دیباچه
ما در کشوری زندگی میکنیم که به اعتراف همهی نویسندگان و هنرمندان جهان، مهد هنر، ادب و تمدن است. دانستن شرح حال نویسندگان نامدار ایران زمین یک نیاز ضروری و یا به عبارتی دیگر یک وظیفه است.
اینکه بدانیم قدمای ما یا ادیبان معاصر در عرصهی داستان، رمان یا مقاله چه کردهاند و چه آثاری را به رشته تحریر درآوردهاند و یا اینکه در این ساحل شنی بیانتهای دنیای ادبیات چه ردپایی از خود به جا گذاشتهاند.
این امر ما را کمک میکند تا با مطالعهی آثار آنان و یا نقد و بررسی یا تحلیل هر یک از آثارشان به عمق اندیشههای ناب و بکر آنها پی ببریم و این خود به خواننده لذتی خوشایند میبخشد که هیچ چیز را توان قیاس و برابری با آن نیست.
در پایان آرزو میکنیم این مختصر کار پژوهشی گروهی ما مورد پسند شما خوانندگان عزیز واقع گردد و اگر کاستی در محتوا و یا غلط چاپی در این کتاب ملاحظه مینمایید به بلند همتی خود ما را ببخشید چرا که ما نوخاستگان پژوهش در گام اول تحقیق قرار داریم و به راهنماییهای دلسوزانه شما سخت محتاجیم.
جلال آل احمد
در شماره نوروز 1324 مجله سخن داستانی به چاپ رسید که تولد نویسندهای دیگر را نوید میداد، نویسندهای که همچون چوبک با تأثیر از هدایت شروع کرد اما خیلی زود در پی یافتن استقلال هنری برآمد و پارهای از «ایرانی» ترین داستانها را پدید آورد.
داستان « زیارت » نام داشت و جوان 22 سالهای به نام جلال آل احمد
(1348-1302) آن را نوشته بود. آل احمد موفق شده بود با شوری مذهبی شرحی دقیق و درونی از یک سفر زیارتی به دست دهد. جنبه مذهبی داستان آنقدر قوی است که توصیفها را نیز در برگرفته است:
خورشید که با قرص قرمز رنگ خود کمکم فرو مینشست در نظرم پرچم خونین عزیزان زهرا مینمود که اندک اندک سرنگون میشد.
داستان « زیارت » ویژگیهای اساسی داستان نویسی آل احمد را در خود دارد: راوی داستان آدمی است بیگانه از جمع: « هر کس حالی دارد و جز من هیچکس در اینجا تماشاچی نیست». همین ناظر وقایع است که در دیگر داستانها نیز از وقایع و آدمها برایمان گزارش میدهد. در داستان « دید و بازدید عید » و چند داستان دیگر از مجموعه دید و بازدید (1324)، راوی تماشاگر تصویرهایی انتقادی اما سطحی از سنخهای مختلف اجتماعی ترسیم میکند. جرقههایی از سمتگیری به سوی ایدههای نوین، به صورت همدردی با مردم فقیر، نیز در اولین داستانهایش به چشم میخورد؛ جرقههای کمسویی که قادر به روشن کردن و نشان دادن درون زندگی محرومان نیست. اما آلاحمد در هیچیک از این داستانها موفق به آفریدن شخصیت یا موقعیت زندهای نمیشود و حتی نمیتواند به توصیف درونی داستان «زیارت» نزدیک شود و در حد گزارشنویس روزنامه میماند. قلم نویسنده جوان سطح وقایع را خراش میدهد و قادر به دستیابی به واقعیت و توصیف آن نیست. این داستانها که از حد واقعگرایی سنتی جمالزاده فراتر نمیروند، برشهایی گزارشی از زندگی سنتی را به نمایش میگذارند. نویسنده بیتجربه با اظهار نظرهای گاه و بیگاهش سیر داستان را قطع میکند و به آشفتگیها میافزاید، او که نمیتواند از طریق اعمال و گفتار آدمهای داستان مقصود خود را بیان کند، در داستان دخالت میکند و با چند جمله نتیجهای برای خواننده تعیین تکلیف میکند. تنها در داستان « گلدان چینی» است که حادثه با روانی و یکدستی پیش میرود.
