هفتمین آفت مناظره ، سخنان ناروا از قبیل دروغ و غیبت و امثال آنها است که از لوازم کینه توزى و بلکه از نتایج مناظره مى باشد؛ زیرا مناظره نادرست ، هرگز از نقل سخنى که به منظور نکوهش و توهین به صاحب آن سخن ، ایراد مى شود عارى نیست .
بنابراین مناظره کننده سخنان طرف را تحریف و دگرگونه وانمود مى کند، و در نتیجه مرتکب دروغ و افتراء و دغلکارى مى گردد.
و گاهى نیز آشکارا طرف خویش را جاهل و احمق قلمداد مى نماید و نادان و نابخرد برمى شمارد.
پیدا است که ثمره این کار عبارت از این است که فرد آبرومندى را بى آبرو مى سازد و حرمت او را از میان مى برد.
همه رفتار سابق الذکر از گناهان کبیره مى باشد، و به گونه اى در قرآن و حدیث نسبت به آنها تهدید شده است که مى توان گفت که شعار آن از حد احصاء بیرون است .
براى اطلاع از نکوهش غیبت ، همینقدر کافى است که خداوند متعال این عمل را به ((اکل میته )) یعنى خوردن گوشت مردار تشبیه کرده و مى فرماید: (( ((و لایغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاءکل لحم اخیه میتا فکرهتموه (444) )).
نباید هیچیک از شما در غیاب دیگرى از او بدگوئى کند، آیا هیچیک از شما دوست مى دارد که گوشت بدن برادر مرده خود را بخورد؟
بدیهى است که از چنین کارى متنفر و بیزار مى باشید.
نبى اکرم (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((تمام شئون و حیثیات یک مسلمان بر مسلمان دیگر حرام ، یعنى از حرمت و اعتبار برخوردار است : خون ، مال و آبروى او داراى حرمت مى باشد(445) )) و غیبت ، مسئله اى است که در ارتباط با آبروى مسلمان مى باشد، (یعنى کسى که از دیگرى غیبت مى کند در حقیقت به حریم آبروى او تجاوز مى کند).
و نیز فرمود: ((از غیبت کردن بر حذر باشید؛ زیرا غیبت از لحاظ جرم و گناه ، سخت تر و بدتر از زنا است ؛ چون ممکن است گاهى انسان ، گرفتار زنا گردد و توبه کند و خداوند هم توبه او را بپذیرد.
اما کسى که غیبت مى کند - تا آنگاه کسى که از او غیبت شده است ، او را مورد عفو و گذشت قرار ندهد - مشمول آمرزش پروردگار واقع نمى شود(446) )).
براء مى گوید: رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) براى ما سخنرانى مى کرد که حتى جوجه پرنده ها و یا دختران نوجوانى که در لانه ها و خانه هاى خود اقامت داشتند صداى آنحضرت را مى شنیدند و آنرا درک مى کردند.
رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) ضمن این سخنرانى فرمود: اى مردمى که با زبان اظهار ایمان مى نمائید؛ ولى قلب و درون شما از دین و ایمان تهى است ، از غیبت کردن بپرهیزید و در صدد پى جوئى از عیوب و نقائص برادران مسلمان برنیائید؛ زیرا اگر کسى نسبت به عیوب دیگران ، کنجکاو باشد خدا نیز از عیوب وى پى جوئى مى کند.
و کسیکه خداوند متعال از خرده ها و عیوبش پى جوئى کند او را - حتى در میان خانه اش - رسوا و بى آبرو مى سازد(447) )).
از امام صادق (علیه السلام ) است که فرمود: ((اگر یک فرد باایمان درباره یک فرد مؤ من ، آنچه از زشتیها که با چشمان خود در او دیده و یا با گوش خود راجع به وى شنیده ، براى دیگران بازگو کند (در صورتیکه طرف راضى نباشد) از جمله کسانى است که خداوند در مورد آنها مى گوید: (( ((ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم (448) )).
محققا کسانى که مایلند بدیها و زشتیهاى افراد باایمان در میان جامعه شایع و افشاء گردد، براى آنان شکنجه اى دردناک در پیش است .
نبى اکرم (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((غیبت مؤ من - از لحاظ اهمیت جرم و گناه - سخت تر از سى بار زنا کردن است )).
و در حدیثى دیگر آمده است که ((غیبت ، سخت تر از سى و شش بار زنا کردن مى باشد)).
بحث و گفتار درباره غیبت - اگر بطور کامل مطرح گردد - به طول مى انجامد، و هدف ما در اینجا اشاره به اصول و ریشه هاى اینگونه رذائل اخلاقى است .
مفضل بن عمر از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده است که فرمود: ((اگر کسى راجع به مؤ منى ، مطالبى را بازگو کند که بدانوسیله آبروى او را از میان ببرد، و سازمان شخصیت و جوانمردى او را ویران نماید، و حیثیت او را لکه دار سازد، تا آنکه از دیدگاه مردم سقوط کند، خداوند متعال وى را از حدود و مرزهاى ولایت و دوستى خود بیرون مى راند و در حوزه ولایت و دوستى شیطان وارد مى سازد، و شیطان نیز از دوستى وى استقبال نمى کند و او را نمى پذیرد(449) )).
امام صادق (علیه السلام ) در گزارش حدیثى که مى گوید: ((عیب مؤ من بر مؤ منان دیگر حرام است )) فرمود: ((منظور، صرفا این نیست که عیبى و نقصى از یک فرد مؤ من ، نمایان و مکشوف گردد و فقط تو آنرا ببینى ؛ بلکه مقصود این است که تو آن عیب و نقص را براى دیگران نقل نموده و از این طریق از او انتقاد کنى (450) )).
زراره از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام ) روایت کرده است که فرمودند: ((نزدیکترین مرزى که بنده خدا را به وادى کفر نزدیک مى سازد این است که او بر اساس دین و ایمان با فرد دیگرى طرح برادرى و دوستى برقرار سازد؛ ولى در زیر ماسک دوستى ، لغزشها و عیوب وى را برشمرده و در روز مبادا او را به وسیله آنها سرزنش کند(451) )).
ابوبصیر از امام باقر (علیه السلام ) روایت کرده است که رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((ناسزا گفتن به مؤ من ، فسق و گناه محسوب مى شود.
