مبحث آداب و سنن نبی اکرم صلی الله علیه و آله دارای گستردگی فراوانی می باشد که در این مقاله به چند جنبه رفتاری ایشان می پردازیم. البته از آن جهت که باعث خستگی خوانندگان عزیز نشود آن را به سه قسمت تقسیم می نماییم.
روایاتى چند درباره پارهاى از سنن و آداب آن حضرت در معاشرت
از جمله سنن و آداب آن حضرت در امر نظافت و نزاهت
آداب آن جناب در سفر
روایاتى درباره آداب حضرتش در پوشاک و متعلقات آن
آداب آن حضرت در خوردنی ها و آشامیدنى ها
1 در معانى الاخبار به یک طریق از ابى هاله تمیمى از حسن بن على علیهماالسلام و به طریق دیگر از حضرت رضا، از آباء گرامیش از على بن الحسین از حسن بن على(ع) و به طریق دیگرى از مردى از اولاد ابى هاله از حسن بن على(ع) روایت شده که گفت: از دائى خود هند بن ابى هاله که رسول خدا را براى مردم وصف مىکرد تقاضا کردم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را براى من نیز بیان کند، بلکه به این وسیله علاقهام به آن جناب بیشتر شود او نیز تقاضایم را پذیرفت و گفت:
رسول خدا(ص) مردى بود که در چشم هر بیننده، بزرگ و موقر مىنمود و روى نیکویش در تلألؤ چون ماه تمام و قامت رعنایش از قامت معتدل بلندتر و از بلند بالایان کوتاهتر بود، سرى بزرگ و مویى که پیچ داشت و اگر هم گاهى موهایش آشفته می شد شانه مىزد، و اگر گیسوان خود را بلند می نمود، از نرمه گوشش تجاوز نمىکرد. رنگى مهتابى و جبینى فراخ و ابروانى باریک و طولانى داشت و فاصله بین دو ابرویش فراخ بود، بین دو ابروانش رگى بود که در مواقع خشم از خون پر مىشد و این رگ به طورى براق بود که اگر کسى دقت نمىکرد خیال مىکرد دنباله بینى آن جناب است و آن حضرت کشیده بینى است، محاسن شریفش پُر پشت و کوتاه و گونههایش کم گوشت و غیر برجسته بود، دهانش خوشبو و فراخ و بیشتر اوقات باز و دندانهایش از هم باز و جدا و چون مروارید سفید، و گردنش در زیبائى چنان بود که تو گویى گردن آهو است، و از روشنى و صفا تو گویى نقره است، خلقى معتدل داشت. فاصله بین دو شانهاش زیاد و به اصطلاح چهار شانه بود. بند دستهایش کشیده و محیط کف دستش فراخ و استخوان بندى آن و استخوان بندى کف پایش درشت بود. سرا پاى بدنش صاف و استخوانهایش باریک و بدون برآمدگى بود، و گودى کف پا و دستش از متعارف بیشتر و دو کف قدمش محدب و بیشتر از متعارف برآمده، و هم چنین پهن بود، به طورى که آب بر آن قرار مىگرفت، وقتى قدم برمىداشت تو گویى آن را از زمین مىکند و به آرامى گام برمىداشت و با وقار راه مىپیمود، و در راه رفتن سریع بود، و راه رفتنش چنان بود که تو گویى از کوه سرازیر مىشود، و وقتى بجائى التفات مىکرد با تمام بدن متوجه مىشد، چشمهایش افتاده یعنى نگاهش بیشتر به زمین بود تا به آسمان، و آن قدر نافذ بود که کسى را یاراى خیره شدن بر آن نبود، و به هر کس برمىخورد در سلام از او سبقت مىجست.
