دانلود تحقیق اسطوره شناسی

Word 97 KB 34088 17
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه مجموعه حاضر از پویاترین سایت ادبیات فارسی تهیه و تنظیم گردیده است که در انتهای هر فصل فهرست پانویس و منابع آن و نام نویسنده مقاله ای که از آن استفاده گردیده با رسم امانت داری بیان شده است.

    در این تحقیق ابتدا به تعریف اسطوره و اسطوره شناسی پرداخته شده و بیان شده که نخستین بار کلمه اسطوره در زبان فارسی توسط چه کسی و در کجا بوده است.

    سپس فهرست اساطیر ایران را در سه هزار سال نهضت نام برده ام و به توضیح چند مورد آن اکتفا نموده ام.

    در ادامه به جامعه شناسی اساطیر در شاهنامه، سروده حکیم ابوالقاسم فردوسی پرداخته شده است.

    چون اسطوره ها در هر زمان و مکان تغییر می کنند در انتهای این مجموعه قسمتی با نام انسان و اسطوره های نوینش بیان گردیده که نظر متفکرانی چون نتیجه فرانسیس بیکن و ….

    در این مورد و این که چرا اسطوره ها ادامه دارند نقل گردیده.

    امید است مورد توجه قرار گیرد.

    ‹‹ فصل اول ›› اسطوره شناسی اسطوره شناسی : دانشی است که به بررسی روابط میان افسانه ها، و جایگاه آنها در دنیای امروز می پردازد.

    اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و صنعت و نشان مشخص روزگاران باستان است.

    تحول اساطیر هر قوم، معرف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است.

    در واقع، اسطوره نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالارونده ذهن بشری است.

    اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه می گیرد.

    و برآمده از رابطه دوسویه این دو است.

    ریشه واژه اسطوره این واژه که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار می رود، از واژه هایی است که در بیشتر زبانهای هند و اروپایی مشتقاتی دارد.

    در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشته های بودایی بکار رفته است.

    در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه (فرانسوی) Histaire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصه تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار می رود.

    تعریف اسطوره آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و شناخت اسطوره ها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته اند، بلکه هر یک به میل و اشتیاق و وابستگی های اجتماعی خویش آنرا تعریف کرده اند.

    گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده می شود، علت آن این است که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان مینگرند.

    آنان دنبال این اندیشه اشتروس که «برای درک اندیشه وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد» نه تنها به ساختار، بلکه به عملکرد جادویی اسطوره در جامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیده ای ایمان می آورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهمتر از نهادهای کهن است.

    میرچا الیاده اسطوره را چنین تعریف می کند: اسطوره نقل کننده سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعه ایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده است، به بیان دیگر: اسطوره حکایت می کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجسته موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصه وجود نهاده است.

    بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، اسطوره فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن میگوید.

    شخصیتهای اسطوره موجواد فراطبیعی اند و تنها بدلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده اند، شهرت دارند.

    اساطیر کار خلاق آنان را باز مینمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.

    در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفاً از سر انکار می نگرند.

    این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا سازواره ای کهنه و از کارافتاده می بینند که پیشرفت بشر آنرا از رده خارج کرده است.

    اسطوره، قصه ایست با خصلتی خاص نقل روایتی که در آن خدایان یکی یا چند نقش اساسی دارند.

    اسطوره شناسی علمی است که کارش طبقه بندی و بررسی مواد و مصالح اسطوره شناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همه دیگر علوم تاریخی معمول است.

    به عبارت دیگر، اسطوره تلاشی برای بیان واقعیت های پیرامونی با امور فراطبیعی است.

    انسان در تبیین پدیده هایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی آورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست.

    به عبارت دیگر، انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش اسطوره ها را خلق کرده است.

    نخستین بار که از کلمه اسطوره در زبان فارسی استفاده شده، توسط خاقانی شاعر است که کمابیش از اسطوره با معنایی منفی یاد می کند: قفل اسطوره ارسطو را بر در احسن الملل منهید که اشاره دارد به برتری طلبی گروهی از مسلمانان آن دوران نسبت به فلسفی مشربان یونان.

    آنان که سلسله جنبان عقلانیت شان ارسطو می بوده و به زعم شاعر عزلت گزیده فارسی گوی، این مشرب و این عقل اسطوره است نه حقانیت.

    قبل از این اما هرگز این واژه در زبان فارسی مشاهده نشده است.

    منابع سهراب هادی.

    شناخت اسطوره های ملل.

    نشر تندیس: 1377.

    کراپ، الکساندر.

    جهان اسطوره شناسی جلد اول.

    گردآورنده جلال ستاری.

    نشر مرکز 1377.

    ‹‹ فصل دوم ›› فهرست اساطیر ایران سه هزار سال نخست امشاسپندان سپند مینو بهمن اردیبهشت شهریور اسپندارمد خرداد امرداد ایزدان میرتا یا مهر اپام نپات یا برز ایزد ناهید تیشتر رپیتوین بهرام وای رشن سروش اشی دین چیستا آذر هوم گوشورن درواسپ زروان گرفته شده از http: // fa.

    Wikipedia.

    Org / wiki امشاسپندان از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد امشاسپندان که بازشناساننده های وجود اهورامزدا هستند.