از دیگر داستانهای او: شمع قدی افطار بیموقع سه تار وسواس آفتاب لب بام و … است.
علی محمد افغانی متولد 1304:
از داستانهای کوتاه که بگذریم، علی محمد افغانی در زمینه آفریدن رمان اجتماعی شگفتی میآفریند و راه را برای پیدایش رمانهای اجتماعی بعدی باز میکند. رمان 900 صفحهای شوهر آهو خانم (1340) خیلی زود نویسندهاش را به شهرت میرساند: « انجمن کتاب ایران » آن را به عنوان داستان برگزیده سال 1340 انتخاب میکند و منتقدین وقت به ستایش از آن میپردازند: «بیهیچ گمان، بزرگترین رمان زبان فارسی به وجود آمده و ( با قید احتیاط ) تواناترین داستان نویس ایرانی، درست همان لحظهای که انتظارش نمیرفت، پا به میدان نهاده است» و « نویسنده در این داستان از زندگی مردم عادی اجتماع ما تراژدی عمیقی پدید آورده و صحنههایی پرداخته است که انسان را به یاد صحنههای آثار بالزاک و تولستوی میاندازد. و این نخستین بار است که یک کتاب فارسی به من جرئت چنین قیاسی را میدهد». هر چند در این گفتهها مقدار زیادی ذوقزدگی دیده میشود، اما شوهر آهوخانم برجستهترین رمان اجتماعی این دوره است.
داستان در زمستان 1313 در شهر کرمانشاه میگذرد. پس از توصیفی کوتاه از شهر آرام که گویی حادثهای در بطن خود دارد به نانوایی سید میران سرابی میرسیم. افغانی پس از توصیف جزء به جزء دکان و شاگردان و خصوصیات ظاهری سید، از طریق گفتگوی او با نانوایی ورشکسته، سجایای شخصیتیاش را تصویر میکند: کاسبکاری 50 ساله و رو به ترقی، رئیس صنف نانوایان است و با پختن نان قشون، خود را به قدرت حاکمه نزدیک کرده. مردی است مذهبی، خانواده دوست و دست و پا به خیر. هما، زن زیبارو و مطلقه، در همین فصل به نحوی طبیعی وارد داستان میشود و از همان آغاز بر سید تأثیر میگذارد. سید عاشق هما میشود اما جرئت ابراز این واقعیت را، حتی به خویش، ندارد. عشق خود را محبتی نوعدوستانه میانگارد. همراه سید که در دلش توفانی بر پا شده به خانهاش میرویم. با آهو خانم زنش و چهار فرزندش آشنا میشویم. فضای خانه نیز همچون فضای دکان با حوصله مجسم میشود و یک یک همسایگانش مردمان فقیر معرفی میشوند. اینان شخصیتهای جانبی رمان هستند و قهرمانان اصلی را در پیشبرد ماجراها یاری میکنند.
افغانی که به سبک واقعگرایان اروپایی قرن نوزده مینویسد، دانای کلی است که بر برون و درون شخصیتهای اثرش آگاهی کامل دارد. نخست ظاهر آنها را توصیف میکند، سپس طی برخوردهایی با دیگران، روحیاتشان را مینمایاند و عاقبت با قرار گرفتن در موقعیت آنان، نسبت به رویدادها اظهار نظر میکند.
