دانلود تحقیق پژوهشی در باره شاهنامه فردوسی

Word 327 KB 34093 68
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۳۰,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • ما آنچیزی نیستیم ، که ساخته اند ما آنچیزی میشَویم ، که میجوئیم ما خدائی را میجوئیم که آب روانست، و تخم هستی ما، آنرا شب و روز مینوشد، تا بروید و درفرازش ، خوشه بینش شود ، وتا ازمکیدن این آب، تخم هستی ما ، بروید و دراین گیتی بهشت ازما برآید، و سراپایمان ، خنده شود .

    تا ازخنده وشاد شدن ، گوهرما و اوباهم، زیباشود ، تا باهم اصل زیبائی باشیم .ما خدائی را میجوئیم که درهم به پیچیم ، مانند پیچه به تنه درخت ، تا باهم ، اصل زیبائی و هم آهنگی وجشن و بینش باشیم .

    جائی ترس و بیم هست، که خدا و انسان، همآغوش و جفت و آمیخته باهم نیستند .

    از بریدگی خدا ازانسان، زشتی و بیم درگیتی، پیدایش می یابد .

    انسان ، زشت میشود، چون دراین بریدن ، گناهکارمیشود، و خدا ، زشت میشود، و میترسد که صورت خود را بنماید و ازانسان ، زشت تصویر گردد .هنگامی خدا از انسان، بریده میشود، خدا ، تبدیل به خالق ومعبود ، و انسان، تبدیل به مخلوق وعبد میشود ، و دیگر،« یارهمدیگر» نیستند، و با این بریدگی ازهم ، زشتی ودوزخ، پیدایش می یابد، که پیکر یابی « بیم وترس» است ، وهردو ازهم میترسند وازهمدیگر میگریزند .

    یکی منکرخدا میگردد ، تا ازاو، آزادی بیابد، و دیگری ، قدرت انحصاری میطلبد، تا انسان را بزنجیروبند بکشد .هنگامی خدا از انسان بریده و پاره کرده شد، و ناهمسرشت شدند، گناه و بیم و دوزخ ، پیدایش یافت .

    آنگاه خدا، از دنیا بریده شد، دنیا زشت وفانی شد ، و بهشت ازدنیا ، تبعید گردید ، ونیازبه ایمان آوردن به غیب بود .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، انسان دررنج و کین ورزی هبوط کرد وگناهکارشد،و خدا،محکوم به خودپرستی وقدرتپرستی و انحصارکردن قدرت به خود شد .

    آنگاه که خدارا ازانسان بریدند، انسان برآن شد، که خدارا فراموش کند، و خدا برآن شد، که انسان را عبد خودش کند، و فراموشی انسان را گناه بداند .

    آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، انسان کوشید که در دنیا، بهشت برای خودش بسازد، و خدا ، آن بهشت را ویران ساخت، و کوشید که بهشتی، فراسوی دنیا برای غلامان حلقه بگوشش بسازد که عمرخود را صرف عبودیت او کرده اند و هیچگاه از آن یاد نیاورده اند که باخدا ، جفت و یارند .

    ودرهردو، عشق،خشکید.آنگاه که خداراازانسان بریدند، خدا برای انسان،عظیم ووحشت آورشد، وانسان، پشت به خدا کرد وازاو گریخت،وخدا، تنها ماند .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند، جشن گاهها، تبدیل به معابدشدند ، و خدا وانسان ، دیگر نمیتوانستند باهم برقصند، با هم بنوازند ، با هم آواز بخوانند و باهم بخندند .

    آنگاه که خدارا ازانسان بریدند ، خدا، قدرت پرست شد و هرکه را خواست، عزیزکرد و هرکه را خواست ذلیل کرد، و قدرت را به خود منحصر ساخت، وانسان را ازآن محروم ساخت ، وفضیلت انسان را تسلیم شدن و مطیع بودن و عبودیت کرد .

    تا انسان دربرابراو، همیشه احساس تقصیر و نقص وعجزکند ، و تنها خداست که حق به « کبر« دارد ، و کبر فروختن برای خدا، حتا فضیلت است و او خودش را بنام« اکبر» ستود .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، این بزرگترین توهین شد که انسان لب برلب خدا بنهد و اورا ببوسد ، گیسوی خدا را با انگشتانش، شانه کند و اورا در آغوش بگیرد و با او دریکجا مانند زال خانه بگیرد ، و برای خدا، برترین نقص شد که با انسان بیامیزد، تا آلوده به عجزو فقرو نقص و ضعف نگردد ، تا متعالی وپاک بماند .آنگاه که خدا را ازانسان بریدند ، انسان از دیدن چهره خدا ، چنان به وحشت میافتد که جادرجا میمیرد و جانش ازقالب تهی میگرددو خدا ، حق ندارد که صورتهائی ازخود بکشد و آنهارا رنگین کند و پیکرهای خودرا بتراشد .

    خدا، نقاشی و پیکرسازی و رنگرزی را فراموش کرد .آنگاه که خدارا ازانسان بریدند ، انسان حق نداشت ، هیچکس را جز خدا دوست بدارد .

    بدینسان، سرچشمه عشق دراو خشکید ، چون خدا هم ، که ازاو بریده شده بود ، دیگر دوست داشتنی نبود .

    او به کسی که ازاو بریده است، تعظیم میکند ، ولی نمیتواند اورا دوست بدارد .آنگاه که خدارا ازانسان بریدند، خدا ، کامل شد، و با رسیدن به کمال ، آزادی را ازدست داد ، چون درکمال، آزادی نیست .

    وانسان، ناقص شد، و هرناقصی، آزاد است ، ولی گناهکار.

    ودرانسان ، جمع گناه ِناقص بودن وداشتن ِ آزادی، مزه آزادی را هم از بین برد .

    اینست که خدا و انسان، به فکرآن افتادند که بازباهم بیامیزند و همگوهروهمسرشت بشوند، و باز به هم بپیچند ، وبازیکی آب ، و دیگری ، تخم بشود تا باهم بیامیزند و برویند ، و باز یکی تارو دیگری پود بشود ، تا باهم یک جامه بشوند، و تا خدا، جنینی درزهدان انسان بشود .

    آنگاه که انسان وخدا باهم سرشته و ازهم جدا ناپذیرشدند ، آنگاه کسانی که میخواستند از « واسطه گری میان خدا و انسان» ، عایدات داشته باشند ، دشمن عشق ورزی میان خدا و انسان شدند.

    اینها ارّ ه شدند ، تا درختی را که خدا ریشه اش و انسان شاخه وبرش هست ازهم ببرند ، اینها مقراض شدند تا پارچه ای را که خدا تارش و انسان، پودش هست ازهم ببرند ، اینها تیغی شدند تا شاهرگ انسان را که خدادرآن خون روانست ، ببرند .

