نگاهى گذرا به پیشینه نام خلیج فارس
از روزگار یونانیان کهن که پیش از میلاد مسیح آغازگر مطالعه نوین جغرافیا بودند و با استناد به مکتوبات «استرابو» که پدر جغرافى لقب یافته تا پس از اسلام و آثار ابوریحان بیرونى و ابن فقیه هیچگونه تشکیکى در نام خلیج فارس ملاحظه نمى شود و همگان که نام بردن از همه آنان مستلزم نگارش صفحات بسیار است آن را به نام راستین خود خوانده اند.
در اعصار بعدى تنها به ذکر یک نمونه اکتفا مى شود که به گواهى جرجى زیدان مورخ نامى عرب در کتاب تاریخ تمدن اسلامى کاربرد عبارت خلیج فارس در میان مورخان و جغرافیدانان از قرن سوم هجرى و پسان تر عمومیت داشته اما طرفه اینکه المنجد معروف ترین دایره المعارف دنیاى عرب از همان نخستین چاپ خود همیشه از نام خلیج فارس استفاده کرده است.
حتى سیاستمداران واقع بین و بدون غرض عرب هم دلیلى براى جعل تاریخ و ابداع اسامى ساختگى نمى دیدند آنچنان که دکتر محمد نوفل معاون دبیر کل اتحادیه عرب در کنفرانس حقوق بشر تهران در سال ۱۹۶۸ در حضور خبرنگاران پیرامون نام خلیج فارس گفت: «من کوشش هایى را که براى تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربى صورت مى گیرد تمسخر مى کنم و این کوشش ها را بى نتیجه مى دانم و محکوم مى کنم».
در واقع این سرهنگ عبدالکریم قاسم بود که پس از کودتا و قبضه قدرت در عراق به سال ۱۹۵۸ از گرد راه نرسیده رؤیاى رهبرى جهان عرب وسوسه اش کرد و «دشمن تراشى براى تحریک احساسات ناسیونالیستى» را دستمایه مناسبى براى آرزوهاى خود تلقى کرد و هم او بود که براى نخستین بار نام جعلى «خلیج عربى» را بر زبان راند.
وى امید داشت توجه و تمرکز اعراب را که تحت تأثیر نفوذ کاریزماتیک جمال عبدالناصر مقابله با اسرائیل دغدغه ذهنى شان شده بود، به سوى خلیج فارس و دشمن تازه اى به نام ایران جلب کند و اینکه عراق به عنوان به اصطلاح خط مقدم جبهه اعراب در برابر آن ایستاده است، قاسم در رسیدن به رؤیاهاى جاه طلبانه اش شکست خورد و بى آنکه فراخوان او از مرزهاى کشورش فراتر رود در کودتایى دیگر به قتل رسید و کودتاگران بدن مثله شده اش را در خیابان هاى بغداد چرخاندند.
اما از عبدالناصر بعید بود که در کنار تلاش براى نمایانگر ساختن صداقت خود به عنوان زمامدارى که دشمن اصلى صهیونیست ها است و «پان عربیسم» ابداعى خود را جانمایه جد و جهد براى رهبرى دنیاى عرب قرار داده است نام ساختگى خلیج عربى را سر دهد و فراموش کند که در سرآغاز حرکت خود براى نشستن بر اریکه سمبلیک رهبرى جهان عرب حدود و ثغور جغرافیاى دنیاى عرب را «من المحیط الاطلسى الى الخلیج الفارسى» (از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس) تعریف کرده بود.
