علل شکست مشروطه
در این راستا مجموعه اى از علل و عوامل خارجى و داخلى قابل ذکرند:
1. عوامل خارجى
اتحاد دولت هاى روسیه و انگلیس در مقابل خطر روزافزون آلمان و متعاقب آن تقسیم ایران در قرارداد 1907 م. و نیز اشغال ایران در جنگ اول به دست قدرت هاى درگیر، از عوامل خارجى داراى نقش در شکست مشروطه اند. دولت روسیه در جریان استبداد صغیر و به توپ بستن مجلس دخالت داشت، لیاخوف فرمانده روسى قزاق ها جز به امر دولت متبوعش نمى توانست چنین کار مهمى را انجام دهد. حضور نیروى نظامى روس ها در شمال و اشغال چند شهر بزرگ و جنایت هاى بى شمارى که توسط آن ها انجام گرفت، از عوامل اصلى شکست مشروطه تلقى مى شود. تأثیر حضور انگلیسى ها در جنوب نیز کم تر از آن نبود و در عمل با ورود روسیه از شمال و انگلیسى ها از جنوب، از دولت مشروطه ایران جز نامى برجاى نمانده بود. از عوامل اصلى ناکامى دولت مردان در سامان دادن به اوضاع، همین حضور روزافزون بیگانگان و دخالت هاى بى شمار سفارت خانه هاى خارجى در امور داخلى ایران بود. گرچه نباید فراموش کرد که بسیارى از دولت مردان وقت، شیفته همین اشغال گران بودند. با آغاز جنگ جهانى اول، تعداد نیروهاى بیگانه به سرعت افزایش یافت و ایران صحنه جنگ دولت هاى متخاصم شد. میراث جنگ اول براى ایران قحطى، گرسنگى، بیمارى و سرانجام مرگ و میر بسیارى از مردم و نیز فقر و پریشانى بازماندگان بود. در این شرایط، کم تر کسى مى توانست به فکر مشروطه باشد. حتى بسیارى از مردم همه این ها را از بلاى مشروطه مى دیدند.
. 2عوامل داخلى
از عوامل داخلى شکست مشروطه، مى توان به ماهیت کاملا متفاوت نیروهاى مشروطه خواه اشاره کرد. مشروطه انقلابى نبود که بر خواست و اندیشه یک طبقه یا نیروى اجتماعى خاص استوار باشد. گروه ها و نیروهاى اجتماعى متعددى مشروطه را ایجاد کردند. عنوان مشروطه نیز ابتدا اندیشه و خواسته اى مبهم بود که هرکس آن را به رأى خود تفسیر مى کرد. بعد از پیروزى همه این خواسته هاى کاملا متفاوت نمى توانست به اجرا در آید و لذا درگیرى ها و اختلافات براى به کرسى نشاندن رأى خود و حذف رقیبان آغاز شد. فقدان فرهنگ گفت وگو به دلیل حاکمیت طولانى استبداد در ایران باعث مى شد این اختلافات به جاى آنکه با بحث و مناظره خاتمه پذیرد به درگیرى هاى فیزیکى، رواج تهمت و افترا و سرانجام ترور و خشونت ختم گردد. به عبارت دیگر، جناح هاى مختلف در عصر مشروطه هرکدام هدف و مقصدى خاص را دنبال مى کردند و نقطه اشتراک آنان تنها در نفى وضع موجود بود. این اختلافات وسیع، ائتلاف آنان را شکننده کرد و باعث از هم پاشیدن آن گردید. فقدان رهبرى منسجم، نفوذ عناصر مستبد و وابسته، آشفتگى اوضاع و گرسنگى و بیمارى، افزایش ستم حاکمان محلى و ناتوانى دولت مشروطه در ایجاد امنیت نیز از عوامل دیگر ناکامى نهضت مشروطه است.
