آلمان در قرن نوزدهم اشتغال به کارهای دستی برای مردم آلمان طبیعت ثانوی است .
دوره تسلسل شکست و موفقیت در کمتر کشور اروپایی به اندازه آلمان سریع بوده است.
فرهنگ رفیع آلمان در اواخر قرون وسطی بتدریح رو به زوال می رفت و در قرن هفدهم جنگ های سی ساله به اندازه یک قرن نیروی اقتصادی و سیاسی آلمان را فرسود .
در اوائل قرن نوزدهم آلمان با ارتجاع سیاسی خون آوری روبرو بود که با آزادی اقتصادی برای بسط تجارت و صنعت به شدت مخالفت می کرد .
تاخیر توسعه صنعت در آلمان: آزادی صنعتی که به سال 1791 در فرانسه اعلام شد تا سال 1846 در پروس پذیرفته نگشت و به جنوب آلمان تازه به سال 1862 رسید.
اما در انگلستان در دهه دوم قرن نوزدهم ماشین به اندازه ای جای کارهای دستی را گرفت که این شکوه دچار بحران شد و در فرانسه به سال 1835 دستبافان اعلام کردند که مشقتشان به حد نهایت رسیده است .
در آلمان بر خلاف در این دوره کارهای دستی رونق گرفت و تعداد کارگاه های کوچک فزونی یافت.
در قرن نوزدهم تعداد ماشین های ریسندگی در هر کشور درجه صنعتی بودن آن کشور را به دقت نشان می داد .
به سال 1865 در آلمان یک ، در فرانسه سه و در انگلستان هشت ماشین ریسندگی وجود داشت .
در رشته های دیگر صنعت نیز انگلستان مقام اول را داشت و چنانکه ‹‹ زمبارت ›› خاطر نشان کرده است حتی ساختن کشتی بخار و راه آهن به کمک انگلستان در آلمان معمول شد .
صنعت آمریکا نیز در نیمه اول قرن نوزدهم مراحل نخستین را می پیمود .
اما تفاوت اساسی بین صنعت این کشور وآلمان این بود که فقدان کارگر ماهر در آمریکا باعث شد از آغاز ، ماشین به استقبال فراوان در آن کشور روبرو گردد .
رواج ناگهانی صنعت در آلمان ، به سال 1870 وضعیت را در آلمان تغییر داد و پیشرفت صنعت به سرعت و مداومت ادامه یافت .
از آن پس، آلمان که تا آن زمان معروف به کشاورزی و کارهای دستی بود نه تنها رو به صنعتی شدن پیش رفت بلکه رهبر عصر صنعت شد .
عدم توجه نخستین به صنعت و سپس پذیرش بی چون و چرای آن نتایج روانی فراوان حاصل آورد .
عدم اطمینان عمیق که در این دوره بر مردم آلمان مستولی بود خود را در معماری این کشور نشان داد .
پیشرفت صنعتی در بسیاری از کشورهای اروپایی رواج داشت اما معماری هیچ یک از این کشورها در این زمان به اندازه معماری آلمان مغشوش و فاقد توازن درونی نبود.
در عرصه هنر در آلمان هیچ چیز وجود نداشت که شبیه کارهای ویلیام موریس در حدود 1860 در انگلستان باشد و یا آن را بتوان با کارهای مکتب معماری شیکاگو در حدود 1880 و یا نهضت هنر نو در حدود 1890 در بلژیک مقایسه کرد .
توجه به هنر بعد از سال 1900 در حدود سال 1900 در آلمان تغییر ناگهانی دیگری صورت گرفت .
چنانچه گذشت در حدود دهه هشتم قرن نوزدهم آلمان مصروف بر این شد که به سرعت خود را به پیشرفت صنعتی کشورهای دیگر برساند .
اکنون به همان شدت کوشش می شد در عرصه هنر نیز جبران گذشته شود و درست در همین زمان بود که موریس و راسکین تحسین بسیاری از مردم آلمان را برانگیختند و ‹‹ هانری وانده ولده›› که به سال 1897 به آن کشور دعوت شد تا کارهای خود را به معرض نمایش گذارد با استقبال روبرو شد و نهضت جدید هم در آلمان و هم در اتریش ریشه گرفت .
بعد از این زمان تا سی سال مردم آلمان از خود شوق فراوان برای آشنایی با عقائد خارجیان نشان دادند ، چاپ کتاب نفیسی درباره کارهای ‹‹ فرانک لوید رایت ›› در آلمان به سال 1910 فقط یکی از نشان های این اشتیاق است ، از این گذشته بین سالهای 1880 و 1890 در آلمان مانند بروکسل از کار نقاشان پیشرو نمایشگاه های متعدد برپا گشت و به معماران خارجی فرصت داده شد تا با شرایط مساوی با همکاران آلمانی خود در این کشور بکار مشغول شوند .
