در میان کشورهای مشرق زمین بیگمان ایران تنها کشوری بود که در نظام تعلیم و تربیت خود بیشترین اولویت را به ورزش و تربیت بدنی داده بود، چه در حالی که چینیان، همانگونه که پیش از این گفتیم، به امر ورزش وتربیت بدنی توجه چندانی نداشتند و هندوان نیز پرورش تن و فعالیتهای بدنی را گاه حتی مذموم هم می دانستند، ایرانیان به اهمیت و ارزش توانایی و سلامت بدن به عنوان وسیله بسیار مهمی برای فراهم آوردن ارتشی سلحشور و پیروزمند پی برده بودند.
وظیفه بزرگ حفظ مرز و بوم ایران، که به موجب تعالیم زرتشت سرزمینی مقدس به شمار می رفت، و نیز میل به کشورگشایی و تسخیر سرزمین های مجاور ایجاب می کرد که جوانان از تعلیمات نظامی منظمی که اساس آن طبعاً پرورش و تربیت بدنی بود برخوردار گردند و از این رو در حقیقت برنامه آموزشی گروه بسیاری از جوانان به تعلمیات نظامی و مهارتهای بدنی محدود می شد تا بتوانند شرایط و کیفیتهای لازم برای یک سرباز خوب و شایسته را بدست آورند.
خلاصه آنکه به استثنای فرزندان طبقه اعیان و شاهزادگان تقریباً همه آموزش و پرورش به تربیت بدنی محدود می شد و تربیت بدنی هم با توجه به اهداف نظامی شکل می گرفت.
کودکان تا هفت سالگی زیر نظر مادران پرورش می یافتند و پسران از هفت سالگی تحصیلات رسمی خود را آغاز می کردند واز همان هنگام رسماً متعلق به کشور شناخته می شدند و تا سن پانزده سالگی به آموختن فنون نظامی مشغول بودند و از سن پانزده سالگی خدمت در ارتش را شروع می کردند و تا پنجاه سالگی همچنان به عنوان عضو رسمی ارتش در خدمت باقی بودند.
[1] فرزندان طبقه اشراف واعیان و شاهزادگان به روایت هرودوت تا بیست سالگی و به روایت استرابون تا 24 سالگی به تحصیل ادامه می دادند و برای فرماندهی سپاه و حکمرانی و دادرسی آماده می شدند.
تاریخ تربیت بدنی در قرون وسطی در اواخر حکومت امپراطوری روم که به دلیل خودکامگی حکام و فساد و رشوه خواری و ضعف حکومت مرکزی در حال انقراض و انحطاط بود، بربرها با هجومی گسترده در اوایل قرن ششم میلادی، تمدن و فرهنگ رومیان را متلاشی کردند و ویرانی و بی نظمی و وحشت و خونریزی را برای مردم آن دوران به ارمغان آورند.
معاملات و تجارت و داد و ستد، و برنامه های آموزشی و تعلیم و تربیت در این دوره تقریباً تعطیل شد و زندگی قبیله ای در میان مردم مجدداً رونق پیدا کرد.
دوران حکومت بربرها که حدود شش قرن به طول انجامید از تاریک ترین دوران تمدن بشری به شمار می آید و پس از پایان دوره مذکور بود که تلاشهایی جهت دست یابی به فرهنگ و تمدن بهتر صورت پذیرفت.
عوامل و سازمانهای متعددی دست به دست هم داده و در برقراری آرامش و ثبات و امنیت مجدد کوشیدند، تا اینکه تاخت و تازها پایان گرفت و به مرور مردم به زندگی و داد و ستد عادی پرداختند.
معاملات و تجارت تجدید حیات یافت، شهرها رشد و عظمت و اهمیت بیشتری پیدا کردند و موسسات فرهنگی و آموزشی جدید، متناسب با نیازهای جامعه آن زمان به وجود آمد و دانشگاههایی تأسیس شد و موفقیتهای نسبتاً خوبی به دست آمد که به طور کلی کسب این موفقیتها مرهون: کلیساها – رهبانیت و دیرها – فئودالیسم – شهرها و نهادهای اجتماعی و بالاخره شیوه های تعلیم و تربیت مذهبی بود.