امنیت جریان انرژى، بهانه و دستاویز غرب
در مجموع با توجه به عوامل جغرافیایى، اجتماعى، اقتصادى و استراتژیک که وجه اشتراک همه کشورهاى خلیج فارس است بهترین ساختار براى امنیت منطقه، سیستمى است که بدون حضور هیچ یک از قدرت هاى غیرکرانه اى و با مشارکت همه کشورهاى منطقه مشکول گردد. یک عامل عمده که دستاویز بیگانگان براى توجیه حضورشان در منطقه است یعنى حفظ امنیت و تداوم جریان انرژى به دنیاى صنعتى نیز با خردورزى و تعامل طرفین ذینفع توجیه هر نگرانى و دغدغه اى را بى مورد مى سازد. این عامل عمده شناختن منافع مصرف کنندگان اصلى نفت در منطقه است و این منافع نمى تواند جز با تضمین ادامه مسالمت آمیز انرژى اعم از نفت و گاز از منطقه تأمین شود و رابطه بین خریداران و فروشندگان نفت هم نمى تواند جز از راه مقتضیات بازارهاى بین المللى انرژى به نظم درآید.
ج.ا ثابت کرده است که در بحرانى ترین شرایط و در بحبوحه جنگ تحمیلى، تجاوز و اشغال سکوهاى نفتى توسط آمریکا و سخت ترین وضعیت، امنیت صدور نفت از خلیج فارس و گلوگاه حیاتى آن تنگه هرمز را تأمین کرده و هرگز احساسات را در اندیشه سیاسى خود دخیل نساخته است.
ما امروز در نخستین دهه هزاره نوین هستیم که موج جهانى شدن و انقلاب دیجیتال که رهاورد آن بوده، به سراسر جهان تسرى یافته، مرزهاى سیاسى را درنوردیده و روابط بین الملل را بازتعریف کرده است. اگر کشورهاى عرب همسایه در خلیج فارس همراه با ایران با کارت هاى خود به درستى بازى کنند در خلیج فارس داراى پیش نیازهاى لازم براى سوارى بر موج جهانى شدن و ایستادگى در برابر چالش هاى انقلاب دیجیتالى هستیم، اصرار و الحاح بر مواضع سنتى و منسوخ گذشته با واقعیات عصر حاضر همخوانى ندارد و خلیج فارس را به جولانگاه همیشگى میهمانان ناخوانده تبدیل مى کند.
نگاهی به موقعیت خلیج فارس و ونقش قدرت های فرامنطقه ای در آن
منطقه خلیج فارس به دلیل ذخایر عظیم انرژی آن و موقعیت ژئوپلتیکش به مهم ترین منطقه جهان تبدیل شده است. بنابر یک راهبرد بین المللی که قدرت جهانی را در اختیار کسانی می داند که بر منابع و خطوط انرژی تسلط داشته باشند، قدرت های فرامنطقه ای برای بسط سلطه خود بر این منطقه در حال رقابت هستند. این رقابت از امپراتوری بریتانیا آغاز شد و امروز نیز توسط قدرت هایی چون آمریکا، اروپا، روسیه، چین، هند، پاکستان و ترکیه ادامه دارد.
منطقه خلیج فارس در طول چند دهه گذشته مهمترین منطقه جهان محسوب شده و در قرن جدید همچنان در سیاست های بین المللی نقش مهمی خواهد داشت. دلایل زیادی برای اهمیت خلیج فارس وجود دارد. اول آنکه ذخایر عظیمی از نفت و گاز جهان در کشورهای ساحلی و درون خلیج فارس نهفته و تمرکز یافته است. به عبارت دیگر در افق تأمین نیازهای نفت و گاز جهان منطقه دیگری به غنای خلیج فارس وجود ندارد تا بتواند انرژی کشورهای دنیا بویژه قدرت های صنعتی و یا در حال رشد و توسعه در آمریکا، اروپا، ژاپن، چین، کره و شبه قاره هند را در قرن جدید تأمین کند. این موضوع به اندازه ای مهم است که اگر بر اثر حوادثی نظیر جنگ، انقلاب و شورش این منطقه نتواند به صدور نفت و گاز خود ادامه دهد، فشار کشورهای مصرف کننده انرژی در سطح بین المللی سبب خواهد شد تا صحنه خلیج فارس را به گونه ای تنظیم و در چارچوب های مورد نظر درآورند که به جریان تولید وعبور انرژی اختلال جدی وارد نیاید و به منافع اساسی ایشان لطمه چندانی وارد نشود.