    اینها، همان ارّه و تیغ و مقراض نوری بودند، که جمشید را که بُن همه انسانها بود ، ازجفتش که سیمرغ یا خدا بود ، بریدند .

    چون جمشید ، ازاین آب روان که ساقی آسمان ، سیمرغ ، درجامش فرومیریخت، روشن میشد ، وحقیقتی را می یافت که برّندگی تیغ و اره و مقراض را نداشت .

    تادرب ِدوزخ ِ الله و پدرآسمانی و اهورامزدا رانبندیم گیتی ، بهشتِ جمشیدی نمیشود سکولاریته ، بستن درب ِ همه دوزخها ، یا نفی ِ « ترس ازعذاب درفراسوی گیتی» است وهمچنین، گرفتن ِحقانیت از«حکومت کردن ِ برپایه ترس» است جمشید با خرداد ، در ِدوزخ را می بندند برای سکولار ساختن جامعه، باید « درب ِ دوزخ » را بَست درفرهنگ ایران، کار ِ بنیادی ِانسان درگیتی ، بستن ِ دربِ دوزخ است نخستین پیام وامرالله به رسولش، محمّد درقرآن ،آنست که « برخیز و مردمان را بترسان وارهاب کن و به وحشت انداز= قم فانذر » ، ولی نخستین ،خویشکاری جمشید ، بُن همه انسانها درجهان، درفرهنگ ایران آنست که : برمیخیزد و درب ِ دوزخ و درب ِ همه گونه ترسها وهمه ترسانندگان و همه گونه رزمها و خونریزیها را می بندد .

    آنکه میترساند، جان وخرد را می آزارد ، و ازآ زردن ، کام می برد .

    آنکه میترساند،ستمکاراست.ترساندن،بُن همه بیدادگریهاست.« ترساندن » ، رسانیدن ِ برترین آزار به جان وخرد انسان است، که نزد ایرانیان ، هردو مقدسند .

    رسول الله ، باید با ترساندن ، مردمان را مطیع الله سازد ، وجمشید باید ، ِالاهان بیم آور، و آموزه هائی را که بیم آور و وحشت زا و جنگخواه و جهاد خواه هستند ، ازگستره زندگی وخرد، طرد و تبعید کند .

    جمشید باید ِالاهان دوزخسازو بیم آوررا از جهان براند .

    جمشید باید نگذارد که خدایان و پیامبرانشان ، بهشت خود را، بر زیر بنای دوزخ بسازند .

    دادن « دوزخ نقد دراین جهان وامروز » ، برای دادن « بهشت نسیه درآن جهان و فردا»، خویشکاری خدایاانیست که نمیتوانند « بهشت نقد درهمین گیتی » بسازند.

    چرا ایرانیان ، بُن خود را که جمشید هست ، فراموش ساخته اند ؟

    چرا آنها « نیروی جمشیدی » را که درب ِ دوزخ ، و راه رسیدن به بهشتی را که از آتش ِ سوزنده دوزخ میگذرد ، می بندد ، از دست داده اند ؟

    جمشیدی که بهشت ( خرداد = خوشزیستی ، مرداد = دیر زیستی ) خود را، نقد درگیتی، بدون کاربرد ترس و وحشت و ارهاب و انذار، بر پایه «خرد خندان » و « اصل بزم » میساخت ، هنوز در ما زنده است ، و باید ازسر، برانگیخته شود .

    جمشید با همان کلید خردی که همه بندهای مشکلاتِ گیتی را میگشود ، میتوانست درب همه دوزخها و بیم ها و بیم آوران را به بندد .

    این جمشیدِ درضمیرماست که به ما میگوید : آنگاه که انسان درب ِ دوزخ را، در قرآن و درانجیل ودر هرکتاب مقدسی ببندد ، آنگاه خواهد توانست بهشت را در روی زمین بسازد .

    جمشید میگوید که بهشتی بدون دوزخ، درهمین گیتی میتوان ساخت .

    دوزخ ، هیچگاه راه رسیدن به بهشت نیست .

    راه رسیدن به بهشت ، ازمیان ِ دوزخ نمیگذرد .

    خردِ ضد خشم وقهرِ ِ بهمنی ِجمشید ، معمارساختن « بهشت بدون دوزخ » است .

    دوزخ ، آنجائیست که خشم وقهر هر ِالاهی ، در اوج خود، واقعیت می یابد ، وکوچکترین اندیشه ویادآوری تلخگین وزهرآلود ِ آن ، زندگی در گیتی را فلج میکند .

    وقتی مردمان، از دوزخ آنها نترسند، و به اندیشه بهشت نسیه ِ آنها دل نبندند ، به فکرساختن بهشت نقد در گیتی میافتند .

    فرهنگ ایران ، بسراغ خشکاندن، سرچشمه های بیم و وحشت و هراس میرود.

    دوزخ ، چهره غضب آلود الله وپدرآسمانی و ....

    است .

    عمل واندیشه ِ انسان ، نباید استوار برترس ازدوزخ باشد .

    حکومت نباید استوار بر ترس مردمان ازشکنجه وعذاب ( ازسیاست کردن ) باشد .

    فرهنگ ایران ، برضد « سیاست » است ، و میخواهد « جهان را بیاراید» .

    فرهنگ ایران ، پشت به « سیاست » ، و روی به « جهان آرائی » میکند .

    ما آراینده جهان میخواهیم ، نه سیاستمدار.

    « آراستن » ، نظم دادن کشور، با زیبائی است، و آنچه ترس آوراست ، زشت است .

    واژه « زشت » در فرهنگ ایران ، به معنای ترسناک است .

    این، هسته ِ فرهنگ ایران میباشد که همیشه پایدار خواهد ماند .

    جمشید با همکاری ِ زنخدا خرداد ، درب ِ دوزخ را می بندد ، و کیهان را با او، بی بیم و بی رزم میکند .

    یک اندیشه ترسناک ، خودِ خرد وروان ِانسانی را فلج میسازد ، واز هرترساننده ای ، آزارنده تراست ، چون سرچشمه اندیشه را در آباد کردن گیتی ، میخشکاند.

    « ایمان به وجود دوزخ » را باید از روانها و خردها ریشه کن ساخت ، تا خرد و روان ، رامش ِ خود را درهمین گیتی بجوید .

    یهوه والله ، وقتی که « چهره زشت غضبناک خود » را درآئینه دیدند ، امر کردند که کسی نباید صورت آنها را بکشد .

    گفتند که صورت خدا را نباید کشید ، چون خودشان هم نمیتوانستند دیدن صورت غضبناک وزشت وترسناک خود را تحمل کنند .

    خدایانی که زیبایند ، مردمان را بدان میخوانند تا صورت زیبای آنهارا همه جا بکشند .

    دوزخ ، دیدن چهره ِالاهان ِ بیم آور، درخیال وفکرو روان است .

    ولی انسان باید چهره خدای خود را بکشد ، تا خدای زیبای خود را بشناسد، و چهره ای را که ازغضب ، زشت میشود ، دوربیندازید .