صادق هدایت
صادق هدایت ( 1330 1281) پیش از اینکه نخستین داستانهایش را بنویسد، مطالب زیادی در زمینه اندیشههای بودایی، احضار ارواح و پیشگویی خوانده بود. این مطالب تأثیر تأسفآوری بر داستانهایش گذاشت. داستانهایش، همچنین، از آموختههای نویسنده درباره روانکاوی فروید، ضربهای مشابه خورد. این ضربه بخصوص از آن جهت قابل اهمیت است که هدایت کوشید گزارشهای ساده جمالزاده را با تحلیل روانی آدمهای داستان و نشان دادن تناقضات درونی آنها، به داستان روانی نزدیک کند؛ کوشید احساسات پیچیده شخصیتها را مطرح سازد و موقعیت زیستی نابسامان آنها را بیش از آنکه چون داستان نویسان قبلی گزارش کند، تجسم بخشد. هدایت در گسترش فضای دید و توسعه شگردهای نوشتن نویسندگان ایرانی نقش مهمی ایفا کرد. اما سنت ناپسندی را نیز تحکیم بخشید و آن، محور دانستن مسائل جنسی
بر مبنای عقاید فروید در زندگی انسانها بود.
هدایت که در خانوادهای اشرافی بزرگ شده بود، همواره تلاش کرد با توصیف صادقانه واقعیت، تصوراتی را که اندیشه حامیان وضع موجود بر آنها استوار بود، درهم شکند؛ تصوراتی از قبیل بسامان بودن اوضاع و سعادتمندی تودهها. هر چند ذهنیات ناشی از تربیت در خانوادهای اشرافی، بر اعمال و افکار شخصیتهای داستانهایش تأثیر بسیاری گذاشت، اما کوشش او برای ارائه تصویری عمیقتر از واقعیت، درخور ستایش است. در سالهایی که نویسندگان کهنهاندیش برای گریز از طرح مسائل اساسی مردم، به فاحشهخانهها میگریختند، یا در قالب داستانهای اخلاقی پرسوز و گداز و رمانهای تاریخینما، بر سرنوشت اشرافزادگان از « اصل » افتاده دل میسوزاندند، هدایت داستان را به عنوان شاهدی از زندگی مردمی محروم به کار گرفت. تلاش وی در نشان دادن فاجعهآمیز بودن وضعی که به عنوان دوران شکوفایی ملی وانمود میشد، نشانگر تعهد اجتماعی اوست.
هدایت در 1307 به قصد خودکشی خود را در رودخانه مارن پاریس انداخت، اما نجاتش دادند. شرح این اقدام ناموفق را در زندهبه گور نوشت و آن را «یادداشتهای یک دیوانه » نام نهاد. هدایت که طی خودکشی لحظههای مواجهه با مرگ را تجربه کرده بود، شخصیتهای آثارش را نیز وا میداشت که به این تجربه بپردازند؛ تجربهای که در سراسر عمرش با آن درگیر بود. او نتوانسته بود خودش را بکشد، اما شخصیتهای داستانهایش را در این امر «موفق » میگرداند و اغلب آثارش را با مرگ به پایان میرساند. از دیگر آثار او: شبهای ورامین مردی که نفسش را کشت است.
تقی مدرسی: در 1311 در خانوادهای روحانی پرورش یافت. وقتی دانشجوی طب بود، نخستین رمانش یکلیا و تنهایی او (1334) از سوی مجله سخن به عنوان بهترین رمان ایرانی سال 1335 را یافت و مدرسی را در زمره نویسندگان مشهور ایران درآورد. ده سال بعد وقتی دیگر ساکن آمریکا شده بود دومین رمانش شریفجان، شریفجان ( نام قبلی: نسل کلاغها) را نشر داد، اما این اثر نه تنها تأثیری بر ادبیات زمان خود نگذاشت، سقوط نویسنده را نیز گواهی داد. در 1347 مجموعه داستان گمرگ چینواد آگهی شد اما انتشار نیافت. مدرسی جز چند داستان کوتاه در جنگ اصفهان و سخن اثر دیگری منتشر نکرد.