در سپیده دم تاریخ (مثلاً 1500 پ.م.) یونانیان همچون مردمی نیمه بیابان نشین آریایی جلوهگر میشوند که خردخرد به سوی چراگاههای جنوب به بالکان روانند و با تمدن کهن اژه که کنوسوس جلوهگاه آن بود برخورد میکنند و با آن میجنگند و در میآمیزند.
در شعرهای هومر ، این قبیله های یونانی به یک زبان مشترک سخن میگویند و یک سنت مشترک که در شعرهای حماسی آمده است ایشان را یک پارچه نگاه میدارد.
در عین اینکه یگانگی آنان چندان استوار نیست، همه قبیلههای مختلف خویش را به نام هلنس (Hellenes) میخوانند.
شاید در گروههای متعدد به یونان آمده باشند.
مثلاً ایونیان و اِ اولیان و دوریان (Ionians, Eolians, Dorians) لهجههای بسیار فراوان داشتند.
ایونیان گویا پیش از دیگران آمده و با مردم متمدنی که بر آنان چیره گشته بودند سخت درآمیختند.
مردم شهرهایی مانند آتن و ملطیه شاید از نظر نژادی کمتر ریشهی نزدیک داشته باشند تا مدیترانهای.
دوریان گویا بازپسین و نیرومندترین و کم تمدنترین این نو رسیدگان باشند.
این قبیلههای هلنی تمدن اژهای را که پیش از آمدن ایشان در سرزمینهای شمال شرقی مدیترانه گسترش یافته بود درهم شکسته و برانداختند و بر فراز خاکستر آن تمدنی از خویشتن بنیاد افکندند.
ایشان به دریانوردی پرداختند و از راه دریا و جزیرهها به آسیای صغیر راه جستند و از تنگههای داردانل و بسفور گذشته و در کرانههای شمال دریای سیاه جای گرفتند.
همچنین از سوی مغرب به جنوب ایتالیا راه جستند که سرانجام Magna- Craecia یا یونان بزرگ نام گرفت و نیز در کرانههای شمال مدیترانه پراکنده شدند.
شهر مارسی را در جایگاه یک آبادی فینیقی بر پا داشتند در سیسیل به هم چشمی فینیقیان در 735 پ .م.
ساکن شدند.
بعد از هلنیها 5-2- به دنبال یونانیان اصلی قبیلههای خویشاوند آنان مانند مقدونیان و تراکیان آمدند و در سوی چپ تراکیان فریگیان از بسفور گذشتند و به آسیای صغیر راه یافتند.
همهی این گستردگی یونانیان پیش از آغاز تاریخ و خط و کتابت روی داد.
در سدهی هفتم پ.م.
(یعنی به هنگام اسارت یهود در بابل) آثار جهان کهن پیش از تمدن یونانی در اروپا برافتاد و ناپدید شد.
صیدا و کنوسوس دیگر اهمیت خود را از دست داده و از میسن و تروا تنها افسانهای مانده و شهرهای بزرگ جهان نوبنیاد یونان همانا آتن و اسپارت (پایتخت لاکدمون) و کرنت و طب و ملطیه اند.
این جهانی که پدران ما آن را « یونان کهن » نامیدند برفراز ویرانههای فراموش شدهی آبادیهایی برپا شد که در هنر و تمدن دست کمی از تمدن یونان کهن نداشتند و امروزه تازه بر اثر کوشش کاوشگران از آن آگاهی مییابیم.
جلوههای یونان کهن 5-3- جلوههای یونان کهن که از آن سخن خواهیم گفت هنوز در خیال و در سازمانهای اجتماعی آدمیان زنده مانده است.
زیرا که زبان آن زمان آریایی دلنشین و زیبا و بسیار رسا بود که با زبانهای ما بسیار همانند است و از آن رو که الفبای مدیترانهای را گرفته و با افزودن حروف با صدا تکمیل کردند هنر خواندن و نوشتن را آسان ساختند و بسیاری توانستند آن را فراگیرند و سرمایهای برای اعصار بعد بر جای گذاشتند.
جلوههای تمدن هلنی چیست؟
5-4- اینک این تمدن یونانی که در جنوب ایتالیا و یونان و آسیای صغیر در سدهی هفتم پ.م.
رو به پیشرفت گذاشت تمدنی است که از بسیاری جهات مهم از دو تمدن درهی نیل و دو رود بینالنهرین فرق داشت.
این تمدنها در قرون بسیار پیشرفت کرد و آهسته و کند برفراز زندگی وابسته به پرستشگاه و کشاورزی بدوی و کاهن شاهان و خداشاهان کشور شهرهای نخستین به امپراطوری مبدل شد.
اما یونانیان گلهدار وحشی و مهاجم به سوی جنوب به جهانی روی آوردند که تمدن آن در آن هنگام، کهن گشته بود.
کشتیرانی و کشاورزی و شهرهای بارودار و خط پیدا آمده بود.
یونانیان تمدنی از آن خویشتن پدید نیاوردند.
تمدنی را تباه ساختند و از ویرانههای آن تمدنی دیگر سر هم کردند.