راوى گفت پرسیدم: منطقش را برایم وصف کن، گفت: رسول خدا(ص) دائما با غصهها قرین و دائما در فکر بود و یک لحظه راحتى نداشت، بسیار کم حرف بود و جز در مواقع ضرورت تکلم نمىفرمود، و وقتى حرف می زد کلام را از اول تا به آخر با تمام فضاى دهان ادا مىکرد، این تعبیر کنایه است از فصاحت، و کلامش همه کوتاه و جامع و خالى از زوائد و وافى به تمام مقصود بود. خُلق نازنینش بسیار نرم بود، به این معنا که نه کسى را با کلام خود مىآزرد و نه به کسى اهانت مىنمود، نعمت در نظرش بزرگ جلوه مىنمود، اگر چه هم ناچیز مىبود، و هیچ نعمتى را مذمت نمىفرمود، و در خصوص طعام ها مذمت نمىکرد و از طعم آن تعریف هم نمىنمود، دنیا و ناملایمات آن هرگز او را به خشم در نمىآورد، و وقتى که حقى پایمال مىشد از شدت خشم کسى او را نمىشناخت، و از هیچ چیزى پروا نداشت تا آن که احقاق حق مىکرد، و اگر به چیزى اشاره مىفرمود با تمام کف دست اشاره مىنمود، و وقتى از مطلبى تعجب مىکرد دستها را پشت و روى مىکرد و وقتى سخن مىگفت انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست مىزد، و وقتى غضب مىفرمود، روى مبارک را مىگرداند در حالتى که چشم ها را هم مىبست، و وقتى مىخندید خندهاش تبسمى شیرین بود به طورى که تنها دندان هاى چون تگرگش نمایان مىشد.
صدوق(علیه الرحمه) در کتاب مزبور مىگوید: تا اینجا روایت ابى القاسم بن منیع از اسماعیل بن محمد بن اسحاق بن جعفر بن محمد بود، و از این پس تا آخر روایت عبد الرحمن است، در این روایت حسن بن على(ع) مىفرماید: تا مدتى من این اوصاف را که از دایى خود شنیده بودم از حسین(ع) کتمان مىکردم، تا این که وقتى برایش نقل کردم، دیدم او بهتر از من وارد است، پرسیدم تو از که شنیدى، گفت من از پدرم امیرالمؤمنین (ع) از وضع داخلى و خارجى رسول خدا(ص) و هم چنین از چگونگى مجلسش و از شکل و شمایلش سؤال کردم، آن جناب نیز چیزى را فروگذار نفرمود.
امام حسین(ع) براى برادر خود چنین نقل کرد که: من از پدرم از روش رفتار رسول خدا(ص) در منزل پرسیدم، فرمود: به منزل رفتنش به اختیار خود بود، و وقتى تشریف مىبرد، وقت خود را در خانه به سه جزء تقسیم مىکرد، قسمتى را براى عبادت خدا، و قسمتى را براى به سر بردن با اهلش و قسمتى را به خود اختصاص مىداد، در آن قسمتى هم که مربوط به خودش بود، باز به کلى قطع رابطه نمىکرد، بلکه مقدارى از آن را بوسیله خواص خود در کارهاى عامه مردم صرف مىفرمود، و از آن مقدار چیزى را براى خود ذخیره نمىکرد. از جمله سیره آن حضرت این بود که اهل فضل را با ادب خود ایثار مىفرمود، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت احترام مىنمود، و حوائج شان را برطرف مىساخت، چون حوائج شان یکسان نبود، بعضى را یک حاجت بود و بعضى را دو حاجت و بعضى را بیشتر، رسول خدا(ص) با ایشان مشغول مىشد و ایشان را سرگرم اصلاح نواقص شان مىکرد، و از ایشان درباره امورشان پرسش مىکرد، و به معارف دینیشان آشنا مىساخت، و دراین باره هر خبرى که مىداد دنبالش مىفرمود : حاضرین آن را به غائبین برسانند، و نیز مىفرمود: حاجت کسانى را که به من دسترسى ندارند به من ابلاغ کنید، و بدانید که هر کس حاجت اشخاص ناتوان و بى رابطه با سلطان را نزد سلطان برد، و آن را برآورده کند، خداى تعالى قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار مىسازد. در مجلس آن حضرت غیر این گونه مطالب ذکر نمىشد، و از کسى سخنى از غیر این سنخ مطالب نمىپذیرفت، مردم براى درک فیض و طلب علم شرفیاب حضورش مىشدند و بیرون نمىرفتند مگر این که دل هایشان سرشار از علم و معرفت بود و خود از راهنمایان و ادله راه حق شده بودند.