تربیت بدنی در آغاز دوره مسیحیت امپراطوری روم که به دلیل زندگی های مجلل و عیش و عشرتهای طبقه اعیان و اشراف رو به انهدام و ضعف بود، مصادف بود با آغاز دوره مسیحیت که با زبانی ساده و عباراتی روشن و واضح و قابل فهم و درک و احساس همگان توضیح داده می شد.
عشق به کمال مطلوب خدایی، دلسوزی و همدردی و همفکری با دوستان و ترس از کیفر خداوندی از جمله مطالبی بود که اعماق وجود مردم اثر گذاشت.
اصول و عقاید مسیحیت امید تازه ای در دل و جان مردم آن زمان دمید.
این عقیده انقلابی که همه انسانها در نزد خداوند برابرند، در طبقات پایین اجتماع بسیار اثر گذاشت و فضیلت فردی موردتوجه قرار گرفت.
اهداف آموزش و پرورش در آیین مسیحیت به مراتب والاتر و جهانی تر از اهداف و اندیشه های بت پرستان بود.
هدف نهایی مسیحیان این بودکه فرزندانی تربیت کنند که از نظر اخلاق و اعتقادات پای بند به وجود خدای بزرگ باشند.
آنها تعلیمات اخلاقی را برای دستیابی به رستگاری ابدی بسیار با اهمیت می دانستند، و علاوه بر تهذیب اخلاق فردی به امور و تعهدات اجتماعی و روحیه معاضدت و مساعدت و همکاری نیز توجه مخصوص داشتند.
تأثیر و نفوذ پاکدامنی و عفت و عطوفت و اخلاق مسیحیان بر رومیان و بربرهای جنگجو امری در خور اندیشه واهمیت بود.
از آنجا که حضرت مسیح خود بهترین نمونه یک انسان کامل و ایده آل بود و از نظر سلامت جسم و روح و فکر نیز در نهایت کمال بود، و با توجه به اینکه به فعالیت و کار در محیط باز و خارج از محدوده خانه علاقه فراوان داشت و همچنین آشنایی و علاقه ای که به امور درمانی و پزشکی داشت، مسلماً به اهمیت سلامت جسم آگاه بوده است.
از طرف دیگر چون حضرت مسیح برای برنامه های تفریحی نیز ارزش قابل توجهی قایل بود، استفاده از لذت و آسایش را در دنیا محکوم نکرده و مردم را به غلبه و تسلط بر دنیا و استفاده از مواهب الهیم تشویق و ترغیب نموده است.
با این همه تربیت بدنی در قرون وسطی مورد عنایت و توجه مسیحیان قرار نگرفت.
برخی از حکما و علمای الهی و خداشناسی، در اوایل قرون میانه، برای پیوند و تلفیق فلسفه یونان با اعتقادات مسیحیان در مورد ارزش و اهمیت فعالیتهای ورزشی و بازیها و سلامت جسم کوشش بسیاری به کار برند، اما چون بیتر روحانیان و اعضای کلیساهای مسیحی با تربیت بدنی مخالف بودند، با تمام قدرت تربیت بدنی را از برنامه مدارس حذف و ریشه کن کردند و حتی به این نیز اکتفا نکرده و تعدادی از مسابقات و فعالیتهای ورزشی را حتی در خارج از مدرسه ممنوع اعلام کردند و این حکم قرنها در قرون میانه ادامه پیدا کرد.
مخالفت شدید کلیسا با ورزش از سه عامل مایه گرفته بود: 1- زشت شمردن و شیطانی قلمداد کردن جسم و تن 2- اهمیت برنامه ها و فعالیت های ورزشی در آیین بت پرستی 3- دیدگاه منفی و نامناسبی که مسیحیان از مبارزات و مسابقات ورزشی رومیان داشتند.
