گیر و بندهائ د ین اسلام، که آنها را "اصول دین اسلام" می نامند، بد ین قراراند: توحید، نبوت و معاد.برائ مذهب شیعه دو گیره (اصل) د یگر، عدل و امامت، هم، با آن سه اصل، اضافه شده است.
متولیان اسلام براین گمان هستند، که اسلام بر اصول د ین استوار بوده و چنانچه یکی از این اصول محکم باشد، ایمان شخص، در نتیجه اسلام سرنگون می گردد. این برداشت نا درست است چون ایمان به اسلام، به کردارانسان در این تنگ حصار، امکان پذ یر نمی باشد، ولی اسلام با تحریفات ذهنئ گوناگون در بین مسلمانان ادا مه دارد.
اسلام از همان ابتدا بر ناآگاهئ مردم و بر منطقی خلا ف خرد آگاه انسان، بنیاد یافته است. اسلام هر اند یشه ای را که خارج از حصارهای تعیین شده باشد، چه از مسلمان و چه از نامسلمان تحمل نمیکند.
هر مسلمانی هم به یک " اصول دین اسلام" که در ذهن خود پرورانده است اعتقاد دارد، ولی نه به آن "اصول دین اسلام" که محمد نبی بر آنها عرضه داشته است. با این وجود پیشرفت اجتماعئ، و فرهنگئ مسلمانان در تنگ حصارهای د ین اسلام محد ود مانده است.
دین اسلام که در قرن هقتم میلادی بوسیلهء محمد ابن عبدالله بر قبیله هائ عرب عرضه شده، افکاری هستند، که از د ینها، سنتها و خرافات مرسوم قبیله هائ اطراف مکه گرفته شده، و محمد در طول 23 سال نبوتش بر حسب نیازهای تازیان آن دوران و موقعیت خود، ترکیب کرده است. این افکار را با شعارهائ اخلا قی و اجتماعی، و برانگیختن طمع تازیان برائ بد ست آورد ن غنیمت (دارایئ نامسلمانان)، گسترش ترس از الله، وبا زور شمشیر نومسلمانان، بر قبیله هائ دیگر تحمیل کرده است. محمد باورهائ مرمان با فرهنگ آن زمان را هم، تا اندازه فهم کم رشد آن تازیان مسخ کرده و به رنگ اسلام خودش برگردانده است، تا در اصول د ینش گنجانده شوند. برای نمونه: پری که در فرهنگ ایران مهرزاد، مهر گستر، زیبا، شادی بخش، دوستدار و دایهء انسان است، به جن تبدیل گشته(1) است. و یا رام زنخدای باد و موسیقی و آورندهء سروش ، در اسلام بصورت حربه ای در دست الله درآمده که، برای نابودئ و تهدید مرمانی که او را تأیید نکرده یا تأیید نکنند، بکار می رود. جانشینان محمد هم که دیگر طعم قد رت را چشیده بودند، با سرسختی و ستمکارئ سنتئ خود، د ین اسلام را با زور شمشیر و شعار "الله و اکبر" به مرمان سرزمینهائ د یگر تزریق کرد ند.بهرحال بندهایی را که متولیان اسلام، به نام "اصول د ین" به مردم می فروشند، قیدهایی هستند که اندیشهء مسلمانان از حرکت و جستجو باز می دارد. در محدودهء این حصارها، خرد آگاه هر فرد خشک، نازا و ناتوان می گردد. به مسلمانی که اند یشه اش از این اصول تجاوز کند مرتد می گویند. در اسلام نه تنها ریختن خون مرتد آزاد است، بلکه مرتد حقی بر دارایی خود هم ندارد و چون در اسلام زن بخشی از اموال مرد بحساب می آید، زن شخصی که مرتد خوانده شده، می تواند به تصرف مسلمانان درآید.
این به آن معنی هم نیست، که هر کس اند یشهء خود را از ایمان گسست، بطور خود بخودی به آزاد اند یشی می پیوندد. چه بسا رهایی از این قید و بندها، گرفتاری در زندان و یا مردابی دیگر را به دنبال داشته باشد.
آزادی از هر دامی بدون خرد آگاه و زاینده انسان تنها آرزویی است که در آغار خود می ماند.
این هست (واقعیت) و جز این هم می تواند باشد (آرزو و روء یا)
شک ورزی، گستاخی و جویند گئ انسان است که خرد را می انگیزد، خرد میزان سنجش خدایان است، نه آنطور که الله در اسلام محتوی و محد وده عقل را از پیش و برائ هر زمان و مکان تعیین نموده است، بلکه آنطور که فردوسی، در مورد خردی که انگیخته نشود، سخن می سراید:
خرد تیره و مرد روشن روان نباشد همی شاد مان یک زمان
چه گفت آن خرد مند مرد خرد(2) که دانا ز گفتار او بر خورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش د لش گردد از کردهء خویش ریش
حافظ هم طریقت خرم د ینان را کوتاه و زیبا بیان داشته است:
مباش در پئ آزار و هر چه خواهی کن که در طریقت ما غیراز این گناهی نیست در فرهنگ زنخدایی ایران، هرگز اند یشه ای را خاموش نمی کنند، بلکه در روند همپرسی و همیاری با خرد، اند یشهء انسان را به زایند گی و سازند گی می انگیزند (1).