جنگ با او به عنوان کفر و خروج از ایمان به شمار مى آید.
خوردن گوشت او (یعنى غیبت کردن از او)، معصیتى است (نابخشودنى ).
و حرمت مال او همسان با حرمت خون او مى باشد(452) )).
((اگر یک فرد مؤ منى به برادر ایمانى خود ((اف )) بگوید (و بدینوسیله نسبت به او اظهار دلتنگى و تنفر کند)، در حقیقت از حدود و مرزهاى دوستى با وى خارج مى شود.
و اگر به او بگوید ((تو دشمن من هستى )) قهرا یکى از آندو کافر و ناسپاس خواهند بود.
خداوند متعال از مؤ منى که در باطن خود نسبت به برادران ایمانى خویش داراى نظر سوئى باشد هیچ عملى را نمى پذیرد(453) )).
فضیل (بن یسار) از امام باقر (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: ((هر انسانى - اگر در پیش روى مؤ منى به وى طعنه زند و شخصیت او را مخدوش سازد - به بدترین وضع مى میرد، و او نیز در خور آنست که به خیر و نیکى بازگشت نکند و بهره اى از آن نبرد(454) )).
8 - تکبر و خودبزرگ بینى و برترى جوئى نسبت به دیگران هشتمین آفات و عواقب سوء مناظره ، تکبر و خودبزرگ بینى و ترفع و برترى بینى خود بر دیگران است .
بحث و مناظره در جلسات و محافل ، همواره با تکبر بر اقران و همگنان و اظهار برترى بیش از اندازه نسبت به آنان ، همراه است و از این حالات نابسامان روانى ، جدائى پذیر نیست .
آرى مناظره در محافل و مجالس در شرائطى صورت مى گیرد که انسان مى خواهد زیر بار حرف حق دیگران نرود و سعى مى کند آراء آنان را نپذیرد ولو آنکه حقانیت سخن آنها بر مناظره کننده کاملا ثابت و روشن گردد؛ چون از آن بیم دارد که مبادا غلبه و پیروزى آنان بر وى ثابت شود.
و حتى اگر عجز و ناتوانى ومغلوبیت او نیز براى دیگران محرز و علنى شود حاضر نیست صریحا به اشتباه خویش اعتراف کند و بگوید: ((من اشتباه کرده ام و حق همان است که طرف مقابل او مى گوید)).
چنین روحیه اى ، نمایانگر کبر و خودبزرگ بینى است ، همان کبر و خودبزرگ بینى که نبى اکرم (صلى الله علیه و آله ) (در مقام بیان نکوهش آن ) فرموده است : ((اگر کبر و خودبزرگ بینى - حتى به مقدار ذره اى - در قلب کسى وجود داشته باشد، به بهشت راه ندارد))(455) .
پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) ضمن حدیثى - که در بحثهاى گذشته از آن یاد کردیم - کبر و منش هاى نابخردانه را به ((بطر الحق و غمص الناس )) تعبیر فرمود.
منظور از ((بطرالحق ))، مردود ساختن سخن گوینده آن و عدم اعتراف به حقانیت آن پس از اثبات و محرز بودن حقانیت آن است .
و منظور از ((غمص الناس )) پست و حقیر شمردن مردم مى باشد.
چنان مناظره کننده کذائى در صدد است که حق و حقیقت - با وجود اینکه کاملا براى وى واضح و روشن است - از نظر دیگران مخفى مانده تا بتواند آنرا بر گوینده ، رد نموده و احیانا وى را تحقیر کند؛ چون مى پندارد که فقط او محق است و طرف او به حق آشنائى ندارد و به باطل مى اندیشد.
و نیز تصور مى کند که طرف او فاقد ملکه و نیروى علمى و قابلیت شناخت قوانینى است که علم و دانش را براى انسان به ارمغان مى آورد.
از نبى اکرم (صلى الله علیه و آله ) روایت شده که خداوند متعال فرمود: شکوه و عظمت ، پوشش مرا تشکیل میدهد و کبریاء و بزرگى ، رداء مرا مى نمایاند.
اگر کسى در این دو سمت و صفت الهى با من به نزاع و هماوردى برخیزد او را در هم شکسته و نابودش مى سازم (456) )).
از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده است که رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((عظیم ترین و پرمخاطره ترین کبر، عبارت از ((غمص الخلق و سفه الحق ))، یعنى خوار شمردن مردم و سبک انگارى حق است .
راوى مى گوید: به آن حضرت عرض کردم ((غمص الخلق و سفه الحق )) چیست ؟
فرمود: محتواى این تعبیر آنست که تو حق را نشناسى و در برابر حق ، نادانى کنى و از اهل حق ، خرده گیرى کرده و بیجهت آنها را مورد انتقاد قرار دهى .
سخنان ناروا و گفتار هاى حرام هفتمین آفت مناظره ، سخنان ناروا از قبیل دروغ و غیبت و امثال آنها است که از لوازم کینه توزى و بلکه از نتایج مناظره مى باشد؛ زیرا مناظره نادرست ، هرگز از نقل سخنى که به منظور نکوهش و توهین به صاحب آن سخن ، ایراد مى شود عارى نیست .
اگر کسى با چنین روحیه اى با افراد جامعه رفتار کند در حقیقت با شئون خداوند متعال به نزاع و درگیرى برخاسته و با او در عظمت و کبریائى و بزرگیش به هماوردى و همتائى دست یازیده است (457) )).
حسین بن ابى العلاء گفته است از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که مى فرمود: ((کبر و خودبزرگ بینى در هر طائفه و نژادى از مردمان بد سیرت وجود دارد، در حالیکه این صفت و چنین خصیصه اى ، جامه و تن پوشى است که صرفا بر قامت وجود الهى ، موزون مى باشد.
اگر کسى در این صفت با خداوند متعال درگیر شود، خداى عز و جل - جز پستى و حقارت و فرومایگى - هیچگونه حالتى را در او فزونى نمى بخشد(458) )).
از همان امام (علیه السلام ) سؤ ال کردند: ((کمترین و ناچیزترین درجه الحاد و بیدینى چیست ؟
فرمود: کبر و خودبزرگ بینى ، پائین ترین درجات الحاد و بى ایمانى است ))(459) .