با توجه به روحیات و معتقدات مسیحیان و اهمیت و ارزشی که برای دوستی و محبت و علایق بین افراد بشر قایل بودند، بسیار طبیعی بود که نسبت به برنامه های ورزشی که در میدانهای مسابقات رومیان با تلخی و ناخوشایندی تمام به تجربه دیده بودند.
نظری کاملاً نامساعد داشته باشند.
برخورد مسیحیت با تربیت بدنی و ورزش در این دوره نشان می دهد که تربیت بدنی به خودی خود نمی تواند یک عامل اجتماعی خوب و مناسب محسوب شود، مگر اینکه دارای اهداف متعادلی و مدیریت و رهبری شایسته ای باشد.
هر چند که توجه به توانایی جسمانی و تناسب تن و اندام هرگز در اهداف تعلیم و تربیت و برنامه مدارس تعلیم ذهبی منظور نشد ولی از هنگامی که «بندیکت[2]» مؤسس و قانونگذار و رهبانیت غرب، بیکاری وتنبلی را دشمن روح و جان اعلام کرد و همه رهبانان را به کار و زراعت و کشاورزی دعوت کرد، بخشی از اهداف تربیت بدنی که به کار گرفتن اندام و عضلات و جسم به منظور تأمین سلامتی بود، عمل گردید.
تربیت بدنی در دوره شوالیه گری مردم آن دوران که از قتل و غارت و یورشهای پیاپی بربرها به ستوه آمده و با توجه به ضعف حکومت رومیان و عدم توانایی آنها در اجرای قوانین اجتماعی و حتی ناتوانی در ارائه خدمات ضروری به مردم، دیگر امیدی به آنان نداشتند.
ناچار به فکر راه چاره ای برای بازگرداندن امنیت افتادند.
در این دوران علاوه بر کلیساها، سه نهاد اجتماعی دیگر نیز به تدریج موجودیت یافتند و تشکیل شدند تا بتوانند با کوشش و تلاش خود جوابگوی مشکلات آزاردهنده و بزرگ اجتماعی جامعه باشند.
این نهادها عبارت بودند از حکومتهای محلی [3] ، اراب منشی[4] و شوالیه گری[5].
حکومتهای محلی که جهت حمایت از مردم وانجام امور خدماتی به وجود آمده بود.
به صورت نهادهای ارباب منشی امور اقتصادی و نیازهای مالی جامعه را موردنظر قرار داد و نهایتاً شوالیه گری که امور اخلاقی و اجتماعی را بیشتر مورد توجه قرار می داد به وجود آمد.
در آن دوران برای طبقه کارگر، سیستم تعلیم و تربیتی وجود نداشت، ولی برای طبقه نجبا سیستم آموزشی معتبر و مشخصی به نام «شوالیه گری» به وجود آمد.
شوالیه گری امور اجتماعی و اخلاقی و فتوت و جوانمردی را مدنظر داشته و در میان طبقه ممتاز به عنوان نیروی مسلح سواره نظام از اهمیت و اعتبار زیادی برخوردار بود.
در آموزش شوالیه گری جوانان تعلیمات جنگی ، مذهبی و دلیری و شجاعت می دیدند.
که البته آموزشهای مذهبی از ابتدا اهمیت بیشتری برخوردار بود،اما بروز جنگهای آن دوره زمینه را برای پرداختن به امور نظامی و دلیری و شجاعت بیشتر فراهم کرد.
در این دوران پسران در سنین کودکی برای تقویت نیروی جسمانی تحت تعلیمات ورزشی قرار می گرفتند و به طور کلی آموزش جوانان طبقه ؟؟
به فعالیتهای تربیت بدنی محدود می شد.
تربیت بدنی در دوره شوالیه گری محتوای برنامه تعلیماتی و آموزشی را تشکیل می داد.
