مقاله بسیار باارزش «رستاخیز صلح و محبت» جناب آقای هیوا مسیح در شماره 134 دنیای تصویر که نگاهی به فیلم مصائب مسیح است را با اشتیاق خواندم. در میان اظهار نظرهای محققانه ایشان چند نکته وجود دارد که به نظر می رسد نیازمند به تأملی جدی تر است. با توجه به ظرفیت نشریه این نکات به طور مختصر مطرح می شود، امید است مورد استفاده واقع شود: 1 شیطان و تنبیه فریب خوردگاناش در بخش «مصائب، فیلمی شخصی» آورده اند که: «شیطان که از آغاز سوگند خورده است یاران صدیق پروردگار از پیامبران تا مردم عادی را گمراه کند و از آغاز پیش از رسالت مسیح او را وسوسه کند تا از خداوند روی بگرداند، مسئول تنبیه یهودا می شود. این در حالی است که شیطان دشمن مسیح و خدا از دست یهودا ناراحت است و خودش او را تنبیه می کند؟» پیش از تحلیل نقل قولی که از مقاله مطرح شد، بهتر است بدانیم که یهودا پس از خیانت به عیسی چگونه تنبیه شد و آیا چنین تنبیهی در حیطه قدرت هست یا نه؟
مجازات یهودا به روایت انجیل
در مورد سرنوشت یهودا بعد از عیسی مسیح در اناجیل نشان چندان دقیقی وجود ندارد و تنها در انجیل متی باب 27 آمده است: «اما یهودای خائن، وقتی دید که عیسی به مرگ محکوم شده است، از کار خود پشیمان شده و سی سکه نقره ای را که گرفته بود، نزد کاهنان اعظم و سران قوم آورد تا به ایشان بازگرداند. او به آنان گفت: «من گناه کرده ام، چون باعث محکومیت مرد بی گناهی شده ام. «آنان جواب دادند: «به ما چه». پس او سکه ها را در خانه خدا ریخت و خود را با طناب خفه کرد.»
حال با این سؤال روبروئیم که آیا چنین مجازاتی توسط کسی که خود زمینه ساز گناه خیانت به عیسی بوده است، یعنی شیطان، در مورد یهودا امکان پذیر است؟ آیا شیطان می تواند یهودا را مجازات کند؟
ناقد محترم از این نکته در فیلم تعجب کرده اند و نوشته اند «این یک مورد در قوطی هیچ عطار سینمایی و مفسر دینی و روایت های یهودی و مسیحی نیز وجود ندارد» نکاتی که ایشان در این اظهار نظر آورده اند به تفکیک مورد بحث قرار می گیرند.
1-1) شیطان، دشمن خدا به مفهوم قدرتی در برابر خداوند نیست، او دشمن حرکت انسانها در راه خداست، عاشق سینه چاک اوست، آنقدر عاشق است که نمی تواند وجود به نام انسان که جنس اش از گل است را تحمل کند و همین امر باعث شده تا عارفانی چون حلاح و احمد غزالی بحثی را وارد تصوف کنند به نام «دفاع از ابلیس»... ابلیس به تعبیر قرآن پس از رانده شدن به «عزت» خداوند قسم می خورد که دشمن آشکار انسان باشد نه خدا، چرا که مخلوقی چون شیطان را یارای دشمنی با خالق نباشد. همین شیطان آنقدر نز خدا جایگاه دارد که در برابر تقاضایش تا «روز وقت معلوم» مهلت می یابد.
آیات زیر بیانگر این معنا هستند:
الف قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین(ص/ 82)
ب انه لکم عدو مبین(یس/ 60) ان اشیطان لکم عدو(فاطر/ 6) انه عدم مضل مبین(قصص/ 15)
ج فانک لمن المنظرین الی یوم الوقت المعلوم(حجر/ 37)
پس شیطان عاشقی خودخواه است که به قول خودش بر سر راه راست خداوند خواهد نشست و بر آدمیان می تازد تا شاکر خداوند نباشند (اعراف آیههای 16 الی 17) از این نکات که بگذریم آیه 39 سوره حجر قابل تأمل است که شیطان مسئولیت گمراه شدن خود را به حساب خداوند می گذارد: «رب بما اغویتنی».