زراره از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام ) چنین روایت کرده است که فرمودند: ((آنکه ذره اى کبر در قلب او وجود دارد، وارد بهشت نخواهد شد.))(460) (محمد بن ) عمر بن یزید مى گوید به امام صادق (علیه السلام ) عرض کردم : من غذاى خوب و گوارا تناول مى کنم ، و بوى خوش و عطر را استشمام کرده و از آن لذت مى برم ، و بر مرکب چابک و راهوار سوار مى شوم ، و نوکرى هم در پى من حرکت مى کند.
آیا به نظر شما در اینگونه بهره گیرى هاى مادى و رفتار من ، تجبر و بزرگ منشى و کبر وجود دارد که من باید از آنها بر حذر باشم ؟
امام صادق (علیه السلام ) اندکى درنگ نمود و سر به زیر انداخت و سپس فرمود: ((جبار ملعون و متکبرى که از رحمت و مهر الهى مطرود مى باشد، عبارت از کسى است که با افراد جامعه با حالت ((غمص )) در ارتباط است و در برابر حق و حقیقت نادانى و بى خردى کند.
عمر بن یزید عرض کرد: من حق را مى شناسم و نسبت به آن ناآگاه و منکر نیستم و در برابر آن نادانى نمى کنم ؛ نمى دانم معنى و مفهوم ((غمص )) چیست ؟
فرمود: ((غمص )) عبارت از کسى است که مردم را تحقیر نموده و به آنها زور گوید و نسبت به آنها تکبر ورزد.
این چنین فردى همان مصداق ((جبار)) و متکبر و گردنکش مى باشد))(461) .
ابوحمزه ثمالى از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده است که گفت : رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((خداوند متعال در روز قیامت با سه دسته از مردم هم سخن نمى گردد و به آنان با دید لطف و مرحمت نمى نگرد، و آنها را از آلودگى و زشتى رفتار، مبرى و پاکیزه نمى سازد.
براى این سه گروه شکنجه اى دردناک فراهم مى باشد: (پیر و سالخورده زناکار، و سلطان جبار، و فقیر خودخواه ، لذا) پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) ((جباران و متکبران )) را در شمار این سه گروه یاد کرد))(462) .
9- کنجکاوى از عیوب مردم و خرده گیرى از آنها نهمین آفت و عارضه زیان بخش مناظره ، پى گیرى و تجسس از عیوب و زشتیهاى افراد جامعه مى باشد.
شخص که مناظره مى کند در صدد یافتن و جستجوى لغزش زبانى و یا لغزشهاى دیگر در بیان طرف خود مى باشد تا آنرا براى روز مبادا!
براى خود علیه طرف ذخیره و آماده ساخته و وسیله اى براى تحکیم مبانى سخن و شخصیت خود، و ابزارى براى پاکى کاذب خویش قرار دهد، و یا احیانا کمبود و نقائص خود را بدان وسیله جبران و دفع نماید.
حتى چنین حالتى براى بى خبران و افرادى که از مجارى علم و دانش ، جویاى دنیا هستند نفوذ و گسترش پیدا مى کند؛ لذا از کم و کیف حالات و عیوب و نقائص طرف مقابل خود، تحقیق و کنجکاوى مى نمایند تا در پى آن ، چنین عیوب و نواقص را در حضور وى به رخ او کشیده و شفاها آنها را در برابر او مطرح سازند.
و احیانا فردى این چنین مى کوشد این عیوب را دلیل و دستاویزى براى کوباندن طرف قرار داده و به اطرافیان مى گوید: دیدید چگونه طرف را شرمسار و بى آبرو ساختم ؟!!
و از این قبیل افکار و رفتار ناستوده اى که بى خبران از دین و ایمان ، و رهروان طریقه شیطان و ابلیس مآبان ، دچار و گرفتار آن مى باشند؛ در حالیکه خداوند متعال فرمود: ((و لاتجسسوا))(463) یعنى در حالات و کیفیات رفتار مردم تجسس نکنید.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((اى مؤ منان ، مؤ منانى که زبان شما گویاى ایمان است ؛ ولى این ایمان در قلب شما نفوذ نکرده است ، از عیوب و زشتیهاى مردم کاوش نکنید.
اگر کسى در صدد کاویدن و پى جوئى از عیوب و خرده هاى دیگران برآید، خداوند متعال نیز خرده ها و نواقص او را پى جوئى مى کند.
و کسى که خداى مهربان در صدد کنجکاوى عیوب وى برآید او را - حتى در درون خانه اش - رسوا مى کند))(464) .
از امام صادق (علیه السلام ) است که فرمود: دورترین و بیگانه ترین انسان از خداوند متعال ، عبارت از کسى است که با فردى دیگر طرح برادرى و الفت ببندد، و در صدد آن باشد که لغزشهایش را ذخیره کند تا در روز و فرصت مناسبى به وسیله آنها وى را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد))(465) (و شخصیت او را در هم بکوبد و آبروى او را از میان بردارد).
از امام صادق (علیه السلام ) است که فرمود: ((نزدیکترین راهى که انسان را به مرز کفر مى رساند این است که فردى با فرد دیگر بر اساس دین ، طرح دوستى بریزد، و در صدد پى جوئى و برشمردن لغزشهاى او برآید تا بدانوسیله در روز مورد نظر خودش ، او را به باد انتقاد و ملامت گیرد))(466) .
همان امام (علیه السلام ) از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) روایت کرده است که فرمود: ((اگر کسى زشتیها و خرده هاى مردم را براى دیگران فاش کند و آنرا در میان آنها منتشر سازد از نظر سنگینى جرم ، همانند کسى است که دست اندر کار همان اعمال زشت گشته است .
و اگر کسى ، فرد مؤ منى را (به خاطر زشتى کار و اشتباهش ) سرزنش کند، پیش از مرگ خود دچار همان زشتى و اشتباه خواهد شد))(467) .
امام صادق (علیه السلام ) مى گوید: ((اگر کسى با برادر ایمانیش با ملامت و سرزنش برخورد کند، خداوند متعال ، او را در دنیا و آخرت مورد ملامت و عتاب قرار خواهد داد))(468) .