در جریان آموزشی و فعالیتهای تعلیماتی این سیستم، جوانان مجبور بودند قدرت و مهارتهای لازم نظامی را کسب کند.
آموزش مهارتهای ورزشی و امور اجتماعی نیز بخش اصلی برنامه های آموزشی را تشکیل می داد.
با این همه هنوز اهداف تربیت بدنی، در مقایسه با فلسفه یونان از تربیت بدنی، بسیار محدود و منحصر بود و بیشتر توجه و تأکید بر حفاظت و حراست فردی بود.
تعلیم و تربیت در سیستم شوالیه گری به وسیله خانه،قبیله و کلیسا فراهم می شد.
پسرها تا هفت سالگی در خانه زیر نظر مادر تربیت می شدند و آموزش رسمی از هفت سالگی آغاز می گردید و دو مرحله مختلف را شامل می شد مرحله اول از هفت تا چهارده سالگی که مسئله شاگردی و پادویی و نوکری نامیده می شد و مرحله دوم سلحشوری بود که از چهارده تا بیست و یک سالگی ادامه داشت.
برای رسیدن به این مرحله می بایست زمان زیادی را زیر نظر دلاور یا قهرمان به آموزش فنون و هنرهای جنگی بپردازد.
برای رسیدن به مرحله سلحشوری برنامه های ورزشی بسیار دشواری در نظر گرفته شده بود.
قدرت و تحمل جوانان با شرکت در فعالیتهای سنگین ورزشی افزایش می یافت.
ورزشهایی مثل حمل وزنه های سنگین، دوهای استقامت، پرش با اسب با حمل کامل تجهیزات جنگی، بالارفتن از دیوار بدون استفاده از نردبان، شنا با همراه داشتن سلاح سبک، و پرتاب نیزه فعالیتهایی بودند که علاوه بر سایر تعلیمات معمولی مانند آشنایی با طرز استفاده از سلاحها و تقویت نیروی تحمل در مقابل گرسنگی ، گرما، سرما و بی خوابی برنامه های تعلیماتی جوانان را در بر می گرفت.
با این همه برنامه های آموزشی سلحشوران فقط شامل ورزشهای بدنی نبود، آنان در مقابل فرمانده خود وظایف و مسئولیتهایی داشتند که مجبور به انجام آن بودند.
یک دانشجوی دوره سلحشوری در جنگها محافظ و مددکار و مطیع محض فرمانده خود بود و در ایام صلح نیز از اسب و وسایل جنگی فرمانده مواظبت و مراقبت کرد.
کلیساها و پادشاهان معمولاً با انجام مسابقات، شاید به علت خطرات و ضایعات جانی، مخالفت می کردند.
پاپ الکساندر سوم در سال 1179 میلادی نه تنها انجام مسابقات را تحریم و قدغن کرد، بلکه اجرای مراسم تدفین در آیین مسیحی را برای مسیحیانی که در این برنامه ها شرکت می کردند نیز ممنوع کرد، اما همه این کوششها و تلاشها بی اثر بود و این مسابقات تا قرن شانزدهم میلادی همچنان وجود داشت و اجرا می شد.
قدرت پادشاهی سرانجام نیرو و قدرت سیاسی طبقه نجیبا را تقلیل داد و قانون پادشاهی جایگزین قانون ملوک الطوایفی شد.
آنان با موقعیت سیاسی و اجتماعی جدیدی که به دست آوردندد طبیعی بود که به فکر فراهم نمودن برنامه های تربیتی و آموزشی فرزندانشان بیافتند.
در نتیجه مردم شهرنشین جدید اروپا به ایجاد نوعی برنامه عملی آموزش که با سازمان صنفی آنان مطابقت داشت اقدام نمودند.
در اواخر قرن میانه سه نوع سازمان صنفی به نامهای صنف مذهبی و اجتماعی صنف تجار و صنف صنعتگران وجود داشتند که در امر تعلیم و تربیت کمک و مساعدت میکردند.
