در هر صورت گویند که علم زمانی پدید آمد که ان واقعه رخ داد و بشر دانا اگر هم از واقعه ایی سخن رانده بر اساس داده های ناقصی است که فقط می خواهد پیش بینی کنند و اجتماعی انسانی را هوشیار نمایند که برای جلوگیری از آن واقعه خطرناک پادزهری براساس دستور العملی تجربی و عینی و براساس معرفت شناختی آن جامعه اجرا نمایند . به هر صورت باید در علم جامعه شناسی ماکس وبر ، کارل مارکس و امیل دورکیم را نظریه پردازان مدرنیته.بدانیم .
بینش آنها درباره ماهیت جامعه مدرن در درک جهان اجتماعی که ما در آن به سر می بریم بسیار گرانبهاست جامعه مدرن با صنعتی شدن و حرکت توسعه و فناوری تحقق یافته است و با آرمانها و آمال های دموکراسی ارتباط نزدیک با مدرنیته است.مدرنیته در اندیشه آن است که رابطه افراد با دیگران و جامعه شناسان را با ارتقای سطح فردگرایی ارگانیکی از نو شکل بدهد. بدین سان باید مدرنیته را ترکیبی از جامعه صنعتی ، سطح بالایی از شعور فردگرایی و آستانه بالای قدرت سیاسی و اجتماعی در پذیرش دموکراسی دانست . این شاخص های کیفی را می توان نمادی از جامعه مدرن نامید .
با بیان ادله ها به بررسی اجمالی افرادی می پردازیم که در یاران مبدعان مدرنیته در ایران بودند . ولی در هر صورتی ناکام ماندند ما کاری نداریم کسانی بودند که تخم تفکر عقب ماندگی ایران و پیشرفت غرب را در ذهن عامه مردم ایران کاشتند . و در یک جمله کوتاه مهمترین عامل ناکامی آنها از نگاه کلان که جو جامعه سیاسی ایران در آن زمانها بر محور نادانی و نفاق و تباهی اخلاقی بزرگان ایران می گذشت . مبدعین مدرنیته هر متفکری بر اساس پیش فرض ذهنی خود زمانی را مبدا ظهور مدرنیته می داند ولی آنچه که بین اکثر متفکران ایرانی متواتر است از زمان حمله روسیه به ایران و وشکستهای پی در پی ایرانیان می باشد که من هم با این برهه از زمان موافقم الان بحث نام کنم بلکه در طول مقاله ادله خود را بیان برهان عرض مینمایم . اکثر متفکرین اجتماعی در ایران متّفق القول قبول دلرند که میرزا عیسی قائم مقام ( پدر قائم مقام ) ، عباس میرزا ، قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان فراهانی ( امیر کبیر ) مبدعین تفکر مدرن در ایران می باشند . ولی باید گفت که نسبت هر کدام از اینها برای جواب سوال ما پیرامون مبدا مدرنیته در ایران تفاوت دارد . باید گفت مهمترین سوال و مبدا در این سوال مدرنیته در ایران سوال معروف عباس میرزا که از سفیر فرانسه پرسید که " ای غریبه به من بگو که در دنیا چه اتفاقی افتاده و چرا همیشه ما شکست می خوریم ؟ " . به زعم متفکرین ایرانی این سوال مهم و بسی سرنوشت ساز پیرامون مبدا فکری و نظری مدرنیته در ایران است .
