تصمیم گیری داخلی ، تأثیرات گروه های ذی نفع و اهمیت افکار عمومی اشاره کردیم . هر چند افکار عمومی و گروه های ذی نفع تقریباً در همه ی دولت ها به اشکالی عمل می کنند ، اما در دموکراسی ها بیشتر اثرگذار هستند.
حدود 200 سال قبل ، « کانت » اظهار کرد که صلح بادوام بستگی به جمهوری شدن دولت ها دارد ، با مجالسی که قدرت پادشاهان ( یا روسای جمهور ) را در ایجاد جنگ ، کنترل کنند.او فکر می کرد که ایجاد موازنه در حکومت ، مانند ترمزی در استفاده از نیروی نظامی عمل خواهد کرد – به دلیل مقایسه با حکومت های استبدادی ، جایی که یک فرد ( یا گروه کوچک حاکم ) می توانست بدون توجه به تأ ثیر بر مردم ، ایجاد جنگ کند.
دانشمندان روابط بین الملل ، برای این عقیده که دموکراسی اساساً به نوع متفاوتی از سیاست خارجی ، نسب به اقتدار گرایی ، وابسته است ، گواه تجربی را آزمون کرده اند. یک نظریه که آنان مورد توجه قرار دادند این بود که حکومت های دموکراتیک به طور کلی صلح طلب تر از حکومت های اقتدارگرا هستند ( کمتر، یا در جنگ های کوچکتر می جنگند ) . اما ثابت شد که این امر صحیح نیست . دولت های دموکراتیک به اندازه ی دولت های اقتدار گرا می جنگند .در واقع سه کشور عمده ی مستعد و آماده ی جنگ در دویست سال گذشته ( بر طبق نظردانشمندان سیاسی که جنگ ها را می شمارند ) ، فرانسه ، روسیه و بریتانیا بوده اند . بریتانیا در تمام مدت دموکراتیک بود، فرانسه در بخشی از این دوران و روسیه هرگز.
آنچه در مورد دولت های دموکراتیک صحیح است این است که هر چند آن ها در برابر دولت های اقتدارگرا می جنگند ، اما آن ها تقریبا ً هیچ گاه با هم نمی جنگند . هیچ مورد مهم تاریخی این نتیجه گیری کلی را نقض نمی کند .دلیل این امر کاملاً واضح نیست.برای مدتی طولانی ، دولت های دموکراتیک زیادی وجود نداشته اند ، بنابراین ، این تعمیم می تواند صرفاً تصادفی و از روی اتفاق باشد ، هرچند بعید به نظر می رسد.این امرممکن است به این دلیل باشد که حکومت های دموکراتیک تمایل ندارند که با هم برخورد شدید و سخت داشته باشند، زیرا آنها تمایل دارند که دولت های سرمایه داری باشد که روابط تجاری ، ارتباط متقابل قوی میان آن ها ایجاد می کند ( جنگ پرهزینه خواهد بود ، زیرا تجارت را مختل می کند ). یا ، ممکن است شهروندان جوامع دموکراتیک ( که حمایت آن ها برای دست زدن به جنگ ضروری است ) ، شهروندان دیگر جوامع دموکراتیک رابه سادگی به عنوان دشمن نپذیرند؛ بر عکس ، حکومت های اقتدارگرای دولت های دیگر می توانند به عنوان دشمن قلمداد شوند.
باید توجه داشت که صلح میان حکومت های دموکراتیک ، به یک تقاضای لیبرال دیرپا، حمایت تجربی می دهد که به این دلیل که درسطح تحلیل داخلی ریشه دارد ، یک فرض زیربنایی رئالیسم را نقض می کند( اینکه مهم ترین تبیین ها ، در سطح تحلیل بین دولتی یافت می شوند).
در طول دو قرن گذشته ، دموکراسی بیشتر و بیشتر ، به عنوان یک شکل حکومت ، متداول شده است و این امر ، ذات و سرشت فرایند سیاست خارجی را در سراسر دنیا تغییر می دهد.
بسیاری از دولت ها هنوز حکومت های دموکراتیک ندارند ( مهمترین آن ها چین است ) و دموکراسی های موجود از جنبه های مختلف ناقص هستند – از بی تفاوتی سیاسی در ایالات متحده و فساد و ارتشا درژاپن تا سنت های استبدادی درروسیه – با این وجود ، در بیشتر مناطق جهان ، گرایش به سمت دموکراتیک کردن است.
در دهه ی گذشته ، این روند از راه های مختلفی سرعت و شدت یافت. دموکراسی های جدید در تعدادی ( اگرچه نه همه ) دولت ها ی بلوک شوروی سابق شکل گرفت. در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین و همچنین در تعدادی از کشور های آفریقایی و آسیایی ، حکومت های مدنی منتخب و دموکراتیک جایگزین حکومت های نظامی شدند – آ فریقای جنوبی ، آخرین کشوری که قوانین تبعیض نژاذی به نفع سفید پوستان در آن اجرا می شد ، در سال 1994 حکومت اکثریت را انتخاب کرد. در تعدادی از این موارد ( برای نمونه در فیلیپین در سال 1986) دیکتاتوری دیرپا ، با جنبش های غیرخشونت آمیز مردمی پایان یافت.در جاهای دیگر ( به عوان مثل در نیکاراگوئه ) جنگ های داخلی ، با انتخابات دموکراتیک ، تحت نظارت بین المللی ، پایان یافت.نهایتاً در چند دولت اقتدارگرای دیگر ماند چین ، فشار مردمی برای مشارکت دموکراتیک وسیع تر در حکومت ، در دهه ی گذشته آشکار شد. ما نمی دانیم این جریانات به سوی دموکراسی تا کجا پیش خواهند رفت ، اما حال ، این امر قابل تصور است که روزی همه یا بیشتر دولت های جهان به شیوه ی دموکراتیک اداره شوند.
به نسبت روند دموکراتیک شدن کشورها ، جنگ ها کمتر و کمتر خواهند شد . همان طور که کانت پیش بینی می کرد ، یک انجمن بین المللی بر پایه ی روابط صلح آمیز ، امکان شکل گیری دارد . شاید شروع ناگهانی مقدمات همکاری میان قدرت های بزرگ ، بعد از جنگ سرد ، بتواند به عنوان گامی ، هر چند نامطمئن ، به سوی دیدگاه کانت باشد.
اما به هرحال ، یک هشدار صحیح به نظر می رسد.تعمیم درباره ی اینکه کشورهای دموکراتیک با هم نمی جنگند ، از نظر تاریخی معتبر است اما ضرورتاً در آینده قابل اجرا ( قابل تعمیم ) نیست .در مقام مقایسه ، در دوره ی جنگ سرد یک تعمیم وجود داشت مبنی بر اینکه حکومت های کمونست هیچ گاه قدرت را به نحو صلح آمیز واگذار نمی کنند. این تعمیم باقی ماند ، تااینکه ناگهان یک سری از حکومت های کونیست در سال 1990 این عمل را انجام دادند( قدرت را واگذار کردند) – پس تعمیم ها ضرورتاً در مورد آینده صحیح نیستند.