معنای « اخلاقی بودن » یک فعل چیست و چگونه است که یک کار انسان « اخلاقی » می شود ؟
مابجای آنکه اول ملاک های « اخلاقی بودن » را در « مکتب های اخبلاقی » بیان کنیم . مواد بسیار ساده و روشنی را ذکر می کنیم و سپس به تفسیر می پردازیم چون قبل از آنکه موارد « فعل اخلاقی » روشن بشود ، تفسیر کردن آن صواب نیست .
فرق فعل اخلاقی با دیگر کارها این است که کارهای اخلاقی قابل ستایش و تحسین است و بشر یرای آن کارهال ارزش قائل است . کارهای اخلاقی دارای ارزش و قیمت گرانبهائی است ، ارزشی که در ذهن بشر نمی گنجد و چون نوع ارزش متفاوت است ما هرچه مقیاس بالا هم بگیریم نمی توانیم ارزش های اخلاقی را با مقیاس های مادی سنجش کنیم .
(1)عفو و گذشت
خطاء و جنحه ای که یک شخص مرتکب می شود دو نوع است :
الف – آنکه به شخص مربوط می شود .
ب – خطایی که قسمتی از آن مربوط به شخص می شود و قمسمتی از آن مربوط به جامعه که هم جنبه حیاتی دارد و هم جنبهاجتماعی
متل قاتای که انسانی را می کشد و این دو جمله را دارد :
قسمتی از آن مربوط به اجتماع است و قسمتی از آن مربوط به شخص . در این صورت نسبت به حق شخصی آن شخصی که درباره او جنایت شده است می تواند اغماز و گذشت کرد یعنی اگر قاتل تقاضای عفو کردو صاحب حق ( پدر و مادر یا فرزند مقتول ) هم او را بخشید این یک عمل اخلاقی و یک نوع عمل قهرمانانه تلقی می شود که مافوق عمل عادی است .
(2)حق شناسی و وفا
عکس العمل انسان در برابر شخصی که به او احساس و نیکی کرده است دو گونه می تواند باشد ، بعضی اشخاص اینطورند که پس از آن که فهمیدند کارشان انجام شده و دیگر احتیاجی به لآن شخص احسان کننده ندارد اصلا اعتناء نمی کند و فراموش می کند ، بعضی دیگر در مقابل احسان ها و نیکی هاءی که به آنها شده است تا آخر عمر حق شناسی می کنند و هرگز آن نیکی ها را فراموش نمی کنند و پس از گذشت سالها هم اگر یک وقتی پیش بیاید که آن انسان احسان کننده احتیاجی داشته باشد فورادر مقام پاداش او بر می آیند که این یک اصل اخلاقی فکری است .
(3)ترحم بر حیوانات
ترحم به حیوانات حتی حیواناتی که از یک نظر پلیدند یک کار اخلاقی است زیرا پلید بودن آن حیوان از یک جهت منافت با ترحم کردن به او ندارد .
در میان مردم ، اصلاح برقرار کردن و خوبی ها را افشاء کردنو بدی ها و عیب های مردم را پوشاندن همه اینها در مسائل اخلاقی است ، شامل مسائل اجتماعی که حق عموم در آنجا پیدا می شود نیست زیرا در آنجا دستورهای دیگری است .
کسانی که دوست دارند زشتی ها درباره مؤمنین اشاعه پیدا کند برای آنها عذابی دردناک ایت این برای ان زشتی ها و گناهانی است که از انسان های مؤمن صادر شده است .
غیبت کردن یعنی افشاء بدی ها واقعی ، غیر از موارد استثناء که همه اش جنبههای اجتماعی است مثل آنجائی که مصالح مستشیر مطرح است .
انسان باید از افراط و تفریط دور باشد .