از همان امام (علیه السلام ) است که گفت : امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) طى سخنانى فرمود: ((رفتار برادر ایمانى خود را به نیکوترین وجه حمل کن ، مگر آنگاه که دلیل قاطعى برخلاف توجیه خدا پسندانه تو برایت پدیدار گردد و رفتار او، راه توجیه ترا مسدود سازد.
و تا آنجا که مى توانى براى گفتار به ظاهر نادرست برادر دینى خود - در جهت خیر و خوبى - توجیه نیکوئى مى یابى ، نسبت به آن گفتار، گمان بد مبر(469) )).
10- بدخواهى و احساس شادى از اندوه و بدبختى دیگران دهمین آفت مناظره ، این است که مناظره کننده از بیچارگى و بدبختى دیگران احساس شادى مى کند، و از خوشى و سعادت آنها رنجور و اندوهگین مى گردد.
اگر یک فرد مسلمان نسبت به برادر ایمانى خود، دوستدار و خواهان حالت و کیفیتى نباشد که خود احساس علاقه به آن مى نماید چنین مسلمانى از لحاظ ایمانى دچار نقص و گرفتار کمبود بوده و از خلق و خوى و راه و رسم اهل دین ، سخت بدور است .
این حالت پریشان و پریشانى زا غالبا در قوت افرادى راه دارد که گرفتار اشتیاق و علاقه به اسکات و کوباندن همگنان هستند، و حس اشتیاق به اظهار فضل نسبت به برادران ایمانیشان بر قلب آنها چیره شده است .
در طى احادیث متعدد و بى شمارى مى بینیم که هر فرد مسلمان نسبت به فرد همنوع خود، داراى حقوق و وظائفى است که اگر نسبت به هر یک از آنها اهمال و کوتاهى نماید و آن حق را اداء نکند از حدود و مرزهاى ولایت و دوستى خداوند متعال و طاعت از او تجاوز کرده و پافراتر مى نهد، که از جمله آنها همین حق خیرخواهى نسبت به برادران ایمانى است .
محمد بن یعقوب کلینى از معلى بن خنیس و او از امام صادق (علیه السلام ) روایتى را در کتاب خود آورده است که معلى گفت به امام صادق (علیه السلام ) عرض کردم : یک فرد مسلمان نسبت به مسلمان دیگر چه حقى دارد؟
فرمود: هر یک از آنها نسبت به دیگرى داراى هفت حق است که واجب و حتمى الاجراء مى باشد، و این حقوق از نظر ضرورت اجراء، در حدى قرار دارد که اگر نسبت به هر یک از آنها اجحاف کند و در اداء آن سهل انگارى نماید از حوزه ولایت و طاعت خداوند بیرون مى رود؛ و البته خداى را در این حقوق ، نصیبى نیست (یعنى این حقوق را باید به عنوان ((حق الناس )) تلقى کرد و از آن خدا نیست که بتواند - در صورت اهمال - از آن درگذرد؛ و در صورت پایمال شدنش ، فرد متجاوز و سهل انگار را مورد مغفرت و آمرزش قرار دهد.
معلى مى گوید:) به امام (علیه السلام ) عرض کردم : قربانت گردم ، چه چیزهائى این حقوق هفت گانه را تشکیل مى دهد؟
فرمود: معلى !
من نسبت به تو احساس ترس و دلسوزى مى نمایم و بیم آن دارم که مبادا این حقوق را تباه سازى و نتوانى از آن صیانت و مراقبت کنى (و با پاسخ من ) به این حقوق ، آگاهى پیدا کنى ؛ ولى در بکار بستن آن سهل انگارى نمائى ؟
معلى مى گوید: عرض کردم : ((لا قوه الا بالله )) (یعنى امیدوارم در ظل مشیت و با استمداد از حول و قوه الهى ، توان اداء چنین حقوقى را به دست آورم .
امام صادق (علیه السلام ) این حقوق را به شرحى که ذیلا یاد مى شود گزارش فرمود: 1- ساده ترین و ناچیزترین حق یک مسلمان بر مسلمان دیگر آنست که تو خواهان همان چیزهائى براى او باشى که خود جویا و دوستدار آن براى خویشتن هستى .
و درباره او از همان چیزهائى احساس گریز و تنفر نمائى که خود از آن متنفر و گریزان هستى .
2- از خشمگین شدن و ناخرسندى او بر حذر بوده ، و پویا و جویاى مراتب رضا و خوشنودى او باشى و از دستور او فرمان برى .
3- باید به او با جان و مال و دست و پا (و همه وجودت ) مدد رسانى .
4- باید چشم بینا و رهنمودپرداز و آئینه او باشى .
5 - نباید تو سیر باشى و او گرسنه ، تو سیراب باشى و او تشنه ، تو تن پوش داشته باشى و او برهنه .
6- اگر تو داراى خادم و نوکر هستى و او فاقد آن باشد بر تو لازم است که نوکر خود را در جهت خدمت به نزد وى گسیل دارى تا جامه او را بشوید و غذاى او را فراهم آورد و بسترش را آماده سازد.
7- باید سوگند او را باور داشته و بدان ترتیب اثر دهى و دعوت او را بپذیرى و هنگام بیمارى عیادتش کنى و (پس از مرگش ) در کنار جنازه او حضور به هم رسانى ، و اگر احساس کنى که او به چیزى نیازمند است در تاءمین آن مبادرت و پیشدستى کنى .
نباید در تاءمین حوائج او تعریفى را روا دارى تا وى را ناگزیر سازى که درخواست خود را با تو در میان گذارد و دچار شرم سؤ ال گردد؛ بلکه باید در تاءمین آن حوائج پیشدستى کنى .
اگر بدین شیوه با وى عمل کنى توانسته اى رشته ولایت و دوستى خود را با او پیوند داده و دوستى او را با رشته دوستى خود مربوط سازى (470) )).
اخبار و روایات درباره حقوق برادران ایمانى و مسلمانان نسبت به یکدیگر، بسیار فراوان (و شایان توجه مى باشد که باید در این زمینه به کتب حدیث مراجعه شود)(471) .