    این بود که جمشید در« روزنوروز بزرگ » که روز ششم فرودین ماه است، با زنخدا خرداد ، درب دوزخ را بست، و خدائی که صورتش زشت بود ، حق به خدابودن نداشت .

    واژه « زشت » درفرهنگ ایران، به معنای« مخوف و غضبناک» ست .

    خشم ، زشت وترسناک است .اگرخدا ، جمیل است ، میگذارد که همه دیده به جمال او بیندازند .

    وخدا ، موقعی خداست که هرگز زشت نشود .

    بُن شادی ، نابود کردن ِ« هراس ِ خرد ، از دوزخ ِنسیه » است .

    عمل، باید بتواند شادی از پیآیندهای خود را دراین گیتی دریابد .

    شیوه درک « خوشی و بینش نقد » که گرانیگاه سکولاریته است درفرهنگ ایران ، درهمان پیوندِ « جمشید و زنخدا خرداد» بیان کرده میشود .

    ازآنجا که موبدان زرتشتی ، بکلی تصویر زنخدا خرداد و مفهوم زمان را تغییر داده اند ، ما این اندیشه های ژرف فرهنگ ایران را فراموش کرده ایم .

    ولی با ژرف بینی و دقت، میتوانیم این پیوند جمشید با زنخدا خرداد را درفرهنگ ایران بازسازی کنیم .

    آنچه در روزگاری دراز ، « همکاری جمشید و خرداد » بوده است ، در روایات زرتشتی ، تبدیل به « کار جمشید در روزخرداد » شده است .اینکه جم در روزخرداد، درب دوزخ را می بندد ، و بدینسان ، مردمان ، در گیتی دیگر نمی میرند و همیشه شاد و خوشند ، گره به تصویر خرداد و امرداد، پیش از زرتشت میخورد.

    خرداد، اصل آبادانی، و ساختن بهشت درگیتی است، و طبعا دربهشتِ آباد ، نه بیم ازکسی وچیزی وازخود اوهست، ونه رزم وجنگ و خونریزی ، و نه میخواهد که کسی برای فیروزساختن ِ او به جهاد برود.

    پس هرجا گام ِ خرداد برسد ، درآنجا نمیتوان دوزخ ساخت، و اندیشه وجود دوزخ را تلقین کرد و رایج ساخت .

    خرداد ، امکان ایمان آوردن ِ به دوزخ را درفراسوی گیتی ، در روان انسان ازبین میبرد ، چون چنین اندیشه ای، سرچشمه ترس ووحشت درهرعملی ودرهرفکری درگیتی است.

    به همین علت ، همه ادیان نوری، دشمنان درجه یک این خرداد ومرداد ( هاروت و ماروت ) بودندوهستند .

    این اندیشه که جمشید در روز خرداد ، درب دوزخ را می بندد ، در متون دیگر پهلوی نیزبا محتویات بیشترآمده است ، که دامنه بررسی را بسیار میگسترد و روشنتر میسازد .

    دراین متون میتوان دید که دراین روز، جمشید ، گیتی را « بی بیم » و « بی رزمان » نیزمیکند.

    از اینجا میتوان دید که « بی بیم ساختن ، و بی رزم و جنگ وبی قهر ساختن » گیتی ، گوهر وجود خرداد است.

    نخستین پیآیند این عبارتها آنست که روایت « منی کردن جمشید درشاهنامه » داستانیست که موبدان زرتشتی، درخدمت الهیات خود ساخته اند.

    نه آنکه فردوسی ، دست به چنین کاری زده باشد ، بلکه این روایتیست که دست ساخته همان موبدان زرتشتی در دوره ساسانیان است .

    جمشید ، همانقدر که محبوب و مطلوب همه ایرانیان بود ، درهمین کارش که « بستن در دوزخ » باشد ، عملی کاملا ضد الهیات زرتشتی نیز میکند .ازاین رو موبدان زرتشتی درباره جمشید ، درنوسان میان دوقطب متضاد بودند .

    هم اورا میستودند و هم اورا می نکوهیدند .

    خرداد هم ، گرفتار چنین دردسری بود .

    وقتی جمشید ، در دوزخ را ببندد ، دیگر موبدان ،مردمی را که طبق خواست اهورامزدا رفتار نکنند ، نمیتوانند به دوزخ بفرستند و کیفر بدهند .

    بستن در دوزخ بوسیله جمشید ، قدرت پاداش و کیفر دادن را ازاهورامزدا میگیرد .

    دریک روایت ، اندیشه فرهنگ سیمرغی باقی مانده است که هنوز زرتشتیان نیزآن را دوست میداشتند ، و در روایت دیگر، درک تضاد آن باالهیات زرتشتی باقی مانده است .

    در روایت دیگر پهلوی ، همچنین میآید که جمشید در روز خرداد ، « پیمان » را از دوزخ بازآورد که از کیهان دزدیده شده بود ، و آنرا اندرکیهان به پیدائی آورد .

    این چه پیمانی بوده است ؟

    « پیمان » چه معنائی و محتوائی داشته است ؟

    چه پیمانی است که اگر از گیتی ، دزدیده شود ، دوزخ، پیدایش می یابد ؟

    نبود پیمان درکیهان ، ایجاد دوزخ در کیهان را میکند ، و با « پیدایش پیمان، و پایدارشدن پیمان درگیتی » ، گیتی را بهشت میکند .

    این بی رزمی و بی خشمی و بی بیمی و بهشت سازی، با پیدایش یابی « پیمان » درکیهان ، از ویژگیهای گوهری زنخدا خرداد است .

    روزخرداد ، تنها یک روز، مانند سایر روزها نبود که نام خدای خرداد را بدان داده بودند ، بلکه زمانی بود که « بُن کیهان وزمان » میتوانست فقط در ویژگی های خردادی پدیدارشود .

    اینکه ما معنای این عبارات را بلافاصله درنمی یابیم ، برای آنست که مفهوم مااز زمان ، با مفهوم آنان از زمان ، بسیارفرق داشته است .

    برای ما ، روز خرداد ، یک روز مانند سایر روزهاست که ازپس همدیگر میآیند و میروند .

    برای ما فرق ندارد اگر، به روزها، نامهای دیگر بدهیم .

    ما میتوانیم حتا بجای این نامهای خدایان ، روزها را با اعداد بشماریم .

    ما میانگاریم که آنها این روزهارا فقط بنام خدایان خود نامیده اند.

    وجود روز یا زمان ، ازوجود خود ِآن خدا ، بریده میباشد ، فقط نامی ازآن خدا ، براین روز نهاده شده است .

    درست سوء تفاهم ،ازهمین جا آغازمیشود .

    در فرهنگ ایران ، هرروزی ، گوهر بُن جهان ، در ویژگیهای دیگر، درگیتی ( درهمه چیزها و انسانها ) پیدایش می یابد ، که شکل خدائی به آن داده میشود .