مکتب های غیر از اسلام خصوصا مکتب های فلسفی هرکدام اخلاق را به نحوی توجیه کرده اند که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم :
یکی از قدیمی ترین نظریات درباره ملاک اخلاقی بودن کارها نظریه عاطفی است ، گروهی رمز عاطفی بودن کارها را در عواطف بشر می دانند و می گویند کار عادی و کار معمولی کاری است که از انگیزه های خود خواهانه و میلهای طبیعی انسان سرچشمه می گیرد و هرف از آن کار رسیدن به سود و نفع و لذتی برای خود است و هر کاری که اینچنین باشد باشد اخلاق نیست مثل اکثر کارهایی کهمردم انجام می دهند .
کار اخلاقی کاری است که از یک عاطفه عالی ترازتمایلات فردی سرچشمه میگیرد .
کار اخلاقی کاری است که از نظر مبدا از یکی میلی ناشی می شود که آن میل مربوط به شخص خودش نیست بلکه مربوط به دیگران است ، نام این میل « عاطفه » و از نظر هدف هم رسیدن خیر به خودش نیست بلکه هدفش رسیدن خیر به دیگران است .
طبق این نظریه « فعل طبیعی » از دایره خودوازدائره « من » خارج نیست ، میلی که مبوط به « من » و به خود است خیری را می خواهد به خود برساند و حیوانات هم ایطورند اما « فعل اخلاقی » هم از نظر مبدا از دائره خود خارج است و هم از نظر هدف ، زیرا میل برای دیگران است و هدف هم رساندن خیر به دیگران استت و انسان اخلقی انسانی است که ار دائره خود پابیرون گذاشته و به غیر خود رسیده است .
این همان مسلکی است که اخلاق محبت را تبلیغ می کند ، اخلاق در این مسلک همین محبت است و معلم اخلاقی که اخلاقش بر این پایه است خودش را پیام آور محبت می داند .
این نظیره تا یک اندازه اش نظیریه مشترکی است میان همه ادیانو در بیشتر مکاتب فلسفی عالم ، محبت وجود دارد و ما در دنیا دینی نداریم که توصعه به محبت نکرده باشد .
ایرادهائی که بر این نظریه وارد است چند ایراد است :
1-هر محبتی را نمی توان « اخلاق » دانست ولواینکه قابل مدح و ستایش باشد ، هر چیزی که قابل مدح و ذم است ، اخلاق و ضد اخلاق نیست .
در اخلاق عنصر اختیار و اکتساب و غیر غیزی بودن نهفته است ، اگر یک چیزی فطری و مادر زااد بود و انسالن او را حصیل نکرده بود و به اختیار خودش آن را به دست نیاورده بود با شکوه و با عظمت و قابل مدح هست اما اخلاق نیست .
دائره اخلاق از حدود غیر دوستی وسیع تر است .
یک سلسله کارهای با عظمت و با شکوه دیگجری که قابل تقدیس و قابل تقدیر است در انسان وجود دارد بدون آنکه ربطی به غیر دوستی داشته باشد ، مانند ایثار و احسان .
یا اینکه احترام خود را حفظ کردن کاری است اخلاقی و حال آنکه غیر در او نقشی ندارد.
2-اینکه می گوند در جهان فقط یک نیکی وجود دارد و آن هم دوست داشتن دیگران است صحیح نیست ، چرا که در جهان ، نیکی دیگری هم غیر از دوست داشتن دیگران وجود دارد .
3-محبت انسان و انسان دوستس احتیاج به تفسیر دارد ، آیا واقعا اگر انسان نسبت به یک حیوانی عاطفه به خرج بدهد .
این اخلاق نیست ، چون سگ انسان نیست و آیا جاندارهای دیگر را نباید دوستداشت یا آنکه نه ، همه را باید دوست داشت .
و اساسا این اخلاق که ذات الاضافه هست نسبت به چه موجوداتی است . آیا جمادات را شامل می شود یا خیر ؟ از آنجا که همان همگی با شعور علی القاعده باید اخلاق نسبت به آنها نیز معنی داشته باشد .