صنههای مذکور که شهرنشین نامیده میشدند، اواخر سدههای میانه هرگز خود را مانند سلحشوران و شوالیهها در بست وقف تربیت بدنی نکردند، و این امری طبیعی بود، زیرا آنان به امور اقتصادی متعدد و مختلفی مشغول بودند.
تعلیم و تربیت به جز برای تعلیمات دلاوری و سلحشوری، تا قرن دوازدهم تحت کنترل کلیسا بود.
با رشد و توسعه شهرها و افزایش نیازهای شهری، در مورد آموزش و پرورش نیز نیازهای جدیدی پدید آمد که بیشتر این احتیاجات به وسیله اولیای غیر روحانی امور مطرح و اجرا میشد.
مدارش خصوصی در شهرها تاسیس شدند.
در بعضی از مدارس طبق سنت گذاشته دستور زبان لاتین تدریس میشد و در بعضی دیگر تدریس تنها به خواندن و نوشتن زبان بومی و محلی محدود بود.
ورزش و بازی در اواخر سدههای میانه بیش از آن که محصول موسسات رسمی آموزش باشد با زندگی اجتماعی مردم عجین و درآمیخته شده بود.
توجه و اهمیتی که به امور نظامی و سپاهیگری داده میشد موجب شده بود که در زمان صلح نیز جوانان به ورزشهای سخت و خشن بپردازند.
برای آنکه تصویر روشنتری از تربیت بدنی و فعالیتهای ورزشی در سدههای میانه خصوصاً بین قرنهای پانزده و چهاردهم به دست بیاوریم به بررسی فعالیتهای ورزشی و بازیهای معمول در این دوره میپردازیم.
کودکان انگلیسی در اواخر سدههای میانه بازیها و سرگرمیهای متعدد و متنوعی داشتند که بسیاری از آنها تحت تاثیر و با الهام از فلسفه و تعملیات شوالیه گری و سلحشوری تنظیم شده بود.
بعضی از سرگرمیهای کودکان بین بزرگسالان نیز معمول بود.
هر چند بازیهایی مانند موش و گربه، بادباک کاغذی، طاق و جفت و از این قبلی در سرگرمیهای انگلستان به چشم میخورد، ولی به طور کلی با نام بیشتر بازیهایشان بیگانهایم.
جوانان در سراسر تعطیلات تابستان به فعالیتهای ورزشی میپرداختند.
از معمولترین و مهمترین رشتههای مورد علاقه آنان می توان شکار، در روشهایی که در این دوران از اهمیت ویژهای برخودار بودند و به منظور آموزش آنها به پسران نجیبا و تجار ثروتمند، برنامه های مدونی در تعلیم و تربیت پیشبینی شده بود عبارت بودند از فعالیتهایی که بیشتر به تحرک عامل روحانی بهبود در طبیعت انسان توجه داشت تا کسب قدرت جسمانی، و به این جهت مانند قهرمانان ورزشی برنامه غذایی مشخص و تمرینات ورزشی معینی را که صرفاً به منظور کسب قدرت عضلانی بود، دنبال نمیکردند.
در این دوران به ورزش و فعالیتهایی بدنی بیشتر به عنوان یک هنر مینگریستند و معتقد بودن که فعالیتهای ورزشی پایه و اساس سلامت انسان را تشکیل میدهد و اولین اولویت را در برنامه مدرسه میبایست دارا باشد.
در این دوران سرکت در برنامههای ورزشی برای دانشآموزان اجباری بود و ورزشهای رایج عبارت بودند از: اسب سواری، پرش، دو، شمشیربازی، شنا، تیر وکمان و بازیهای مختلف توپی.
تربیت بدنی و ورزش در دوره فئودالیسم در نتیجه عدم تمرکز حکومت طی سالهای سیاه بین قرن نهم تا چهاردهم دوره فئودالیسم آغاز شد.