کارگاه ‹‹ بهرنس›› مهمترین کارگاه معماری در آلمان بود و سه تن از بزرگترین معماران معاصر ‹‹ میس ونده رو ›› و ‹‹ گروﭘﯿوس›› و ‹‹ لوکوربوزیه›› ( فقط پنج ماه ) شاگرد وی بوده اند.
جمعیت هنری ‹‹ ورک بوند›› آلمان، 1907 همه ی کوششهای مردم آلمان کشوری که در طی سی سال ثروتمند گشته به جاده ترقی افتاده بود،در جمعیت هنری ‹‹ ورک بوند›› که به سال 1907 در مونیخ تاسیس شد و می توان آن را قلب هنر آلمان نامید تمرکز یافت و هدف اصلی آن را رفعت هنر و ایجاد وحدتی از هنر ، کارهای دستی و محصولات صنعتی بود.
پرستیژ جدید معمار به سال 1929 دولت آلمان از طریق ‹‹ ورک بوند ›› طرح ‹‹ پاویون›› آلمان را در نمایشگاه بارسلون اسپانیا به عهده ‹‹ میس ون دررو›› گذاشت و به سال 1930 ‹‹ گروپیوس›› مامور گشت تنظیم نمایشگاه آلمان را در پاریس به عهده بگیرد و بدین طریق معمار مقام تازه ای احراز کرد و در کار خود استقلال کامل یافت .
استقلال کامل بدین معنی که تا این زمان چنانکه در بعضی کشورها هنوز معمول است رسم بود معمار تابع نظریات صاحب کار و یا مقاطعه کار باشد اما از این پس این حقیقت مسلم شد که معمار در شکل دادن به زمان خود سهمی موثر دارد و در کار استقلال یافت .
والتر گروپیوس ‹‹ والترگروپیوس›› کار خود را در آلمان در زمانی آغاز کرد که ‹‹ ورک بوند ›› تازه تاسیس یافته بود .
وی پس از ختم تحصیل به سال 1907 در دفتر ‹ بهرنس ›› تا سال 1910 کار کرد و این همان زمانی است که این دفتر طرح و اجرای کارخانه توربین سازی جنرال الکتریک را در برلین به عهده گرفته بود .
در همین زمان ‹‹ گروپیوس›› در مباحثات ‹‹ ورک بوند ›› شرکت می کرد که چنانکه خود گفته است مفهوم اساسی معماری را بر وی واضح کرد .
مقاصد معماری طرح مجموعه ای از ساختمان ها : طرح مجموعه ای از ساختمان ها مانند بنای کارخانه ها ، مدارس ، دفاتر کار و تأترها همواره مورد توجه گروپیوس بوده است و از همین رو کاملا طبیعی بود که وی در طرح خانه هایی که برای طبقات متوسط و کارگران در سال های بیستمین قرن حاضر در آلمان ساخته شد شرکت جوید .
بسیاری از آپارتمان ها و منازلی که برای سکونت کارگران در این زمان در برلین ‹‹ دساء››فرانکفورت ، کارلسورهه و نقاط دیگر آلمان ساخته شد کار او است .
جالب توجه ترین کار گروپیوس در این زمینه طرحی بود که برای موسسه تحقیقات خانه سازی دولت آلمان رسم کرد .
این مجموعه به تدریج ساخته شداما نه به ترتیبی که گروپیوس پیشنهاد کرده بود .
طرح کارخانه ‹‹ فاگوس›› پس از آن که گروپیوس خود به استقلال ، دفتر کارش را تاسیس کرد نخستین کار مهمی که بر عهده گرفت طرح و اجرای کارخانه ای کفش سازی در ‹‹ آلفلد آ.د.لاینه›› به سال 1911 بود که ازجانب موسسه صنعتی فاگوس به وی واگذار شد .
چنانکه قبلاً اشاره شد وقتی گروپیوس در دفتر بهرنس کار می کرد شاهد طرح کارخانه توربین سازی جنرال الکتریک بود که در زمان خود زیباترین ساختمان محسوب می شد.
اما گروپیوس پس از آغاز به کار تمام عقائد استاد را که از معماری کلاسیک مایه می گرفت رها کرد و خود راهی تازه بر معماری گشود .
بدین ترتیب به نقل قول از خود وی درمعماری خلوص و صداقت احساس و افکار بوجود آمد و یا به عبارت دیگر جدایی بین فکر و احساس مرضی که معماری اروپایی بدان مبتلا بود از میان رفت .