    این بُن زمان و جان است که در روز ششم هرماهی ، با ویژگیهای « پیمان » ، « بی بیمی» ، « بی خشمی وبی رزمی» و ....

    پیدایش می یابد .

    به همین علت ، عدد « شش » را درسانسکریت ، « رسا » هم مینامیده اند که صفت گوهری خرداد است .

    البته اصطلاح « پیمان » دراینجا ، معنای قرار داد و عهد و میثاق را ندارد .

    دراینجا، پیمان ، همان معنای« مزاج » را در « مزاج دهر» دارد، که به هم آمیختگی شیره ها در تناسب وهمآهنگی و اندازه » باشد ( رجوع به مقاله خرداد شود ) .

    جمشید در روزخرداد در ماه فرورین ، ویژگیهای نهفته در بُن کیهان و جان را ، میزایاند .

    جمشید ، ماما یا دایه این ویژگیهای بُن کیهان در کیهان، این شیره کیهان ازکیهان است .

    روزششم ماه فروردین ، که زنخدا خرداد ، ازبُن زمان ، پیدایش می یافت ، واوج اصل آبادانی جهان بود، و در مدنیت ، واقعیت می یافت ، به اندازه ای نزد ایرانیان اهمیت داشت که آنرا بزرگترین روزهای نوروز میشمردند .جشن نوروز، دراین روز به اوجش میرسید، و ازاین رو آن روز را « نوروز بزرگ » میخواندند .

    ازاین رو ، تولد زرتشت را هم به این روز انداخته اند .

    اتفاقات بزرگ را به این روز می انداختند یا نسبت میدادند ، تا به آنها، گوهر خردادی بدهند .

    زرتشت ، چون دراین روز زاده شده است ، فطرت زنخدا خرداد را ، که خدای آبادانی و خوشزیستی وامید نیزهست، دارد.

    زرتشت ، میخواهد مانند جمشید ، همین ویژگی خرداد را در جهان به پیدائی آورد، و رزم را ازجهان محوسازد ، و ریشه همه بیم ها و بیم آوران را ازجا بکند.

    با« بستن در دوزخ ، و بستن راه به همه آموزه هائی که مردم را با تصویر دوزخ دراین گیتی، بیم میدهند »، بنیاد مدنیتی گذاشته میشود که ایرانی، در تصویر جمشید وخرداد نهاده است .

    فرهنگ ایرانی ، خدائی را که بیم آور باشد ، و همیشه مردمان را بترساند ، و حکومتی را که بر پایه بیم دادن و ترساندن استوارشود ، نفی و طرد میکند .

    فرهنگ ایران که استوار برمفهوم « پیوستگی زمان» ( زمان درختیست که هرروزی ، شاخه ای تازه ازآن فرامیروید ) وطبعا پیوستگی و یکتائی جهان هستی ( خدا وجهان باهم یک هستی اند ) است ، دربرابر اندیشه « پارگی جهان وخدا ازهم » و « پارگی زمان گذرا وفانی از زمان ناگذرا= جاوید » میایستد .

    الهیات زرتشتی ، با قبول پارگی میان اهورامزدا و اهریمن ، راهی جز پذیرش دوگونه زمان ( زمان گذرا و زمان جاوید و ناگذرا ) نداشت .

    بدین سان مجبوربود، دوزخ و بهشتی بسازد ، و مجبور بود دوستداران اهورامزدا را به بهشت، و دشمنان اورا که پیروان اهریمن باشند ، به دوزخ بفرستد .

    الهیات زرتشتی بدینسان اهورامزدا را ، بیم آورو خشمناک کرد .

    باز بودن درب دوزخ ، بیان قدرت اهورامزدا بود .

    ولی درست درمقابل چنین مفهومی از« عمل و پاداش و کیفرش» ، فرهنگ ایران ، قد میافراخت و با آن ضدیت میکرد .

    فرهنگ ایران ، جان وزندگی را مقدس میشمرد .

    اهورامزدا هم حق نداشت برای کیفر دادن گناهان ( عمل برضد خواست اهورامزدا ) جانی را بیازارد .

    آفریدن دوزخ، برای کیفر دادن انسانها ، برضد اصل قداست جانست .

    پس اهورامزدا ، حق نداشت ، دوزخی داشته باشد .

    اصل قداست جان ، درب دوزخ را درهمه ادیان نوری می بندد .

    چون الله و پدرآسمانی ، ازدید فرهنگ ایران حق ندارند ، دوزخی داشته باشند .

    جان وزندگی وخرد ، نبایستی آزرده شوند ، و ترساندن ، از بدترین آزارهاست .

    ترساندن از دوزخ ، هرچند هم دوزخی وجود نداشته باشد ، آزردن و ارهاب و ترور است .

    نام « گناه کردن به عملی دادن » ، ترساندن و آزردن جانست ، ولوآنکه خدا ، سپس همه گناهان را نیز ببخشد .

    این فرهنگ ، چنان ریشه نیرومند و ژرف در منش ایرانیان داشت که اهورامزدا نیز مجبور بود که قداست جان را در دوزخی که ساخته بود ، به شیوه ای مراعات کند .

    دراین دوزخ ، خودش با دست خودش ، عذاب نمیداد ، بکه اهریمن و دیوان ، به این کار گماشته شده بودند .

    این اهریمن بود که خودش بدست خودش ، پیروان خودرا کیفر میداد که چرا به خواست اهورامزدا رفتار نکرده اند !

    موبدان ، متوجه آن نشدند که که چنین اندیشه کودکانه ای ، بی نهایت مضحک هم هست.

    این یکنوع توهین به خرد ملت بود .

    چگونه میشود که اهریمن ، آفریدگان خود را که از او اطاعت کرده بودند ، عذاب بدهد !

    موبدان ، همین اندیشه را در تحریف اوستا و داستانهای دینی پهلوی بکار بردند .

    حتا برای پذیرش پهلوانان بزرگ درجامعه زرتشتی ، که مردم، دست از دوستی آنها نمیکشیدند ( مانند گرشاسپ ، رستم ، ....

    ) آنهارا بدان میگمارند که خدایان خود را با دست خود بکُشند .

    این یکنوع پاکسازی این پهلوانان از « بت پرستی» بود !

    رستم در خوان چهارم ، زن جادو را که کسی جزسیمرغ نیست میکشد .

    خدای خود را بدست خود میکشد ، و پاک از معصیت میشود ، واز بت پرستی ، نجات می یابد .

    اهورامزدا ، مانند الله ، جرئت نمیکند که خودش مستقیما دست خود را آلوده به خونریزی بکند .

    اگر چنین میکرد ، نزد ایرانیان دیگر، حق به خدائی نداشت .

    این بود که موبدان زرتشتی ، با چنین اندیشه مضحکی ، مسئله را حل کردند .

    البته موبدان ، با یک تیر، بایستی دونشان را باهم بزنند .

    درحینی که اهورامزدا را برای همه ایرانیان، نگاهبان اصل قداست جان نشان میدادند ، ولی به همان اندازه میکوشیدند که نامی از « اصل قداست جان » نبرند .

    چون با قبول اصل قداست جان ، گرفتار تناقض درالهیات خود میشدند .

    دو چیز باهم به یک اندازه نمیتواند مقدس باشد .

    یا خواست خدا مقدس است ، یا جان .

    مسئله بنیادی ، مسئله برگزیدن میان دو گونه قداست است ، که باهم جمع شدنی نیستند .

    مسئله یا این، یا آنست .

    یا باید قداست خواست الله و یهوه و پدرآسمانی و اهورامزدا را پذیرفت ، یا باید قداست جان را پذیرفت .

    اگر جان مقدس بشود ، هیچ خدائی و الاهی ،حق وقدرت آزردن جان را ندارد ، و حق« دادن امر به قتل وجهاد » را ندارد .

    ولی ادیان نوری ، قداست جان را، تابع قداست امر الاه یا خدای خود میکنند .

    بدینسان تو حق داری به امر الله بکشی .

    قداست امر الله ، قداست را ازجان ، سلب میکند .

    پس قداست جان ، دیگر، اصل ، نیست .

    امر الله ، قداست جان را تابع خواست الله میکند، وبدینسان ، قداست جان ، منتفی ساخته میشود ، وقداست جان ، دیگر برترین اصل نیست ، بلکه خودش فقط یک خواست الله است ، و این خواست اوست که به تنهائی مقدس است .

    قداست جان ، تابع امر الله و یهوه و پدرآسمانی ...

    میگردد .

    بدینسان اصل قداست جان ، لغو میگردد.فرهنگ ایران، تن به چنین خدعه و تحریف و کلاهبرداری نداد.فرهنگ ایران ، قداست جان را ، فوق « خواست وامر خدایان » قرار میدهد .

    فرهنگ ایران، دراصل قداست جان ، چنان راه موبدان زرتشتی را بسته بود که برغم آنکه اهورامزدا را قدرت مطلق ( سرور دانا ) ساخته بودند ، ولی قدرت مطلقش را نمیتوانست در کیفردادن اعمال با شکنجه دادن جان، ولو به گناهکار، بکار ببرد .

    شکنجه گر دوزخ ، اهریمن و یارانش بودند .

    ولی فراموش کرده بودند که خدای ایران ، نه تنها جانی را برای گناهانش نمی آزارد ، بلکه « آزردن جان در دوزخ » را هم نمی پسندد .

    پسندیدن آزارجان در دوزخ هم ، همانقدر زشت است که آزردن جان .

    ولی موبدان ، خدعه دیگری نمیتوانستند بکار ببندند ، چون اهریمن را ، اصل زدارکامگی شمرده بودند .

    پس یاران و همکاران خودش را باید ( طبق خواست اهورامزدا !

    ) در دوزخ ، عذاب تلخ برساند که در اردا ویراف نامه تک تک آنها شمرده شده است .

    همان جمشیدی که در روز خرداد، درب دوزخ را می بندد و امکان عذاب دادن وعذاب پسندیدن را به خداهم می بندد ، موبدان زرتشتی ، مبغوض میشمردند ، و بنام « منی کردن » که به معنای « اندیشیدن در پژوهیدن برای آباد ساختن گیتی » میباشد ، به دست ضحاک ، همکار اهریمن میسپارند ، تا اورا به دو نیمه ارّه کند و چنین عذابی را می پسندند .

    جمشید نباید با خردش، برای بهشت ساختن در گیتی بیندیشد.

    چنین خردی ، برضد خواست اهورامزداست.

    چنین خردی ، ازخواست ِ اهورامزدا ، سرکشی میکند .

    چنین خردی ، خودرا برابر با خدای بهشت ساز میشمارد .

    داشتن ِ چنین خردی ، بُن همه گناهان است ، چون درب « دوزخی » را که خدا والله و پدرآسمانی برای قدرت نمائی میسازد ، می بندد .اهورامزدا نمیخواهد دست خودش ، برای ِ گناهی که برضد او شده است ، جان جمشید را چنین وحشیانه بیازارد .« منی کردن» که « اندیشیدن برای آباد کردن گیتی و ایجاد خوشزیستی و دیر زیستی در گیتی » است ، نخوت وغرور میآفریند .

    اندیشیدن (=منی کردن) ، خود خواهی( منی کردن ) است !

    اندیشیدن ، خود را خدا دانستن است .

    من میاندیشم ، پس من خدا هستم .من میاندیشم که چگونه میتوان درگیتی ، بهشت ساخت، پس من خدایم .

    زیباترین واژه را که اندیشیدن (= منیدن ) باشد ، زشت ترین تباهکاری دانسته اند .

    « خرد بهشت ساز انسان » را نفرین کردند، و برای هرکسیکه با چنین خردی بیندیشد ، کیفر « ارّه شدن به دو شقه » را ، تصویب کردند.

    چنین جمشیدی ، ناگهان دراینجا باز میگردد ، و درب دوزخ را برای همیشه قفل میکند، تا هیچکس را نتوانند قدرتمندان و اِ لاهان ، به دوزخ برای عذاب دادن جانش ببرند .

    بدینسان ، راه را به اظهار قدرت همه خدایان وقدرتمندان می بندد .

    البته این اندیشه، هزاره ها بعد ، به شکل دیگری در زبان یک عارف ایرانی، ازنو عبارتی تازه ولی با همان محتوا به خود میگیرد .

    عارف نامبرده ، یک آرزو دارد، و آن اینست که الله ، تنها اورا روانه جهنم کند، تا جهنم ، ُملک طلق اوباشد، و راه ورود دیگران به دوزخ بسته شود .

    اوحاضراست ، عذاب و شکنجه همه گناهان بشر را بپذیرد ، تا هیچکسی ، جزاو ، آزرده نشود .

    تنها او بجای همه آزرده شود ، و او کیفر جرم همه را به حساب خود میریزد، و همه آسوده میتوانند در گیتی ، زندگی بهشت آسا داشته باشند .

    آنگاه الله ، میتواند به کیفر همه گناهکاران ، اورا تا میتواند عذاب بدهد.

    او نمیخواهد مانند عیسی ، با یکبارصلیب زده شدن ، منجی همه ، از گناهانشان شود .

    خدا هم باید جشن ِ قدرتش را در « عذاب دادن ، در قربانی کردن ، درآزردن » بگیرد، وازقدرتش در شکنجه دادن ، لذت ببرد .

    این عارف ، به خدا ، امکان آنرا میدهد که لذت ازجشن عذاب دهیش را داشته باشد .

    ولی با چنین آرزوئی ، اصالت ِ انسانی را ، که مهرانسان به همه بشریت باشد دراین کار، نشان میدهد .