نفت در عراق به مانند بسیاری از کشورهای خلیج فارس همواره علت جنگ های خارجی، نزاع های داخلی، کودتاها، تغییرات سریع دولت ها، شورش ها و توطئه ها بوده است. به این ترتیب چندان نیاز به ریشه یابی نیست که چرا نیروهای آمریکایی در هنگامه ورود به بغداد به عنوان نخستین مأموریت، کار حفاظت از وزارت نفت عراق را بر عهده گرفتند. در حالی که موزه و کتابخانه ملی این کشور به غارت و یغما رفت و یا دچار آتش سوزی عمدی گردید.
بنابراین تلاش کشورهای بزرگ جهان از جمله قدرت های اروپایی، روسیه، چین و تا حدودی ژاپن در مقابله با آمریکا جهت شکستن سیاست های یکجانبه و نظامی گرایانه واشنگتن در خلیج فارس، حاوی این پیام است که کدام فضا به علت موقعیت خاص آن نسبت به سایر فضاها، می تواند مأمن بزرگ ترین قدرت جهان قرار گیرد. با این حال به این معنی نیست که کدام دولت در منطقه ای خاص به تفوق خواهد رسید. به عبارت دیگر در سال های اخیر نقش صاحبان و نگهبانان اصلی ذخایر بزرگ انرژی در خلیج فارس از جانب دیگر قدرت های فرامنطقه ای مورد سؤال قرار گرفته و در مواردی در معرض چالش واقع شده است. این امر به معنای آن است که کشورهای واردکننده نفت و گاز از خلیج فارس، نمی توانند مسأله مالکیت و قدرت ذخایر انرژی را حتی در زمان جنگ و بحران نادیده گرفته و دست کم ارزیابی نمایند.
در ارزیابی کلی گفته می شود، زمین سیاسی (ژئوپولتیک) خلیج فارس دچار تحول اساسی شده است. در نظریه های زمین سیاسی (ژئوپلتیکی) گذشته، خلیج فارس در شمار سرزمین های حاشیه ای محسوب می شد. اما اکنون در نظریه های جدید زمین سیاسی، خلیج فارس به قلب زمین هارتلند ، محور و یا مرکز- مرکز تبدیل شده است.
راهبردهای نظامی در قرن بیست و یکم همچنان نقش اساسی داشته و تسلط بر قلمروهای زمین راهبردی (ژئواستراتژیک) در رأس اهداف دولت ها قرار دارد. روند کنونی بیشتر بیانگر این موضوع است که قدرت جهانی را کسی خواهد داشت که بتواند بر منابع و خطوط انرژی (نفت و گاز) تسلط داشته باشد. این تفکر راهبردی قبل از هر چیز کنترل بر مناطق دارای ذخایر نفت و گاز در مقیاس کلان را در مد نظر دارد. خلیج فارس و پس از آن دریای مازندران، آسیای مرکزی و قفقاز و سرزمین ها و راه های مجاور آن (در کشورهای اطراف و عبوری) مانند افغانستان، پاکستان، ترکیه و روسیه در ارتباط با حلقه های انرژی جهانی مورد توجه هستند.
یکی از ویژگی های اصلی نظام جدید جهانی اهمیت یافتن اقتصاد در عرصه جهانی است. در حال حاضر قدرت اقتصادی تا حد زیادی، تعیین کننده جایگاه و نقش کشورها در نظام جهانی است. از این رو مناطقی که از نظر انرژی غنی باشند اهمیت می یابند و در نتیجه در نظام جدید جهانی، مناطق زمین اقتصادی (ژئواکونومیک) موقعیت بهتری خواهند یافت.
بر این اساس، در توازن قدرت های آینده، برتری متعلق به قدرتی خواهد بود که بر مناطق زمین اقتصادی جهان مسلط شود. از این نظر هر کشوری که بر خلیج فارس تسلط داشته باشد، به موقعیت برتری در صحنه بین المللی دست پیدا خواهد کرد