پس از آن که گروپیوس خود به استقلال ، دفتر کارش را تاسیس کرد نخستین کار مهمی که بر عهده گرفت طرح و اجرای کارخانه ای کفش سازی در ‹‹ آلفلد آ.د.لاینه›› به سال 1911 بود که ازجانب موسسه صنعتی فاگوس به وی واگذار شد .
عامل اصلی نمای این کارخانه سطوح مسطح است ؛ در گوشه های این ساختمان ستونی دیده نمی شود و شیشه به پیوستگی ادامه می یابد .
بهرنس نیز در کارخانه توربین سازی جنرال الکتریک شیشه بکار برده بود اما دیوارهای سنگین حجیم این ساختمان به آن روحیه کلاسیک می دادند .
بر خلاف در کار ‹‹ گروپیوس›› در این باره بوضوح گفته است : دیوار در یک بنا چون پرده ای است که وظیفه آن صرفا محفوظ داشتن داخل بنا از باران ، سرما و سرو صدای خارج است .
در معماری جدید استفاده از شیشه از این رو اهمیت روز افزون می یابد که با ذات آن سبکی و شفافیت عجین است توازن بین معماری و فن ساختمان منقد آمریکایی ‹‹ هنری راسل هیچکاک›› بنای این کارخانه را پیشرفته ترین اثر معماری قبل از جنگ جهانی دوم خوانده است و این قولی است که نمی توان در آن تردید کرد .
از نظر ساختمانی این کارخانه به ساختمان های اواخر قرن نوزدهم که برج ایفل بهترین مظهر آن است شبیه است .
اما در آن جدایی بین فن ساختمان و معماری که خاص بناهای قرن نوزدهم بود از میان رفته است .
دیوارها سطوحی مسطح هستند و چون پرده ای حد بین داخل و خارج بنا را مشخص می دارند و به این صورت معمار جرأت یافته پنجره های بزرگ تر در ساختمان بکار برد و اتاق های روشن تر بوجود آورد.
ستون ها که بار بنا بر آن وارد می آید در پشت شیشه ها به دیده می آیند و بخوبی نشان می دهند که بر دیوار وظیفه ای جز مشخص داشتن حد داخل و خارج بنا و محفوظ داشتن آن از بد هوا مفروض نیست .
بی تردید روش آزادانه ای که در ترکیب حجم های مختلف این بنا بکار رفته نشانی نخستین از بنایی است که گروپیوس بعداً به سال 1925 برای مدرسه معماری ‹‹ باهاس›› ساخت.
سبکی و روشنی این بنا تنها محدود به نمای آن نیست ، بلکه در قسمت درونی آن نیز اتاق ها به جای دیواره های سنگین معمولی با شیشه از یکدیگر جدا شده اند .
در مقایسه این کارخانه با کارخانه ای که بهرنس برای کمپانی جنرال الکتریک ساخت می توان گفت که : بهرنس کارخانه را به صورت عمارتی حجیم درآورد اما کار گروپیوس از سادگی خاصی برخوردار است و یا به تعبیری دیگر انسانی تر است .
عوامل تازه در ساختمان یک کارخانه ی نمونه اهمیت کارخانه نمونه ای که گروپیوس در نمایشگاه سال 1914 ورک بوند در کلن بنا کرد مشتمل بر یک تراس سرپوشیده برای رقص ، یک تالار که ماشین ها در آن نصب شده بودند و گاراژهایی بدون در که در پشت بنای اصلی قرار داشتند بیش از همه چیز در عواملی بود که به آن روحیه ای تازه می داد .
قبل از این گروپیوس در کارخانه فاگوس از ساختن دیوارهای سنگینی که معمولا دور پلکان ها بنا می گشتند اجتناب کرده بود اما در این کارخانه نمونه دوری از این سنت معمول به شیوه ای کاملا تازه صورت گرفت .
بدین معنی که پلکان های مارپیچی ساختمان در محفظه ای شیشه ای ساخته شدند و تجسم حقیقی حرکت در فضا بودند.
چشم معمولی که به سنت های دیرین و معمول خو گرفته است به محض دیدار این محفظه های شیشه ای که پلکان ها در آن جا گرفته اند در جستجوی آنست که دریابد به چه صورت بار آن ها تحمل می شوند .
اما به تصور فضایی تازه و ساختن احجام به صورت معلق در فضا رابطه بار و تکیه گاه به شیوه کهن دیگر به چشم نمی آید .
این ساختمان که متاسفانه در زمان جنگ جهانی دوم طعمه حریق شد بامی داشت که به زیبایی سایر قسمتهای آن ساخته شده بود.