در این نوشته اصول (بندها) د ین اسلام را بطور کوتاه بررسی می کنیم.
توحید: یکتا پرستی "لا اله الا الله" یعنی: نیست الهه ای بجز الله.
این بر عکس آنچه که در افکار عمومی تحریف شده، اولین شرط پذ یرش اسلام نیست، بلکه پذ یرفتن و اطاعت از اولین تا اخرین اوامر یک قدرت نا پیدا و مخوف است. الله تنها خالق است، از نیستی به هستی خلق می کند او خالق همه چیز است، هر نیکی و هر بدی، هر ملک (فرشته) و شیطان، تاریکی و نور، مردمان گناه کار و مسلمانان با ایمان، خرد مند و اند یشمند یا موءمن و با تقوا. این خالق حدود هزار و چهارصد سال پیش، بوسیلهء محمد "رسول الله" به قبیله هائ عرب معرفی شده است، با خشم و قهر، الله پیشین و د یگر خدایان مردم عربستان و کشورهائ اطراف را در خود نابود ساخته، و به سرعت جائ همگان را به تنهایی به اسم "الله" (3) تصاحب کرده است. الله با یهوه خدائ یکتائ یهود یها چندان فرقی ندارد، فقط نمی تواند یا نمی خواهد آنطور که او بی واسطه با موسی کلام می رانده است، با محمد هم سخن بگوید. این است که اوامر خود را بوسیله جبرییل بصورت "وحی" بر او نازل می کرده است. در کردار جبرییل رسول الله یا پیامبر است و محمد سخنگوئ آنهاست.
با وجود اینکه الله می باید یکتا باشد، ولی مفهوم "لا اله الا الله" در نهاد خود الله، و رسولش یا کسانی که ایمان می آورد ند، درست جا نیافتاده بوده، چون به تکرار و جهد تأکید می کرد ند که "الله و اکبر" یعنی الله بزرگتر است. اگر هیچ الهه ای، بجز الله نباید وجود داشته باشد، پس الله از کدام خدا، یا چه چیز بزرگتر است؟ تضاد "لا اله الا الله" با "الله و اکبر" آنقد ر آشگارا است، که متولیان اسلام می کوشند، این اختلا ف روشن را بصورتی مغشوش کنند، می گویند که "الله و اکبر" به این معنا ست، که الله از آنچه که در فکر، ناقص مسلمانان، تصور بشود بزرگتر است. شاید این بیان بتواند از پیشرفت و گسترش فکر موءمن جلو گیری کند، ولی مشکل تضاد را حل نمی کند. چون کسی که یکتایی الله را باور کرده باشد، چگونه می تواند به اندازهء بزرگی یا کوچکئ او بیاند یشد؟، اصولا سنجش هر چیز تنها با معیاری هم جنس خود ش امکان پذ یر است،"الله و اکبر" وقتی معنی دارد که با "خدایان" د یگر سنجیده شود. هرچه هست الله، ژرفبینی، دوراند یشی و آینده نگری نداشته و نمی توانسته که آگاهان عمل کند، و می خواهد که انسان اشتباهات او به زور و از ترس جبران کند. الله انسان را گناهکار ، ذ لیل و نادان خلق کرده که بایستی بوسیلهء فرستاد گانش به اجرائ اوامر او تن در دهند.
چرا او انسان را چون پرورگار مهر (زنخدای ایران) به بینش و خرد مجهز نکرده تا خود بتواند، بهی را بجوید؟ وخود پژوهندهء نیکی باشد؟. الله می گوید: او انسان را از لجن خون (علق) خلق کرده و با این ادعا انسان را پست، حقیر و ذ لیل می شمرد تا برد گی و شرمسارئ انسان را تحمیل کند. بر خلا ف الله، در فر هنگ زنخدایی ایران، انسان از گوهر خدایان آفریده شده؟ ارزند گی و مینوئ انسان در اند یشه و فرهنگ ایران چنین تعریف شده است.
خدا در انسان نیست، بلکه خدایان با هم آمیخته و با هم یگانه شده تخم( مینوی) انسانند. انسان گیاهیست که از" تخم خدایان" میروید، در هر زنده ای، پنج خدا است (آرمیتی + رام + ماه + گوش + هومن) ولی "هومن"تخم یا مینوئ واحد، ولی نا پیدائ هر زنده ایست. (منوچهر جمالی4)