11- تزکیه نفس و خودستائى یازدهمین آفت مناظره ، عبارت از تزکیه نفس و خودستائى است که با مناظره کننده اى - یا با صراحت بیان و یا با ایماء و اشاره و یا با کنایه ، - از رهگذر تاءیید سخن خود و زشت و نادرست وانمود ساختن سخن دیگران - به این خودستائى دست مى یازد.
و غالبا این حالت درونى ، یعنى خودستائى را اظهار کرده و آنرا آشکارا به زبان مى آورد و مى گوید: ((من از آن افرادى نیستم که امثال اینگونه مطالب بر آنها ناآشنا و مبهم است ))، در حالى که (همو مى داند) خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است : (((( فلاتزکوا انفسکم )) خودستا و خویشتن آرا نباشید)).
به یکى از بزرگان گفتند: آن سخن راست و درستى که اظهار آن ، زشت و نادرست مى باشد چیست ؟
در پاسخ گفت : ((چنین سخن راستى که - علیرغم صدق و راستى - زشت مى باشد این است که انسان ، زبان به خودستائى بگشاید.
باید متوجه باشى که خودستائى تو، - علاوه بر آنکه زشت است و خداوند متعال از آن نهى فرمود - از قدر و منزلت تو در نظر دیگران مى کاهد، و موجب مى گردد که مشمول خشم خدا واقع شوى .
اگر مى خواهى بدانى که خودستائى بر قدر و منزلت تو نمى افزاید، به اقران و همگنان خود بنگر، آنگاه که آنان از طریق اظهار فضل ، به خودستائى دست مى یازند، زشتى آنرا در قلب خود احساس مى نمائى و طرز رفتار آنان بر روح و جانت سنگینى مى کند.
و تو چطور به خود اجازه مى دهى - در آن لحظه که از آنان جدا مى شوى - آنها را نکوهش کنى ؟
باید بدانى که آنان نیز به گاه خودستائى تو، بلافاصله و باطنا و با جان و دل ، ترا مورد انتقاد و نکوهش قرار مى دهند و خرده گیرى از تو را دست به دست مى کنند و در غیاب تو و آنگاه که از آنها جدا مى شوى مکنونات قلبى و خاطره تلخ خودستائى ترا با آمیزه اى از نکوهش اظهار مى کنند)).
12- نفاق و دوروئى دوازدهمین آفت مناظره ، نفاق و دوروئى و دوگانگى شخصیت مى باشد که اهل مناظره ناگزیر به چنین حالتى کشانده مى شوند؛ زیرا آنان با هماوردان و رقیبان و پیروان خود با وضعى دردناک و خاطرى درگیر و آشفته مواجه مى گردند.
و در حالیکه احیانا به ملاقات آنها اظهار محبت و اشتیاق کرده و در برخورد با آنان ، تظاهر به خوشحالى مى نمایند؛ ولى در همان حال به علت بغض و کینه اى که درون آنها را مى خلد و مى خراشد رگ گردن و اعضاء و اندام بدن آنها مى لرزد.
و همه آنها مى دانند که نسبت به یکدیگر در مورد اظهار محبت و اشتیاق ، دروغگو هستند و باطنا خلاف آنچه را که اظهار مى کنند در دل دارند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((آنگاه که مردم ، علم و دانش را فرامى گیرند؛ ولى آنرا به کار نمى بندند، و با زبان نسبت به هم اظهار دوستى مى کنند؛ لکن قلبا کینه یکدیگر را به دل دارند و قطع رحم مى کنند و رشته ارتباط با خویشاوندان و نزدیکان را از هم مى گسلند، همانگاه خداوند متعال آنان را از رحمت خویش ، طرد نموده و آنها را کور و کر مى سازد))(472) .
از خداوند مى خواهیم که ما را از آسیب چنین آفات و عوارض سوئى ، مصون دارد.
این بود دوازده آفت و خصلتى که موجب انحطاط و سقوط شخصیت انسان مى گردد که نخستین آفت از این آفت هاى دوازده گانه میان انسان و بهشت و سعادت او حریمى ایجاد کرده و او را از خوشبختى محروم مى سازد، و بهشت را بر او حرام مى گرداند و آخرین آن - که عبارت از نفاق و دوروئى است - آتش جهنم را براى وى به ارمغان مى آورد.
مناظره کنندگان در رابطه با این آفات از لحاظ پایه و موقعیت ، اوضاع مختلفى دارند، (و به هر حال از رهگذر مناظره ، بدآنها مبتلا مى گردند)، حتى عظیم ترین شخصیتهاى دینى و خردمندترین اشخاص ، حامل موادى از این میکروبها و آفات کشنده روحى هستند و کمتر توان آنرا دارند که از آنها برهند منتهى مى کوشند که این بیماریهاى بدخیم و آفات ناستوده در وجودشان ، نهان و پنهان بماند، و تلاش مى کنند که حالات درونى آنها براى مردم ظاهر نشود و خود نیز به درمان آنها برنمى خیزند.
آن علت اساسى و عامل عمده اى که چنین آفات و خصلت هاى ناستوده اى را در قشرهاى مختلف انسان به ثمر مى رساند این است که انسان علم و دانش را براى هدفى غیرالهى فرامى گیرد (و چون در مسیر پویائى افراد از علم ، غیر خدا مطرح است ، و اهداف دنیایى سراسر این مسیر را زیر پوشش خود قرار مى دهد از این جهت گرفتار چنین آفاتى مى شوند).
بطور فشرده باید گفت که خود علم و دانش فى نفسه ، عالم و دانشمند را ابدا گرفتار اهمال نمى سازد؛ ولى ممکن است همین علم و دانش (به علت انحراف عالم از مسیر الهى و صراط مستقیم )، او را به سقوط و نابودى شخصیت و شقاوت و بدبختى سوق دهد؛ چنانکه همان علم (از برکات گامهاى راستین و استوار عالم و دانشمند) موجبات سعادت و نیکبختى و قرب او به خداوند را فراهم آورده تا در جوار رحمت وى قرار گیرد.