در دو جانب این بام اتاقک هایی برای آسانسورها و در میان بام تراسی برای رقص بنا گشته بود که دور آن را باغچه هایی احاطه می کردند و محل رقص و باغچه ها را سقفی واحد می پوشاند .
اندیشه معمار به همه جزئیات بنا به ترتیبی که ذکر آن گذشت به هیچ روی اتفاقی نیست و ناشی از ذهن دور اندیش و توجه او به آینده است .
آلمان بعد از جنگ جهانی اول تمام کوشش های پر حرارت که در ده ها سال قبل از جنگ صورت گرفته بود به ناامیدی بعد ازجنگ انجامید .
نهضت پیشه و هنر انگلستان فرسوده و کهنه گشت .
نقش این نهضت تا آنجا که از تقلید مدهای دوران گذشته جلوگیری می کرد موثر بود اما نوآوری و پیشرفت در طرح میز وصندلی بر بسط معماری آینده راهی نگشود و معماری آلمان بخصوص تحت الشعاع توجه به طرح برای اثاثیه و لوازم کار قرار گرفت.خود این مطلب نشان آنست که نهضت های هنری جدید سبب نوآوری شد ولی تصوری جامع از هنر مایه نگرفت .
ساختمان هایی نظیر فاگوس پدیده های مفردی بودند که تاثیر آن ها در آن روزگار به احساس نمی آمد.
مدرسه معماری باهاس در چنین زمانی تاسیس شد و موسسین آن دنباله ایده آل های ورک بوند را گرفتند .
از این رو کوشش آغاز شد تا بین هنر و صنعت وحدتی بوجود آید و اساس معماری بر این وحدت استوار گردد .
اما در کارهای نخستین بانیان باهاس و ساختمان هایی که والترگروپیوس ساخت هنوز نشانه هایی از تاثیر شیوه اکسپرسیونیست دیده می شد .
مدرسه باهاس گروپیوس به شم دور اندیش خود از نقائص اکسپرسیونیسم و احتیاج برای رهایی از آن باخبر بود .
در این زمان در ‹‹ وایمار›› ( شهری در مرکز آلمان) دو مدرسه ، یکی برای طراحی معماری و دیگری برای طراحی اثاثیه و لوازم کار وجود داشت که به علت جنگ عده ای از استادان خود را از دست داده بودند .
وقتی گروپیوس به ریاست این دو مدرسه برگزیده شد آن دو را به یکدیگر ملحق کرد و مدرسه معماری باهاس را بوجود آورد .
در انتخاب معلمین جدید این مدرسه گروپیوس کوشید آن هایی را برگزیند که در طرح اثاثیه و لوازم کار سابقه تدریس نداشته باشند .
از این رو به توصیه آلما ماهلر ، یوهانس ایتن نقاش جوان سوئیسی را برای تدریس ‹‹ اساس طراحی ››، درسی که در نوع خود بی سابقه بود برگزید.
ایتن قبلاً در وین تدریس کرده بود و در آنجا شیوه ای کاملا تازه برای تعلیم اهمیت رنگ ،نسج ، حجم و ترکیب ازخود ابداع کرده بود که از همان آغاز موجب حیرت و تردید مردم شد .
ساختمان مدرسه باهاس در ‹‹ دسا ›› ، 1926 برنامه ساختمان : ساختمان جدید مدرسه در دساء بر اساس شرایط متفاوت بسیار طرح ریخته شد .
نخست خود باهاس مدرسه طراحی آن بود که می بایستی احتیاجاتش در نظر گرفته شود .
سپس مدرسه عالی پیشه وهنر متعلق به شهر دساء و سرانجام کارگاه ها و خانه های دانشجویان .
آمفی تأتر ، سالن غذاخوری ، قسمت اداری و کارگاهی خصوصی برای خود گروپیوس نیز لازم بود که هر کدام می بایستی بر طبق وظیفه ای که بر آن ها مرتبط بود ساخته شوند.
هدف اصلی معمار ترکیب این قسمت های مختلف با یکدیگر و پدید آوردن مجموعه ای واحد بود بی آنکه شرایط کار یکی از آن ها موجب مزاحمت و وقفه کار دیگری شود .
مدرسه باهاس.پلان طبقه اول خود باهاس در کانون این مجموعه ساخته شد که شامل آتلیه ها ، تالارهای نمایشگاه ، کلاس ها و تالارهای سخنرانی بود.
خانه و کارگاه دانشجویان در ساختمانی شش طبقه ساخته شد که بیست و هشت اتاق داشت .
هر اتاق واجد کارگاهی خصوصی برای هر محصل بود و بالکنی کوچک داشت که کف آن از صفحه ای نازک از بتن مسلح ساخته شده بود .