    این واژه به معنی جاودانان پاک یا مقدسان بی مرگ است که از دو جز امشه به معنی جاودانی و بی مرگ و سپنته به معنی پاک و مقدس تشکیل شده است.

    امشاسپندان شش فروزه اهورامزدا هستند که هر کدام دارای مفهومی است که بخشی از عظمت خداوند یکتا را به آدمی می شناسانند و با شناخت و پیروی از این مفاهیم میتوان اهورامزدا را درک کرد.

    شش امشاسپندان عبارتند از: 1 وهمن یا وهومن: به معنی نیک اندیشی 2 اشه وهیشته (اردیبهشت): به معنی بهترین راستی 3 خشتره وییریه (شهریور): شهریاری و فرمانروایی بر خویشتن 4 سپنته آرمیتی: به معنی عشق، مهر و فروتنی 5 هیوروتات (خرداد): به معنی رسایی و کمال 6 امرتات (امرداد): به معنی بی مرگی و جاودانگی لازم به ذکر است که در برخی از ادبیات دینی، امشاسپندان در جهان مادی دارای نقشی به عنوان نگهبان شش گروه از آفریده های جهان هستند: وهمن نگهبان جانوران سودمند، اشه وهیشه نگهبان آتش، خشتره وییریه نگهبان فلزات، سپنته آرمیتی نگهبان زمین، هیوروتات نگهبان آب، امرتات نگهبان گیاهان.

    لازم به ذکر است که در برخی از ادبیات دینی، امشاسپندان در جهان مادی دارای نقشی به عنوان نگهبان شش گروه از آفریده های جهان هستند: وهمن نگهبان جانوران سودمند، اشه وهیشه نگهبان آتش، خشتره وییریه نگهبان فلزات، سپنته آرمیتی نگهبان زمین، هیوروتات نگهبان آب، امرتات نگهبان گیاهان.

    گرفته شده از: http: // fa.

    org ناهید از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد ناهید شکل پارسی امروزی از نام «آناهیت» در پارسی میانه و «آناهیتا» از پارسی باستان است.

    این نام ایرانی است و معنی آن «ناآلوده» (یعنی پاک) و یا «ناخشمگین» (یعنی آرام و باآرامش) است.

    هر دو معنی می تواند درست باشد چون «هیتا» هر دو معنی «آلوده» و «خشمگین» را داراست.

    در فرهنگ ایران باستان آناهیتا نام ایزدبانوی آب ها است.

    همچنین در سامانه خورشیدی، ناهید نام ایرانی سیاره دوم از خورشید است.

    نام عربی این سیاره زهره و نام اروپایی آن «ونوس» (Venus) است.

    «ناهید»، «آناهید» و «آناهیتا» به عنوان نام دختر در میان ایرانیان، ارمنیان و برخی دیگر از اقوام پیرامون ایران رایج است.

    org زروان از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد زروان به معنی زمان (در حالت عام) و زمان بی کران (در اوستا akarana zorvan) (در حالت خاص) نام خدایی است که به باور فرقه ای از زرتشتیان به نام زروانیان، هرمزد و اهریمن از او زاده شدند.

    زروان در اوستا از ایزدان کم اهمیت است ولی ظاهراً در اواخر دوران ساسانی جایگاهی بسیار بلندپایه یافته بود.

    زروان به معنی قضا و قدر هم به کار رفته است.

    اسطوره زایش هرمزد و اهریمن از زروان این اسطوره بطور خلاصه بدین گونه است که زروان هزار سال در آرزوی فرزند به قربانی ایستاد.

    (باید توجه شود که در باورهای اسطوره ای ایران این نفس عمل قربانی است که خاصیت دارد) پس از هزار سال شکی به وجود او افتاد.

    بر اثر قربانی ها هرمزد و بر اثر آن شک اهریمن در زهدان او پدید آمد.

    زروان که دانست هرمزد به دهانه زهدان نزدیکتر است قصد کرد که پادشاهی را به فرزندی که نخست زاده شود بسپارد.

    هرمزد بنا به سرشتش (آگاهی مطلق) از این تصمیم مطلع شد و برادر خود را نیز آگاه نمود.

    اهریمن تلاش کرد که نخست از زهدان بیرون بیاید ولی چون هرمزد به خروجی نزدیکتر بود موفق نشد پس شکم را درید و از آن طریق بیرون آمد.

    زروان به اهریمن گفت که فرزند من نیک و خوشبو است ولی تو پلید و گنده هستی.

    پس آنگاه هرمزد نیک و آراسته و خوشبو به جهان آمد.

    زروان بنا به عهدی که کرده بود به ناچار پادشاهی جهان را به مدت نه هزار سال به اهریمن سپرد.

    ولی پادشاهی مطلق جهان پسین به هرمزد خواهد رسید و هرمزد در نهایت بر اهریمن چیره خواهد شد.

    پس زروان به هرمزد دسته ای به رسم داد.

    نکاتی چند راجع به زروان زروان به عنوان زمان (و مکان) بی کرانه و مطلق خداییست که حتی شناختش برای خدایان دیگر ممکن نیست و هیچ چیز از سیطره او خارج نیست.