دوره فئودالیسم فرا رسید؛ زیرا مردم به پشتبانی و محافظت نیاز داشتند و در آن زمان امپراپطوران مقتدر و حکومتهای قوی که این پیشتیبانی را برآورده کنند که بودند، مردم به طرف نجیب زادگان، قصر نشینها و زمینداران بزرگ روی آوردند.
فئودالیسم نظام زمینداری و مبتنی بر خدمت و تبعیت از نجیب زادگان ولردها بود.
لرد صاحب زمین، فیف نامیده میشد.
اواین اجازه را داشت که یک مالک را تابع خود سازد.
در ازای استاده از زمین مالک مدیون و ملزم به تبعیت از لرد بود.
بخش عظیمی از مردم رعیت بودند و با وجود زحمت زیاد سود کمی عاید آنان میشد.
آنها به زمین وابسته بودند و با معامله زمین و انتقال آن از مالکی به مالک دیگر معامله میشدند.
رای پسر نجیب زادگان در دوره فئودالیسم دو حرفه در نظر گرفته میشد.
آنها یا به کلیسا میرفتند و پس از آموزش، ورحانی میشدند و یا به کسوت شوالیهها در میآمدند اگر تصمیم میگرفتند که در خدمت کلیسا قرار گیرند تعالیم مذهبی و دانشگاهی را دنبال میکردند و اگر به کسوت سلحشوری در میآمدند.
تعالیم جسمانی، اجتماعی و نظامی را پشت سر میگذاشتند.
برای یک نوجوان کسوت سلحشوری و شوالیهگری بیشتر از کلیسا جذبه و کشش داشت.
تمریناتی را که باید شوالیه انجام میداد، طولانی و کامل بود.
تمرینات بدنی نقش اصلی را به عهده داشتند.
در سن 7 سالگی پسران برای شروع تعالیم شوالیهگری به قلعه یک نجیب زاده فرستاده میشدند.
نخست با او مثل یک پلدو برخورد میشد و معلم آموزشی او یک زن از قلعه لرد بود.
در مدت دوران پادوی او آداب احترام، پیشخدمتی، پیغام رسانی و کمک به اهل خانه را یاد میگرفت.
و باقی مانده دوره کارآموزی را در فعالیت جسمانی برای سالهای پر التهاب شوالیهگری آماده میشد و در رقابتهایی چون بوکس، دو و شمشیربازی، شنا و پرش شرکت میکرد.
پسر در سن 14 سالگی سلحشور میشد و در اختیار یک شوالیه قرار میگرفت.
در این دوران پاک کردن اسلحه شوالیه، نگهداری از اسب و کمک به شوالیه در پوشیدن زره، مراقبت از زخمها، نگهداری از زندانیان شوالیه، از درسهایی بودند که باید میآموخت.
در دوران سلحشوری بر تمرینات بدنی تأکید میشد.
پرداختن به تمرینات سخت و ورزشهایی چون شکار، تیراندازی با نیزه و کمان، دو، کوهنوردی، اسب سواری و بالا رفتن از دیوار و شیمشیربازی اجباری بود.
اگر سلحشوری از خود لیاقت نشان میداد در 21 سالگی به کسوت شوالیهها در میآمد.
مراسم تشریفات به یاد ماندنی بود.
شوالیه آینده حمام تطهیر میگرفت، با لباسی سفید، شبی را به دعا و تمرکز میگذارند.
صبح روز بعد لرد شمشیر خود را به دوش شوالیه میگذاشت و این مراسم به عنوان مجلس اعطای منصب شوالیهای شناخته میشد.
مبارزه با نیزه و شمشیربازی دو رویداد بسیار مهم برای آزمایش آمادگی شوالیه بود و در طول زندگی شوالیهای چندین بار تکرار میشد.
در نیزه بازی هر کدام از شوالیهها سعی میکرد حریف خود را از روی اسب به زیر بکشد.
در شمشیربازی سواره برنامهای طراحی میشد تا شوالیه مهارت شمشیرزنی خود را به نمایش گذارد، آنها مثل دو تیم در دو انتهای میدان نبرد میایستادند و با یک علامت هر کسی سعی میکرد حریف خود را از تیم مقابل از اسب به زیر اندازد.
این مسابقه تا مشخص شدن برنده اعلام مییافت.
اغلب شوالیهها نشان بانوان خود را به زرههای خود وصل میکردند و با تمام توان و مهارت برای کسب افتخار تلاش میکردند.
در این مبارزات احتمال مرگ نیز برای شرکت کنندگان وجود داشت.
در طول این نمایش بود که سوالیه فرصت مییافت تا شجاعت، قدرت جسمانی و شهامت شخصی خود را به نمایش گذارد.
کشتی، دو ، تیزاندازی و پرتاب سنگ را نام برد.
علیرغم قوانین و مقرراتی که ادوارد سوم و پادشاهان بعد از او در مورد ممنوعیت شرتک در فعالیتهای ورزشی در بسیاری از رشتهها وضع کردند مردم علاقمند و دوستدار ورزش، تمرینات رشتههای مختلف ورزش را با نهایت علاقه و اصرار دنبال کردند.
کشتی، بولینگ، نعل بازی، هندبال، بازیهای با راکت، فوتبال و تنیس از جمله ورزشهایی بودند که مردم به آموزش و تمرین آنها میپرداختند.
از آن جا که تعملیات رسمی محدوده و مختصری در مورد تربیت بدنی در برنامههای مدارس وجود داشت، لذا جوانان مهارتهای ورزشی خود را بیشتر از راه تقلید از دیگران به دست میآوردند.
در بعضی تعطیلات، به منظور تشویق جوانان، مسابقاتی به دنبال مسابقه بزرگسالان و در آخر برنامه آنان برای جوانان منظور میشد که این امر سبب تشویق بیشتر جوانان در کسب مهارتهای ورزشی میشد.
تربیت بدنی در قرون میانه اروپائیان که در اثر جنگهای صلیبی با فرهنگ پیشرفته شرق آشنا شده بودند و انگیزه ایجاد ارتباط تجاری و معاملاتی را به دست آورده بودند.
به طرف اکتشاف و اختراع سوق پیدا کردند و برنامههای مسافرت و سیاحت در قرنهای پانزده و شانزده به حد اعلای خود رسید.
پذیرش پول به عنوان وسیله داد و ستد موجب ترویج و گسترش و رونق بازار تجارت شد.
بازار هنرمندان و هنرهای دستی رونق پیدا کرد، شهرها و شهرکها رشد و توسعه پیدا کردند و طبقه تجار و متوسط اجتماع پدیدار گشتند.
از اواخر قرن دوازدهم مدارس وابسته به کلیسا با پیشرفت در علوم تجومی، ریاضی و پزشکی در راه بیداری ذهن و امو رعقلی گام برداشت و برای اولین بار کلیسا اجزاه تدریس فلسفه ارسطو را صادر کرد.
مسیحیان همچنین از طریق اسپانیا از مسلمانان مطالب زیادی آموختند که بوسیله ابلارد، راهب انگلیسی، و دیگران به دنیای غرب راه یافت.
در آغاز دوران رنسانس روشنفکران و دانشمندان اروپایی تنها دو زبان لاتیم و یونانی را زبانهای کامل میدانستند، اثر آثار ارسطو فیلسفو نامدار یونانی به لاتین ترجمه شد.
کوین تیلیان یکی از اولین کسانی است که مورد شناخت شیوه و روش تدریس و کاربرد آن در آموزش به مطالعه پرداخته است، برای آموزشی خواندن او معتقد بود که بایستی ابتدا حروف را به صورت جدا و مستقل به کودکان نشان داد و در این کار از تخته و تابلوی چوبی نیز استفاده شود.