راهرویی سرپوشیده، این ساختمان شش طبقه را مستقیما به ساختمان اصلی مدرسه مربوط می کرد ، در کنار این راهرو و تالار اجتماعات ، سالن غذاخوری و آمفی تئاتر مدرسه قرار داشت که می توانستند به یکدیگر ارتباط یابند.
در اصلی مدرسه به این راهرو باز می شد .
در شاخه جداگانه ای از این مجموعه مدرسه پیشه و هنر شهر ‹‹ دساء›› قرار داشت که با پلی به سایر قسمت های این مجموعه ارتباط می یافت.
به این راهروی پل مانند قسمت اداری مدرسه ، اتاق هایی که به شورای استادان و دانشجویان اختصاص یافته بود ، دفتر شعبه معماری مدرسه و کارگاه خصوصی گرپیوس راه می یافت .
مدرسه باهاس پلان طبقه دوم ترکیب احجام در فضا به شیوه ای تازه مکعب هایی که ساختمان باهاس از ترکیب آن ها بوجودآمده چنان در یکدیگر نفوذ می یابند که نمی توان حد دیگری را از دیگری تمیز داد.
عکس هوایی این مجموعه نشان می دهد که چگونه هر یک از اجزا این بنا با سایر اجزا و با کل مجموعه پیوسته است .
چشم به یک نظر نمی تواند تمام این مجموعه را رویت کند .
برای درک وحدت این مجموعه باید آن را از جوانب مختلف ، از بالا و پایین نگریست .به عبارت دیگر احجام به نظم هنرمندانه تازه ای درفضا ترکیب شده است .
مدرسه باهاس.ساﯾﺖ پلان اهمیت بنای باهاس از نظر فن ساختمان بنای باهاس اسکلتی از بتن مسلح داشت و بدلیل مقررات ساختمانی کشور آلمان ستون های آن بسیار ضخیم تر از آن بود که اگر این ساختمان فی المثل در فرانسه یا سوئیس برپا می گشت .
در سراسر نما ، شیشه ، یک سره ادامه می یافت و یا نوارهایی سفید و نازک که حد طبقات را از یکدیگر مشخص می داشت ترکیب می شد .
عکس هوایی این مجموعه بخوبی نشان می داد که برای نوارها وظیفه ای ساختمانی مرتبط نیست و خود مجموعه وقتی از بالا دیده شود به دو سطح مسطح عظیم می ماند که بر زمین گسترده شده باشد .
سطوح شیشه ای در این ساختمان بر خلاف گذشته فی المثل چنان که ایفل در نمایشگاه سال 1878 آن را بکار برد.
صرفا برای محدود کردن حد ساختمان بکار نرفته ، بلکه به آرامی دور تا دور ساختمان ادامه یافته جزئی از آن شده است .
مانندکارخانه فاگوس در این جا نیز ستون ها در پشت شیشه ها ساخته شده اند و بخوبی آشکار می گردد که اسکلت بتن مسلح ساختمان را استوار نگاه می دارد و نه دیوارهای آن.
حتی در گوشه های ساختمان جایی که چشم به عادت دیرین بیش از همه جا انتظار دیدار ستونی را دارد شیشه یکسره ادامه می یابد .
پیکاسو و گروپیوس در ساختمان باهاس دو نکته اساسی که مورد توجه معماری جدید است رعایت شده .
رعایت این دو نکته صرفا نتیجه پیشرفت فن ساختمان نیست بلکه ناشی از هوشیاری هنرمندی است که این بنا را ساخته است .
نظم دلپذیری که از ترکیب سطوح مختلف بوجود آمد از یک جانب و استفاده از شیشه که میسر می دارد درون و بیرون ساختمان در آن واحد به دیده آید و تابلوی پیکاسو موسم به لارلزیئن را به خاطر می آورد .
اهمیت این بنا نه تنها در تازگی آن از نظر فن ساختمان است بلکه به دلیل ایجاد مجموعه ی واحدی در فضا است .
باانجام این ساختمان به سال 1926، برای نخستین بار معلوم شد که چگونه می توان بر اساس تصور فضائی جدید مجموعه ای مرکب از چندین قسمت مختلف بوجود آورد .
اﻫﻤﻴﺖ آموزشى مدرسه باهاس مدرسه پلی تکنیک فرانسه که به سال 1797 تاسیس یافت می کوشید که بین علم و زندگی وحدتی بوجود آورد.
در مدرسه باهاس تحت رهبری گروپیوس کوشش شد از هنر و صنعت و هنر و زندگی وحدتی بوجود آید و معماری عامل رابط بین هنر ، صنعت و زندگی بود.اکنون که می توان مدرسه باهاس را در دورنمای تاریخ دید می توان استعداد آلمانی را در تنظیم امور وتدریس دریافت .