یونان بدون کاهن - پادشاه 5-5- باید بیفزاییم که در تاریخ یونان اثری از تنها تفاوت واقعی میان «الیگارشی» و دموکراسی یونانی آن بود که در الیگارشی مردم تنگدست و نا مهم حق رأی نداشتند و در دموکراسی همهی شهریان حق رأی داشتند .
ارسطو در کتاب سیاست، نتایج عملی این تفاوت را بسیار آشکار بیان میکند.
در الیگارشی میزان مالیات بر شانهی توانگران سنگینی نمیکرد.
اما در دموکراسیها مالیات توانگران سنگین بود و به تهیدستان بیشتر کمک خرج میدادند.
مرحلهی کشور - پرستشگاهی و کاهن - شاهی نیست.
یونانیان بلافاصله به سازمان شهری که در مشرق زمین به گرد پرستشگاه پدیدار شد، رسیدند.
آنچه بیشتر در ایشان از ظواهر شهری اثر گذاشت دیوارهای پیرامون آن بود.
در این امر تردید داریم که آنان بیدرنگ به زندگی شهری خوکرده باشند.
نخست در روستاهای بیحصار بیرون شهرها که به دست ایشان ویران شده بود زیستند و آن شهرها همچون سرمشقی در برابر چشم آنان قرار داشت.
نخست شهر را جای امنی در هنگام زد و خورد پنداشتند.
پرستشگاه را هم برای شهر طبیعی یافتند.
آنان این میراث را از تمدن گذشته یافتند و هنوز هم اندیشهها و سنت سرزمینهای پر جنگل در فکر ایشان ریشهای ژرف داشت.
نظام پهلوانی جامعهی ایلیاد این سرزمین را فرا گرفت و با وضع جدید سازگار شد.
هر چه زمان میگذرد یونانیان به دین و خرافات گرایش بیشتری مییابند.
پنداری ایمان و اعتقادات قوم شکست خورده از پایین به ایشان رسوخ میکند.
ساختمان اجتماعی - یونانیان 5-6- ساختمان اجتماعی آریاییان نخستین بر نظامی دو طبقهای مبتنی بود از اشراف و مردم عادی که چندان مرز مشخصی میان آنان نبود و به هنگام جنگها پادشاهی که تنها رئیس یک خانوادهی اشرافی بود با عنوان: primus inter pares یعنی رهبر در میان همگنان و برابران ، مردم را فرمانروا میشد.
پس از شکست دادن مردم بومی و ساختمان شهرها، دو طبقهی دیگر از کارگران کشاورز و کارگران ماهر و غیر ماهر در پایین دو طبقهی برشمرده شده افزوده میشد.
اینان بیشتر بنده بودند.
اما در همهی اجتماعات یونانی از اینگونه مردم «پیروزمند» اشرافی و عادی نبودند.
بعضی شهرها از «پناهندگان» تشکیل میشد که همانا مردم شکست یافته و گریخته در آنها گرد آمده بودند و در آنها دیگر دو طبقهی بومی یاد شده نبودند.
5-7- در بسیاری از اجتماعات نخستین، بازماندگان نفوس قدیم، طبقهی فرمانبر را تشکیل میدادند که بندگان کشور بودند مانند هلوتها در اسپارت.
اشراف و مردم عادی ملاک و کشاورزان ارباب شدند.
اینان بودند که کشتیسازی را سرپرستی میکردند و سفارش میدادند و دست به کار بازرگانی میزدند.
اما بعضی از شهریان آزادهی تنگدست در پی کارهای دستی رفتند یا حتی به پاروزنی در کشتیها برخاستند.
کاهنانی که در یونان بودند یا متولی زیارتگاهها و یا پرستشگاهها بودند یا تشریفات قربانی گذراندن با آنها بود.
ارسطو در کتاب سیاست، اینان را طبقهای فرعی از طبقهی رسمی خودشان میداند.
شهریان در جوانی به سپاهیگری میپرداختند و به هنگام رسیدگی و خردمندی فرمانروایی میکردند و به پیری کاهن میشدند.
طبقهی کاهنان در مقام مقایسه با طبقهی همانند در مصر و بابل کوچک و ناچیز بود.
خدایان خاص یونانیان یعنی خدایان یونانیان دوران پهلوانی چنان که گفتیم آدمیانی بودند سرافرازی یافته و با آنان بیهراس و بیم فراوان رفتار میشد.
فرو دست این خدایان مردم آزادهی پیروزمند، خدایان دیگری از آن مردم شکست یافته میخزیدند که پیروانی از میان مردم زیر دست از میان بندگان و زنان مییافتند مرحلهی کشور - پرستشگاهی وکاهن - شاهی نیست.
یونانیان بلافاصله به سازمان شهری که در مشرق زمینبه گرد پرستشگاه پدیدار شد، رسیدند.
آنچه بیشتر در ایشان از ظواهر شهری اثرگذاشت دیوارهای پیرامون آن بود.
در این امر تردید داریم که آنان بیدرنگبه زندگی شهری خوکرده باشند.
نخست در روستاهای بیحصار بیرون شهرها که بهدست ایشان ویران شده بود زیستند و آن شهرها همچون سرمشقی در برابر چشمآنان قرار داشت.