بررسی علل شکست انقلاب مشروطه
اما چرا مشروطه چرا نهضت ملی چرا انقلاب اسلامی چرا به نهضت اصلاحات نپردازیم اهل مشروطه درگذشته اند اما اهالی اصلاحات زنده اند. و به همین دلیل به طرح این سئوال پرداخت که چرا نهضت هایی مانند مشروطه شکست می خورند، ناکام می شوند و در واقع به خواست اصلی خود یعنی دموکراسی نمی رسند و چندی پس از پیروزی اولیه فردی مانند رضاخان از دل مشروطه سربرمی آورد به نظر آسیب شناسی این نهضت ها نشان می دهد فاصله گرفتن از شعارهای اولیه و اعلام شده مهم ترین دلیل تفرقه ای است که بعدا در مشروطه پدیدار شد و به شکست آن منتهی شد.: درباره مشروطه نظریات مختلفی داده شده است اما همه صاحب نظران بالاتفاق می گویند جنبش مشروطه حرکتی مقدس بود و گام مهمی هم برداشته شد اما ناکام شد و به نتایج مطلوب نرسید و طولی هم نکشید که از درونش استبداد رضاخانی بیرون آمد. من فکر می کنم در تحلیل هر جنبش و حرکتی باید به چند نکته توجه کرد. اول اینکه ببینیم پیشگامانش چه کسانی هستند پیشینه آنها چه است و چه می خواهند. بعد اگر به اهداف نرسیدند ببینیم که یا کلک زدند و به مردم دروغ گفتند یا اینکه می گوییم نه آنها مواضع شان را گفتند و مردم هم همراهی کردند اما بعدها شعارها عوض شد و بحث ها دگرگون شد و تفرقه به وجود آمد. همه تقریبا این دو نکته را قبول داریم و تفرقه را موجب ناکامی می دانیم. خیلی قبل از مشروطه زمینه اش در محافل دینی است و پیشگامانش هم علما و روحانیون هستند. خب آقای آدمیت مواضعش مشخص است و می گوید روحانیون عامل موثر و اصلی هیجان ملی به شمار می رفتند و قدرت آنها در نفوذ در افکار عامه و طبقه متوسط کسبه و تجار بود. نویسنده تاریخ بیداری ایرانیان جزء مستندترین وقایع نگار های مشروطه بوده که وقتی به آن نگاه می کنیم متوجه می شویم که کل قضیه در ذیل دین و در خانه علما اتفاق افتاده است. من منظورم این است که علما در جنبش مشروطه نقش داشتند و حرفشان هم معلوم است پس ما هر چیزی را که بخواهیم واقعیتش را بررسی کنیم باید اول ببینیم که خواسته های پیشگامانش چه بوده آن وقت مراقب بود که آن مسیر طی شود اما در مشروطه انحراف به وجود آمد و مسیر اولیه طی نشد و بین رهبران اختلاف پیش آمد. در هر حرکتی اگر بخواهیم مسیرش منحرف نشود و اهداف اولیه دنبال شود باید به حرکت اولیه وفادار ماند و حرف های دیگر نباید جای حرف ها و شعارهای اول را بگیرد.کروبی سپس میان شکست مشروطیت و شکست اصلاحات پیوندی ایجاد کرد و افزود: چرا راه دور می روید در همین جنبش اصلاحات نیز میان اهداف اولیه و راه طی شده فاصله وجود داشت صریحا بگویم آقای خاتمی می گفت که شعارهای من مصادره شده و بسیاری از آن چیزهایی که می گویند من نگفته ام. همین انحراف سبب تفرقه و سرانجام شکست می شود و دست آخر یاس و سرخوردگی حاکم می شود. کروبی با اشاره به اثرگذاری اصلاح طلبان بر محافظه کاران گفت: افتخار می کنیم که زبان آنها مثل زبان ما شده است. اما زبان کافی نیست شاید آنها هم فهمیده اند که ما دکانی درست کردیم و حالا می خواهند آنها هم دکانی درست کنند اما مغز و قلب باید اصلاح طلب و دموکرات باشد.کروبی در آسیب شناسی شکست مشروطه فقدان احزاب قدرتمند را مهمترین آفت شکست مشروطیت و اصلاحات دانست و افزود: دموکراسی واقعی بدون رقابت احزاب معنا ندارد. آن هم نه احزاب قدرت ساخته بلکه احزاب نیرومندی که بتوانند برای کسب قدرت رقابت کنند.