اصول هنر معاصر برای نخستین بار در این مدرسه به عرصه تعلیم و تربیت راه یافت .
هنری پراکنده در مدرسه باهاس گردهم آمد و متمرکز شد .
با انتقال این مدرسه از ‹‹ وایمار›› به ‹‹ دساء›› برنامه مدرسه با پیشرفت های صنعتی نزدیکی بیشتر یافت .
باهاس این بار به نیروی برخی از شاگردان قدیمی مدرسه تجدید حیات یافت .
از جمله این محصلین قدیمی که به استادی رسیدند می توان از ‹‹ جوزف آلبرز›› ‹‹ هربرت بایر›› و ‹‹ مارسل بروئر›› نام برد.
مخالت با مدرسه باهاس به عقیده عموم بانیان مدرسه باهاس با آن که هریک برای خود عقیده و سلیقه ای داشت ، همه مبلغین و مدافعین یک نوع دکترین هنری بودند واین دکترین نه مورد قبول اکسپرسیونیسم بود و نه خوش آیند کهنه پرستان و آکادمیسین ها .
در صحنه سیاست نیز گروپیوس و این مدرسه هم از جانب جناح چپ و هم از جانب جناح راست مورد حمله قرار می گرفت .
منتقدین چپ معتقد بودند که در آن زمان وجود یک مدرسه هنری بر خلاف جبر زمان است .
منتقدین راست برنامه باهاس را مجموعه بی ارتباطی می دیدند که چه از نظر دانشگاهی و چه از نظر پیشه و هنر فاقد اعتبار بود.
فرانک لویدرایت و گروپیوس تردیدی نیست که فرانک لویدرایت در آغاز قرن حاضر با خانه هایی که ساخت از صفحات قائم و افقی ترکیبی فضایی بوجود آورد .
برخی ازخانه های بزرگی که بنا کرد نیز از نقشه هایی آزاد برخوردارند .
فی المثل خانه مارتین در بوفالو(1904) و خانه ‹‹ کونلی›› در ‹‹ ریورفاست ››(1908).
در این خانه ها اتاق های مختلف به صورت مجموعه ای با یکدیگر ترکیب می شوند و برخی از قسمت ها به وسیله پل هایی با یکدیگر مرتبط می گردند اما تمام قسمت های خانه با سطح زمین پیوسته است و در هیچکدام از آن ها نمی توان دید که ‹‹ رایت ›› حتی خواسته باشد همان تاثیری از سبکی وتعلیق که فی المثل با کارهای گروپیوس بعدها بوجود آمد بیآفریند.
تغییر ناگهانی اساس ساختمانی دیوارها ، بام های پیش آمده و ردیف های پیچیده این خانه ها شاهدی بر این مطلب است .
از این رو شاید بتوان فهمید چرا رایت کار معماران معاصر اروپای بعد از خود را نمی پسندید.
طرح ها ی گروپیوس ؛ تازگی پایدار آن ها بسیاری از نقشه های گروپیوس حتی آن ها که در جوانی طرح کرده تا امروز تازگی خود را حفظ کرده اند .
این مطلب نشان قدرت خلاقه او است و نه تنها درباره نقشه های معماری وی صادق است بلکه همه ی طرح های او را شامل می شود .
فی المثل طرحی که گروپیوس به سال 1913 برای یک لوکوموتیو دیزل با در نظر گرفتن همه شرایط فنی آن رسم کرد تازه درحدود 1930 به عنوان نمونه ای از زیبائی طرح از آن یاد شد و یا طرحی که به سال 1932 مرکب از مجموعه ای از مکعب و منشور برای بنای یادگار شهدای انقلاب آلمان رسم کردحتی امروز کاملا تازگی دارد.
نو ماندن طرح های یک هنرمند در زمانی که فکر واحساس به توازی یکدیگر پیشرفت کنند امری شگفت انگیز نیست اما در دوره ما کاملا استثنائی و سزاوار تحسین است .
در عصر ما متاسفانه کمتر هنرمندی است که از این قدرت طرح برخوردار باشد .
گروپیوس مانند بسیاری ازهنرمندان آلمانی از قریحه و ابتکاری استوار و پایدار و نه تند و گذرنده برخوردار است.
وی با روش آرام و متین خود به نتایجی شگفت انگیز درمعماری رسیده است .
تابلوهای نقاش آلمانی «آلبرشت دورر» واجد سنگینی و متانتی است که لطف نقاشی ونیزی را ندارد اما از عمق و معنایی برخوردار است که نقاشی ونیزی آن را فاقدند.