نخست شهر را جای امنی در هنگام زد و خورد پنداشتندپرستشگاه را هم برای شهر طبیعی یافتند.
آنان این میراث را از تمدن گذشتهیافتند و هنوز هم اندیشهها و سنت سرزمینهای پر جنگل در فکر ایشان ریشهایژرف داشت.
نظام پهلوانی جامعهی ایلیاد این سرزمین را فرا گرفت و با وضعجدید سازگار شد.
هر چه زمان میگذرد یونانیان به دین و خرافات گرایش بیشتریمییابند.
پنداری ایمان و اعتقادات قوم شکست خورده از پایین به ایشانرسوخ میکند ساختمان اجتماعی - یونانیان ساختمان اجتماعی آریاییان نخستین بر نظامی دو طبقهای مبتنی بود ازاشراف و مردم عادی که چندان مرز مشخصی میان آنان نبود و به هنگام جنگهاپادشاهی که تنها رئیس یک خانوادهی اشرافی بود با عنوانیعنی رهبر در میان همگنان و برابران ، مردم را فرمانروا میشد.
پس از شکستدادن مردم بومی و ساختمان شهرها، دو طبقهی دیگر از کارگران کشاورز وکارگران ماهر و غیر ماهر در پایین دو طبقهی برشمرده شده افزوده میشداینان بیشتر بنده بودند.
اما در همهی اجتماعات یونانی از اینگونه مردمپیروزمند» اشرافی و عادی نبودند.
بعضی شهرها از «پناهندگان» تشکیل میشد کههمانا مردم شکست یافته و گریخته در آنها گرد آمده بودند و در آنها دیگر دوطبقهی بومی یاد شده نبودند در بسیاری از اجتماعات نخستین،بازماندگان نفوس قدیم، طبقهی فرمانبر را تشکیل میدادند که بندگان کشوربودند مانند هلوتها در اسپارت.
اشراف و مردم عادی ملاک و کشاورزان اربابشدند.
اینان بودند که کشتیسازی را سرپرستی میکردند و سفارش میدادند و دستبه کار بازرگانی میزدند.
اما بعضی از شهریان آزادهی تنگدست در پی کارهایدستی رفتند یا حتی به پاروزنی در کشتیها برخاستند.
کاهنانی که در یونانبودند یا متولی زیارتگاهها و یا پرستشگاهها بودند یا تشریفات قربانی گذراندن باآنها بود.
ارسطو در کتاب سیاست، اینان را طبقهای فرعی از طبقهی رسمیخودشان میداند.
شهریان در جوانی به سپاهیگری میپرداختند و به هنگامرسیدگی و خردمندی فرمانروایی میکردند و به پیری کاهن میشدند.
طبقهیکاهنان در مقام مقایسه با طبقهی همانند در مصر و بابل کوچک و ناچیز بودخدایان خاص یونانیان یعنی خدایان یونانیان دوران پهلوانی چنان که گفتیمآدمیانی بودند سرافرازی یافته و با آنان بیهراس و بیم فراوان رفتار میشدفرو دست این خدایان مردم آزادهی پیروزمند، خدایان دیگری از آن مردم شکستیافته میخزیدند که پیروانی از میان مردم زیر دست از میان بندگان و زنانمییافتند.
از خدایان اصلی آریاییان انتظار معجزه و تسلط بر زندگی مردمنمیرفت.
اما مردم یونان مانند مردم بیشتر کشورهای شرقی هزارهی اول پم.
بسیار پابند پیشگویی وفالگیری بودند.
پیش گوی پرستشگاه دلفی به ویژهپرآوازه بود.
گیلبرت موری گوید «چون پیرترین مردان قبیله از راهنمایی بازمیماند دست به دامن مردگان برکشیده و برجسته میزدند.
همهی پیش گوها برمزار پهلوانان جای داشتند، آنان از «تمیس» راهی که باید در پیش گرفت یا بههمان شیوهای که امروزه روحانیون میکنند و میگویند ارادهی خدا چیست سخنمیگفتند».
کاهنان و کاهن بانوان پرستشگاهها در یک طبقه یکی نشده بودند ونیروی طبقهی اجتماعی نداشتند.
طبقهی اشراف و طبقهی مردم عادی گاهی باهم یکی میشدند و حکومت را اداره میکردند.
در بسیاری از کشور شهرها شماربندگان و بیگانگان آزاد از شهریان یعنی اشراف و مردم عادی بسیار بیشتر بوداما حکومت تنها در دست همان دو طبقه بود.
حکومت این دو طبقه چه به بندگانو بیگانگان وقعی میگذاشت و چه نمیگذاشت امور کشور را در دست داشت و حکومتمطلق میکرد ساختمان اجتماعی یونانی با ساختمان اجتماعیپادشاهیهای شرقی تفاوت فراوان داشت.
اهمیت خاص شهریان یونانی، کمابیشنگرنده را به یاد اهمیت بنیاسرائیل به روزگار اخیر کشور یهود میاندازد.