    اگر خدا ، خدای عشقست ، که گناهان همه را فراموش میکند ، و نیازی بدان نیست که پسرش را ، برای نجات مردم از گناهانشان بفرستد ، و عذاب پسرش را درگیتی بپسندد .

    این آرزوی عارف و این کار جمشید ، که قفل کردن دوزخ برای همیشه باشد ، انتقاد بسیار ژرف و آشکار به اندیشه دوزخ و بهشت ، و طبعا به همه الاهان نوریست ، که هم « رسیدن به بینش مستقیم » را ا«زخوشی » می برّند ، و هم بینش و خوشی یا سعادت را، نسیه، یا پسا دست میکنند .

    وقتی درب ِ دوزخ، بسته میشود ، وامکان کیفر دادن و عذاب کردن و ترساندن درآن جهان ، بسته میشود ، عجز این الاهان ناگهان ، آشکاروافشا میگردد .

    آنها دیگر نمیتوانند کسی را به دوزخ بفرستند و ازآن بترسانند ، وطبعا سراسر قدرت خود را از دست میدهند، وبی قدرت ، بخودی خود، نابود میشوند ، چون فقط از قدرت ، هستند .

    ازآن پس ، بینش و خوشی درهمین جهان ، نقد میشود ، دستادست ، پیشادست میشود .

    وقتی انسان نمیترسد ، عمل و پاداشش ، و اندیشیدنش، منطقی دیگر می یابد .درست الهیات زرتشتی ، هم برضد « نقد بودن بینش به حقیقت » و هم برضد « نقد بودن سعادت و خوشی در گیتی » بود .

    رد پای این اندیشه ، در دو داستان جمشید و کیکاوس در شاهنامه باقی مانده است .

    در داستان جمشید ، خرد بهشت سازاو ، نفرین میگردد .

    هیچکسی حق ندارد با خرد ورزی ، بهشت درگیتی بسازد .با چنین خردی ، خود را همسرشت خدا خواهد دانست .

    درست انسان در اوج جشنی که ازساختن بهشت با خردش میگیرد ، به قعر ذلت و شوم بختی ، هبوط میکند .

    در حالیکه در « بستن درب دوزخ بوسیله جمشید » ، روایت وارونه آن دیده میشود .

    این روایت سیمرغیان و خرّمدینان ومغان بوده است .همچنین در داستان کیکاوس ، نشان داده میشود که انسان هرگز نمیتواند به بینش به حقیقت برسد .

    چنین آرزوئی ، بخودی خود ، گناه است .

    بهتراست که اکنون ، دنباله داستان بستن درب دوزخ را در روز خرداد بوسیله جمشید بگیریم تا گامی فراتر برداریم .

    جمشید در فرهنگ زنخدائی ایران ، بُن همه انسانها ، یا به عبارت دیگر، « فطرت انسان بطورکلی » است .

    درفطرت انسان ، جمشید با همکاری خرداد ، راه به بیم یا « راه به دوزخ » را می بندد .

    در مینوی خرد میآید که « جم ، پیمان گیتی را ازشکم اهریمن که دوش دانا ( دُژ+ دانا ) است باز آورد که اهریمن بلعیده بود » .

    اهریمن ، درشکمش ، پیمان گیتی را دارد .

    اهریمن با فروبلعیدن این پیمان ، گیتی را انباشته ازبیم و رزم و تباهی وددمنشی کرده است .

    « پیمان در شکم اهریمن » چه معنائی دارد ؟

    باید دانست که خرداد و امرداد درست درشکمند .

    شکم ، چایگاه خرداد و مرداد و پیمان است .

    بنا بر گزیده های زاد اسپرم ، این دو، درشکم هرانسانی ، آتش میافروزند، تا خوراکها گواریده شوند ، و آتش یا گرمای آن ، به دل و مغز برود .

    دل و جگر، درفرهنگ ایران، مرکز بینش هستند ، و مغز، مرکز حواس .

    در دینکرد میآید که دیوان ازمردمان ، پیمان را دزدیدند ، جم آنرا برای مردم باز آورد .

    شکم ( اندام گوارش + جگرودل+ اندام آمیزشی) جایگاه این پیمان است .

    پیمان ، دو معنی دارد .

    پیمان ازسوئی به معنای « کره و خامه » است( رجوع شود به رایشلت) .

    پیمان که همان « پاده + مان » باشد مرکب از دو واژه « نی + مینو » است ، که به معنای « مینوی نی » است، که دراصل افشره نی بوده است .

    نی ، را هم بشکل « آوند برای پیمانه گیری مایعات » بکار میبردند ، که خود واژه « پیمانه » بهترین گواه برآنست و هم نی را مانند گز ، بشکل سنجه اندازه گیری کار میبردند .

    طبعا تناسب و همآهنگی درآمیختگی افشره ها ، بیان تعادل بود که همان « مزاج » باشد .

    این آمیختگی شیرابه ها و افشره ها و همآهنگی آنهاست که خون درجگرودردل میشود، و اصل اندازه و مزاج است .

  • فهرست:

     

    تادرب ِدوزخ ِ

     الله و پدرآسمانی و اهورامزدا

    رانبندیم

     گیتی ، بهشتِ جمشیدی نمیشود

    .............................................................. صفحه 7

     

    سکولاریته و مفهوم« نقد»

    .............................................................صفحه24

     

    اصل سکولار، یا « زنخداخرداد»

    خدای ِ« رسیدن به آرزو» درگیتی

    خد ائی که آرزورادرگیتی نقد میکند

    ..............................................................صفحه 50

     

     

    از« ارج ِ انسان »

    یااز« معراج انسان» با خردش ، به مینو

    ارج= سیمرغ درون انسان

    .............................................................صفحه 83

     

     

    کتابنامه

     

    .........................................................صفحه 103

     

     

     

    منبع:

     

    شاهنامه فردوسی ، ژول مول ،

     شرکت سهامی کتابهای جیبی

    گزیده های زاداسپرم

    ترجمه محمد تقی راشد محصل، موءسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران 1366

    مینوی خرد ، ترجمه احمد تفضلی ، فرهنگ ایران باستان

    انتشارات توس

    روزهرمزد ماه فروردین ، برگردان از: ابراهیم میرزای ناظر ، انتشارات ترانه : مشهد

    صیدنه ، تاءلیف ابوریحان بیرونی ، به کوشش  منوچهرستوده -  ایرج  افشار

    کلیات شمس تبریزی ، تصحیح و حواشی ازم: درویش

    Handbuch Der Zendsprache 

    von Ferdinand Justi

    اسطوره آ فرینش درآئین مانی  دکترابوالقاسم اسماعیل پور

    فرهنگ پهلوی به فارسی   دکتربهرام فره وشی

    زند وهومن یسن و کارنامه اردشیربابکان

    ترجمه  صادق هدایت

    بندهش ، فرنبغ دادگی گزارنده :  مهرداد بهار

    فرهنگ گویشی خراسان بزرگ     امیرشالچی

    The Persian Rivayats   Hormazyar Framarz

    Bombay 1932

    فرهنگ گیاهان ایران  احمد ماه وان

    ویس و رامین ، فخرالدین اسعدگرگانی

    تصحیح  ماگالی تودوا- الکساندرگواخارایا

    انتشارات بنیاد فرهنگ ایران

    تحفه حکیم موءمن 

    محمد موءمن حسینی  طبیب شاه سلیمان صفوی

    اوپانیشاد، ترجمه شاهزاده محمد داراشکوه فرزند شاهجهان

    دکترتاراچند +  سید محمد رضا جلال نائینی

    A  Sanskrit  English  Dictionary

    M. Monier- Williams

    مفاتیح العلوم ابوعبدالله محمدبن احمدیوسف کاتب خوارزمی

    ترجمه حسین خدیوجم ، مرکزانتشارات علمی و فرهنگی

    The Gathas  of Zarathushthra

    Helmut Humbach + Josef Elfenbein+ Prods O.Skjaervo  Heidelberg 1991

    Zamyaad Yasht , Yasht 19 of the Younger Avestam Helmut  Humbach and  Pallan R.Ichapora

    اسطوره زندگی زردشت ، ژاله آموزگار+ احمد تفضلی

    کتابسرای بابل

    ارداویراف نامه ، فیلیپ ژینیو ،

    ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار، شرکت انتشارات معین

    درخت آسوریگ ،  ترجمه از ماهیار نوّابی

    سازمان انتشارات فروهر

    The Heritage  of  Zarathushtra

    A New Translation of His  Gaathaas

    C.Winter  ,  Heidelberg

     

    اساطیر و فرهنگ ایران درنوشته های پهلوی

    دکتررحیم عفیفی ،  انتشارات توس

    Biblisch-Historisches Handwoerterbuch

    Herausgegeben  von  Bo Reicke

     und Leonhard Rost

    Altiranisches  Woerterbcuch

    Christian  Batholomae

    کتاب المقدس( عهد عتیق و عهد جدید)

    English-Pashto  Dictionary

    Aryana Book  Sellers , Peshawar  City

    شاپورگان ( اثر مانی )

    به کوشش : نوشین عمرانی

    جستارهائی در باره زبان مردم آذربایگان

    ازیحیی ذکاء ، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار

    اوستا ، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه دوجلد

    انتشارات مروارید

    گرشاسپ نامه ، حکیم ابونصرعلی بن احمد اسدی طوسی

    به اهتمام حبیب یغمائی ، زبان و فرهنگ ایران

    واژه نامه سکزی ( فرهنگ لغات سیستانی )

    جواد محمدی خُمَک  ، سروش ، تهران

    Mythologie  der Griechen  und Roemer

    H.W.Stoll , Magnus

    بحارالانوار، تاءلیف محمد باقر مجلسی

    از انتشارات کتابفروشی اسلامیه

    بهمن نامه ، از ایرانشاه بن ابی الخیر،

    ویراسته  رحیم  عفیفی ، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی

    الهی نامه ، شیخ فرید الدین عطارنیشابوری

    به تصحیح فواد روحانی، کتابفروشی زوّار، تهران

    منطق الطیر ، شیخ فریدالدین عطارنیشابوری

    دکترمحمد جواد مشکور

    Duden , Das  Herkunftswoerterbuch

    Etymologie der  deutschten Sprache

     

    پژوهشی دراساطیرایران، پاره نخست ، مهرداد بهار

    انتشارات توس – تهران

    فرهنگ هزوارش ها -  یونکر

    A Medical Text  in  Khotanese

    Editted by :   Sten  Konow , Oslo 1941

    A Concise  Pahlavi  Dictionary  D.N.MacKenzie  Oxford University Pres1971

    تاریخ  بخارا ،  ابوبکرمحمدبن جعفر الرشحی ، ترجمه ابونصراحمدبن محمدبن نصرالقبادی ، مدرس  رضوی

    نوروزنامه ، ازحکیم عمرخیام نیشابوری

    تصحیح و تحشیه : استاد مجتبی مینوی

    وهرود و ارنگ ، ژوزف  مارکوارت ، ترجمه با اضافات از : داود منشی زاده ، بنیاد موقوفات دکترمحمد افشار

    تاریخ سیستان به تصحیح ملک الشعراء بهار

    کتابخانه زوار- تهران

    تاریخ یعقوبی ، احمدبن ابی یعقوب ، ترجمه ابراهیم آیتی

    شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

    فرهنگ مختصر اردو- فارسی ، تهیه و تنظیم از

    دکترشهیندخت کامران مقدم ( صفیاری )

    فرهنگ غیاث اللغات ، غیاث الدین محمدجلال الدین بن شرف الدین رامپوری ، بکوشش محمد دبیر سیاقی

    ذخیره خوارزمشاهی ، اسمعیل بن حسن الحسینی الجرجانی

    بکوشش  محمدتقی دانش پژوهش و ایرج افشار

    انتشارات دانشگاه تهران

    لغت نامه دهخدا ، تاءلیف علی اکبر دهخدا ،

     زیر نظر دکترمحمد معین و دکترسیدجعفرشهیدی ، موءسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران

    Naturrecht und menschliche Wuerde

    Ernst  Bloch ,  suhrkamp  taschenbuch

    تاریخ گزیده ، حمدالله مستوفی ، به اهتمام دکترعبدالحسین نوائی ،   موءسسه انتشارات امیرکبیر

    داستان گرشاسپ ، تهمورس وجمشید ، گلشاه و متن های دیگر، کتایون مزدا پور

    برهان قاطع ، محمد حسین بن خلف تبریزی

    به اهتمام دکترمحمدمعین، موءسسه انتشارات امیرکبیر

    سنگلاخ ، فرهنگ ترکی به فارسی ، میرزا مهدی خان استرابادی ، ویرایش روشن خیاوی

    مرزبان نامه ، تحریرسعد الدین دراوینی

    به تصحیح محمد روشن ، نشر نو تهران  1367

    لغت فرس، ابومنصوراحمدبن علی اسدی طوسی

    به تصحیح فتح الله مجتبائی+ علی اشرف صادقی

    Shorter Oxford English  Dictionary

    فرهنگ کردی – فارسی ، هه ژار ،

    سروش ،  تهران  1376

    آثارالباقیه ،  ابوریحان بیرونی ، ترجمه اکبرداناسرشت

    موءسسه انتشارات امیرکبیر  تهران  1363

    التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ،  ابوریحان بیرونی ، به تصحیح جلال الدین همائی

    واژه نامه ای ازگویش شوشتری ، گرد آورنده محمد باقر نیرومند ، فرهنگستان زبان ایران

    کلیات شمس یا دیوان کبیر ، مولانا جلال الدین محمد مشهوربه مولوی ، با تصحیحات و حواشی بدیع الزمان فروزانفر، موءسسه انتشارات امیرکبیر