    (نوعی حالت وحدت وجودی) ـ در وادها (اساطیر هندوان) خدایی به نام پرجاپتی وجود دارد که شباهت بسیاری با زروان ـ ایرانی دارد.

    این خدا در سروده های کهن تر ودا وجود ندارد.

    ـ شادروان مهرداد بهار معتقد بود که مفهوم زروان (با خصوصیاتی که در نوشته های فارسی میانه به او نسبت داده شده است) خاستگاهی غیر ایرانی داشته و متعلق به ساکنان بومی ایران پیش از ورود آریاییها بوده است و بعدها بر اثر آمیزش اقوام و فرهنگها، زروان کم اهمیت اوستایی به مقام شامخ زروان متون فارسی میانه می رسد.

    ـ واژه زروان از اوستایی zaurvan به معنی پیری آمده است.

    این واژه از ریشه هند و اروپایی (e) ger به معنی بزرگسال شدن آمده و با واژه های آسی zarond (پیرمرد)، سانسکریت jara (پیری) و یونانی geron (پیرمرد) از یک ریشه است.

    [1] (search = gerontology & searchmode = none http: // www.

    Etymonline.

    Com / index.

    Php?) فهرست منابع و مآخذ 1ـ هینلز، جان «شناخت اساطیر ایران» ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی 2ـ بهار، مهرداد «پژوهشی در اساطیر ایران» بهمن از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد بهمن نام یازدهمین ماه سال در تقویم ایرانی است در مزدیسنا زندگانی عبارت است از طی مدارج سعادت و کمال در این جهان و از پرتو آن به ساحت قدس پروردگار پیوستن در جهان دیگر.

    (هفت مرحله روحانی ـ پیروی و کمک خواستن از امشاسپندان) وهومن (بهمن) منش پاک اندیشه پاک نام یکی (اولین) از امشاسپندان می باشد.

    بهمن در اوستا وهومنه در پهلوی وهومن و در فارسی وهمن یا بهمن است.

    این واژه مرکب است از دو جزء وهو به معنی خوب و نیک، و منه از ریشه من که در پهلوی منشن و منیتن از آن آمده است و در فارسی منش شده است.

    این ریشه در اوستا و فرس هخامنشی به معنی اندیشیدن و شناختن و به یاد آوردن و دریافتن است.

    مظهر اندیشه نیک و و خرد و دانایی خداوند است.

    بهمن همان ایزد بزرگ است روح اشو زرتشت را به پیشگاه مزدا اهورا راهنمایی کرد.

    وهومن به انسان منش نیک تعلیم می دهد.

    گل یاسمن سفید، رنگ سفید، خروس سفید نشانه های جسمانی (زمینی) وهومن می باشد.

    منابع ـ جهان بینی اشو زرتشت ـ اردشیر خورشیدیان ـ دانشنامه مزدیسنا ـ جهانگیر اوشیدری ـ فلسفه ایران باستان ـ دینشاه ایرانی گرفته شده از: http: // fa.

    org اردیبهشت از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد اردیبهشت دومین ماه سال خورشیدی است و دارای 31 روز است.

    در مزدیسنا زندگانی عبارت است از طی مدارج سعادت و کمال در این جهان و از پرتو آن به ساحت قدس پروردگار پیوستن در جهان دیگر.

    (هفت مرحله روحانی ـ پیروی و کمک خواستن از امشاسپندان) اشا وهیشت (اردی بهشت) راستی و درستی نام یکی دیگر از (دومین) امشاسپندان می باشد.

    در اوستا اشا وهیشت، در پهلوی ارت وهیشت و در فارسی اردی بهشت است.

    جزء اولی کلمه «اشا» از جمله لغاتی است که معنی آن بسیار منبسط است: راستی و درستی، تقدس، قانون و آیین ایزدی، پاکی.

    جزء دیگر این واژه که «وهیشت» باشد صفت تفضیلی است یعنی بهتر، بهترین.

    پس معنی آن بهترین راستی و درستی است.

    در عالم روحانی نماینده صفت راستی و درستی و پاکی و تقدس مزدا اهورا است و در عالم مادی نگهبانی آتش.

    «قانون اشا : قانون راستی و هنجار هستی در هر دو بخش گیتی و مینو» گل مرزنگوش مخصوص اوست.

    منابع ـ جهان بینی اشو زرتشت ـ اردشیر خورشیدیان ـ دانشنامه مزدیسنا ـ جهانگیر اوشیدری ـ فلسفه ایران باستان ـ دینشاه ایرانی میترا از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد مهر یا میترا (از ریشه میثر) از کهن ترین ایزدان ایرانی و هندی است.

    برخی نشانه های پرستش او را در ایران به پیش از آریایی بر می گردانند (اگر بخش بندی پیشا آریایی و پسا آریایی را بپذیریم!) درباره آغاز دین مهرپرستی در ایران نمی توان به درستی آن را روشن ساخت ولی می دانیم که بسیار پیش از آنکه کیش زرتشتی و بودایی پدید آیند نژاد ایرانی او را با آیینی رازآمیز ستایش می کردند.

    آیینی که در آینده نام «عرفان اسلامی یا مسیحی» به خود گرفت.

    امروزه گروهی از پژوهشگران ایرانی توان آنرا دارند که پیشینه پیوسته این آیین را تا به امروز در ایران نمایان سازند.