امااز لحاظ انبیاء و کاهنان یونان با یهود و نیز حکومت عامی یهود هیچ قابلقیاس نیست تفاوت بزرگ یونانیان و دیگرجوامع تفاوت بزرگ دیگر میان حکومتهای یونانی با هر یک ازاجتماعات بشری همانا جداسری درمانناپذیر آنان بود.
به این معنی که درتمدنهای مصر و سومر و چین و بیگمان هند شمالی حکومت در چند کشور - شهر مستقل شروعشد که هر شهری هم حومهای تا شعاع چند میل از روستاهای مسکن کشاورزان وکشتزار داشت.
سپس این کشور شهرها با هم یکی شدند و پادشاهی و امپراطوری پدیدآوردند.
اما در یونان تا آخر کشور شهرها استقلال خود را نگاه داشتند و با همهرگز یکی نشدند.
غالباً این را ناشی از وضع جغرافیایی یونان میدانند.
یونانکشوری است کوهستانی با پیش آمدگیهای تند دریا در خشکی و درههای ژرف کهراه رفت و آمد و پیوند را سخت دشوار میکند، چنان که کمتر شهری توانسته استسرزمینهای دیگری را تا مدتی زیر فرمان نگاه دارد.
از اینها گذشته بسیاری ازشهرهای یونان در جزیرههای پراکنده در امتداد کرانهها ساخته شده بودند.
تاپایان تاریخ کهن بزرگترین کشور شهرهای یونان از بسیاری از دهستانهایانگلیسی کوچکتر ماندند و بعضی از آنها تنها چند میل بیشتر مساحت نداشتند.
آتنکه یکی از بزرگترین شهرهای یونان بود در اوج قدرت جمعیتی برابر سیصد هزارتن داشت.
چند شهر جمعیتی بیش از 50000 تن داشتند، از این شمار نیمی یا بیشاز نیمی بنده و بیگانه و دو سوم آزادان نیز زن و بچه بودند ظهور خاندانهای توانگر نوخاسته حکومت این کشورشهرها در اساس تفاوتهای کلی داشتند.
یونانیان پس از چیرگی بر سرزمین یونانتا اندک زمانی فرمان پادشاهان خویش را گردن نهادند، ولی به زودی نیرویاشراف رو به افزایش نهاد.
در اسپارت (لاکدمون) پادشاهان تا سدهی ششم پم.
بر اورنگ خویش بودند.
مردم این کشور نظامی شگفت، دو پادشاه از دوخاندان مختلف داشتند که با هم فرمانروایی میکردند.
اما بیشتر کشور شهرهاییونان سالها پیش از سدهی ششم حکومت اشرافی داشتند.
خانوادههایی که برحسب حقوقی ارثی پشتاپشت بر اورنگ شاهی مینشینند پس از زمانی به سستی وتن آسانی و کم کوششی میرسند.
چون یونانیان به دریانوردی پرداختند ومستعمره پدید آوردند و بازرگانی آنان گسترش یافت، خاندانهای توانگرنوخاستهای پیدا شدند که پایگاه فرمانروایان گذشته را سست کردند و خود جایایشان را گرفتند.
این نوخاستگان، اعضای یک طبقهی بزرگ فرمانروا گشتند وحکومتی بر پا کردند که الیگارشی نامند و آن حکومت متنفذان یا گروهی اندکباشد.
گو اینکه این اصطلاح میتواند گاهی برای حکومت ارثی اشراف هم صادقباشد جباران که بودند؟ در بسیاریاز شهرها کسانی که توان کوشش فوقالعاده داشتند از بعضی برخوردهای اجتماعییا اختلافات طبقاتی بهره میگرفتند و در کشور قدرتی کمابیش فراوان به هممیرسانیدند.
این چنین فرصتطلبی کسان در ایالات متحده آمریکا نیز دیده شدهاست در یونان این گونه کسان را جبارمینامیدند.
جبار همانندفرمانروایی بود که ادعای قدرت پادشاه را هم میکرد.
با این همه جبار بافرمانروا این تفاوت را داشت که به سبب حق خانوادگی خود فرمانروایی را حقخویش میدانست.
جباران را طبقات تنگدست ستم کشیده پشتیبانی میکردند.
مثلاًپیزیسترات جبار آتن جز دوبار که در فاصلهی سالهای 560 و 527 تبعید شد درپشتیبانی کوهستانیان تهیدست آتنی بود.
گاهی چنان که در سیسیل دیده شدهاست جبار جانب توانگران را در برابر تنگدستان میگرفت.
بعدها هنگامی کهپارسیان دست به فرمانبردار ساختن شهرهای یونانی آسیای صغیر زدند گروهیفرمانروای هواخواه خود را بر مردم گماردند فرقجباران و پادشاهان ارسطو فیلسوف و معلم بزرگ که در قلمروپادشاهی ارثی مقدونی به جهان آمد و تا چند سال آموزگار خاص پسر شاه بود درکتاب سیاست، میان پادشاهان (که به موجب یک حق پذیرفته شده و مسلّممانند پادشاه مقدونی فرمانروایی میکردند) و جباران که بیخرسندی و رضایزیردستان فرمانروایی میکردند تفاوت قائل است.