والترگروپیوس در آمریکا تاثیر محیط آمریکا بر گروپیوس و تاثیر گروپیوس بر معماری آمریکا مسئله ای دقیق است که نمی توان آن را به دقت کامل بررسی کرد اما حتی قبل از آن که به اجمال از این تاثیر صحبت داریم لازم است از اهمیت مهاجرت گروهی از اروپائیان بعد از 1930 به آمریکا یاد کنیم .
اهمیت و مفهوم مهاجرت اروپائیان بعد از سال 1930 به آمریکا مهاجرت گروهی از اروپائیان بعد از سال 1930 به امریکا نتیجه فشار سیاسی موجود در اروپا بود اما چه با مهاجرت روشنفکران اروپایی به سال 1848 به آمریکا و چه با مهاجرت روستائیان و صنعتگران به سال 1860 به این قاره کاملا تفاوت داشت .در آن سالها آمریکا هنوز به صورت یک کشور شکل نگرفته بود و هم زمین های بکر فراوان و هم امکان کار در رشته های مختلف در آن سرزمین وجود داشت .
در آن روزگاران هرکس به آمریکا می رفت تقریبا بلافاصله به تبعیت پذیرفته می شد و به وی زمین ، مجانی یا در مقابل مبلغی ناچیز واگذار می شد.
اما آنان که بعد از سال 1930 به آمریکا مهاجرت کردند با وضعیتی دیگر روبرو شدند.
در این زمان آمریکا به صورت کشوری کامل شکل گرفته بود و قوانین مهاجرت اروپائیان بوجود آمده بود و تازه والدین حتی آنان که به تعبیت آمریکا در می آمدند به دیده خارجی نگریسته می شدند .
اما به هر حال اهمیت مهاجرت اروپائیان به آمریکا بعد از سال 1930 به مراتب بیش از مهاجرت سال های 1848 و 1860 بود.
زیرا مهاجرت حدود سال 1930 مهاجرت سیاسیون ، تجار و بالاخره نعلگان نبود بلکه مهاجرت روشنفکرانی بود که نمایندگان فرهنگ اروپا بودند .
عده ای از بزرگترین علما ، دانشمندان و هنرمندان که در آن سال ها برتمام علوم و هنرها از فیزیک اتمی گرفته تا زیبائی شناسی استادی مسلم داشتند به آمریکا مهاجرت کردند .
درست همانطور که بعد از رکود دروه گوتیک در فرانسه هنرمندان ایتالیایی دوره رنسانی به آن کشورخوانده شدند تا هنر فرانسه را سر و سامانی دهند امریکا نیز پس از آنکه در عرصه تجارت به قدرت رسید لازم بود از حیات معنوی تازه ای برخوردار شود .
بخت ، مساعد آمریکا بود و درست در همان هنگامی که آمریکا محتاج بود بعلت وضعیت سیاسی اروپا عده ای از بهترین هنرمندان و دانشمندان این قاره مجبور به ترک وطن شدند .
والتر گروپیوس و محیط آمریکا بعد از روش های ساختمانی مترقیانه نخستین مکتب معماری شیکاگو و پس از ساختمانهای ساده و زیبای لوئی سالیوان و خلاصه بعد از آنکه فرانک لوید رایت ساختمان های مهیج خود را در حدود سال 1900 بوجود آورد ، معماری آمریکا راه زوال پیش گرفت و نوعی معماری بازاری متداول شد .
تحرک لازم برای رهائی از این معماری مبتذل می بایستی درخارج این کشور آغاز شود ، چنانکه شد و در حدود سال 1930 کاملا به منصه بروز رسید .
اما حتی در حدود سال 1920 یکی دو معمار مدرن اروپایی در آمریکا زندگی و کار کرده بودند .
از جمله این معماران می توان از ریچارد نوپت را یاد کرد که ستیز خود را برای پیشرفت معماری مدرن در جنوب کالیفرنیا پایه گذاشت .
این ستیز در زمانی آغاز شد که کوشش فرانک لویدرایت و دفتر معماری «گرین-گرین» و برخی معماران دیگر نتیجه اش از بین رفته بود و تقلید معماری اسپانیایی در این قسمت از آمریکا رواج کامل داشت .
در این سالها مدارس معماری امریکا نیز توسط معلمینی هدایت می شد که از آکادمی بوزار الهام می گرفتند .
خلاصه آنکه تاثیر معماری جدید در آمریکا اندک بود.
اما در اواخر سال های دهه سوم قرن بیستم برخی روشنفکران دوراندیش امریکایی به فکر افتادند که معماران بزرگ اروپایی را برای تدریس به این کشور دعوت کنند .
والترگروپیوس ، مارسل بریر ، میس ون دررو ، مهل ناگی و کمی بعد آلوار آلتو از جمله معمارانی بودند که در این زمان در آمریکا به تدریس مشغول شدند .