    پیوند میترا با خورشید و گاو و ماه برای ما روشن است و روشن است که علامت + که آنرا چلیپا می گفته اند سمبل خورشید بوده است.

    روند مهرپرستی در ایران به درستی نمی شود گفت آیا میترا خدای آفریدگار بوده یا پیامبر، آنچه می توان از خویشکاری او در باور پرستندگانش دریافت این است که او میانجی یا رهایی بخشی در میان مردم بوده و در زمان نبودنش نیز دوستدارانش باید برای بازگشتش به زمین انتظار می کشیدند.

    در باور غربی او پسر خورشید بود و در پاین زمان به زمین بازمی گشت.

    خورداد و خورتات و خور از کلماتی است که به این خدا یا نبی منسوب است خورشید در واقع از دو کلمه خور به معنی خدا و شید به معنی درخشنده و جاوید می باشد مانند جم شید.

    در ایران با آمدن اسلام میترا جانی تازه می گیرد.

    ریشه های آسمانی باور به میترا و آیین پرستش او در آمیزش با اسلام زیباترین و با شکوه ترین اندیشه را پدید می آورد.

    این که مولوی و حافظ و هاتف و … بی پروا از آمد و شد خود به خرابات (خورآباد یا پرستشگاه خورشید که نماد میترا است) یا از آیین های آن (سرودهای حافظ گزارش انجام آیین مهرپرستی است نه اینکه انباشته ای از واژه های کنایی) سخن می گویند برهانی بر این گفته است.

    برای نمونه در این سروده: «پرستش به مستیست در کیش مهر …» از نوشیدن می هوم هنگام پرستش در آیین مهرپرستی سخن به میان است.

    پله های چیستا (عرفان) نیز بازتابی از پله هایی است که رهرو میترایی برای رسیدن به پله شیر مردی و سرانجام «پیر» شدن باید بپیماید.

    org ‹‹ فصل سوم ›› حکیم ابوالقاسم فردوسی از شاعران برجسته سبک خراسانی است و شاهنامه شاهکار این فرزانه ـ کتابی است که شناسنامه ملی ایران تلقی می شود.

    شاهنامه منظومه ای از شادیها، ناکامیها، اندوه ها و موفقیتهاست.

    او شرایط زمانه اش را در قالب شخصیت های نمادین مطرح می سازد.

    گستره این کتاب میدان کارزار دو نیروی خیر و شر و به عبارتی نور و ظلمت با اورا و اهریمن است.

    جدالی نابرابر که سرانجام به پیروزی خیر منتهی می شود.

    حکیم طوس این امور انتزاعی را در قالب شخصیت هایش پیکرینه می سازد.

    رستمی می آفریند که خواستار بقای نام ایران و نیکی است و در مقابلش لشکری از دیوان و دیو سیرتان قرار می دهد.

    «ماکس وبر» در بیان جامعه شناسی قدرت اذعان می دارد که «اعمال قدرت در جامعه مستلزم رابطه ای دوگانه با دستگاه اداری مجری قدرت و یا افراد و گروههایی است که قدرت درباره آنها اجرا می شود.

    او معتقد است که برای اطاعت کردن، حداقلی از قبول ارادی و در نتیجه وجود هدفی عینی یا ذهنی (درونی) ضروری است.

    او براساس مشروعیت، انواع قدرت را در سه رده تقسیم می کند: 1ـ عقلانی: این نوع قدرت بر اعتقاد به قانونی و منطقی بودن وظیفه مجریان قدرت مبتنی است، مثل حکومتهای دموکرات جدید.

    2ـ سنتی: این نوع قدرت بر اعتقاد به تقدس سنتها و اعتبار سنتی کسانی که آن را اعمال می کنند مبتنی است، مثل حکومت شاه.

    3ـ فره هی یا کاریسماتیک: این نوع قدرت بر اعتقاد عمیق به خصلت مقدس یا غیرعادی و استثنایی شخص صاحب قدرت و اطاعت محض از او مبتنی است.

    «ماکس وبر» در اینجا هم برخلاف مارکس که دولت را مبتنی بر روابط طبقاتی و ابزاری می داند (که طبقه حاکم آن را در جهت سرکوبی طبقه محکوم بکار می برد) دولت را مبتنی بر اعتقادات به مرجعی می داند که انحصار مشروع کاربرد زور یا اعمال قدرت را در دست دارد» شاهان شاهنامه همانند رب النوعهای یونان باستان مظهری از پدیده های موجودند.

    اما فردوسی شخصیتهای نخبه خود را از بین مردم انتخاب می کند.

    آنان انسانهایی هستند مثل دیگر آدمیان (اما رب النوعهای یونان در نظام خلقت فراتر از آدمیانند) و آنچه آنها را از دیگران ممتاز می سازد نیرویی است تحت عنوان «فره ایزدی» (نوع سوم قدرت از دیدگاه ماکس و بر قدرت کاریسماتیک) عنصری که «قدرت» آنان را در سطح «اقتدار» قرار می دهد و مشروعیتی است که اطاعت بی چون و چرای مردم را در پی خواهد داشت.

    شخصیتهای شاهنامه، حاصل عصر تفکر نیمه تجریدی آدمیان اند.