اما دشوار است که بپذیریمجباری بیرضایت بسیاری از مردم و همکاری گروه بزرگی از فرودستان خویش وبیآنکه مردم از «پادشاهان راستین» خود نهایت تنفر را داشته باشند توانستهباشد فرمانروایی کند.
ارسطو همچنین بر آن بود که پادشاهان، نیکی مردم رامیخواهند و جباران تنها خود را.
ارسطو بر پایهی این اندیشه و همچنینپذیرفتن اینکه بندگی امری است طبیعی و زنان شایستگی آزادی و داشتن حقوقسیاسی ندارند با جریان امور پیرامون خویش سازگاری داشت دموکراسی یونانی چه بود؟
فرقش با دموکراسی امروزین چیست؟ نظام حکومتی دیگر که در سدهی ششم و پنجم و چهارم پ.
مدر یونان رو به پیشرفت گذاشت همانا دموکراسی بود.
همچنان که در جهانامروزی همواره از دموکراسی سخن میرود و از آنجا که اندیشهی امروزی درزمینهی دموکراسی با دموکراسی کشور شهرهای یونان تفاوت فراوان دارد، بهترآن(مانند آتن و ملطیه) رسمی داشتند به ناماستراسیسم و آن عبارت بود از آنکه به روزگار فرارسیدن بحران، هر رأیدهندهای نامی را بر تکهای کاشی یا صدف مینوشت و نام هر کس که اکثریتداشت او را برای مدت ده سال تبعید میکردند.
خواننده چه بسا چنین انگاردکه این رسم بسیار بد بود.
اما این خاصیت اصلی این رسم نبود.
گیلبرت موریگوید که این راهی بود برای رسیدن به تصمیمی به هنگامی که افکار سیاسیچنان پراکنده و متشتت بود که امکان رسیدن به است که مفهوم دموکراسییونان را بررسی کنیم.
در آن هنگام دموکراسی عبارت بود از حکومتبه دستعموم یاکه همانا به معنی جمهور و همهی مردم شهر باشد.
یعنی حکومتاکثریت.
سنتها باید برای خواننده عبارت «مردم شهری» را توضیح داد.
بندگان وبندگان آزاد شده و بیگانگان و حتی یونانیان زاده شده در آن شهر که پدرشاناز شهری از هشت یا ده میلیآن سوتر آمده باشند به حساب نمیآمدند بیشتردموکراسیهای کهن، از شهریان، شایستگی مالی میخواستند.
شایستگی مالی عبارتبود از مالکیت زمین.
از این شرح خواننده میتواند دریابد که دموکراسی یونانبا مفهوم دموکراسی امروز بسیار متفاوت بود.
البته در آخر سدهی پنجم پ .مشایستگی مالی در آتن ملغی شد.
اما پریکلس که از سیاستمداران بزرگ آتن بودو دربارهی او سخن خواهیم گرفت) در 451 پ.
م.
قانونی وضع کرده بود کهشهریان را محدود کرده بود به کسانی که از هر دو سو یعنی از پدر و مادر آتنیباشند.
پس چنان که گفته شد در دموکراسیهای یونان و همچنین در حکومتهایالیگارشی (یا گروهی متنفذان) شهریان دست به هم داده و فرمانروایی میکردندو گاهی مانند آتن بر گروهی انبوه از بندگان و بیگانگان حکومتمیراندند تنها تفاوت واقعی میان «الیگارشی» و دموکراسییونانی آن بود که در الیگارشی مردم تنگدست و نا مهم حق رأی نداشتند و دردموکراسی همهی شهریان حق رأی داشتند.
ارسطو در کتاب سیاست، نتایج عملیاین تفاوت را بسیار آشکار بیان میکند.
در الیگارشی میزان مالیات بر شانهیتوانگران سنگینی نمیکرد.
اما در دموکراسیها مالیات توانگران سنگین بود و بهتهیدستان بیشتر کمک خرج میدادند.
در آتن به شهریان وجوهی حتی برای شرکتدر مجامع عمومی هم پرداخته میشد.
غیر شهریان بیشتر کار میکردند و فرمانبرداربودند و اگر دادخواهی داشتند و نیاز به پشتیبانی از قانون، ناچار دست به سوییکی از شهریان دراز میکردند و از او میخواستند تا ایشان را حمایت کند.
زیراکه تنها شهریان میتوانستند به دادگاهها مراجعه کنند.
اندیشهی امروزی که هرکس که در شهری مسکن دارد، شهری شمرده میشود به نظر دموکراتهای آتن شگفتو ناپسند مینمود تضادها و همسوییهای پولیس (کشورشهر)های یونان یک نتیجهی آشکار انحصار حق رأی به طبقهیشهریان آن بود که میهنپرستی ایشان بسیار شدید و تعصبآمیز میشد.
کشورشهرها با یکدیگر اتحادیه تشکیل میدادند، ولی هرگز با هم مؤتلف نمیشدندهمین امر بسیار دشواریها در زندگی مردم آتن پدید میآورد.
حدود ناچیز جغرافیایاین کشورهای یونان نیز این شور میهنپرستی را شدیدتر میکرد؛ زیرا کسی کهکشور - شهر خویش را میپرستید نسبت به دین و خانهی خود که همهی اینها بههم پیوندی استوار داشتند تعصبی سخت پیدا میکرد.