    اردا.یرافنامه ،ترجمه از دکتررحیم عفیفی ، انتشارات توس

    بررسی هادخت نسک ، دکترمهشید میرفخرائی

    موءسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران 1371

    Mithras , Reinhold   Merkelbach ,Hain,1984

    مصیبت نامه، شیخ فرید الدین عطارنیشابوری به اهتمام دکترنورانی وصال ، کتابفروشی زوّار

    مخزن الادویه ، عقیلی خراسانی تهران 1371

    واژه نامه گویش گیلکی گرد آوری و نگارش احمدمرعشی

    انتشارات طاعتی- رشت

    ممالک ومسالک ، ابواسحق ابراهیم اصطخری ، به کوشش ایرج افشار، بنیاد موقوفات دکترمحمود افشار

    بدایع اللغه ، فرهنگ کردی – فارسی ، علی اکبروقایع نگار

مقدمه درباره شاعران ما محققان و ادیبان تاکنون سخن بسیار گفته اند و در این باب بسی دشواری ها را نیز آسان کرده اند . شک نیست که بعضی از آنچه آنها با دقت و کنجکاوی هوشمندانه بررسی و تحقیق کرده اند خود ارزش بسیار ندارد و گه گاه تحقیقاتشان مصداق واقعی « هیاهوی بسیار برای هیچ » شده است ، لیکن بسیاری از آن تحقیقات نیز ماده و زمینه است برای نقد و داوری درست در باب شاعران . نکته در ...

چکیده در دوره معاصر جهان عرب بویژه مقطع زمانی سالهای 1800 تا 1950 میلادی یکی از واقعیتهای غیر قابل انکار، نقش ادبا و فرهنگ سازان مسیحی عرب در تولید، توزیع مفاهیم ومضامین و رواج برخی مکاتب ادبی و نیز انتقال فرهنگ غربی از این راهها به جهان عرب است. کاوش در سه سطح عرصه ها و زمینه های فرهنگی از جمله نهادهای فرهنگی، مجامع ادبی و نیز شناخت قالب ها و ساختارهای ادبی نشان می‌دهد: پدیده ...

« مختصری از تاریخ نگاری در ایران تا عصر پهلوی » نتیجه می گوید: «نخستین بار ایرانیان تاریخ را درک کردند و آن را به دورانهای مختلف تقسیم کردند» و هرودوت تاریخ خویش را چنین آغاز می کند: «به روایات ایرانیان بهترین تاریخ شناسان هستند….». غرض از نقل دو قول مذکور این بود که در آغاز، علم تاریخ در بیشتر کشورهای شرق و غرب، علمی ناشناخته بود و فقط در ایران وقایع روزانه در بار و رویدادهای ...

چکیده: مترادف فرهنگ عامه ،فولکلور است و به آن بخش از هنر گفته می شود که به صورت شفاهی منتقل می شود. یکی از شاخه های فولکلور، ادبیات شفاهی است که شامل روایت های منظوم مانند ترانه ها ،لالایی ها ،نوحه ها،بازی های منظوم و...،همچنین روایت های منثور ماننداسطوره ها، قصه ها،چیستان ها، افسانه هاو...می باشد. استفاده از ادبیات عامه جهت غنی تر شدن ارتباط والدین با فرزندان الزامی است.برای ...

مقدمه: صرف نظر از هر نوع ویراستاری و رفع اشکال در اثار نوشتاری یا هر اثر دیگر بنظر بیاید پس از اتمام آن دو طرز فکر درباره پدیده حامله موجود باشد که کاملاً طبیعی است دیدگاه اول دیدگاهی تحسن برانگیز و دیدگاه دوم برخلاف دیدگاه اول در پی نشان دادن عیوب آن اثر است که در جمع بندی به این دو دیدگاه در کنار هم اصطلاحاً نقد گفته می‌شود متأسفانه خیلی ها وقتی جهت از نقد و انتقاد می‌شود تصور ...

مقدمه سالهای سال است که از مرگ خداوندگار خرد و آگاهی می گذرد، سالهای سال است که حکیم بزرگ توس رخ در نقاب خاک کشیده است و جان نورانیش را به عالم بالا پرواز داده است، اما همانگونه که خود می گوید «نمیرم از این پس که من زنده ام… گواهی که نمرده است و هنوز هر ایرانی آزاده ای با شنیدن سخن نغزش جانی تازه می گیرد و اندیشه بلند و نیکش را ستایش می کند. گزیده حاضر نگاهی دارد به ده عنوان ...

بیان مسئله کشور همیشه سر بلند ایران با آثار باستانی بر جا مانده از اقوام وملل گوناگون در طی تاریخ جاذبه های بس ارزشمند برای تبادل فرهنگ و ارتباطات درون و فراملیتی در خود گرد آورده است و از آنجا که از دیر باز این سرزمین در میان سرزمینهای وسیع آسیا از یک سو و قاره اروپا از سوی دیگر ،به عنوان چهار راهی بوده است که پیوند دهنده ،فرهنگ ها ، مدنیت ها و سیاستهای شرق با غرب بوده است از ...

مقدمه آشنایی با هنر تمدنهای باستانی و حوزه های فرهنگی کهن شاید از ضروری ترین دانشهای بشری محسوب می شود ، چرا که هنر آینه تمام نمای هویت فرهنگی انسانها در هر جامعه و هر عصر است و انسان برای شناخت خود و آگاهی به تحولاتی که از ابتدا ترین نوع زیست تاکنون سیری نموده نیاز به این دانش دارد . امروز ما در کشورهای متعدد و جوامع بی شمار با فرهنگها و آداب و رسوم متنوع و گسترده ای روبه رو ...

سر آغاز موسیقی، از جمله هنرهایی به شمار می‌رود شمار می‌رود که نقش یاری رسان آن به ذهن و روان انسان و تاثیرات آن بر افزایش اداراک و توانایی ذهنی افراد، بر کسی پوشیده نیست. موسیقی ، بی واسطه و مستقیما با روح انسانی پیوند بر قرار نموده و گوش جان او را لبریز می‌سازد. صدا به عنوان پدیده ای روانی، تاثیرات مختلفی را برانسان به جای نهاده و صداهای موزون و موسیقیایی به او آرامش اعطا کرده ...

مقدمه نقاشی ایران در سراسر تاریخ با فرهنگ‌های بیگانه و سنت‌های ناهمگون شرقی و غربی برخورد کرده و غالباً به نتایج جدید دست یافته است. به راستی، ادوار شکوفایی و بالندگی این هنر باید محصول اقتباس‌های سنجیده و ابداعات تازه دانست. اما، با وجود تأثیرات خارجی گوناگون و دگرگون کننده، می‌توان نوعی پیوستگی درونی را در تحولات تاریخی نقاشی ایران تشخیص داد. در مقایسه نمونه‌های تصویری ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول