زبان فارسی که زبان ملی ما و وسیله ارتباط میان ایرانیان و فارسی زبانان داخلی و خارج کشور است، به صورت فعلی خود بیش از هزار سال عمر و ادبیات مکتوب دارد. اما از بخت بلند ما ایرانیان، زبان ما در این مدت کمتر تحول بنیادی پیدا کرده است. هر چند، در نخستین قرن های تکوین زبان فارسی، در سطح واژگانی و نحوی تفاوت هایی میان متونی که در مناطق مختلف ایران نوشته شده دیده می شود. هر چه پیشتر می آییم این تفاوت ها کمتر می شود. نوشتن برخی از کلمات به صورتی که در منطقه جغرافیایی خاصی به کار می رفته و ضبط متفاوت برخی از صیغه های فعل، که از ویژگی های متونی است که تا قرن های ششم و هفتم تألیف شده، بعدها از میان می رود، به طوری که امروز همه ما حس می کنیم که فارسی را به یک شکل و یک صورت می نویسیم و ظاهراً در خواندن نوشته یکدیگر با مشکلی مواجه نمی شویم. با این حال رسم الخط یا شیوه خط یا دستور خط فارسی تا این اواخر قاعده مشخصی نداشت. به نظر نمی آید که تا پیش از دهه دوم قرن حاضر کسی به مسئله رسم الخط و به ویژه به مسئله استقلال کلمات و کلمات مرکب و جدانویسی یا سرهم نویسی آنها آگاهانه اندیشیده باشد، و نسخه های خطی که از گذشته در دست داریم گواه این بی توجهی است...
در واقع جستجو برای یافتن قواعدی برای رسم الخط در متون قدیمی کاری عبث است. نیاز به رسم الخط واحد، مسئله جدیدی است. نه گذشتگان را باید ملامت کرد که چرا به فکر آن نبوده اند و نه بی توجهی به این مسئله را باید به حساب فضایل ایشان نوشت. حتی در زبان های اروپایی نیز که بسیاری از مشکلات خط ما را ندارند، توجه به وحدت رسم الخط پدیده جدیدی است و پیش از قرن های شانزدهم و هفدهم میلادی در بسیاری از زبان ها گاهی واژه ای را به چند صورت می نوشتند. ...
در ایران، جستجوی شیوه واحدی برای رسم الخط فارسی از زمانی آغاز شد که شمار کتابهای چاپ شده افزایش یافت. آموزش همگانی گسترش پیدا کرد و به خصوص کتاب های درسی مدارس یکسان شد. اگر تأملات پراکنده ای را که پیش از آن درباره این مسئله صورت گرفته بود کنار بگذاریم حاصل نخستین کوشش آگاهانه دسته جمعی در این زمینه رسم الخطی بود که در موسسه انتشارات فرانکلین تنظیم شد که در آن زمان کار تولید کتاب های درسی را برعهده داشت. از آن پس رسم الخطهای مختلفی، چه از سوی افراد و چه از سوی موسسات دولتی و غیردولتی، منتشر شده است که آخرین آنها دستور خطی است که فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر کرده است.
اگر از کسانی که دستی به قلم دارند بپرسید که از این انواع گوناگون رسم الخط ها چه اصولی در یادشان مانده است، احتمالاً جواب خواهند داد که همه آنها برمبنای دو اصل مشترک شکل گرفته اند، که یکی رعایت استقلال کلمات است و دیگری آسانخوانی. اما اگر بپرسیم که از این دو اصل چه قواعد مشترکی حاصل شده است، شاید جز این جوابی نداشته باشند که دو چیز:
«می» فعل استمراری و «به» ی حرف اضافه را باید جدا نوشت. اگر از این دو قاعده، که تقریباً در میان همه رسم الخط ها مشترک است بگذریم، عالم رسم الخط معرکه آرا است و میدان دستورالعمل های مختلف و گاه متضاد.....
من در این مقاله این داستان را، به خصوص از لحاظ مسئله جدانویسی و سرهم نویسی و شیوه نوشتن کلمات مرکب، به اختصار بازگو می کنم. رسم الخط اولیه فرانکلین که بنایش بر سرهم نویسی کلمات مرکب بود و در این زمینه گاهی افراط می کرد، بعدها تعدیل شد و مبنای رسم الخطهایی شد که به ترتیب زمانی، در سازمان ویرایش و تولید فنی دانشگاه آزاد ایران (سابق) و مرکز نشر دانشگاهی تدوین شد. بسیاری از ناشران دولتی و خصوصی و مولفان نیز همین رسم الخط را باز با تفییرها و تعدیل هایی، در شیوه نامه های خود اقتباس یا توصیه کردند. تحریر اخیر رسم الخط فرهنگستان نیز کم و بیش ادامه همین سنت است.
تقریباً همزمان با رسم الخط فرانکلین، رسم الخط دیگری نیز در انتشارات دانشگاه تهران تدوین شد که چند استاد نامدار زبان و ادب فارسی در تهیه آن شرکت داشتند. این رسم الخط شاید به این دلیل که تهیه کنندگان آن به خط فارسی متون کهن نظر داشتند، حتی آن مقدار جدانویسی را هم که رسمالخط فرانکلین ضروری و بجا دانسته بود (از جمله درمورد «می» سر فعل استمراری) توصیه نمی کرد. این رسم الخط، شاید به این دلیل که در کتاب های درسی دبستانی به کار نمی رفت، عقبه ای نداشت، هر چند درمیان استادان ادب فارسی هستند کسانی که یا به این رسم الخط اعتقاد دارند و یا به پشتگرمی آن به رسم الخطهای دیگری که تدوین شده می تازند.
در دهه هفتاد، در حوزه هایی بیرون از این مراکز شناخته شده و متمرکز نشر، تمایل دیگری در رسم الخط فارسی پدید آمد که، به پیروی از برخی از نویسندگانی که پیش از این به صورت انفرادی رسم الخط ویژه ای داشتند، بنا را بر جدانویسی کلمات گذاشتند. این رسم الخط در سال های اخیر، به پشتوانه نام و نفوذ کلام یکی از شاعران بزرگ معاصر که بر آن صحه گذاشت، در میان گروهی از ناشران، عمدتاً خصوصی، رواج یافته است.
فراموش نکنیم که از همان دهه چهل اختیار کردن یک رسم الخط نامتعارف (با نشانه هایی چون نوشتن «ی» بدل از کسره اضافه در کلمات مختوم به «ه» و حتی نوشتن «حتی» و «حتماً» به صورت «حتا» «حتمن») از نشانه های پیشتازی در عرصه ادب شمرده می شد. اما این شیوه ها، تا سالهای اخیر، در میان ناشران قبولی نیافته بود و ناشران بخش خصوصی یا به رسم الخط خاصی پایبند نبودند و دست نوشته مولف یا مترجم را بدون دخالت در رسم الخط آن به چاپ می سپردند و یا از معروفترین رسم الخط آن زمان، که همان رسم الخط فرانکلین بود، پیروی می کردند.
از این که بگذریم، هیچ کس نیست که یکی از رسم الخط های موجود را دربست قبول داشته باشد و معمولاً نویسندگان و ویراستاران هر یک در این باره سلیقه ای دارند. چون هریک از این رسم الخط های مدون و نامدون در میان ما خیل عظیم ویراستاران، که اگر هیچ کاری نکنیم دست کم باید سر هم کرده های صاحب اثر را جدا و جدا کرده های او را سر هم کنیم، هواداران معتقد و متعصبی دارد، حدس می توان زد که از این میان چه بلبشوی عظیمی پدید می آید. قبول ندارید، ده کتاب را از ده ناشر مختلف بردارید و رسم الخط هایشان را با هم مقایسه کنید. وقتی من اولین بار در کتابی دیدم که چیزی که پیش از آن همواره به صورت «مسئله ای» یا «مسأله ای» یا «مسئله یی» دیده بود به صورت «مسئله ایی» چاپ شده است ابتدا گمان کردم که غلط چاپی است. اما وقتی دیدم که در همین کتاب «گونه ای» ( یا «گونه یی») به صورت «گونه ایی» و «پنجره ای» (یا «پنجره یی») به صورت «پنجره ایی» و «نشانه ای» («نشانه یی») به صورت «نشانه ایی» (و قس علی هذا) چاپ شده است، فهمیدم که اشتباه می کرده ام و با رسم الخط جدیدی روبرو هستم که سازنده آن لابد بنابر حکمتی که بر امثال بنده پوشیده است، این شیوه نگارش را «درست تر» و «منطقی تر» یافته است. (از حق نگذریم، ویراستار این کتاب در رسم الخط شعرهای دیگران دست نبرده بود و مثلاً دو مصرع از فروغ فرخزاد - «با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید» و «هیچ نیمهای این نیمه را تمام نکرد» - را به همین صورت که می بینید باقی گذاشته بود!)