آیا مناظره مى تواند متضمن فائده اى باشد؟
اگر کسى به ما ایراد کند و چنین سؤ الى را مطرح سازد که مناظره ، (کار لغو و بیهوده اى نیست ؛ بلکه ) مى تواند دو بهره و فائده را براى مناظره کننده به ثمر رساند: 1- مناظره ، عامل و انگیزه تمایل و گرایش افراد به علم و دانش است ؛ زیرا اگر علاقه به ریاست و سیادت و حب جاه از دل و دماغ مردم ، بیرون ریخته شود، علوم و دانشها دچار اندراس و فرسودگى مى گردد؛ و اگر ما تمام طرق و ابواب مناظره را مسدود سازیم موجب ضعف و سستى حس گرایش مردم به علم و دانش مى شویم .
2- چون مناظره به منظور بازیافتن دقیق مآخذ و اسناد علم و آگاهى صورت مى گیرد، ذهن انسان از مجراى چنین مناظره اى ، ورزیده شده و جان و روح آدمى نیرومند مى گردد.
قبل از پاسخ به این ایراد باید یادآور شویم که اگرچه چنین ایرادى درست ، و سخنى راست به نظر مى رسد که باید آنرا پذیرفت ؛ لکن مطالب و حقائقى را که ما راجع به آفات مناظره یاد کردیم بدین منظور نبوده است که همه ابواب مناظره و بحث و مناقشه را مسدود سازیم ؛ بلکه هدف ما از گزارش و توضیح این آفات و تبیین نتائج سوء مناظره ، این بود که مناظره داراى هشت آئین است ؛ و ضمنا دوازده آفت و عارضه سوء و زیانبار را نیز به دنبال دارد تا مناظره کننده این شرائط و آفات را شناسائى و مراعات کرده ، و بحث و مناقشه خود را با رعایت این شرائط و احتراز از این آفات برگزار نموده ، و در پى آن فوائد و عوائد سودمند مناظره که عبارت از رغبت و گرایش به علم و دانش و ورزیدگى ذهن مى باشد در وى رو به فزونى گذارد.
اگر منظور از طرح چنین سؤ ال و ایراد، چنان باشد که باید مناظره کننده داراى آزادى کامل بوده ، و بدون قید و شرط به بحث و مناقشه بپردازد، و آفات و نتایج زیانبار آنرا نادیده بگیرد، و به خاطر اینکه در او رغبتى به علم و دانش به وجود آید، همه این آفات را تحمل کند، چنین سخنى را باید یک نوع داورى زشت و نادرستى تلقى کرد؛ زیرا خداوند متعال و رسول او و شخصیتهاى برگزیده الهى ، مردم را از آنجهت به علم و دانش ترغیب و تشویق کردند تا از مجراى آن به پاداش معنوى و اجر اخروى دست یابند، نه به ریاست و جاه و مقام .
آرى ریاست یک انگیزه طبیعى براى رغبت و اشتیاق به علم و دانش به شمار مى آید و شیطان نیز ماءمور به تحریک این انگیزه و ترغیب و تحریص انسان مى باشد، شیطانى که هیچ نیازى به نیابت و مدد و یاورى انسان در این امر ندارد؛ ولى باید بدانیم گرایشى که در انسان نسبت به علم و دانش از طریق تحریک شیطان و تشویق او به ثمر مى رسد، این چنین رغبت و گرایش در افرادى به وجود مى آید که رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) درباره آنان فرمود: (( ((ان الله یؤ ید هذا الدین بالرجل الفاجر، و باقوام لاخلاق لهم )) )) (473) خداوند متعال این دین و آئین مقدس را به وسیله مردى فاجر و گناهکار و در سایه همت گروهى تاءیید مى کند که از بهره دینى و نصیب اخروى محرومند.
در نقطه مقابل ، اگر در کسى زیر سایه تعالیم انبیاء و پیامبران و تشویق آنها به سعى در وصول به پاداش الهى ، رغبت و گرایشى به علم و دانش فراهم آید، چنین کسى از جمله وارثان انبیاء و خلفاء و جانشینان و نمایندگان راستین خداوند بر بندگانش او به شمار مى آیند.
اما مسئله تشحیذ ذهن و ورزیدگى نیروى عقل (که از طریق مناظره به ثمر مى رسد) مسئله راست و درستى است ؛ (ولى چرا مناظره کننده صرفا در جهت ورزیدگى ذهن و تیزهوشى خویش به بحث و مناقشه روى نمى آورد و غائله سوء و آفات آنرا نادیده مى گیرد و در صدد از میان بردن چنین آفاتى برنمى آید؟!) بر او لازم است که صرفا در رابطه با مسئله تشحیذ ذهن و تقویت نیروى عقل ، دست اندر کار مناظره گردد و نیز سعى کند که آثار سوء و آفات آنرا از خود دور سازد، آفاتى که مشروحا از آنها یاد کردیم .
اگر مناظره کننده ، فاقد توانائى احتراز و اجتناب از چنین آفاتى باشد موظف است از تشحیذ ذهن و تقویت عقل - (که از رهگذر مناظره ، امکان پذیر است ) - خوددارى نماید، و به فراگرفتن علم و دانش و استمرار تفکر و ادامه دقتهاى علمى ، فرصت خویش را مصروف سازد و جان و دلش را از آلودگیها و تیرگیهاى اخلاقى پاکیزه نماید؛ چون چنین شیوه اى براى تشحیذ ذهن و ورزیدگى عقل ، از مناظره ، رساتر و کارآتر است .
و ما نیز مى دانیم که ذهن و خاطر دینداران و علماء پاى بند به ایمان - بدون آنکه دست اندر کار چنین مناظره هاى نابخردانه اى گردند - از ورزیدگى و نیروى کافى برخوردار بود.
(یک مطالعه سطحى و بررسى ساده ، ما را به این نتیجه مى رساند که ) اگر چیزى ، تنها واجد یک فائده باشد - فائده اى که آفات و زیانهاى فراوانى را به دنبال خود به بار مى آورد - انسان نباید به خاطر آن فائده ناچیز، خویشتن را در معرض آنهمه آفات قرار دهد؛ بلکه حکم و قانون چنین چیزى ، همانند حکم و قانون باده و قمار است (که نفع آنها ناچیز، ولى مضار و زیانهاى آن فراوان مى باشد، و) خداوند متعال درباره باده و قمار مى فرماید: (( ((یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما)) )) (474) از تو راجع به باده و قمار سؤ ال مى کنند، تو در پاسخ آنها بگو: در این دو کار، جرم و گناه بزرگ ، و منافعى نیز براى مردم وجود دارد؛ ولى جرم و گناه و زیان آندو، مهمتر و بزرگتر از نفع و فائده آنها است .