    با رشد علوم، ذهن انسانها از مرحله استدلال لاهوتی به تفکر ناسوتی می رسد.

    فرزانه توس در جامعه ای می زیست که تحرک عمودی در آن به ندرت صورت می گرفت.

    وی در منظومه اش نظام طبقاتی را حاصل عملکرد پادشاه که مظهر قدرت کارگزاری است می داند و اذعان می دارد که: «جمشید قهرمان بزرگ اسطوره ای به نرم کردن آهن افزار دست برد و از کتان و ابریشم و موجامه، دوخت و طرز شستن آن را آموزاند.» آنگاه مردم را به طبقاتی چند تقسیم کرد: نخستین طبقه، «اصحاب دین» بودند که به پرستش خدا اشتغال داشتند.

    اعضای این طبقه در معبدهایی که در دل کوهها بنیاد شدند گرد آمدند و به اقامه شعائر دینی پرداختند.

    طبقه دوم «جنگاوران» بودند که عهده دار دفاع از آب و خاک شدند و مقامی بس مهم به هم رسانیدند.

    طبقه سوم شامل «کشتکاران» می شدند که در پرتو مساعی خویش عمر می گذراندند و مردمی سخت آزاده محسوب می شدند و کشور نیز به برکت کار آنان آباد بود.

    همواره خاطری اندیشناک داشتند و برای تأمین معیشت خود تلاش می کردند.

    در چنین جامعه ای است که کاوه آهنگر انقلاب می کند، اما فریدون شاهزاده زمام امور را به دست می گیرد، زیرا کاوه پایبند به طبقه اجتماعی خویش است.

    و در همین جامعه است که سی و پنج سال تلاش فرهنگی شاعر نادیده انگاشته می شود.

    سی و پنج سال از سرای سپنج بسی زنج بردم با مید گنج چو بر باد دادند رنج مرا نبد حاصلی سی و پنج مرا دبیران که قشر روشنفکر جامعه اند، ارزشهای گروهی را زیر پا نهاده، به بدگویی حکیم توس نزد شاه می پردازند: حسد برد بدگویی بر کار من تبه شد بر شاه بازار من فردوسی نمودی از روشنفکران انقلابی است.

    او خواستار تحقق جامعه ای است که رستمهایش سر دیوان را دیهیم خویش می سازند و از این روست که خطاب به سلطان می گوید: ایا شاه محمود کشور گشای زمن گر نترسی بترس از خدای گرایدون که شاه به گیتی تر است بگویی که این خیره گفتن چراست ندیدی تو این خاطر تیز من نیندیشی از تیغ خونریز من و در جریان همین مبارزه فرهنگی است که ایدئولوژی را عنصر اساسی حرکت خویش تلقی می کند: منم بنده اهل بیت نبی ستاینده خاک پای ولی و از آنجا که آدمی تحت تأثیر شرایط زمانه خویش واقع می شود، نوعی بدبینی بر اشعار حکیم سایه می افکند.

    دکتر جواد یوسفیان در مقاله ای با عنوان «نگاه به فردوسی» در این باره می گوید: «از مطالعه شاهنامه چنین برمی آید که فردوسی حکیمی است بدبین، بدین معنی که زندگی انسانی را از شر و درد سرشار می بیند.

    جهان و امور آن پوچ و بیهوده است و انسان مستمند که در چنین ورطه ای گرفتار آمده است تنها می تواند از راه مرگ به دولت آزادی میل کند.

    از این لجاظ فردوسی به کسانی چون ابوالعلای معری، شوپنها ور، فونها رتسان و هایدگر و افراد بسیار دیگر ماننده است.

    بی گمان آنچه این مرد خردمند را به بدبینی کشانیده، یکی از حوادثی است که پیش از او بر کشور گذشته است و دیگر شرایط اجتماعی عصر اوست.

    وی به برکت اطلاعات تاریخی خود دریافته است که سرزمین او خطه بی خبری است و از این رو به ندرت روی آرامش دیده است.

    جنگهای ویرانگر خارجی و تهاجمات اقوام بیگانه و استبداد داخلی یک لحظه قوم ایرانی را رها نکرده و دستاوردهای او را بر باد داده است.

    در نتیجه، انباشت فرهنگی که نتیجه تکامل مستمر یک نظام فرهنگی است صورت نگرفته و جامعه همچنان دستخوش فقر و بلیات بی شمار دیگر باقی مانده است.» اسطوره پردازی (رستم و اسفندیار) داستان رستم و اسفندیار تراژدی ای است که از دو شخصیت مثبت تکوین یافته و همین امر قضاوت را بر شنونده دشوار می کند که رستم کشته شود یا اسفندیار.

    اسفندیار غسیل دست زرتشت پیامبر است.

    پهلوانی است که خونش بلای جان قاتل خواهد شد و رستم دلیری است که اگر کشته شود زابلستان و دودمانش بر باد خواهد رفت.

    رستم تمامیت اراضی یک تمدن است و اسفندیار وسیله ای نیکوست که برای هدفی شوم قربانی می شود.

    فرزانه توس داستان را با توصیفی از بهار (که مظهر رستخیزی طبیعی است) می آغازد، اما بهاری که غم از شاخ و برگش می ریزد.