در نگاه دکتر سید جواد طباطبایی ( فیلسوف سیاسی معاصر ایرانی ) معتقد است که این سوال عباس میرزا بر اساس سنت فکری قدمایی ایرانی یعنی همان تفکر عرفانی _ فقهی نیست بلکه این سوال در خلا به ذهن عباس میرزا خطور کرده و ذهن عباس میرزا بر اساس تجربه سیاسی و حکومت داری آماده و پذیرش چنین سوالی بود . دلیل آن بر این برهان استوار است که یکی از مهم ترین دلایل انحطاط سیاسی قاجاریه و ایران در این می باشد که ولیعهد اکثر اوقات تا قبل از ورود به سلطنت در حرمسرا در کنار زنان و خواجه گان دربار بزرگ می شدند ولی پدر عباس میرزا وی را در سن 12 سالگی از حرمسرا خارج نمود و به همراه میرزا عیسی قائم مقام ( پدر قائم مقام فراهانی ) به مرکز دارالسلطنه تبریز که مرکز مهم توزیع قدرت و ثروت بود فرستاد و بر اساس گواه تاریخی تفکرات مدرن در ایران اول از تبریز به تمام ایران فرستاده می شد و تبریز در آن زمان منبع مهم فکری و حتی تفکری مشروطه طلبی در ایران بود و مهم ترین آن نزدیک بودن به مراکز صنعتی ( World System ) دنیا یعنی غرب بود و در همان زمان قاجار دارالسلطنه تبریز دارای تفکری پیشرو تر نسبت به دارالسلطنه تبریز در امر حکومت داری دارا بود . و این سوال مهم عباس میرزا مبدا مهم برای ورود تفکر ابزار مدرنیته در ایران می باشد . باید گفت که نبود سوال در جامعه یعنی نبود آگاهی و عباس میرزا این آگاهی را در شکست از روسها فهمید آن هم بر اساس تجربه نه دانایی . در هر صورت با این سوال مهم تاریخی می توان آگاهی در دارالسلطنه تبریز پدیدار گردید و به این فکر فرو رفتند که چرا ایرانیان عقب مانده اند و غرب خیلی راحت بر ما چیره می شود . و پاسخ را در غرب یافتند .
به زعم دکتر سید جواد طباطبایی که مبدا اصلاحات سیاسی در ایران از دارالسلطنه تبریز آغاز شد . میرزا عیسی معتقد بود که باید برای اداره ایران بر اساس یک نظام فکری متفاوت عمل نمود و اصلاحات را انجام داد و او توانست دارالسلطنه تبریز را بیرون میدان جاذبه " بساط کهنه " دربار تهران به کانونی برای " طرح نو " تبدیل کند . میرزا عیسی برای اولین بار از همین دارالسلطنه افرادی را به عنوان دانشجو به خارج از کشور فرستاد که همین دانشجویان برگشته از غرب پایه گذاران اصلی مشروطه در ایران بودند و این دانشجویان دارای تصوری جدید از حکومت داری بودند و آن نظام " قانون " بود .
این دانشجویان به سوال مبهم عباس میرزا پاسخ دادند که در غرب نهادهایی ایجاد شده متنی بر حکومت قانون به عبارت دیگر مشروطیت ، قدرت شاه را مشروط به قانون اساسی می کرد که یکی از این دانشجویان مستشارالدوله بود و گفت : " قانون " با این تفاسیر باید به این فکر فرو رفت و این سوال را علمای اجتماعی پاسخ دهند که چه شد ما نتوانستیم جواب سوال عباس میرزا را از داخل ایران پاسخ دهیم و مجبور شدیم که از خارج از ایران به این سوال پاسخ داده شود و چرا سنت تفکری قدمایی ما پاسخگویی این مسائل نبود و از تحولات سریع جهانی عقب ماند . و تا الان در حال درجا زدن می باشد .
در هر صورت بعد از مرگ قائم مقام و شروع شدن صدارت ناصرالدین شاه قاجار مردی به عرصه حکومت داری قدم نهاد که پا بر شانه های موسسان تفکر مدرن در ایران گذاشت و دغدغه های آنان را عملی نمود و عامل مهم و تاثیر گذار در مدرنیته و تحولات سیاسی اجتماعی در ایران بود و خیلی از اعمال و کنش های او مبدا عملیاتی شدن مدرنیته در ایران می باشد . میرزا تقی خان در تاریخ 21 ذیقعده 1264 مطابق با اکتبر 1848 ( همزمان با این اسپنسر ، مارکس ، آگوست کنت ، نیچه ، ادیسون ، بنز ، میشلن ، ولتر ، روسو ، هگل و کانت ) او به مدت سه سال و یک ماه و 27 روز همچون ستاره ایی بر شب تاریک این مرز و بوم سوسو می کردو می درخشید . امیر کبیر را می توان مردی دانست که در دوره نادانی ان زمان ملت و سلطنت تنها عامل مدرنیته در ایران بود ، اگر میرزا عیسی قائم مقام ، قائم مقام فراهانی و عباس میرزا را تئوری پردازانی که مانند کسانی بودند که این زمین را آماده برای کاشتن دانه مدرنیته می کردند ، امیر کبیر دانه را کاشت ولی نتوانست خود برداشت کند که ولی چه حیرانی که تا امروز هیچکس نتوانسته است بر این زمین دانه ها، مدرنیته را بپروراند و هر بار که خود را آماده برای درو کردن می نمود دچار نوعی آفت شده ، محصول و خود خاک را دچار فرسایش می نمود و درو کننده را ناکام و دل زده و یا دچار تیر غیب نموده . . در هر نگاه دلایل شکست اصلاحات امیر کبیر در این مقال نمی گنجاید و باید در جای دیگر چالش کرد.
امیر کبیر در زمانی به صدارت رسید که در غرب دانه های کاشته شده به ثمر رسیده بود و سخت کوشی در کار، " شرعیات " آئین سرمایه داری نوین شده بود . دولتمردان غربی در حالی به رقابت با همدیگر در زمینه توسعه علوم و فنون نظامی و صنعتی با کشورهای هم سطح و رقیب خود بودند و از نو آوران فکری و تجربی حمایت می کردند . دیگر در علم روش تائید قدما به کلی مطرود و متروک شده روش صاحبان علم در کل تجربه ، آزمایش ، روش ریاضی و استنتاج منطقی به همراه عواید " سود " گریز ناپذیر بود.دیگر در غرب سلطنت را موهبت الهی نمی دانستند ، بلکه حکومت وابسته به مشروعیتی بود که از طرف مردم به پادشاه واگذار می شد و نهاد سلطنت مجبور که حافظ حقوق مردم و سرمایه آنها باشد . و بر همین اساس تفکیک قوا را لازم و ملزوم این نوع دولتها می دانستند .
نفع جامعه را در آموزش و پروش و نشر آگاهی می دانستند و در کنار آموزش عمومی و آموزش تکنیکی ، قدرت طلبی ، لذت بردن از زندگی ، سود جویی و ماجراجویی و روحیه پشتکار را به مردم می آموختند .
ولی از آن طرف در ایران وضع صدارت امیرکبیر بر چند روستا و قبیله و ایل را بر عهده داشت که دارای مردمی با فرهنگ انسانهای غار نشین ، و شاه ایران آن زمان که فرهنگ ایلیاتی را با خود به کاخ گلستان آورده بود عیاشی را در زمره کارهای مهم خود قرار داده بود .
شعرا و ادبا در آن زمان در فقر و مسکنت و دریوزگی و گدایی بودند . علم روز عبارت بود از جن گیری ، دعانویسی ، آداب طهارت ، مارنویسی و ...... ولی امیرکبیر با خیالاتی که در « کتابچه خیالات اتابکی» داشت آرام آرام شروع کرد. او برای اداره کشور و نجات آن از وابستگی و کوتاه کردن دست توطئه گران خارجی آگاه و ابله داخلی که با دستورات سفارتخانه های خارجی هماهنگ بودند برای جبران این عقب ماندگی نظریه داشت . امیر از عمق فرمول رشد غرب با اطلاع بود ، و اوضاع ویران ایران را نیز به خوبی می شناخت . هرچه بود او شاگرد قائم مقام فراهانی بود و آئین صدارت ورزی را از کودکی آموخته و سیاسی را در گوشت و پوست او جای داشت .