(نظر به اینکه آفات و مضار شراب و قمار از منافع آن ، فزونتر مى باشد) خداوند متعال شرب خمر و قماربازى را - به خاطر اهمیت و شدت مضار و آفات آنها - تحریم فرموده و با تاءکید و شدت لحنى هر چه تمامتر، حرمت آنها را علنا اعلام کرد.
آرى خداوند متعال است که مى تواند اسباب و موجبات توفیق آدمى را فراهم آورد.
باب چهارم : آداب و آئین نگارش و نگاهدارى کتاب که ابزار علم و دانش است آداب و آئین نگارش و موضوعات و مسائلى مربوط به کتاب مباحث مربوط به آنها در طى بیست و پنج مسئله گزارش میشود.
1- اهمیت کتابت و نگارش و فوائد آن موضوع کتابت و نگارش از ارجمندترین و مهمترین مطالب دینى و بزرگترین عامل صیانت نگهبانى شریعت مقدس اسلام است ، شریعت مقدس و قوانین الهى که از کتاب (قرآن )، و سنت ، و مجموعه اى از علوم شرعى ملهم از آندو، و نیز آن سلسله از معارف عقلى که فهم و شناخت کتاب و سنت بدآنها وابسته است ، تشکیل مى شود.
حکم و قانون کتابت و نگارش - بر حسب اهمیت علمى که نگارش مى یابد - به چند قسم تقسیم مى گردد: 1- چنانچه فراگرفتن آن علمى که نگارش مى یابد، واجب عینى باشد، نگارش آن نیز واجب عینى است ؛ زیرا حفظ و نگاهبانى چنین علمى ، متوقف بر نگارش آن مى باشد.
2- اگر تعلم آن علم ، در حد واجب کفائى باشد، کتابت و نگارش آن نیز، واجب کفائى است .
3- و اگر یادگیرى آن علم ، مستحب باشد، نگارش آن نیز مستحب خواهد بود.
ولى باید گفت که مسئله نگارش در رابطه با قرآن و حدیث در زمان ما، یعنى (عصر مؤ لف ) - بطور مطلق یعنى بدون هیچ قید و شرطى - واجب و ضرورى است ؛ زیرا اگر ما مناطق و اقطار مختلف جهان را در نظر گیریم به این حقیقت واقف مى گردیم که کتب دینى ، چنان دچار کمبود کمى و کیفى است که مى توان گفت تاکنون در اداء و اداء چنین تکلیفى - که داراى وجوب کفائى است - کارى رسا و کامل انجام نگرفته و به اداء وظیفه واجب کفائى قیام نشده است ، به ویژه در مورد کتب تفسیر قرآن و حدیث که در واقع آثار این دو علم رو به آشفتگى و فرسودگى نهاده ، و اعلام و رایات آن دستخوش واژگونگى گشته و دچار سرنگونى شده است .
لذا در چنین دوره و زمانه اى بر هر فرد مسلمان کارآمد، واجب کفائى است که دست اندر کار نگارش و حفظ و صیانت و تصحیح و روایت مطالب این دو علم گرانقدر شده ، و در این جهت از بذل هر گونه مساعى دریغ نورزد.
از جمله قواعد قطعى و مسلم این است که اگر در اداء تکلیفى که داراى وجوب کفائى است ، در حدى - که حوائج مردم از رهگذر آن تاءمین گردد - قیام و اقدامى نشود باید همه افراد جامعه نسبت به آن ، احساس وظیفه و مسئولیت نمایند و در انجام آن بکوشند؛ و در صورتیکه نسبت به آنها کوتاهى و سهل انگارى شود همگى مجرم و گناهکار خواهند بود.
بنابراین ، تکالیفى که به عنوان واجب کفائى در عهده مردم قرار گرفته است تا وقتى که فرد و یا افراد کارآمد و باکفایتى درباره آنها اقدام نکنند، و نیاز مردم را در رابطه با آن برطرف نسازند، مسئولیت اداء آنها - همسان و هموزن با واجب عینى - بر دوش همه افراد، سنگینى مى کند که باید آنها را انجام دهند.
علاوه بر این ، درباره کتابت و نگارش آثار دینى و علمى ، احادیث فراوانى به چشم مى خورد که بر طبق آنها مسئله نگارش ، مورد تشویق و تحریص قرار گرفته و پاداش مهمى در برابر اداء این وظیفه دینى مقرر شده است ، از آن جمله پیامبر گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله ) فرمود: ((علم و دانش را به بند آرید و از آن صیانت و نگاهبانى کنید.)) عرض کردند: راه و رسم به بند کشیدن علم و دانش چیست ؟
فرمود: ((کتابت و نگارش آن (475) )) (که این کار از تداوم و استمرار و بقاء علم و دانش ، صیانت مى کند).
روایت شده است که مردى از انصار حضور پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) مى رسید و در مجلس او شرکت مى جست و سخنانى از آن حضرت مى شنید که سخت او را به وجد مى آورد و براى او شگفت انگیز مى نمود بطوریکه شیفته سخنان آن حضرت مى شد؛ ولى نمى توانست آنها را به خاطر بسپارد: لذا نگرانى خود را از جهت ضعف و کمبود حافظه ، با حضرت در میان گذاشت ، رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) به او فرمود: براى حفظ و نگاهدارى این سخنان ، از دست خویش مدد گیر و به دستش اشاره فرمود که گفتار و بیاناتش را بنویسد(476) .
حسن بن على یعنى امام مجتبى (علیه السلام ) فرزندان و خواهرزادگان خود را فرا خواند و به آنها فرمود: اگرچه شما هم اکنون به عنوان افراد کوچک و خردسال فامیل و قوم خویش خود به شمار مى آیید، ولى این امید هم وجود دارد که بزرگان قوم و گروهى دیگر باشید؛ لذا بر شما لازم است که علم و دانش را فراگیرید.
و اگر در جمع شما کسانى دیده شوند که نتوانند علم و دانش را فراگیرند و یا در خاطر بسپارند باید به نگارش علم قیام کرده و آن نوشته علمى را در خانه هاى خویش قرار داده و از آن نگهبانى کنند(477) .
ابى بصیر مى گوید از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که مى فرمود: ((براى نگارش (حقایق دینى ) دست به کار گردید؛ زیرا شما نمى توانید این حقایق را - جز از طریق نگارش آن - در خاطر خود حفظ نموده و از آن نگاهبانى کنید(478) )).
و همو فرمود: ((جان و دل و روح انسان ، بر نبشتار تکیه کرده و بدان آرام و اطمینان مى گیرد(479) )).
از عبید بن زراره روایت شده است که امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((کتابها و نبشتارهاى خود را حفظ کنید و از آن نگاهدارى نمائید؛ زیرا در آینده نزدیکى بدان نیاز پیدا مى کنید(480) )).
مفضل بن عمر گفت ، امام صادق (علیه السلام ) به من فرمود: ((دست اندر کار نگارش باش ، و علم و آگاهى خود را میان برادران ایمانى خود منتشر ساز؛ و چون از دنیا بروى ، براى فرزندانت این نبشتارها را به ارث گذار؛ زیرا روزگارى پرآشوب در پیش است که مردم - جز با نوشته ها و کتب خود - نمى توانند خویشتن را با چیز دیگرى ماءنوس و سرگرم سازند(481) )).
مرحوم صدوق در کتاب ((امالى )) با اسناد خود به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) آورده است که آنحضرت فرمود: ((آنگاه که یک فرد مؤ من از دنیا مى رود حتى اگر برگى از نبشتار از خود باقى بگذارد، نبشتارى که مطالب علمى در آن انعکاس یافته است ، این برگ بصورت پرده و حفاظ و سپرى میان او و میان آتش جهنم خواهد بود، و او را صیانت خواهد کرد.
و خداوند متعال در برابر هر حرفى که در آن نگارش یافته است ، شهرى گسترده تر از دنیا و آنچه در آنست به وى عطا مى کند.
و اگر کسى لحظه اى در حضور عالم و دانشمند بسر برد، فرشته اى از جانب خداوند متعال به او چنین خطاب مى کند: ((چون تو در کنار بنده من جلوس کردى ، به عزت و جلال خود سوگند یاد مى کنم که ترا در معیت او در بهشت سکنى دهم ، و در این کار هیچ ایراد و اشکالى بر من وارد نیست (482) )).
2- باید نویسنده داراى خلوص نیت باشد بر هر نویسنده اى لازم است که خداوند متعال و خواسته او را خالصانه ، هدف نگارش خویش قرار دهد - چنانکه بر او لازم است در دانش آموختن و طلب علم نیز داراى خلوص نیت باشد؛ زیرا کتابت و نگارش به عنوان یک امر عبادى و نوعى از تحصیل و صیانت علم و دانش به شمار مى آید.
اگر کسى در مسئله کتابت و نگارش ، جز خداوند متعال ، امثال : حظوظ و بهره هاى نفسانى و لذتها و بالاخره مطامع دنیوى را هدف و منظور خود قرار دهد، همانند کسى است که در طلب علم ، چنین اهدافى را در مد نظر خود قرار داده باشد.
(مسلما چنین فردى - که در کار نگارش و نویسندگى ، خود را به رنج وامى دارد - بهره و نصیبى در آخرت نداشته ، و در مسیر کوشش خود با ناکامى مواجه خواهد بود).
قبلا در بحثهاى مربوط به آداب تعلیم و تعلم ، مطالبى درباره اهمیت اخلاص نیت و حس جهت یابى مشروع ، مطالبى بیان شد که اگر انسان در این مسیر مقدس ، داراى هدفى غیرالهى باشد، شایسته نکوهش است .
و بیان شد که این گونه افراد به کیفرهاى اخروى و معنوى تهدید شده اند.
و همان گزارشى که قبلا در مسئله لزوم خلوص نیت در امر دانش آموختن بیان شد درباره موضوع کتابت و نگارش نیز جارى است .
تهدید و نکوهش و یا تشویق و ستایشى که در مورد دانش جوئى و علم اندوزى براى غیر خدا یادآورى شد؛ در مورد کتابت و بازده خیر و شر آن فزونى مى یابد؛ به این صورت که کاتب و نویسنده ، با دست خود حقائقى را مى نگارد که ممکن است نبشتار او در روز قیامت به عنوان حجت و دلیلى به نفع و یا ضرر او درآید.
پس باید نویسنده دقت کند که چگونه مطالبى را مى نگارد، و بر نبشتار او چه نتایجى از لحاظ خیر و شر مترتب است ، خیر و شر و یا بدعت و سنتى که همزمان با حیات او و نیز پس از مرگ او، در مدتهاى دور و درازى مورد عمل و استناد قرار مى گیرد.
بنابراین ، نویسنده کتاب و یا نگارنده هر مطلبى باید متوجه باشد که در پاداش کسانى که از نوشته او بهره مند مى گردند و آنرا ماءخذ و دستاویز کار خود قرار مى دهند، و در وزر و گناه مردمى که از رهگذر نوشته او دچار آن مى شوند، سهیم و شریک خواهد بود.
پس باید هر نویسنده اى ، دقیق بنگرد که چه انگیزه و علتى او را به نوشتن وامى دارد، و باید بداند که پاداش نگارش مطالب سودمند دینى - احیانا - در برخى از موارد، فزونتر از پاداش علم و دانش مى باشد؛ چون نبشتار مفید - از لحاظ امکان انتفاع بیشتر، و دوام و استمرار منافع آن - بر علم و دانشى که شفاها به دیگران منتقل مى شود، داراى اهمیت فزونترى است ، به همین جهت است که در منطق حدیث ، نوشته هاى دانشمندان دینى بر خون شهداء و جانبازان راه حق مزیت دارد؛ زیرا نوشته هاى دانشمندان - پس از مرگ آنها نیز - به مردم سود مى رساند، و سود آن استمرار دارد؛ ولى براى خون شهداء - پس از مرگ آنان - چنین منافع و مزایائى پربار و مستمر وجود ندارد.؟!