البته بندگان چنیناحساساتی نداشتند و در کشورهای الیگارشی، چه بسا طبقههای محروم که درسیاست کشور دستی نداشتند و به سبب دشمنی که نسبت به طبقهی فرمانرواداشتند به بیگانگان گرایش هم مییافتند.
ولی اصلاً میهنپرستی یونانیانشوری بود شخصی و بسیار فراوان که گاهی خطرناک مینمود و همچون عشق سرخوردهچه بسا که به تنفر میانجامید.
تبعیدیان یونانی همانند مهاجران فرانسوی وروسی گریخته از دست حکومت انقلابی بودند!
برای رهایی میهن از دست ابلیسصفتانی که آنان را تبعید کرده بودند آماده بودند دست به هر کاریبزنند در سدهی پنجم پ.
آتن همبستگیهایی با چند پولیسدیگر به هم رسانید که مورخان از آن همواره همچون امپراطوری آتن یادمیکنند.
اما دیگر کشور شهرها همه حکومت خویش را نگاه داشتند.
کار مهمی کهاین امپراطوری انجام داد همانا نابودی کامل دزدان دریایی و دیگر برقراریگونهای قانون بینالمللی بود.
قانون آتن در کشور شهرهای وابسته به ایناتحادیه اجرا میشد.
امپراطوری آتن در واقع از پیمان دفاعی چند پولیس دربرابر حملهی ایرانیان سرگرفت.
پایتخت این اتحادیه در جزیرهی دلوسبود اعضای اتحادیه در دلوس خزانهای داشتند که بعدها به آتنبرده شد زیرا که بیم آن میرفت تا ایرانیان به آنجا حملهور شوند.
سپسشهرها به جای دادن سپاهی پیشنهاد کمک پولی کردند.
چنان که سرانجام آتنهمه کاره شد و همهی وجود هم به خزانهی آتن میریخت.
یکی یا دو جزیرهیبزرگ هم به آتن یاری میکردند.
بدین گونه این «اتحادیه» مبدل بهامپراطوری» شد.
اما شهریان کشور شهرهای اتحادیه جز در آنجاها که پیماناجازهی ازدواج شهریان با یکدیگر و چیزهایی مانند آن داشتند، کاملاً نسبت بهیکدیگر بیگانه بودند.
شهریان تنگدست آتن بودند که بارگران این امپراطوری رابا کار و کوشش و خدمت فراوان و پیوستهی خویش میکشیدند.
هر یک از شهریانآتنی از هیجده تا شصت سالگی چه در میهن و چه در بیرون آن مشمول خدمتنظام بود که گاهی تنها در آتن به کار میپرداخت و گاهی هم به دفاع ازشهرهای اتحادیه که پولی به آتن میپرداختند گماردهبعدها در سدههای ششم و پنجم چنان که ارسطو آورده است بیآنکهعلت آن را به دست دهد، در نتیجهی کاهش توالد و تقلیل افراد خانواده به دویا سه تن تیرههای اشرافی ناپدید گشتند و جنگهای آینده بیشتر نتیجهیاختلافات در دادوستدها و منازعات شخصی بود تا اختلافات خاندانها میشد.
هیچ مرد بیست و پنجسالهای در مجلس آتن نبود که در چند جنگ در مدیترانه یا دریای سیاه شرکتنکرده و انتظار شرکت در جنگهای آینده را نداشته باشد.
امپریالیسم امروزیناپسند شمرده میشود از آن رو که توانگران و ملتهای توانگرند که از دیگرانبهرهکشی میکنند.
اما امپریالیسم آتن بهرهکشی طبقات نسبتاً تهیدست آتنیبود از دیگر جهانیان باز هم از تفاوت دموکراسییونانیان و دموکراسی امروزین بگوییم تفاوت دیگر یونان آنزمان با اوضاع کنونی که از خردی کشور شهرهای یونان ناشی شده این بود کهدر دموکراسیهای یونان هر یک از شهریان حق حضور و سخنرانی و رأی دادن درمجمع عمومی را داشت.
زیرا که در بیشتر این شهرها در مجمع عمومی تنها چند صدتن فراهم میآمدند.
بزرگترین آنها بیش از چند هزار تن جمعیت نداشتند.
اینچنین چیزی در دموکراسیهای امروزی که چندین میلیون تن رأی دهنده دارندامکان ندارد.
دخالت مردم دموکراسیهای امروزه در امور کشور تنها محدود است بهحق رأی که به یکی از چند حزبی که نام آنها در برابرشان گذاشته شده، رأیدهند و آنگاه باید هر چند آن حکومت بر سر کار آمده بخواهد تحمل کنند.
ارسطوکه روش رأیگیری دموکراسیهای امروزی را بسیار میپسندید گوید که طبقهیشهری را میتوان با دعوتکردن مجمع به دفعات بسیار و نزدیک به هم ازمیدان به در کرد.
در دموکراسیهای اخیر (سدهی پنجم پ.
م.) حتی انتصابمأموران رسمی جز در مورد مأمورانی که باید علم و اطلاعات مخصوص برای کارخویش داشته باشند با رأی عمومی بود.
این کار برای آن بود که شهریان را ازنفوذ توانگران و متنفذان و نیرومندان مصون دارند رسماستراسیسم بعضی از دموکراسیها (مانند آتن و ملطیه) رسمیداشتند به نام استراسیسم و آن عبارت بود از آنکه به روزگار فرارسیدنبحران، هر رأی دهندهای نامی را بر تکهای کاشی یا صدف مینوشت و نام هرکس که اکثریت داشت او را برای مدت ده سال تبعید میکردند.
خواننده چه بساچنین انگارد که این رسم بسیار بد بود.
اما این خاصیت اصلی این رسم نبودگیلبرت موری گوید که این راهی بود برای رسیدن به تصمیمی به هنگامی کهافکار سیاسی چنان پراکنده و متشتت بود که امکان رسیدن به بنبست در میانهباشد.
در دموکراسیهای یونان احزاب و رهبران حزبی هم وجود داشت اما دولتمنظمی زمام امور را در دست نداشت و جبههی مخالفی هم در میان نبود.
هرگاهرهبر نیرومندی یا گروهی نیرومند در برابر اجرای کاری که مورد توجه همگانباشد ایستادگی میکرد آن کار ممکن نبود به ثمر برسد، اما با این شیوه کهگفتیم میشد آن رهبر را از سر راه اجرای کار برداشت بیآنکه آبروی او رفتهباشد یا مایملکی از او مصادره شده باشد این رسم موجب شده است کهنام یکی از مردم گمنام و کم سواد آتن جاودانی شود.
کسی به نام آریستید دردادگاهها به سبب عدالتی که در کارها داشت نامی بلند یافته بود.
این مرد باتمیستوکل بر سر یک مسئلهی مربوط به سپاه اختلافی به هم رسانید.
آریستیدهواخواه تقویت نیروی زمینی و تمیستوکل خواهان نیروی دریایی بود.
کار بهبن بست رسیده بود که دست به سوی استراسیسم بردند و درمان از آن جستندپلوتارک گوید که آریستید به هنگام رأیگیری در خیابانها راه میرفت که بهمردمی از شهریان کشاورز که سواد نداشت برخورد.
آن مرد از آریستید خواست تانام او را بر مهرهی کاشی بنویسد.
آریستید پرسید «مگر آریستید تو را رنجاندهاست؟» نه هرگز او را ندیدهام «اما ازبس نام آریستید عادل را شنیدهام خستهشدم آنگاه پلوتارک گوید: آریستید بیآنکه چیزی بگوید نام خویش را برمهره نوشت...
چون کسی مفهوم این دستگاههای حکومتی یونان را به درستیدریابد و به ویژه چون از انحصار قدرتها در یک طبقهی ممتاز چه در حکومتهایدموکراسی و چه در الیگارشی آگاه شود در مییابد که برقراری یک اتحاد میانصدها شهر یونان که در مدیترانه پراکنده بودند چقدر ناممکن مینمود و حتی تصورپدید آمدن همکاری مؤثر را برای رسیدن به یک هدف مشترک نیز امکانپذیرنمینمود چه چیزی پولیسهای یونان را به همپیوند میداد؟ هر شهری به دست چند کس یا چند صد کس بود کهکروفر آنان وابستگی به استقلال و جدایی این شهر داشت.
تنها حملهیبیگانه» میتوانست آنها را یکی کند.
چون سرانجام این شهرها شکست یافتند ومسخر شدند اهمیت خود را از دست دادند و در واقع فرمانبردار گشتند.
با این همههمواره یک سنت مشترک پیوستگی میان همهی یونانیان وجود داشت که برپایهی زبان مشترک و خط یکسان وحماسههای پهلوانی رایج میان عموم مردم و ارتباط دریایی آنها استوار بودگذشته از اینها پیوندهای دینی نیز در میان بود.
بعضی زیارتگاهها مثلاًپرستشگاه آپولون در جزیرهی دلوس و پرستشگاه دلفی برای بسیاری از کشورهامقدس بود و اتحادیهای برای نگهداری آنها و حفاظت زائران بر پا کردند.
آیینمهم دیگری که موجب پیوستگی کشور شهرها میشد همانا مسابقات المپیک بود کههر چهار سال برگزار میشد و در آن دو و مشتزنی و کشتی و زوبیناندازی ووزنهپرانی و جهش و گردونه رانی و اسب دوانی از مسابقههای عمده به شمارمیرفت و رکورد اول و نام برجستگانی را که به آن مسابقات آمده بودند ثبتمیکردند.
از 776 پ.
این مسابقات تا هزار سال مرتباً برگزار میشد.
اینمسابقات در حفظ زندگی مشترک یونانیان ( پان هلنیسم ) و دور داشتن تعصبشهری گری و میهنپرستی جاهلانه بسیار مؤثر بود تضاد پولیسها بیشتر بود تا همسویی آنها سال 776پ.
که سال برگزاری نخستین المپیک باشد درگاه شماری یونان اهمیتیفراوان دارد.
این چنین شورها و همکاریها در برابر گرایش «جداسری» شدیدسازمانهای سیاسی یونان ناچیز بود.
از تاریخ هرودوت درمییابیم که پیوستهمیان کشورهای یونانی جنگ و خونریزی بیامان برقرار بوده است.
به روزگارکهن (مثلاً سدهی ششم پ.
م.) بسیاری از خاندانهای بزرگ در یونان برپابودند و همچنان اندکی از نظام خانوادگی آریایی را نگاه میداشتند و بسیارپابند احساسات سخت و شدید و ادامهی همیشگی خونریزی و جنگ بودند.
تاریخ آتنتا سالها پر بود از جنگهای خانگی میان دو خاندان الکمنید و پیزیستراتیدخاندان اخیر نیز از اشراف بودند، ولی طبقات تنگدست از ایشان برای احقاق حقخویش پشتیبانی میکردند بعدها در سدههای ششم و پنجم چنان که ارسطوآورده است بیآنکه علت آن را به دست دهد، در نتیجهی کاهش توالد و تقلیلافراد خانواده به دو یا سه تن تیرههای اشرافی ناپدید گشتند و جنگهای آیندهبیشتر نتیجهی اختلافات در دادوستدها و منازعات شخصی بود تا اختلافاتخاندانها پس به آسانی میتوان با در نظر گرفتن این روحجداسری یونانیان دریافت که چرا یونانیان آسیایی و جزیرههای کوچک به سرعتبه فرمان پادشاهی لودی یالیدی درآمدند و سپس بار دیگر تسلیم کوروش پادشاهایران که کرزوس پادشاه لیدی را فرمانبردار ساخته بود گشتند دگرگونی اقلیمی آن دوران در اروپا و آسیا بسیاری مطالب نادانسته دربارهی دگرگونیهای اقلیمی اروپا و آسیا در ده هزارسال اخیر در میان هست.
یخهای آخرین یخبندان خرد خرد پس رفتند و دورانی درازاز دست و آب و هوای دشتی در استپهای اروپا پدیدار شد.
در حدود 12000 یا 10000سال پیش جنگلها جای دشتها را گرفتند.
بر اثر این دگرگونیها شکارگران اسبهایپست قد، جای به ماهیگیران و شکارگران آهوان جنگل ماگدالنی دادند و ایناننیز جای به گلهداران و کشاورزان نوسنگی پرداختند.
تا چند هزار سالی هوایاروپا گویا گرمتر از امروز بوده است.
دریایی پهناور از بالکان تا آسیای میانهو تا روسیهی میانه را در برگرفته بود و بر اثر پس روی آب این دریا هوایجنوب روسیه و آسیای میانه رو به شدت رفت و در همین هنگام نیز تمدنهایدرههای رودها پدید آمد.
بسیاری شواهد در دست است که نشان میدهد هوای اروپاو آسیای غربی گواراتر و ملایمتر بود و نیز گیاهان سرسبز این سرزمینها در 4000تا 3000 سال پیش بسیار بیشتر از امروزه بوده است.
در آن روزگار در جنوبروسیه و ترکستان غربی جنگلهایی بود که امروز جای آن را استپ و بیابانگرفته است.
از سویی در میان 1500 و 2000 سال پیش سرزمین میان آرال و خزرخشکتر و این دریاچهها خردتر از امروز بوده در اینجا باید یادآورشویم که توتمس سوم فرعون مصر در حدود (سدهی پانزدهم پ.م.) در آن سویفرات گلهای از 120 فیل شکار کرد.
بر روی دشنهای اژهای که در میسن یافتهشده و تاریخ آن به 2000 سال پ.م.
میرسد صحنهای از شکار شیر نقش شدهاست.
شکارگران سپرهای بزرگ و زوبینهایی دارند و به صف در پس یکدیگرایستادهاند.
نخستین مرد از ایشان با زوبین بر شیر زخمی زده است و چون جانورزخمی به سوی او میجهد به پشت سپرش پناه میجوید.
و دومی زخمی به سرشمیزند تا آنکه شیر از پای درآید.
این چنین روش را مازائیان امروز دارند وخاص مردمی است که در سرزمین ایشان شیر فراوان باشد.
فراوانی شیر همنشانهی فراوانی شکار و شکار هم از بسیاری گیاه داستان میزند.
در حدود 2000سال پ.م.
سخت شدن اقلیم در سرزمینهای میانهی جهان کهن که از آن درگذشته سخن گفتیم موجب شد که آریاییان به سوی جنگلها و دشتهای جنوب کهجایگاه مردم متمدنتر و آبادی نشین بود روان گشتند شیرگویا تاسدهی چهارم پ.م.
در بالکان پیدا میشد.
فیلها شاید تا سدهی هشتم پ.م.
ازآسیای غربی برافتاده بودند.
شیر که بسیار بزرگتر از شیرهای امروزی بود، تادوران نوسنگی در جنوب آلمان پیدا میشد.
یوزپلنگ در یونان و جنوب ایتالیا وجنوب اسپانیا تا آغاز دوران تاریخی (در حدود 1000 پ.م.) وجود داشت