2-1) فارغ از روایت انجیلی سرنوشت یهودا بعد از عیسی، می توان آنچه راگیسون در فیلم مصائب مسیح آورده اند به گونه ای دیگر از زاویه روانشناسی ارتباطات دید.
یکی از رنج آورترین لحظه ها که در حیات روانی آدمیان پیش می آید احساس تنهایی و رهاشدگی در پایان راه تا موقعی است که به دعوت و وسوسه و همراهی دیگران آغاز شده است. این احساس واماندگی و بی کسی آرامش سوز وقتی صدچندان می شود که پیامدها و تبعات منفی کار انجام شده هر لحظه بیشتر شده و وحشت و احساس پشیمانی هر لحظه افزون تر شود.
مکانیزم عملکرد شیطان در رابطه با انسان ها دو مرحله ای است:
الف ابتدا انسان ها را اغوا می کند و از طریق زینت بخشیدن به امور زشت آنها را وسوسه می کند تا آن کار را انجام دهند. [الشیطان... یزین له المعصیته لیرکبها...(نهجالبلاغه)]، [زین للناس حب الشهوات... (آل عمران/ 14)] در واقع کار او زیبا جلوه دادن زشتی ها است.
ب پس از آنکه انسانها به عمل زشتی مبادرت کنند، شیطان از آنها دوری میگزیند و اعلام انزجار می کند و می گوید: «وعدتکم فاختلفتکم (ابراهیم/22). وعده دادم و با شما خلف وعده کردم.» و آنگاه که انسان کافر شد اعلام می دارد: «انی بری منک اخاف ا... رب العالمین (حشر/ 16) از تو بیزارم، من از پروردگار عالم خوف دارم.»
به راستی چه تنبیه و مجازاتی می تواند بالاتر از این باشد که دعوت کننده به کاری زشت، پس از انجام آن، از همراهی با فرد بیزاری جوید و او را تنها گذارد؟ آیا تنبیهی بالاتر از این برای یهودا خواهد بود که بعد از گناه هشیار شده باشد و بگوید: «من گناه کرده ام، چون باعث محکومیت مرد بی گناهی شده ام» و با تمام وجود حس کند که: «استاد خود را، یعنی پیعمبر خدا را به وسوسه کاهنان به سی سکه نقره فروختن چه کار زشتی است.» را تا آنجا بجربه کند که به قول انجیل، خود را دار بزند.
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
این سنت الهی است که پیش از عذاب وعده داده شده، با ایجاد احساس زجرآور تنهایی و بی یاوری به انسان بفهماند شیطان وسوسه کننده، دوست راستین آدمی نیست و دشمن آشکار اوست.
2 نبرد عیسی
«شیطان در فیلم گیبسون لزوماً همان شیطان تاریخی که آدم و حوا را می فریبد و همواره تا پایان جهان می خواهد با خداوند بجنگد نیست، شیطان روبروی مسیح فقط جنبه وسوسه گر دارد.»
1-2) همانطور که گفته شد با توجه به باورهای اسلامی ناقد، که نوشته ایشان آکنده از آن است، تعبیر جنگ «شیطان و خدا» به نظر نمی رسد درست باشد و جایگاهی در قرآن داشته باشد. این تعبیر مربوط به آئین ها و باورهایی است که به ثنویت قائلند و باور دارند که جهان محل پیکار «نور و ظلمت» است در حالی که به صراحت در قرآن میخوانیم که شیطان موجودی از موجودات خداوند است که از خدا اجازه گمراه کردن انسان را می خواهد، آن هم در حضور خداوند جهان که او از آن بیمناک است.
2-2) در قرآن کلمه شیطان، شیاطین و ابلیس به کرات آورده شده است که بحث، در رابطه با تفاوت های آنها در این مقال نمی گنجد، اما چه دلیل وجود دارد که آن شیطان اغواگر آدم و حوا، همانی نباشد که روبروی مسیح ایستاده است وقتی خود شیطان بنا به تصریح قرآن بر صراط مستقیم می ایستد و وسوسه می کند، چه کسی از عیسی بر صراط مستقیم تر خداوند می تواند باشد؟ چه کسی از پیغمبر خدا می تواند موضوع مهمتری برای شیطان باشد، به قول یکی از عرفان: «تو چه دانی که ابلیس کیست، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر زخم خورده تیغ ویاند.»
3 تجلی های خداوند
نگارنده محترم نقد آورده اند که در فیلم: «خداوند همواره و فقط در لحظه هایی که ماه می تابد حضور دارد حتی عیسی خداوند را در ماه می بیند، چرا که هنگام حرف زدن با خدا به محض پنهان شدن ماه در پشت ابر، مسیح مکث می کند چهره اش مبدل به چهره پیامبری ترسیده از غیاب خداوند می شود. این در حالی است که هم عیسی می داند و هم شیطان و هم همه ایمان داران، که خداوند همه جا و همه وقت حضور دارد.»
این قضاوت معترضانه ناقد محترم، حکایت از باور عارفانه و زیبای ایشان به تجلی خداوند در همه هستی دارد و تفسیری از این آیات است: «فاینما تولوافتم وجه ا...» به هر جا رو کنید خدا هست و هر جا که باشید من با شما هستم (و هو معکم اینما کنتم).
حتماً ایشان می دانند که احوال روحی انسان ها، در تجربه تجلیات الهی دچار قبض و بسط می شود، گاه صفات جمالی را تجربه می کند و گاه صفات جلالی، گاه «گل سرخ» می شود و گاه شیر غرّانی که از کوه کبریا پایین می آید و انبیاء و اولیاء را میخورد.**
گاه موسی را به مقام کلیم اللهی می رساند و گاه نزول وحی را به پیامبر خاتم قطع می کند و کافران پیامبر را مسخره می کند که خدای محمد، او را رها کرده است. گاه فقیه زاهد قونیه را به وجد می آورد که بیش از 000/60 بیت بسراید و بگوید: «خدا از جنس سکوت است» به قول مولوی: «گه چنین بنماید و گه ضدایین.» قضیه نسبت انسان با خداست، نه او با انسان. آن ابرها که جلوی ماه را می گیرند نمادی بر حجاب بر روی چهره حقیقت جان است. حجاب های ظلمانی ونورانی که از بشریت برمی خیزد. حجابهایی که بایزید بسطامی در وصف آنها گفت: تا به بایزیدی رسیدم هزار پوست انداختم» و سپهری نیز«صدای پوست انداختن مبهم» آن را، در عشق به مطلق شنیده بود، عدم توجه به این که پیامبران در مواجهه با امر مقدس در طول عمر خود تکامل می یابند. ناقد محترم فیلم مصائب مسیح را به این قضاوت کشانده که بگوید: «این میزانسن سینمایی برای خداوند و مسیح اساساً غلط است.» در حالیکه پیامبران در سیر تکاملی خود با غیب، پیامبرتر می شوند. خداوند در هستی آنها حذف نمی شود، بلکه مسئله تجربه درجه حضور و تجلی خداوند در عالم است که گاه حجابها، در مسیر تماشا و رؤیت امر مطلق حضور پیدا می کنند. ناقد محترم باور دارندکه اگر تجلی خداوند به طور یکسان و فزاینده بر انبیاء که بشرند باریدن گیرد، قالب بشری ایشان تاب تحمل آنها را ندارد. این است که حتی فرشته وحی در رابطه پیامبر اسلام غیر از چند مورد به شکل حقیقی آشکار نمی شود و معمولاً به شکل دمیه کلبی که یکی از یاران پیامبر است بر ایشان وارد می شوند. در احوالات پیامبر است که این تجربه های مستمر مطلق گاه چنان او را بی تاب می کرد که بگوید: ای عایشه (حمیرا) مرا مشغول ساز و با من حرف بزن، به قول مولانا:
آن که عالم مست گفتش آمدی کلمینی یا حمیرا می زدی
در خاتمه آرزومندیم که فیض روحالقدس شامل ناقد محترم و نقد ناقد شود تا اینان نیز بکنند آنچه مسیحا می کرد.
یارب نصیب کن پر و بالی که چون مسیح
زین خاکدان به عالم بالا شویم ما