    بهاری که بیانگر وقوع حادثه ای خونین است.

    به پالیز بلبل بنالد همی گل از ناله او ببالد همی شب تیره بلبل نخسبد همی گل از یاد و باران نجنبد همی من از ابر بینم همی باد و نم ندانم که نرگس چرا شد دژم ندانم که عاشق گل آمد گر ابر که از ابر بینم خروش هژبر سرشک هوا بر زمین شد گوا به نزدیک خورشید فرمانروا که داند که بلبل چه گوید همی به زیر گل اندر چه بوید همی نگه کن سحرگاه تا بشنوی زبلبل سخت گفتن پهلوی همی نالد از مرگ اسفندیار ندارد بجز ناله زو یادگار زو آواز رستم شب تیره ابر بدرد دل پیل و جنگ و هژبر اسفندیار فرزند گشتاسب پادشاه است.

    پدرش مردی است ظالم و او برای تصاحب حکومت هفت خوان بلا را پشت سر می گذارد، اما با خلاف وعده پدر مواجه می شود.

    اسفندیار حکومت را برای برقراری عدل می خواهد و سرانجام بر سر این سودا جان خویش را قربانی می سازد، زیرا گشتاسب او را به جنگ کسی می فرستد که طبق گفته پیشگویان مرگش به دست اوست و او کسی جز رستم نیست.

    اسفندیار رویین تنی است که تنها از ناحیه چشم آسیب پذیر است، زیرا هنگامی که زرتشت غسلش می داد بنا به غریزه کودکی چشمان خود را بسته بود.

    فردوسی با ترسیم این حالت به خواننده خویش می فهماند که اسفندیار نمودی از یک ایدئولوژی است که برخلاف پاکی اش فاقد چشم بصیرت است و تنها هدف را می کاود و یک راه برمی گزیند و مکتبی آسیب پذیر است.

    هنگامی که لشکر اسفندیار به زابلستان می رسد رستم او را از کارزار نهی م کند و به صلح فرا می خواند: نشینیم و گفتار فرخ نهیم و از آن پس یکی خوب پاسخ دهیم اما شاهزاده جوان سرباز می زند.

    تویی بی در نظریه «کشاکش و پاسخ» می گوید: «هر جامعه در مسیر خود همواره با رشته ای از حوادث رو به رو می شود.

    این حوادث ممکن است طبیعی باشند مانند زلزله، سیل، خشکسالی، آتشفشان و غیره و یا ممکن است ماهتی اجتماعی داشته باشد چون جنگ و بحران اجتماعی.» «تویی بی» می افزاید: «اگر در شرایط بحرانی، یک تمدن بتواند به این بحران پاسخی مقتضی و کافی بدهد نه تنها از خطر دور می ماند بلکه گاهی هم در جهت تکامل برمی دارد و اگر قادر به چنین کاری نباشد راه قهقرا پیش می گیرد.» رستم در صدد آن است که به بحران موجود پاسخی مناسب دهد اما اسفندیار سرکشی می کند.

    حتی آنجا که رستم به او می گوید: اگر تشنه خون ریختنی، بیا تا لشکریان هر دو سوی با هم بجنگند و ما نظاره کنیم: بگو تا سوار آورم زابلی برزمند با جوشن کابلی و اسفندیار پاسخ می دهد: مبادا چنین هرگز آیین من سزا نیست این کار در دین من که ایرانیان را به کشتن دهیم خود اندر جهان تاج بر سر نهیم رستم پاسخی دیگر به بحران می دهد، اما تیرش به سنگ می خورد.

    او خواهان بقای اصل و اصلاح در فرع است و به عبارتی رفرم را می طلبد، اما اسفندیار خواستار خود رستم است.

    او می خواهد بنیاد را به تسخیر خویش درآورد و به عبارتی اصلاح ساختاری کند و از آنجا که هر انقلابی با خونریزی همراه است، رستم خویش را برای کارزاری نابرابر مهیا می سازد.

    اسفندیار نمودی از جامعه ای است که هرگونه تعامل و مبادله بین جوامع را نفی می کند و جامعه ای که در آن مبادله مردود شمرده شود، جامعه ای است ایستا که فاقد پویایی لازم است: به ایوان رستم مرا کار نیست ورا نزد من نیز دیدار نیست حال دو سوار رویاروی هم قرار گرفته اند.

    رستم برای آخرین بار اسفندیار را از جنگ نهی می کند.

    ترفند او رجزخوانی است.

    او افتخارات ملی اش را به رخ اسفندیار می کشد تا به او فهماند که وی نیز ایرانی است و برای حفظ این آب و خاک کوشیده است: زمین را همه سر به سر کشته ام بسی شاه بیدادگ گشته ام چو من برگذشتم زجیحون بر آب زتوران به چین رفت افراسیاب برفتم به تنها به مازندران شب تار و فرسنگهای گران نه ارژنگ ماندم نه دیو سپید نه سنجه نه اولاد غندی نه بید همان از پی شاه فرزند را بکشتم دلیر خردمند را که گردی چو سهراب دیگر نبود به روز و به مردی و رزم آزمون زششصد همانا فزون است سال که تا من جدا گشتم از پشت زال همی پهلوان بودم اندر جهان یکی بود با آشکارم نهان رستم اذعان می دارد که در راه وطن پس خویش را کشته است و نیز می گوید که ششصد سال بر وی می گذرد.