اگرچه دعوت این هنرمندان اروپایی برای تدریس در آمریکا نشان حسن تشخیص و هوشیاری ملت آمریکا بود اما آمریکائیان از طریق این هنرمندان ، معماران و هنرمندان هم میهن خود را شناختند.
حتی کانون معماران آمریکایی در رفتار خود نسبت به فرانک لویدرایت تجدید نظر کرد و به عنوان بهترین معمار سال مصادف با هشتادمین سال تولد رایت به سال 1948 به وی مدال طلا داد.
اعطای این مدال از جانب کانون معماران آمریکایی به رایت رفتار آکادمی فرانسه را نسبت به نقاش معروف ‹‹ انگر ›› به خاطر می آورد که پس از سالها بی اعتنایی به این هنرمند در اواخر کار به یاد تحسین و تقدیر او افتاد .
اکنون این سوال مطرح می شود که تاثیر آمریکا بر گروپیوس چه بود و وی برمعماری آمریکا چگونه تاثیر گذاشت .
مقدمتا باید خاطر نشان کنیم که حتی قبل از آمدن گروپیوس به آمریکا بین کارهای وی و معماری آمریکا شباهتی مسلم وجود داشت .
طرحی که گروپیوس به سال 1922 برای ساختمان روزنامه شیکاگو تریبون طرح کرد شاهد این حقیقت است .
اگر چه در آن زمان گروپیوس از مکتب سال 1890 معماری شیکاگو به دقت اطلاع نداشت اما طرحش در توازن کامل با اصول این مکتب بود .
اگر طرح وی به جای برجی که به تقلید ازمعماری گوتیک سرانجام برای این روزنامه ساخته شد اجرا می شد امروز این بنا نشان ادامه ای از کارهای مکتب معماری شیکاگو بود .
اگر چه در مسابقه طرح بنای این روزنامه معماران پیشرو آن روز اروپایی مانند ‹‹دوئیکر›› ‹‹ لن برگ – هلم›› و ‹‹برونوتات›› شرکت کرده بودند .
اما به طرح هیچ یک از آن ها اعتنایی نشد .
در جزوه کوچک واستهزا آمیزی که در کتابخانه دانشگاه هاروارد در اشاره به طرح گروپیوس از وی به نام معمار مخترع تله موش یاد شده است .
طرح و پیشنهاد برای ساختن خانه ها از قطعات آماده غیر از شباهت کارهای گروپیوس با اصول مکتب معماری شیکاگو نکات مشترک دیگر بین کارهای وی و روش های ساختمانی آمریکا وجود داشت .
به سال 1909 در زمانی که گروپیوس در دفتر پیتر بهرنس کار می کرد به امیل راتناء کارخانه دار معروف آلمانی پیشنهاد تاسیس کارخانه ای برای ساختن منازل مسکونی با قطعات ‹‹ پره- فابریکه›› کرد ودر این پیشنهاد خود که آن را به صورت جزوه ای در بیست وهشت صفحه نوشته بود خاطر نشان ساخت که :‹‹ امروز چه از نظر اقتصادی و چه از نظر صنعتی میسر است به تنوع بسیار با قطعات ‹‹ پره فابریکه ›› خانه هایی بنا گرددکه تمام خواست ها و احتیاجات خانواده ها را برآورد .
بدین ترتیب گروپیوس به سال 1910 مسئله ای را پیش بینی کرد که هنوز کاملا حل نشده است و آن نقش موثری است که صنعت باید در تولید یکجایی برای ساختن خانه ها به عهده گیرد .
یا به عبارت دیگر باید از تولید صنعتی برای یکی ازمهمترین حوائج بشری استفاده شود .
در آغاز ، خانه هایی که با قطعات آماده ساخته می شدند بیش از یکی دو طرح مختلف نداشتند و به هم شبیه بودند .
اما تولید کنندگان این خانه ها به تدریح و پس از تحمل خسارات دریافتند که باید خانه ها به تنوع ساخته شوند تا فروش آنها میسر باشد .
در حقیقت ساختن خانه با قطعات آماده وقتی پسندیده است که بتوان طرح های متنوع و مختلف از آنها بوجود آورد .
از حدود سال 1942 ‹‹ کنراد واکسمان ›› با همکاری گروپیوس بر اساس طرح های گروپیوس به تهیه خانه های پره فابریکه اقدام کرده است .
چون در این خانه ها ابتدا با قطعات پره فابریکه اسکلت خانه ساخته می شود و بعد دیوارهای چوبی بر ان نصب می گردد ایجاد طرح های مختلف بسیار میسر است .