سپس از پدرم امیرالمؤمنین(ع) از برنامه و سیره آن جناب در خارج از منزل پرسیدم، فرمود: رسول خدا(ص) زبان خود را از غیر سخنان مورد لزوم باز مىداشت، و با مردم انس مىگرفت، و آنان را از خود رنجیده خاطر نمىکرد، بزرگ هر قومى را احترام مىکرد، و تولیت امور قوم را به او واگذار مىنمود، همیشه از مردم برحذر بود، و خود را مىپائید، و در عین حال بشره و خلق خود را درهم نمىپیچید، همواره از اصحاب خود تفقد مىکرد، و از مردم حال مردم را مىپرسید، و هر عمل نیکى را تحسین و تقویت مىکرد، و هر عمل زشتى را تقبیح مىنمود، در همه امور میانه رو بود، گاهى افراط و گاهى تفریط نمىکرد، از غفلت مسلمین و انحراف شان غافل نبود، و درباره حق، کوتاهى نمىکرد و از آن تجاوز نمىنمود، در میان اطرافیان خود کسى را برگزیده تر و بهتر مىدانست که داراى فضیلت بیشتر و براى مسلمین خیرخواه تر بود، و در نزد او مقام و منزلت آن کسى بزرگتر بود که مواسات و پشتیبانیش براى مسلمین بهتر بود.
سید الشهدا (ع) سپس فرمود: من از پدر بزرگوارم از وضع مجلس رسول الله (ص) پرسیدم، فرمود:هیچ نشست و برخاستى نمىکرد مگر با ذکر خدا، و در هیچ مجلسى جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىکرد، و از صدرنشینى نهى مىفرمود، و در مجالس هر جا که خالى بود مىنشست، و اصحاب را هم دستور مىداد که چنان کنند. و در مجلس، حق همه را ادا مىکرد، به طورى که احدى از همنشینانش احساس نمىکرد که از دیگران در نزد او محترم تر است، و هر کسى که شرفیاب حضورش مىشد این قدر صبر مىکرد تا خود او برخیزد و برود، و هر کس حاجتى از او طلب مىکرد برنمىگشت مگر این که یا حاجت خود را گرفته بود، یا با بیانى قانع، دلخوش شده بود، خُلق نازنینش این قدر نرم بود که به مردم اجازه مىداد او را براى خود پدرى مهربان بپندارند، و همه نزد او در حق مساوى بودند، مجلسش، مجلس حلم و حیا و راستى و امانت بود و در آن صداها بلند نمىشد، و نوامیس و احترامات مردم هتک نمىگردید، و اگر احیانا از کسى لغزشى سر مىزد، آن جناب طورى تادیبش مىفرمود که براى همیشه مراقب مىشد، همنشینانش همه با هم متعادل بودند، و مىکوشیدند که با تقوا یکدیگر را مواصلت کنند، با یکدیگر متواضع بودند، بزرگتران را احترام نموده و به کوچکتران مهربان بودند، و صاحبان حاجت را بر خود مقدم مىشمردند، و غریبها را حفاظت مىکردند.
و نیز فرمود: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟ فرمود: دائما خوش رو و نرم خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزى که رغبت و میل نداشت بى میلى خود را در قیافه خود نشان نمىداد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مایوس نبودند، امیدواران را ناامید نمىکرد، نفس خود را از سه چیز پرهیز می داد:
1 مراء و مجادله
2 پر حرفى
3 گفتن حرفهاى بدرد نخور.
و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مىکرد:
1 هرگز احدى را مذمت و سرزنش نمىکرد.
2 هرگز لغزش و عیبهایشان را جستجو نمىنمود.