    او نماینده تمدنی کهن است که در راه آرمانش فرزندانش را قربانی می کند.

    اما اسفندیار نیز چونان رستم به رجزخوانی می پردازد: هر آن کس که برگشت از راه دین بکشتم به میدان توران و چین گریزان شد ارجاسب از پیش من بدان سان یکی نامدار انجمن به مردی ببستم کمر بر میان همی رفتم از پس چو شیر ژیان شنیدی که در هفت خوان پیش من چه آمد زشیران و آن اهرمن به چاره به رویین دژ اندر شدم جهانی بر آن گونه بر هم زدم رجزخوانی در حقیقت تبلیغاتی است که برای تضعیف روحیه حریف به کار می رفت، زیرا گاه آثار روانی ناشی از رجز کارسازتر از تیغ می شد.

    اسفندیار همچنین تصمیم به جنگ دارد و رستم نیز ناگزیر سوار رخش آماده مصافی خونین می شود.

    در این قسمت از داستان، فردوسی به پیش بینی حادثه می پردازد.

    پیشتر گفتیم که ساختار داستان به گونه ای است که قضاوت بین رستم و اسفندیار را بر خواننده دشوار می سازد، اما در این قسمت شاعر ناخودآگاه از رستم جانبداری می کند آنجا که می گوید: ببینیم تا اسب اسفندیار سوی آخور آید همی بی سوار و یا باره رستم جنگجوی به ایوان نهد بی خداوند روی با یک مقایسه سطحی بین این دو بیت خواهم دید که حکیم توس در روایت اسطوره (که باید جانب بی طرفی را رعایت کند) به بر شمردن امتیازهای رستم نسبت به اسفندیار مقدس می پردازد: ویژگی شخصیت ابزار مکان صفت رستم جنگجو باره ایوان خداوند اسفندیار اسب آخور سوار فردوسی نمی تواند ششصد سال خدمت پهلوانش را نادیده انگارد.

    جنگ آغاز می شود.

    جنگی نابرابر، جنگ مشت و سندان، نبرد پهلوانی پیر با جوانی رویین تن، دلیر زابلی درمانده می شود، از اینجاست که از سیمرغ یاری می طلبد و او رستم را به ترفندی رهنمون می سازد.

    ترفندی که سرانجامش مرگ اسفندیار است.

    سیمرغ نمودی از یک تفکر عقلایی است.

    اندیشه ای که جدا از ارزشها هدف را برمی گزیند و رستم نماینده جامعه ای است که رایزنی در آن معمول است.

    جامعه ای با تعاملات وسیع، و اسفندیار تفکری اهورایی است که لاهوتی می اندیشد، اندیشه ای که مکانی در عالم خارج ندارد.

    رستم بعد از آنکه اسفندیار را کور می سازد بر سر جسدش می گرید: سواری ندیدم چو اسفندیار زره دار با جوشن کارزار چو بیچاره برگشتم از جنگ اوی بدیدم کمان و بر و چنگ اوی سوی چاره گشتم زبیچارگی ندادم بدو سر به یکبارگی زمانه ورا در کمان ساختن چو روزش سرآمد بینداختم و اعتراف می کند که با ترفند بر اسفندیار غالب شده است و این بیانگر بلند همتی رستم است.

    اسفندیار در آستانه مرگ خردمندی بیناست.

    فارغ از تعصب، شهوت و شهریاری.

    گویی آن گاه که چشمهایش جاودانه فرو بسته می شود درست در همان دم چشم دلش گشوده می شود.

    با دیدگانی باطن بین چگونگی زندگی گذشته اش را که در کار گذشته است می بیند.

    آنچه را که می دانست و نمی توانست اینک می بیند.

    در آفتابی که خود پرتوی از آن است نظر می کند و می بیند از کجا آمده و با چه دستی به کجا رانده شده است و دست ستمکار گشتاسب را می شناسد: چنین گفت با رستم اسفندیار که از تو ندیدم بد روزگار زمانه چنین بود و بود آنچه بود نداند کسی راز چرخ کبود نه رستم نه مرغ و نه تیر کمان به رزم از تن من نبرید جان که این کرد گشتاسب با من چنین برو بر نخواهم به جان آفرین بلای جوامع بسته این است که همواره بعد از تجربه به نتیجه می رسند و در پی آن نیستند که علاج واقعه را پیش از وقوع بکنند.

    راههای رفته را دوباره می روند و هنگامی که به نتیجه نرسیدند دوباره باز می گردند.

    اما تفکر عقلایی بینشی است آنفورماتیک که به تبادل اطلاعات در جهت رسیدن به کمال مطلوب معتقد است.

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

مجموعه حاضر از پوياترين سايت ادبيات فارسي تهيه و تنظيم گرديده است که در انتهاي هر فصل فهرست پانويس و منابع آن و نام نويسنده مقاله اي که از آن استفاده گرديده با رسم امانت داري بيان شده است. در اين تحقيق ابتدا به تعريف اسطوره و اسطوره شناسي پرداخته

مقدمه درباره شاعران ما محققان و ادیبان تاکنون سخن بسیار گفته اند و در این باب بسی دشواری ها را نیز آسان کرده اند . شک نیست که بعضی از آنچه آنها با دقت و کنجکاوی هوشمندانه بررسی و تحقیق کرده اند خود ارزش بسیار ندارد و گه گاه تحقیقاتشان مصداق واقعی « هیاهوی بسیار برای هیچ » شده است ، لیکن بسیاری از آن تحقیقات نیز ماده و زمینه است برای نقد و داوری درست در باب شاعران . نکته در ...

مقدمه: دیدگاه نقد اسطوره گرا، علی رغم روبه رو شدن با مخالفت هایی که طی قرون جدید با ادعای دروغین و غیرواقعی بودن آنها به همراه داشته، با پدیدار گشتن روانکاوی عمقی و توجه فروید به یونگ به عنوان موسسان بزرگ این مکتب به افسانه ها، رؤیاها، اقوام کهن و ... طلیعه ای نو را در نمایاندن اساطیر نوید می دهد؛ و بدین ترتیب در پی اثبات تئوری « تاریخ مقدس » همگام با ناخودآگاه جمعی یونگ، مصادیق ...

تیراندازی با تیر و کمان یکی از قدیمی‌ترین ورزش هایی است که هنوز هم انجام می‌شود. در اینجا نمیخواهیم شما را به زمانی ببریم که انقلاب تیر اندازی انجام شده، بلکه می‌‌خواهیم از تاریخ بشر و انسان بگوییم. شاهدان قدیمی که تیراندازی را از زمانهای بسیار دور در انجام میدادند شاید بتوان تاریخ انجام آن را به "عصر سنگی" نسبت دادند (در حدود 20000 سال قبل از میلاد مسیح). مردمان اولیه زمانی که ...

حکومت : جمهوري مساحت: 131،985 کيلومترمربع جمعيت : 10,647,529 نفر رشدسالانه جمعيت : 4/0 درصد پايتخت: آتن زبان : يوناني دين : مسيحي واحد پول: يرو يونان درجنوب اروپا واقع شده و آب و هواي مديترانه اي با زمستانهاي معتدل و تابستانهاي گرم و خشک ا

فصل اول مقدمه آنچه که شعر نو را از شعر کهن جدا می‌کند، فقط سبک و ساختار آن نیست ، بلکه محتوا و نگرش آن نیز تفاوت دارد. شاعر نو از مردم، می‌گوید و از مسائل آنان. شاعرانی مثل نیما، شاملو، فروغی، هدایت و اخوان ثالث که در این امر، درخشیده‌اند از بطن مردم برخاستند و برای مردم، سخن گفتند. آنچه مسلم است، شرایط اجتماعی و حوادث سیاسی، بسیار بر شاعران، مؤثر می‌باشد. اشعار اخوان ثالث که در ...

محمود فرشچیان فرشچیان در طی تحصیلات مقدماتی در محضر استاد میرزاآقا امامی اصفهانی هنرمند چیره دست و پرآوازه دیار اصفهان ، به آموختن نقاشی دلبستگی تمام پیدا کرد و دل در گرو نقشهای زیبا بست . او از کار هنر احساس رضایت و شادمانی داشت... این زمینه مساعد برای پرورش ذوق و شوق او در راه آشنایی با هنر موثر افتاد . از سالهای پیش از مدرسه از روی نقشه های قالی طرح میزد ، تا به تدریج دستش در ...

در این تحقیق به بررسی و پژوهش درمورد ادبیات شفاهی شهراشکذر می پردازیم ابتدا دراین مقدمه به تعاریفی از ادبیات شفاهی وتعدادی ازموضوعات مورد بررسی آن می پردازیم .معادل ادبیات شفاهی درانگلیسی است که درزبان فارسی به فرهنگ عامه ، فرهنگ مردم ، دانش عوام ، فرهنگ توده و ...... ترجمه شده است اولین بار توسط ویلیام جان تانر انگلیسی عنوان شد از نظر وی این واژه ناظر بر پژوهش هایی بود که باید ...

در این تحقیق به بررسی و پژوهش درمورد ادبیات شفاهی شهر اشکذر می پردازیم ابتدا دراین مقدمه به تعاریفی از ادبیات شفاهی وتعدادی ازموضوعات مورد بررسی آن می پردازیم .معادل ادبیات شفاهی درانگلیسی است که درزبان فارسی به فرهنگ عامه ، فرهنگ مردم ، دانش عوام ، فرهنگ توده و ...... ترجمه شده است اولین بار توسط ویلیام جان تانر انگلیسی عنوان شد از نظر وی این واژه ناظر بر پژوهش هایی بود که باید ...

چکیده: مترادف فرهنگ عامه ،فولکلور است و به آن بخش از هنر گفته می شود که به صورت شفاهی منتقل می شود. یکی از شاخه های فولکلور، ادبیات شفاهی است که شامل روایت های منظوم مانند ترانه ها ،لالایی ها ،نوحه ها،بازی های منظوم و...،همچنین روایت های منثور ماننداسطوره ها، قصه ها،چیستان ها، افسانه هاو...می باشد. استفاده از ادبیات عامه جهت غنی تر شدن ارتباط والدین با فرزندان الزامی است.برای ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول